eitaa logo
صالحین تنها مسیر
222 دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
6.8هزار ویدیو
267 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌀 حلول ماه رجب مبارک باد 🔸 از حضرت رسول (صلّی الله عليه و آله) منقول است كه چون هلال رجب را می‌ديد می‌فرمود: 🤲🏻 «اَللَّهُمَّ بَارِكْ لَنَا فِي رَجَبٍ وَ شَعْبَانَ وَ بَلِّغْنَا شَهْرَ رَمَضَانَ وَ أَعِنَّا عَلَي الصِّيَامِ وَ الْقِيَامِ وَ حِفْظِ اللِّسَانِ وَ غَضِّ الْبَصَرِ وَ لاَ تَجْعَلْ حَظَّنَا مِنْهُ الْجُوعَ وَ الْعَطَشَ» ❇️ خدايا برای ما در ماه رجب و شعبان بركت قرار ده، و ما را به ماه رمضان برسان، و بر روزه رمضان و بيداری شب و نگهداری زبان و فروبستن چشم كمك فرما، و بهره ما را از ماه رمضان، گرسنگی و تشنگی قرار مده. 👌در این ماه عزیز ان شالله با مطالب اخلاقی جدید و مهم و کاربردی در خدمت شما خواهیم بود. آنانی که از ماه رجب استفاده کردند،در ماه مبارک رمضان معنوی تر بودند
استفاده بهتر از ماه رجب.mp3
6.08M
💠 برای استفاده بهتر از چه کنیم؟ 🔰شرط مهم سیر و سلوک در این ماه چیست؟ 💠 نمازهای هرشب این ماه را که بعضا طولانی هستند چطور بخوانیم؟ 🔰 چطور با قرآن خوانی در این ماه،خودمان را برای قرآن خوانی ماه رمضان آماده کنیم؟ 💠 جواب مهم آیت الله بهجت به جوانان خواستار سیر و سلوک چه بود؟ 🎤 عبادی ✅ ان شالله این ماه بهترین ماه رجب عمرمان باشد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 همرزمان حسین علیه‌السلام | مبارز علمی 🔻 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «اینکه امام باقر «باقرالعلم» است، یعنی حقایق و مفاهیم اسلامی را که در قشری از دروغ و فریب و ریا و تحریف پیچیده شده بود، می‌شکافد و آن لبّ و مغز را می‌اندازد در کام مشتاقان حقیقت. این یک گوشه‌ی دیگری است از مبارزه‌ی ائمّه‌ی ما.» کتاب همرزمان حسین علیه‌السلام، ص۱۴۲ ▫️ بازنشر به‌مناسبت سالروز میلاد حضرت امام محمد باقر علیه‌السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جان آقام (عج) بخوان دعای فرج رادعااثردارد دعاکبوترعشق است وبال وپردارد 🌺دعای منتظران درعصرغیبت🌺 اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى ❤️برای سلامتی آقا❤️ بسم الله الرحمن الرحیم اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً 💖دعای فرج💖 بسم الله الرحمن الرحیم اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء ُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع)و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیت الله فی ارضه به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صالحین تنها مسیر
"رمان#پلاک_پنهان. قسمت0⃣6⃣ نفس عمیقی کشید و گفت: ـ میتونید از جاتون بلند بشید؟ سمانه سری تکان د
