بسم الله الـــرحمن الــرحیم
اُناجيكَ يا مَوْجُوداً فى كُلِّ مَكانٍ لَعَلَّكَ تَسْمَعُ نِدائى فَقَدْ عَظُمَ جُرْمى وَ قَلَّ حَيآئى
راز گويم با تو اى كه هستى در هر جا و مكان تا شايد فريادم را بشنوى چونكه جرم و گناهم بزرگ و شرمم كم است
مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَىَّ الاَهْوالِ اَتَذَكَّرُ وَ اَيَّها اَنْسى وَ لَوْلَمْ يَكُنْ اِلا الْمَوْتُ لَكَفى
مولايم اى مولايم كداميك از هراسهايم را يادآورى كنم و كداميك را فراموش كنم و اگر نباشد جز همان مرگ تنها مرا بس است
كَيْفَ وَ ما بَعْدَ الْمَوْتِ اَعْظَمُ وَ اَدْهى مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ حَتّى مَتى وَ اِلى مَتى اَقُولُ لَكَ الْعُتْبى
چسان ! با اينكه جهان پس از مرگ بزرگتر و سخت تر است مولاى من اى مولايم تا چه وقت و تا كى بگويم كه (من گنهكارم و) تو حق بازخواستم دارى
مَرَّةً بَعْدَ اُخْرى ثُمَّ لا تَجِدُ عِنْدى صِدْقاً وَ لا وَفاءً فَياغَوْثاهُ ثُمَّ واغَوْثاهُ بِكَ يا اَللَّهُ
نه يك بار بلكه بارها ولى باز هم تو راستى و وفا از من نبينى ، پس اى فرياد و باز هم اى فرياد به درگاه تو خدايا
مِنْ هَوىً قَدْ غَلَبَنى وَ مِنْ عَدُوٍّ قَدِ اسْتَكْلَبَ عَلَىَّ وَ مِنْ دُنْيا قَدْ تَزَيَّنَتْ لى
از هواى نفسى كه بر من چيره گشته و از دشمنى كه بر من حمله ور شده و از دنيايى كه خود را برايم آراسته
وَ مِنْ نَفْسٍ اَمّارَةٍ بِالسُّوءِ اِلاّ ما رَحِمَ رَبّى مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اِنْ كُنْتَ رَحِمْتَ مِثْلى فَارْحَمْنى
و از نفس فرمانده به بدى جز آنكه پروردگارم رحم كند مولاى من اى مولايم اگر به كسى چون من رحم كرده اى پس به من نيز رحم كن
وَ اِنْ كُنْتَ قَبِلْتَ مِثْلى فَاقْبَلْنى يا قابِلَ السَحَّرَةِ اقْبَلْنى يا مَنْ لَمْ اَزَلْ اَتَعَّرَفُ مِنْهُ الْحُسْنى
و اگر كسى را مانند من پذيرفته اى مرا هم بپذير اى پذيرنده ساحران (فرعون ) مرا هم بپذير اى كه تا بوده از او نيكى ديده ام
يا مَنْ يُغَذّينى باِلنِّعَمِ صَباحاً وَ مَسآءً اِرْحَمْنى يَوْمَ اتيكَ فَرْدَا شاخِصا اِلَيْكَ بَصَرى
اى كه غذايم دادى به نعمتهاى خود در هر صبح و شام رحم كن به من روزى كه به نزدت آيم تنها در حالى كه بلند كرده ام بدرگاهت ديده ام را
مُقَلِّداً عَمَلى قَدْ تَبَرَّءَ جَميعُ الْخَلْقِ مِنّى نَعَمْ وَ اَبى وَ اُمّى وَ مَنْ كانَ لَهُ كَدّى وَ سَعْيى
و نامه عملم به گردنم افتاده و همه مردم از من بيزارى جويند حتى پدر و مادرم و حتى كسى كه رنج و تلاشم براى او بوده
فَاِنْ لَمْ تَرْحَمْنى فَمَنْ يَرْحَمُنى وَ مَنْ يُونِسُ فِى الْقَبْرِ وَحْشَتى وَ مَنْ يُنْطِقُ لِسانى
پس اگر تو نيز به من رحم نكنى پس چه كسى به من رحم كند و كيست كه مونس وحشت قبرم باشد و كيست كه زبانم را گويا كند
اِذا خَلَوْتُ بِعَمَلى وَ سآئَلْتَنى عَمّا اَنْتَ اَعْلَمُ بِهِ مِنّى فَاِنْ قُلْتُ نَعَمْ فَاَيْنَ الْمَهْرَبُ مِنْ عَدْلِكَ
