💟رمان جالب و عاشقانه 💟 ☘اسم دیگه رمان؛ 🍄قسمت ۴۴ بعد از اتمام مناسک حج خسته و مونده برگشتم هتل. بقیه کاروان سه ساعتی زودتر مناسکشون تموم شده بود و من همچنان درگیر بودم. و بخاطر وسواسی که داشتم کمی دیرتر از احرام دراومدم. طواف خانه خدا، لمس حجرالاسود، سعی صفا و مروه، تقصیر کردن و طواف نساء، هرکدوم بیانگر یه مسئله‌ی تاریخی‌اند که طراوتش هنوزم که هنوزه سالیانه چندین میلیون نفر به سمت خودش میکشونه. با انجام نماز طواف نساء از احرام اومدم بیرون. ولی دلم میخواست لباس احرام هنوز تنم باشه. با اون لباس حس بهتری داشتم. بعد از انجام مناسک و خواندن نماز ظهر به سمت هتل رفتم. وارد هتل که شدم علیرضا از مهمانسرا اومد بیرون با دیدن من با تعجب و کمی دلهره گفت -اومدی اسماعیل اصلا معلوم هست کجایی؟ _سلام حسابی خسته شدم بقیه کجان؟ -آخر این وسواست کار دستت میده _مصطفی و مهرداد اومدن؟ -آره دیر وقته دارن ناهار میخورن بعد از جدایی از علیرضا رفتم به اتاقمو بعد از شستن دست و صورتم به مهمانسرا رفتم. با اینکه خسته بودم و میل به غذا نداشتم اما ممکن بود تا شب گرسنه بشم و نتونم برم زیارت. وارد رستوران شدم و مهرداد که انگار منتظر من بود با دیدنم از جاش بلند شد. و دستی تکون داد تا توجه من و به خودش جلب کنه. با اشاره مهرداد رفتم پیششون و کنارشون نشستم _سلام بچه‌ها خوبین قبول باشه مهرداد گفت -اصلا معلومه کجایی مصطفی گفت -رفتی با خدا خلوت کنی ولی فکر نمی‌کردی این قدر طول بکشه نگاهی به مصطفی انداختم و گفتم -نه بابا خلوتم کجا بود. این قدر شلوغ بود که سمت حجرالاسود نرفتم ترسیدم به خانما بخورم مصطفی که داشت نوشابشو سر میکشید گفت -پس ان‌شاءالله امشب باهم میریم منم نرفتم بس شلوغ بود مصطفی داشت حرف میزد که مهماندار رستوران یه سینی پر از برنج که زیرش یه ماهی کامل گذاشته بودند با ظرف زیتون و نوشابه و ماست و سوپ گذاشت جلوم -اووووعه کی میخوره این همه رو با اینکه طرف عرب بود اما شکسته بسته بهش فهموندم که همه رو ببره و فقط کاسه سوپ و یه دونه سیب درختی برام بذاره مصطفی گفت -چرا نمیخوری تا الان باید حسابی گرسنت باشه _گرسنم که هست ولی بیشتر از گرسنگی خوابم میاد همین سوپم کافیه تا شام نگهم میداره با خوردن سوپ و سیب‌، یه نفری رفتیم تو اتاقمون. این قدر خسته بودم که نفهمیدم کی خوابم برد. نزدیکای غروب با صدای تلفن از خواب پریدم. با صدای خواب‌آلود موبایلمو برداشتم -الو بفرمایید