"رمان ⃣6⃣ ــ سلام مامان خوبم ــ... ــ خوبم باور کن،کمی کلاسم طول کشید ــ.... ــ الان با آقا کمیلم ــ... ــ با صغری داریم میریم خونه خاله ،امشبم میمونم خونشون ــ.... ــ میدونم شرمنده،تکرار نمیشه،سلامت باشی ــ.... ــ خداحافظ سمانه حس خوبی از اینکه به خانواده اش دروغ گفته ،نداشت،می دانست پدرش به خاطر اینکه آن ها را بی خبر گذاشته بود و اینگونه به خانه ی خاله سمیه رفته بازخواست میکند،اما این ها اصلامهم نبود،الان او فقط کمی احساس آرامش و امنیت می خواست. به خانه رسیده بودند کمیل با آرامی در را باز کرد و وارد خانه شدند،سمانه در را باز کرد تا پیاده شود،که با صدای کمیل سرجایش می ماند. ــ میگی که داشتی میومدی خونمون تا مامان و صغری رو سوپرایز کنی که تو راه میبینمت اینطور میشه که باهم اومدیم. سمانه سری تکان داد و از ماشین پیاده شد،باهم به سمت خانه رفتند،با ورود سمانه به خانه، صغری جیغ بلندی کشید که سمیه خانم سراسیمه از آشپزخانه به طرفشان آمد اما با دیدن سمانه نفس راحتی کشید ،سمانه را در آغوش کشید و به صغری تشر زد: ــ چرا جیغ میزنی دختر سمیه خانم برای سمانه و کمیل شام کشید ،بعد صرف شام سمانه و صغری شب بخیری گفتند و به اتاق رفتند،کمیل گوشی اش را برداشت و به حیاط رفت ،سریع شماره امیرعلی را گرفت که بعد از چند ثانیه صدای خسته ی امیرعلی را شنید: ــ الو ــ میدونم خونه ای ،نمیخواستم مزاحمت بشم ولی دارم دیونه میشم ــ این چه حرفیه کمیل ــ شرمندتم امیرعلی ولی لطفا برام بگو چی شد ــ سمانه خانم تو خیابون بوده،خیابون هم به خاطر بارون و سرما خلوت بوده،ساعت طرف ده ،ده و نیم بوده،مرده میگفت که از دور دیده یه مرد هیکلی داشته مزاحم دختری میشده،میگه معلوم بود دزد نبوده چون ماشین مدل بالا بوده و اینکه میخواسته بکشونتش داخل ماشین،اول ترسیده بره جلو اما بعد اینکه سمانه خانم داد و فریاد میکشه و خودشو میندازه زمین تا نتونن ببرنش،همسر مرده که همراهش بود 🌹نویسنده:فاطمه_امیری ادامه رمان
"رمان قسمت 2⃣6⃣ کلی اصرار میکنه به شوهرش که کمک کنه،اونم چند بار بوق میزنه و میاد طرفشون که اون مرده سوار ماشین میشه و حرکت میکنه امیرعلی سکوت کرد،می دانست شنیدن این حرف ها برای کمیل سخت بود اما باید گفته می شد ، نفس زدن های عصبی کمیل سکوت را بین آن دو را شکسته بود. امیرعلی آرام صدایش کرد که جوابش صدای بلند و خشمگین کمیل بود: ــ کمیل ــ میکشمشون،نابودشون میکنم به مولا قسم نابودشون میکنم امیرعلی ــ باشه باشه،آروم باش آروم باش ـچطور آروم باشم؟اگه اون مرد نبود الان سمانه رو برده بودند ــ آروم داد نزن،خداروشکرکه همچین اتفاقی نیفتاد،از این به بعد هم بیشتر مواظبیم ــ فکر میکردم آزادش کنم ،دیگه خطری تهدیدش نمیکنه اما اینطور نشد،تو زندان میموند بهتر بود ــ اونجوری هم ذره ذره داغون میشد ــ نمیدونم چیکار کنم امیرعلی ــ باهاش حرف بزن اما با آرامش،با داد و بیداد چیزی حل نمیشه،بهش بگو که چقدر اوضاع بهم ریخته است ــ باشه،شرمنده مزاحمت شدم ــ بازم گفتی که،برو مرد مومن ــ یاعلی ــ علی یارت تماس را قطع کرد،باید با سمانه هر چه زودتر صحبت می کرد،نگاهی به پنجره اتاق صغری انداخت،چراغ ها خاموش بودند،پیامی به سمانه داد اما بعد