آنگاه كه با عملم خلوت كنم و بپرسى از من آنچه تو بدان داناترى از خودم پس اگر بگويم آرى كجا از عدل تو گريزگاهى است
وَ اِنْ قُلْتُ لَمْ اَفْعَلْ قُلْتَ اَلَمْ اَكُنِ الشّاهِدَعَلَيْكَ فَعَفوَكَ عَفْوَكَ يا مَوْلاىَ
و اگر بگويم نكردم جواب دهى آيا من گواه تو نيستم پس گذشتت را گذشتت را خواهانم اى مولايم
قَبْلَ سَرابيلِ الْقَطِرانِ عَفْوَكَ عَفْوَكَ يا مَوْلاىَ قَبْلَ جَهَنَّمَ وَالنّيرانِ
پيش از پوشيدن پيراهن آتش زا گذشتت گذشتت را خواهم اى مولاى من پيش از گرفتار شدن جهنم و آتش سوزان
عَفْوَكَ عَفْوَكَ يا مَوْلاىَ قَبْلَ اَنْ تُغَلَّ الاَيْدى اِلَى الاَعْناقِ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ وَ خَيْرَ الْغافِرينَ
گذشتت گذشتت را خواهم اى مولاى من پيش از آنكه دستها به گردنها با زنجير بسته شود اى مهربانترين مهربانان و بهترين آمرزندگان
🌳 راهکار عملی
🔆 سعی کنید نماز شبتون ترک نشه.فقط 11 دقیقه وقت می بره.
🌀⚡🌀 نماز شبو تو سه زمان می تونی بخونی: 👇
1 بعد از نماز عشاء.
2 بعد از نیمه شب
3 از صبح تا شب، به نیت قضا
⬅ بهترین زمان برای خوندن نمازشب، یک ساعت قبل از اذان صبحه. ولی اگر در بهترین زمان نتونستی بخونی، توی دو زمان دیگه بخون، ولی ترکش نکن.
💦🌻💦 چه جوری نماز شب بخونیم؟
🌗 4 تا دو رکعت به نیت نماز شب.
🌗 2 رکعت به نیت نماز شفع
🌗 یک رکعت به نیت نماز وتر
➕ جمعا میشه 11 رکعت.
❌ نماز شبو طولانی نخون، بخصوص اگر نیمه شب می خوای بخونی. اینجوری خسته میشی، اونوقت شیطون دیگه نمیذاره بخونی.
✅ توی نماز شب، فقط حمد بخون، سوره لازم نداره.
✅ قنوت نمی خواد بگیری در قنوت نماز وتر هم لازم نیست به چهل تا مومن دعا کنی. لازم نیست سیصد تا استغفار بگی، بلکه سه بار تسبیح گفتن کافیه.
✅ فضیلت نمازهای شفع و وتر بیشتر از هشت رکعتیه که به نیت نماز شب خوانده میشه. می تونید فقط به نماز شفع و وتر اکتفا کنید و هشت رکعت نماز شبو نخونید.
✅ اگر وقت برای نماز شب،
کم باشه می تونید فقط نماز وتر بخونید.
✅ لازم نیست یازده رکعتو یه بار بخونی تا خسته بشی، بینشون فاصله بده. همانطور که پیامبر با فاصله نماز شب می خواند.
✅ مثلا دو رکعت ساعت 9 شب بخون، دو رکعت ساعت 9:30، دو رکعت ساعت 10، .... و به همین ترتیب. با فاصله خواندن فضیلتش بیشتره.
✅ اگر نتونستی بعد از نماز عشا، یا نیمه شب بخونی، از صبح تا شب، وقت داری قضاشو بخونی.
✅ امام صادق علیه السلام از قول رسول خدا، نقل می کند:
💠 (إِنَّ اللَّهَ یُبَاهِی بِالْعَبْدِ یَقْضِی صَلَاةَ اللَّیْلِ بِالنَّهَارِ یَقُولُ یَا مَلَائِكَتِیَ انْظُرُوا إِلَى عَبْدِی كَیْفَ یَقْضِی مَا لَمْ أَفْتَرِضْهُ عَلَیْهِ أُشْهِدُكُمْ أَنِّی قَدْ غَفَرْتُ لَه) 💠
🍃 خداوند به بنده ای که نماز شب را در روز قضا می کند، مباهت می کند و می فرماید: " ای فرشتگان من! این بنده ی من، چیزی را که بر او واجب نکرده ام، قضا می کند. گواه باشید که من او را آمرزیدم. 🍃
✅ نماز نافله رو بدون مهر، بدون رکوع و سجود، بدون قنوت، و حتی در حال راه رفتن میشه خوند.
