1 ـ شدت یافتن بیمارى پیامبر(صلى الله علیه وآله): روز 22 ماه صفر، سه شنبه
صداى اذان مغرب به گوش مى رسد و مردم در مسجد منتظر آمدن پیامبر هستند تا نماز را با آن حضرت بخوانند .
امّا هر چه صبر مى کنند از پیامبر خبرى نمى شود ، گویا حال پیامبر بدتر شده است .
على(علیه السلام) به مسجد مى آید و در محراب مى ایستد و مردم پشت سر او نماز مى خوانند .1
2 ـ نقشه و نقش عایشه: روز 22 ماه صفر، سه شنبهابوبکر و عُمَر در اردوگاه اُسامه هستند ، وقتى که ابوبکر مى خواست از مدینه برود نزد دختر خود ، عایشه رفت و به او گفت : «من به دستور پیامبر به جهاد مى روم ، اگر یک وقت دیدى که بیمارى پیامبر بدتر از این شد به من خبر بده تا من بیایم و یک بار دیگر پیامبر را ببینم» .
اکنون ، عایشه پیکى را به سوى اردوگاه اُسامه مى فرستد تا به پدرش خبر دهد که هر چه زودتر به مدینه بازگردد چرا که بیمارى پیامبر سخت شده است .
هوا تاریک است و اسب سوارى از مدینه به سوى اردوگاه اُسامه به پیش مى رود .
وقتى او به اردوگاه مى رسد سراغ خیمه ابوبکر را مى گیرد . (عمر هم کنار ابوبکر است)، او به ابوبکر مى گوید: «من از مدینه مى آیم ، عایشه مرا فرستاده تا به تو هم خبر دهم که دیگر امیدى به شفاى پیامبر نیست و او براى نماز مغرب به مسجد نیامده است ، هر چه زودتر خود را به مدینه برسان!».
عُمَر تا این سخن را مى شنود از جا برخاسته و رو به ابوبکر مى کند و مى گوید : «برخیز ، ما باید هر چه سریعتر خود را به مدینه برسانیم ».
عُمَر و ابوبکر در این نیمه شب به سوى مدینه حرکت مى کنند .2
@zolfaghare_galbam🥀