از چند دقیقه خبری نشد،ناامید به طرف در رفت که سمانه از در بیرون آمد. به سمتش آمد،سلامی کرد. ــ علیک السلام ببخشید بیدارتون کردم،اما باید صحبت می کردیم سمانه از ترس اینکه سمیه خانم آن ها را ببیند نگاهی به در انداخت و گفت: ــ مشکلی نیست،من اصلا خوابم نمی برد ــ چرا اینقدر به در نگاه میکنید ــممکنه خاله بیاد ــ خب بیاد،ما داریم حرف میزنیم سمانه طلبکارانه نگاهی به او انداخت و گفت: ــ صحبت من با شما که جواب رد به خواستگاریتون دادم و هیچوقت باهم هم صحبت نبودیم،الان، این موقع ،گپ زدن اون هم تو حیاط ،به نظرتون غیر طبیعی نیست کمیل فقط سری تکان داد،دوباره سردردبه سراغش آمده بود ،سرش را فشار داد و گفت: ــ صداتون کردم که در مورد اتفاقات امشب صحبت کنیم ترسی که ناگهان در چشمان سمانه نشست را دید و ادامه داد: ــ با اینکه بهتون گفته بودم که تنها بیرون نیاید اما حرف گوش ندادید،سمانه خانم الان وقت لجبازی نیست،باورکنید اوضاع از اون چیزی که فکرمیکنید خطرناکتره،امشب فک کنم بهتون ثابت شد حرف های من چقدر جدی بود اما شما نمیخواید باور کنید سمانه با عصبانیت گفت: ــ بسه 🌹نویسنده:فاطمه_امیری ادامه دارد.....
"رمان قسمت 3⃣6⃣ ــ حواستون هست چی میگید؟لجبازی؟آخه کدوم لجبازی؟بعد از زندونی شدن تو یه چهار دیواری دلت یکم پیاده روی تو بارون بخواد،اینو برای شما لجبازیه کمیل چشمانش را بر روی هم فشرد تاآرام شود وبه او تشر نزد ــ منظور من ــ منظور شما هر چی میخواد باشه،اما بدونید این وسط من دارم اذیت میشم،من دارم عذاب میکشم ،با اتفاق امشب بایادآوری اون لحظات ،چشمه اشکش جوشید با صدای لرزانی ادامه داد: ــ من الان حتی کسیو ندارم بهش از دردام بگم ،چون گفتی نگم،امشب وقتی اون منو میکشید تا ببره تو ماشین نمیدونستم کیو صدا کنم تا کمکم کنه،به ذهنم رسید که شمارو صدا کنم به چشمان سرخ کمیل نگاهی انداخت و ادامه داد: ــ صدا کردم اما اتفاقی افتاد؟کمکم کردید؟ این همه گفتید حواسم به همه چیز هست به کسی چیزی نگید خطرناکه من خودم مواظب شمام .پس چی شد؟چرا مواظبـ نبودید،اگه اون مرد به موقع نمی رسید معلوم نبود من الان کجا بودم کمیل با عصبانیت چرخید و پشت را به سمانه داد و به صدای لرزان و خشمگین غرید: ــ تمومش کنید سمانه نگاه دیگری به کمیل انداخت که پیشانی اش را ماساژ می داد ،حدس می زد دوباره سردرد به سراغش آمده باشد،قدمی عقب رفت و ادامه داد: ــ این وسط فقط شما مقصری که نتونستید درست وظیفتونو انجام بدید بدون اینکه منتظر جوابی از کمیل باشه با قدم های بلند به داخل ساختمان رفت. کمیل نفس های عمیق و پی در پی کشید،تا شاید آتیشی که سمانه به جانش انداخته را فروکش کند،به در بسته خیره شد،حق را به سمانه می داد او کم کاری کرده بود،باید بیشتر حواسش به سمانه باشد،اما چطور؟ سریع به محمد پیام داد واز او خواست فردا حتما به او سر بزند،گوشی اش را در جیب شلوار کتانش گذاشت و دستی بر صورتش کشید،خواب از سرش پریده بود،به طرف حوض وسط حیاط رفت می دانست الان آبش سرد است اما بدون لحظه ای درنگ آستین های پیراهنش را تا زد و دستش را در آب گذاشت،بدون در نظر گرفتن سردیه آب وضو گرفت. مطمئن بود دورکعت نماز و کمی دردودل با خدا ارامش می کند. 🌹نویسنده:فاطمه _امیری ادامه رمان