✅ اگر وقت نداشتی، قضای نماز شبت رو توی خیابون بخون، توی کلاس، توی محل کارت بخون.کافیه نیت کنی، حمدو بخونی، بعد با اشاره رکوع و سجودو بجا بیاری.
⬅⬅ ببین، دیگه بهونه نیار. خدا اینقدر این نمازو آسون کرده که من و تو بهونه ای برای نخوندنش نداشته باشیم.
🔗🔗 میگیم ما اینجوری به دلمون نمی چسبه..... اینا وسوسه های شیطونه!!! خدا قبول داره، اونوقت شیطون نمیذاره. هر جور تونستی نماز شبتو بخون، خدا زود راضی میشه.
☝ فعلا نماز شبتونو به همین آسونی شروع کنید، بعد کم کم عشقتون به این عبادت اینقدر زیاد میشه که مثل بسیاری از بزرگان، از این نماز، دل نمی کنید.
تو نماز شبتون، در حق همه ی بندگان خدا دعا کنید، منم فراموش نکنید...💝💝💝💝💝💝💝💝
هدیه به دوستان عزیزم 🌳
بسم الله الرحمن الرحیم
📖 قَالَ يَا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ ۖ لَوْلَا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ
💠 گفت: ای قوم من! چرا بر عذاب و هلاکت، پیش از توبه و ایمان شتاب می کنید؟! چرا از خدا درخواست آمرزش نمی کنید تا مورد رحمت قرار گیرید؟!
#سوره_نمل_آیه_۴۶
#تفسیر_صفحه_۳۸۱
🔑راه توبه را براى بازگشت مجرمان باز بگذاريد.
@saLhintanhamasir
🌹#کلمات_قصار_نهج_البلاغه
🌴#حکمت_شماره_98
اعْقِلُوا الْخَبَرَ إِذَا سَمِعْتُمُوهُ عَقْلَ رِعَايَة، لاَ عَقْلَ رِوَايَة،
فَإِنَّ رُوَاةَ الْعِلْمِ کَثِيرٌ، وَرُعَاتَهُ قَلِيلٌ.
امام(عليه السلام) فرمود:
هنگامى که خبرى را مى شنويد در آن بينديشيد (و حقيقت محتواى آن را درک نماييد) تا آن را به کار بنديد نه اينکه تفکر فقط براى نقل به ديگران باشد، زيرا راويان علم بسيارند و رعايت کنندگان آن کمند!
شرح و تفسير
تنها روايت کردن کافى نيست
امام(عليه السلام) در اين گفتار حکيمانه معيارى براى نقل اخبار به دست مى دهد و مى فرمايد: «هنگامى که خبرى را مى شنويد در آن بينديشيد (و حقيقت محتواى آن را درک نماييد) تا آن را به کار بنديد نه تنها تفکر براى نقل به ديگران، زيرا راويان علم بسيارند و رعايت کنندگان آن کم»; (اعْقِلُوا الْخَبَرَ إِذَا سَمِعْتُمُوهُ عَقْلَ رِعَايَة لاَ عَقْلَ رِوَايَة، فَإِنَّ رُوَاةَ الْعِلْمِ کَثِيرٌ، وَرُعَاتَهُ قَلِيلٌ).
تعبير به «رعايه» در جمله بالا و «رُعاة» (جمع راعى به معناى رعايت کننده) ممکن است اشاره به دقت براى درک و فهم حقيقت خبر و يا اشاره به رعايت کردن در مقام عمل باشد و هر دو نيز ممکن است; يعنى خبرها را بشنويد و حقيقت آن را دريابيد و به آن عمل نماييد.
«رِعايَه» در اصل به معناى مراقبت ستارگان و رصد کردن حرکات آنها به وسيله منجمان يا چوپانى گوسفندان و مراقبت آنهاست نيز به معناى تدبير امور کشور به وسيله زمامداران آمده است و سپس به هر گونه مراقبت از چيزى اطلاق شده و در حديث بالا همين معناى وسيع اراده شده است.
در مسائلى که به مقام وحى يا کلمات پيشوايان معصوم منتهى مى شود سه مرحله وجود دارد: نخست نقل روايات سپس فهم آنها و بعد از آن عمل به مفهوم و محتوايشان. امام در گفتار بالا با تعبير «عَقْلَ رِوايَة» گوشزد مى کند که نه روايت به تنهايى کافى است نه مجرد عقل و فهم آن، بلکه مهم پوشيدن لباس عمل است بر آنچه فهميده و درک کرده است و در اين مرحله حضرت مى فرمايد: راويان و گويندگان بسيارند; اما عاملان اندک.
اهميت عمل به روايات به اندازه اى است که در بسيارى از احاديث علم بى عمل به منزله جهل شمرده شده و تنها علمى شايستگى اين نام دارد که به عمل منتهى شود، در حديثى از اميرمؤمنان مى خوانيم: «ما عَلِمَ مَنْ لَم يَعْمَلْ بِعِلْمِهِ; کسى که عمل به علمش نکند عالم نيست»(1) و در حديث ديگرى از آن حضرت مى خوانيم: «عَلْمٌ لايُصْلِحَکَ ضَلالٌ وَمالٌ لايَنْفَعُکَ وَبالٌ; علمى که تو را اصلاح نکند گمراهى است و مالى که سودى به تو نبخشد مايه خسارت و بدبختى است و عاقبت شوم و تلخى دارد».(2)
در حديث ديگرى از رسول خدا آمده است که به هنگام دعا عرضه مى داشت: «أللّهُمَّ إنّي أعُوذُ بِکَ مِنْ عِلْم لايَنْفَعُ وَ مِنْ قَلْب لايَخْشَعُ...; خدايا من به تو پناه مى برم از علمى که سودى نمى بخشد و از قلبى که خشوع ندارد...».(3)
(1). غررالحکم، ح 2829.
(2). همان، ح 193.
(3). ميزان الحکمه، ح 14005.
💠 خواجه عبد الله انصاری:
دل از جان پرسید که:
اول این کار چیست؟
و آخر این کار چیست؟
و ثمره این کار چیست؟
جان جواب داد که:
اول این کار فناست
و آخر این کار بقاست
و ثمره این کار وفاست.
دل پرسید که :
فنا چیست؟
و وفا چیست ؟
و بقا چیست؟
جان جواب داد که:
فنا از خودی رستن،
وفا عهد دوست را میان بستن ،
و بقا به حق پیوستن است
💠✨💠
صالحین تنها مسیر
🍀#آشتی با خدا ١٨ در اين بحث روشن مي شود انسان در طول زندگي بايد مراقب باشد كه از خودِ اصيل خود غا
🍀#اشتی با خدا ١٩
وقتي كه انسان به «خود»ش رجوع كرد احساس مي كند كه داراي يك «منِ» برتر است؛ 🌿
حال اگر جواب نيازهاي آن «من» برتر را بدهد به ثمر مي رسد و گرنه با فعاليت هاي زيادي هم که انجام دهد در نهايت احساس بي ثمري مي کند
و متلاشي مي شود. 🍀🌿
همة پيام بحث فطرت، همين است!
که بايد پيام فطرت را شناخت و از آن تبعيت کرد تا انسان خود را در زندگي شکست خورده نيابد.
فطرت انسان، خداپرست است و با خدا آرامش مي يابد و كسي كه جواب فطرتش را ندهد همواره در زندگي متزلزل است.🍀🌷
به عبارت ديگر خداخواهي نياز روحي و روحاني هر فردي است.
كل دنيا براي انسان يك وسيله و ابزار است، مانند يك عصا براي اوست؛👌
خوب و يا بدبودن دنيا هم بستگي به نحوة استفاده ما از آن دارد.
يک نفر از عصا به عنوان تکيه گاه استفاده مي کند تا خود را به خانه برساند،
نفر ديگر هم ممکن است از عصا به عنوان يک چوب محکم استفاده کند و بر سر مظلومي بزند.
👀🐾
خانه و مدرك و زمين و به طور كلي دنيا همانند عصاست و خود به خود حقيقتي ندارند كه داشتن يا نداشتن آن ها مهم باشد
يا بتواند در آرامش انسان تأثير بگذارد.
مثلاً برق كه توسط اديسون اختراع شد مورد استفاده همه انسان ها قرار مي گيرد؛ از متدينين گرفته تا جنايتكاران، و چه بسا جنايتكاران، استفاده بيشتري از آن بكنند. 🌠
داشتن يا نداشتن دنيا هم مثل همين برق است، نمي توان گفت كسي كه دنياي بيشتري دارد به مقصد نزديك تر شده است. 💐
در حالي که شما تجربه کرده ايد كساني كه از مقصد حقيقي دورترند بيشتر اسير دنيا هستند.
😑
تنوع طلبيِ افراطي اهل دنيا که به هيچ وجه از دنيا قانع نمي شوند، نشانة همين حقيقت است.
چون از طريق دنيا به آرامش حقيقي دست نيافته اند،
خودشان را با آرامش هاي خيالي مشغول كرده اند و لذا هر از چندگاهي با يك امر خيالي به طور موقت آرام مي شوند
و زود هم آن را از دست مي دهند
و به سراغ چيز ديگري مي روند تا به خيال ديگري مشغول شوند. ⛔💠
كسي كه اهل دنياست و خانه ندارد، در ابتدا به داشتن يك خانه بسيار كوچك هم راضي مي شود،
اما وقتي آن را به دست آورد و مدتي با خيال آن خوش بود، چيزي نمي گذرد که به خيال داشتن خانة بزرگ تري مي افتد.
💒🏩🏤
خانه اش را هم كه بزرگ كرد به خيال تغيير دكوراسيون آن مي افتد،
حتي موقعي كه پير مي شود و بايد آمادة مرگ و ابديت باشد همچنان در پي آن است که وامي بگيرد و خانه اش را خراب کند و از نو بسازد،
زيرا کسي که اهل دنيا است از هيچ چيز راضي نمي شود و به آرامش دست نمي يابد.
🌾
اما در زندگي ديني چون فطرت انسان به آنچه مي خواهد مي رسد ديگر در زندگي او آن نوع تنوع طلبيِ افراطي مطرح نيست،
زيرا هرچه انسان بيشتر به سوي خدا برود و بيشتر به او نزديك شود بيشتر احساس مي کند به مقصدش رسيده است 🌟
و لذا هرگز آن را تغيير نمي دهد.
امام خميني«(ره)» چهارده سال و اندي در نجف زندگي کردند، وقتي كه به ايشان مي گويند:
«كنار شط بسيار زيبا شده است، سري به آن جا بزنيد تا سرحال شويد»،🍀🌸
حضرت امام«(ره)» کار خودشان را مي کنند و همچنان هر روز مسير مسجد و مَدْرَس و حرم را ادامه مي دهند، چون با اميرالمؤمنين(ع) و با خداي اميرالمؤمنين زندگي مي كنند و گرفتار دنيا نيستند که هر روز به اميد به دست آوردن نشاطي از طريق خيالي به کاري دست بزنند.
گفت:
آن كه در خانه اش صنم دارد
گر نيايد برون چه غم دارد
ادامه دارد...
استاد طاهر زاده
@saLhintanhamasir
صالحین تنها مسیر
شاهد: #ملاقات_با_خدا 43 🌺✔️ تقوا یعنی خدا برنامه بده تا "مَن" از بین بره و نابود بشه.... 🔵 جابر
#ملاقات_با_خدا 45
💢 مثلا طرف میگه من پنجمِ ماهِ قمری میخوام برم اعتکاف!
🔸میگم آخه عزیزم دستور اینه که یا اواسطِ ماه رجب بری یا بیستمِ ماهِ رمضان!
هیچ کجا دستور نرسیده که پنجم بری!
⭕️میگه نه "من دلم میخواد" پنجمِ ماه برم!
🔹چی؟؟! دلت میخواد؟
خب برو.... امّا فایده ای نداره برات....
🚫 میگه خب باشه همون بیستم میرم که خدا دستور داده . امّا خب پدرم میگه نمیخواد بری ولی من میرم !!! 😒
☢ نه عزیزم بازم نشد!
حالا که "پدرت دستور داده باید اطاعت کنی"👌
🌺
#ملاقات_با_خدا 46
🔺آخه پدرم که اصلاً اهل نماز نیست! اون به فکر اینه که من کاراش رو بکنم...
🔶 نه بازم باید بری دنبالِ دستور.
✨✅ نترس! اینقدر که این "دستور گوش دادنِ تو" نورانیت بهت میده ، اون اعتکاف رفتنه نورانیت نمیده
❣تو برو دنبالِ #اطاعت از دستور❣
🔚 خلاصه این وضعیتی هست که شما باید تا آخرین لحظه زندگیت ادامه بدی .تا آخرِ عمرت وضعیت همینه👇
هی باید منتظرِ رسیدنِ دستور باشی.
🚨 مراقب باش یه وقت شیطان گولت نزنه که دنبالِ "خوب بودن" بری!👉👿
خوب بودن فایده ای نداره !
⬅️ تو باید دنبالِ "اطاعت از دستور" بری.
🔷 اگه دنبالِ خوب بودن بری، خودت رو خراب میکنی......
🌺 @IslamLifeStyles
💠اگر یک شخص غنی که به او اطمینان و اعتماد داري، به تو بگوید نگران نباش و غصه ي بدهی هایت را نخور،
خیالت راحت باشد، من هستم؛
ببین این حرف او چقدر به تو آرامش می بخشد و راحت می شوي !
خداي مهربان که غنی و تواناست به تو گفته است : أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَه:
آیا خداوند براي کفایت امور بنده اش بس نیست؟
یعنی: اي بنده ي من، براي همه ي کسري و کمبودهاي دنیوي و اخروي ات من هستم.
