eitaa logo
صالحین تنها مسیر
249 دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
7هزار ویدیو
273 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
#محبت آقایان محترم! 🔷اگه از همسرتون ناراضی و ناراحتین، قبل از هر چیزی علت رو توی خودتون جستجو کنید! ⭕️خانم های محترم! شما هم همینطور... @IslamLifeStyles
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از صالحین تنها مسیر
# رمان بدون تو هرگز
صالحین تنها مسیر
🌌 رمان شب #بدون_تو_هرگز 69 "زنده شون کن" 🔺 پشت سر هم و با ناراحتی، این سوال ها رو ازم پرسید ...
🌠 رمان شب 71 "غریبِ آشنا..." 🇮🇷 بعد از چند سال به ایران برگشتم ... 🌺 سجاد ازدواج کرده بود و یه محمدحسینِ 7 ماهه داشت ...👶 حنانه دخترِ مریم، قد کشیده بود ... کلاس دوم ابتدایی ... امّا وقار و شخصیتش عین مریم بود 👌 از همه بیشتر ... دلم برای دیدنِ چهره مادرم تنگ شده بود... 💞 🏫 توی فرودگاه ... همه شون اومده بودن ... همین که چشمم بهشون افتاد ... اشک، تمامِ تصویر رو محو کرد ...😭 خودم رو پرت کردم توی بغل مادرم...❤️ شادی چهره همه، طعمِ اشک به خودش گرفت... 💕 با اشتیاق دورم رو گرفته بودن و باهام حرف می زدن ... هر کدوم از یک جا و یک چیز می گفت ... 🔹حنانه که از 1 سالگی، من رو ندیده بود ... باهام غریبی می کرد و خجالت می کشید ... محمدحسین که اصلاً نمی گذاشت بهش دست بزنم ... 😊 🏠خونه بوی غربت می داد ... حس می کردم توی این مدت، چنان از زندگی و سرنوشتِ همه جدا شدم که داشتم به یه غریبه تبدیل می شدم...😔 🌷اونها، همه توی لحظه لحظه هم شریک بودن ... 🔺 امّا من ... فقط گاهی ... اگر وقت و فرصتی بود ... اگر از شدتِ خستگی روی مبل ... ایستاده یا نشسته خوابم نمی برد ... از پشتِ تلفن همه چیز رو می شنیدم ... 📞 🔸غمِ عجیبی تمامِ وجودم رو پر کرده بود...😞 فقط وقتی به چهره مادرم نگاه می کردم ... کمی آروم می شدم ...💓 چشمم همه جا دنبالش می چرخید... 🌌 شب ... همه رفتن ... و منم از شدت خستگی بی هوش...😴 🌃 برای نماز صبح که بلند شدم ... پای سجاده ... داشت قرآن می خوند ...📖 رفتم سمتش و سرم رو گذاشتم روی پاش ... 💞 یه نگاهی بهم کرد و دستش رو گذاشت روی سرم ... با اولین حرکتِ نوازشِ دستش ... بی اختیار ... اشک از چشمم فرو ریخت... 😭 –مامان ... شاید باورت نشه ... امّا خیلی دلم برای بوی چادر نمازت تنگ شده بود... 🔹و بغضِ عمیقی راهِ گلوم رو سد کرد.... ❤️ 🎆 رمان شب 72 " شبیه پدر " ❤️ دستش بین موهام حرکت می کرد ... و من بی اختیار، اشک می ریختم ...😭 ⭕️ غمِ غربت و تنهایی ... فشار و سختی کار ... و این حس دورافتادگی و حذف شدن از بین افرادی که با همه وجود دوست شون داشتم... 🔸– خیلی سخت بود؟... 🔹– چی؟... 🔸– زندگی توی غربت... ❇️ سکوتِ عمیقی فضا رو پر کرد ... قدرتِ حرف زدن نداشتم ... و چشم هام رو بستم ... حتی با چشم های بسته ... نگاهِ مادرم رو حس می کردم... 🌷–خیلی شبیه علی شدی ... اون هم، همه سختی ها و غصه ها رو توی خودش نگه می داشت ... بقیه شریکِ شادی هاش بودن ... حتی وقتی ناراحت بود می خندید ... که مبادا بقیه ناراحت نشن... 🌺 _ اون موقع ها ... جوون بودم ... امّا الان می تونم حتی از پشتِ این چشم های بسته ... حس دختر کوچولوم رو ببینم ... ❣ 🔵 ناخودآگاه ... با اون چشم های خیس ... خنده ام گرفت ... دختر کوچولو... ☺️ چشم هام رو که باز کردم ... دایسون اومد جلوی نظرم ... با ناراحتی، دوباره بستم شون... 😔 –کاش واقعاً شبیه بابا بودم ... اون خیلی آروم و مهربون بود... چشمِ هر کی بهش می افتاد جذبِ اخلاقش می شد ... 💢 _ ولی من اینطوری نیستم ... اگر آدم ها رو از خدا دور نکنم ... نمی تونم اونها رو به خدا نزدیک کنم ... من خیلی با بابا فاصله دارم و ازش عقب ترم ... خیلی... 🔸 سرم رو از روی پای مادرم بلند کردم و رفتم وضو بگیرم ... اون لحظات، به شدت دلم گرفته بود و می سوخت ... دلم برای پدرم تنگ شده بود ... و داشتم کم کم از بین خانواده ام هم حذف می شدم ... علتِ رفتنم رو هم نمی فهمیدم ... و جوابِ استخاره رو درک نمی کردم... 🌹 @saLhintanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 "💠پـــنـــدانــــه." چرا که خوشبختی می‌تواند، از درون تلخ‌ترین روزهای زندگی شما، زاده شود … باورکنید... درتقدیرهرانسانی معجزه‌هایی، از طرف خدا تعیین شده! که قطعاً در زندگی، درزمان مناسب نمایان خواهد شد! یک شخص خاص یک اتفاق خاص یک موهبت خاص منتظر اعجاز خدا در زندگی‌ات باش! بدون ذره ای تردید ... ✨🌙شبتون سراسرآرامش ✨🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلــ❤️ــ نوشــ✍ـته الهی... تویی آن دادارِ دادگرِ دادرس🌷 و منم آن عبد کم لطف گنهگار سرافکنده✋😔 الهی... عذر تقصیر دارم به درگاهت که قادر به شکر این همه صفات برگزیده و افضلت نیستم و تویی آن بخشنده ی بی بدیل بی حساب💞 پس ببخشا بر من ناشکری های حاکی از ناتوانی و ناشایستگی اَم را🙏😞 یا ربـــ🌙ـــــی... تویی آنکه میداند و منم آنکه نمیداند.. پس تورا سوگند به عالم بودنت مرا علمی عطا دار تا به واسطه ی آن به سبب عنایت معبود حتی شده اندک مردمی را به صراط مستقیمت بخوانم باشد که عده ای نجات یابند از عذاب النــ🔥ـــار جاویدان✋ خداوندا🙏💖 این همه عبد تورا میخوانند که ❣اللهم عجل لولیک الفرج❣ دست زاری و فقیرشان به درگاهت بالا که پروردگارا برسان آن مولای مهربان پرغصه از گناهان مارا🙏😢 ای الله احد🍃 تورا سوگند به یگانگی ات این همه عبد گریان از غربت مولارا زائر به جمال ملکوتی آن زیباروی محبوب دلـــ❤️ها بگردان... آمین یا رب العالــ🌓ـــمین... ✨به قلم :کنیز مولا✨ 💠✨💠
شـــــتان پر از نور خدا ✨✨✨✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا