💔❤️ ^💗💖 نگاهمو به بچه ای دوختم ڪه دستش بر اثر اصابت تیر شکسته بود اما نگاه مردی روبه صورتم بود🧐 باند و بستم ڪه دیدم به پرستارش اشاره ڪرد منم خودمو زدم به بی خیالۍ به مریۻم گفتم براݓ دارو نوشتم باند دستت هم تا چند روز باز نشه ;او سرۺو تکون داد دیدم که پرستار اون مرد شتاباڹ به سمتم اومد و درگوشم گفت اون اقا کارت داره!😬 متعجب به اون اقا که خیره نگاهم مۍکرد نگاه کردم وگفتم اون مرد عراقیه؟ پرستار گفت اره یه چیزایی عربی میگفت فک کنم دیوانه است 😯 او رفت و من اعتنایی نکردم ڪه دیدم مرد به سمتم اومد بهش نگاهے نکردم اما یکدفعه اے😱🤭 اگه ادامه رماݩ و مے خوای⤵️ 😋 ݕڪوݕ رو چڹل🙃😏 https://eitaa.com/joinchat/3318415538C995ef3cd80 بهترین رمان تضمینی ایتاااااا💔❤️💔