این سخن خدا چقدر انسان را راحت می کند و به او آرامش می بخشد؟
لذاست که فرمود: أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب: دل ها با یاد خدا آرامش می یابد.
📚مصباح الهدی ص 179
💠✨💠
صالحین تنها مسیر
#برنامه_جامع_تربیت_دین55 🔵🌺⭕️💝 #برای_عبد_شدن 25 "هویت انسان عبد هست" 🔷ببینید عبد بودن ما انتخابی نی
#برنامه_جامع_تربیت_دینی56
🔵🌺⭕️💮💖
#برای_عبد_شدن 26
"عبد یعنی قطع ارتباط با غیر مولا"
✨اگه دقت کرده باشید مهم ترین نکته ای که نماز داره "قطع ارتباط با دیگران" هست.
☺️همه برن کنار من اومدم که خودم باشم و مولای خودم...
آخه من عبد هستم...😊
💮چرا توی نماز نباید سرمون رو بچرخونیم؟
➖ برای اینکه مدام حواست باشه که تو عبد هستی و مقابل مولایی.☺️
💮چرا نگاهت باید به محل سجده باشه؟
➖ چون عبد ، خیلی باید مودب باشه. نباید جلوی مولا پلک هاش بره بالا...☺️
💮هر حرکت اضافی در نماز مکروهه. چرا؟
برای اینکه عبد باید دربست در اختیار مولا باشه..☺️
👈انصافا این لطف خدا نیست که نماز رو به طور روزانه و در پنج نوبت واجب کرده؟❓
واجب کرده که همیشه یادمون باشه که قراره عبد باشیم.✔️✅
🌺عبد هم یعنی پر لذت ترین مقام دنیا.🌺
مراقب باش از عبد بودنت کوتاه نیای ها؟!
💮چرا میفرماید باید الفاظ رو دقیق و درست تلفظ کنی؟
➖چون خدا ما رو آدم حساب کرده. بهمون احترام میذاره.
شما خودت جلوی یه انسان بزرگ میخوای صحبت کنی اما غلط و اشتباه حرف بزنی این برات زشت نیست؟ خودت رو کوچک نمیکنی؟😒
➖خداوند متعال میخواد بنده اش در اوج احترام باشه. آخه به خاطر عبدش همه ی فرشته ها رو به صف کرد تا براش سجده کنن...
تو خیییلی برای خدا مهمی...🌺🌸🌷
خییییلی....
تو عزیز دل خدایی....💖
اینو میدونی؟!
🌱✅➖➖💖
🌺تنهامسیر آرامش
صالحین تنها مسیر
🔹 #او_را ... ۶۱ با احساس حالت تهوع از خواب بیدار شدم. نورِ کم جونی تو اتاقک افتاده بود. سرم همچنا
🔹 #او_را ... ۶۳
بازم هوا رو به سردی میرفت.
در حالیکه میلرزیدم ،دستامو بغل کردم و به اون دوتا نگاه کردم!
حالت چهره ی اون یه جوری شده بود!
فکر کنم باعث آبروریزیش شده بودم😓
محترمانه دستشو برد به طرف پیرمرد
-سلام آقای کریمی!
پیرمرد سرشو تکون داد و به اون دست داد!
-سلام حاج آقا...!!
رو به من گفت
-دخترم من دیگه میرم.
خداحافظ...
خداحافظ حاجی...!
و در حالیکه سرشو تکون میداد و نچ نچ میکرد،سریعا از ما دور شد‼️
با چشمای پر از سوال به اون نگاه کردم!
سرش پایین بود
بعد چند لحظه کتی که تو دستش بود
گرفت سمتم
-هوا سرده،بپوشید زود بریم...
با شرمندگی سرمو انداختم پایین
-فکر کنم خیلی براتون بد شد😢
با دست چپش،پیشونیشو ماساژ داد و کلافه لبخند زد!
-نه...
نمیدونم...
بالاخره کاریه که شده!
اینو بگیرید بپوشید،سرده
کت رو از دستش گرفتم،
با همون لبخند روی لبش ،آسمونو نگاه کرد و زیر لب یه چیزی گفت که نشنیدم!
بعد سرشو تکون داد
و گفت "بریم"
هنوزم حالم بد بود
اتفاق چنددقیقه پیش،حسابی به همم ریخته بود!
تصور اینکه اگه اون پیرمرد نمیرسید...
اگه صدامو نمیشنید...
یا حتی اگه "اون" نبود...
اون!!
حتی اسمش رو هم نمیدونستم!
تا ماشین تو سکوت کامل،کنار هم قدم زدیم.
کتشو دور خودم پیچیده بودم اما هنوز سردم بود!
هوا کم کم داشت تاریک میشد،
حتی فکر به این که قرار بود شبو تنها اینجا بگذرونم،
تنمو میلرزوند😥
ماشینو روشن کرد و
بعد حدود پنج دقیقه ،نگه داشت.
صدای اذان از مسجد کنار خیابون به گوش میرسید...
-میشه ده دقیقه،یه ربع اینجا باشید تا من برم و بیام؟؟
سرمو انداختم پایین!
-ببخشید که بازم مزاحمتون شدم😔
-نه خواهش میکنم...
اینطور نیست!!
-برید به کارتون برسید!
نگران من نباشید!
-ببخشید...
اگر واجب نبود ،تنهاتون نمیذاشتم!
سرمو تکون دادم و لبخند محوی زدم...
با آرامش از ماشین پیاده شد
و سرشو از پنجره آورد تو
-لطفا درها رو از داخل قفل کنید که خیال منم راحت باشه،
شیشه رو هم بدین بالا.
زود میام!
درها رو قفل کردم و شیشه رو دادم بالا،
سرمو به سمت پنجره برگردوندم و دیدم که رفت توی مسجد...!
ضعف و گرسنگی،به دلم چنگ مینداخت!
کلافه بودم از اینکه دستم به جایی نمیرسه.
نه گوشی
نه کیف پول
نه ماشین
نه لباسام....
دستم از همه چی کوتاه شده بود!
چقدر سخت بود اینجوری زندگی کردن!
امشبم باید میرفتم خونه ی اون؟؟
نه😣
پس خودش چی!
هیچوقت تا بحال مزاحم کسی نشده بودم...
حس اینکه بخوام سربارش باشم،اعصابمو خورد میکرد!
به غرورم بر میخورد...
به سرم زد تا نیومده برم!
اما فقط در حد فکر باقی موند!!
آرامشی که تو این ماشین و اون خونه بود،
دست و پامو برای رفتن شُل میکرد!
بعدم کجا میتونستم برم؟؟
مگه صبح نرفتم؟؟
چیشد!؟
دوباره خودم به دست و پاش افتادم که بیاد کمکم!
با صدای تقه ای که به شیشه ماشین خورد،از ترس پریدم!
اینقدر غرق فکر بودم که ندیدم از مسجد اومده بود بیرون!
دستشو به نشونه معذرت خواهی گذاشت رو سینش و پایینو نگاه کرد!
تازه فهمیدم سوییچ رو نبرده و تو ماشین گذاشته!!!
چقدر این آدم عجیب غریب بود!😕
درو براش باز کردم و بابت حواس پرتیم ازش معذرت خواستم...🙏
-خواهش میکنم،شما ببخشید که ترسوندمتون!!
-نه...!تقصیر خودمه که همش تو فکر و خیال سیر میکنم!😒
ماشین رو روشن کرد و یکم با سرعت خیابونو دور زد.
احتمالا میخواست قبل اینکه آشنای دیگه ای منو کنارش ببینه از مسجد دور شه!!
-چه فکر و خیالی؟
-بله؟؟
-ببخشید...خواستم بدونم چه چیزایی ذهنتونو اینقدر مشغول کرده!
سرمو به شیشه تکیه دادم و به خیابون چشم دوختم...
-فکر بدبختیام!
-ببینید...
من دوست دارم کمکتون کنم!
برای این لازمه که بدونم چه اتفاقی برای شما افتاده!
-ممنون
ولی نمیتونید کمکی کنید...
هیچکس نمیتونه کمکم کنه
جز مرگ!!
-واقعا اینطور فکر میکنید؟!
-اره...
یا چیزی شبیه مرگ...
مثل یه خواب طولانی!
یا شایدم فراموشی!
-واسه همین دست به خودکشی زدین؟!
سرمو به نشونه تایید، تکون آرومی دادم و یه قطره اشک از گوشه ی چشمم سر خورد ...!
-میشه...
میشه بپرسم اون زخم...
یعنی صورتتون چی شده!؟
اونم خودتون...؟
چشمام پر از اشک شد و دستم رفت سمت صورتم...
دستم که به زخم یادگاری عرشیا میخورد،قلبم میسوخت و گلومو بغض میگرفت😞
در حالیکه سعی داشتم جلوی اشکامو بگیرم
لبمو گاز گرفتم و سرمو بالا بردم!
"محدثه افشاری"
❤️
🔹 #او_را ...۶۴
کنار یه رستوران نگه داشت
-ببخشید،امشبم مثل دیشب باید غذای بیرون رو بخوریم!
کل روزو دنبالتون بودم،
وقت نشد برم خونه و غذا درست کنم!😅
از لحن حرف زدنش و همچنین حرفی که زده بود خندم گرفت!☺️
-معذرت میخوام که اینقدر باعث دردسرتون شدم!
ولی نگران من نباشید!
معده ی من به غذای رستوران عادت داره!😏
-مگه شما...
خانوادتون که همین شهر زندگی میکنن!!
-هه!
خانواده😏
چند لحظه ای سکوت کرد
-چی بگیرم؟
چه غذایی دوست دا
صالحین تنها مسیر
🔹 #او_را ... ۶۱ با احساس حالت تهوع از خواب بیدار شدم. نورِ کم جونی تو اتاقک افتاده بود. سرم همچنا
رین؟
با خجالت سرمو انداختم پایین!
-تو عمرم هیچوقت سربار کسی نبودم!
با جدیت نگاهم کرد
-الانم نیستید!!
اگر نگید چی میخورید،با سلیقه ی خودم میخرما!
این بار تلاشم برای کنترل اشک هام،موفقیت آمیز نبود!
بدون حرفی از ماشین پیاده شد و رفت تو رستوران!
تاکی قراره این وضع ادامه پیدا کنه؟!😢
چرا اینجوری میکنم من😣
چرا نمیدونم باید چیکار کنم😭
با دو پرس غذا برگشت و گذاشتشون صندلی پشت!
آروم راه افتاد
-کجا بریم بخوریم؟
اشکامو با پشت دستم پاک کردم و گفتم
-نمیدونم!
صفحه ی گوشیش روشن شد و صدای موزیک ملایمی تو ماشین پخش شد،
-الو
سلام داداش!
خوبی؟
چاکرتم😊
خوبم خداروشکر
امممم...
راستش نه...
یکم برنامه هام تغییر کرده
شرمندتم!
شما برید!
خوش بگذره!
مارو هم دعا کنید!
ههههه😂
نه بابا!
نه جون تو!
چه خبری آخه؟؟
(صداشو آروم کرد)
آخه داداش کی به من زن میده😂
خیالت راحت!
هیچ خبری نیست!
فقط کاری پیش اومده که نمیتونم بیام!
همین!
عجب آدمی هستیا!
نه جون تو!
آره!
قربانت!
خوش بگذره!
ممنون.
شماهم سال خوبی داشته باشی ان شاءالله
یاعلی مدد!😊
گوشی رو قطع کرد و با خنده ی ریزی سرشو تکون داد!
با تعجب نگاهش کردم!😳
هیچوقت فکر نمیکردم آخوندا هم خندیدن بلد باشن!😕
یا دوستی داشته باشن!!
اما سریع خودمو جمع کردم!
دوباره احساس خجالت اومد سراغم!
-ببخشید...
من...
واقعا یه موجود اضافه و مزاحمم!
شما رو هم اذیت کردم!
منو همینجا پیاده کنید و برید😢
برید پیش دوستتون!
کلافه نفسش رو بیرون داد و دستی به موهاش کشید!
-میشه دیگه این حرفو تکرار نکنید؟؟
اونقدر جدی این حرفو زده بود که دیگه چیزی نگفتم!
کنار یه پارک نگه داشت !
-هرچند هوا سرده و نمیشه پیاده شد!!
ولی حداقل ویوش خوبه☺️
غذا رو داد دستم و بدون هیچ حرفی مشغول خوردن شد!
هنوزم سرفه میکرد
و معلوم بود خیلی حال خوبی نداره!
تمام سعیم رو میکردم که به آخوند بودنش فکرنکنم!
چون چاره ای جز بودن کنارش نداشتم!
حالا دیگه اون تنها کسی بود که میشناختم!!
بعد خوردن شام رفت سمت خونش!
جلوی در نگه داشت و کلیدو گرفت جلوی صورتم!
-بخاری رو زیاد کنید ،سرما نخورید!
نگاهش کردم!
-باز میخواید تو ماشین بخوابید؟؟؟😳
-نگران من نباشید
من یه کاری میکنم!
-نه!نمیرم!😒
سرشو گذاشت رو فرمون و نفسشو داد بیرون!
بعدش صاف و محکم نشست و مثل اکثروقتا بدون اینکه نگاهم کنه،شروع کرد به حرف زدن
-ازتون خواهش میکنم!
من امشب چندجا کار دارم!
به فکر من نباشید
من همین که میدونم جاتون خوبه،امنه،
رو آسفالت هم که بخوابم،راحت میخوابم!
دیگه چیزی نگید!
کلیدو بگیرید!
شبتون بخیر!
نفس عمیقی کشیدم و به در سفید آهنی نگاه کردم...
-ممنونم
شب بخیر...
"محدثه افشاری"
❤️✨