"رمان قسمت4⃣6⃣ محمد نگاهی به کمیل که سرش را بین دو دستش گرفته بود انداخت و خندید: ــ یعنی فدای دختر خواهرم بشم که تونسته اطلاعاتیه مملکتو اینطوری بهم بریزه ، ــ خنده داره؟بهتون میگم از دیشب اعصابم خورده،نتونستم یه لحظه با ارامش چشمامو روی هم بزارم ــ کمیل نبایدم بتونی،دیشب نزدیک بود سمانه رو بدزدن ،به فکر چاره ای باش،با حرفایی که امیرعلی گفت،شک نکن که کار همون گروهکه، کمیل سری تکان داد و گفت: ــ آره کار اوناست،اما چرا هنوز از سمانه دست برنداشتند و بیخیالش نشدند خودش جای بحث داره ــ من یه حدسی میزنم. ــ چه حدسی ــ اونا تورو شناسایی کردن کمیل با ابروان بهم گره خورده گفت: ــ خب ــ اونا بعد اینکه متوجه میشن دختر خالت تو دانشگاه هست بشیری رو کنار میزنن و سمانه رو توی تله میندازن،و اینکه چرا صغری رو انتخاب نکردند اینو نشون میده که اونا از علاقه ی تو به سمانه خبر دارند عصبی از جایش برخاست و غرید: ــ یعنی چی؟ ــ آروم باش،این فقط یک حدس بود،اما میتونه واقعیت باشه،پس بدون یکی که خیلی بهت نزدیکه رابطه اوناست ــ یعنی یکی داره به ما نامردی میکنه محمد سری تکان داد و گفت: ــ دقیقا،بیشتر هم به تو ــ دارم دیونه میشم ،یعنی به خاطر من سمانه رو وارد این بازی کثیف کردند ــ متاسفانه بله ــ وای خدای محمد کنار کمیل ایستاد و دستی روی شانه اش گذاشت و بالحن آرامی گفت: ــ فقط یه راه حل داری ــ چیکار کنم؟یه راهی جلوم بزارید. ــ با سمانه ازدواج کن 🌹نویسنده:فاطمه_امیری ادامه دارد.....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻ولادت باسعادت امام باقر علیه السلام بر امام زمان علیه السلام و همه شیعیان و دوستانشان مبارک باد.
لیلة الرغائب توسط ملائکه نامگذاری شده است از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده است که فرمودند: از اولين شب جمعه در ماه رجب غافل نشوید؛ زیرا شبی است که فرشتگان آن را "لیلة الرغائب" می‌نامند. این نامگذاری به این جهت است که هنگامی که مقداری از شب گذشت، هیچ فرشته‌ای در آسمان‌ها و زمین نمی‌ماند مگر اینکه در کعبه و اطراف آن جمع می‌شوند.» (إقبال الأعمال (ط - القديمة)،ج‏2، ص632) اشتباه بزرگ در معنای «لیلة الرغائب» در سالهای اخیر در مورد معنای لیلة الرغائب اشتباهی بزرگ صورت گرفته که باعث شده به مردم و مؤمنین آدرس غلط درباره این شب داده شود به طوری که با معنا کردن آن به «شب آرزوها» عملا مردم به سمت آرزو کردن و غفلت از عظمت این شب بزرگ و بی توجهی به اعمال آن سوق داده شده اند. اين در حالي است که موضوع "ليلة الرغائب" هيچ ارتباطي با "آرزو" و "آرزو کردن" ندارد و اساساً "آرزو" در فرهنگ ديني چندان جاي مثبتي ندارد و مؤمنان همواره در آيات و روايات، از داشتن آرزوهاي دور و دراز، منع شده و "طول الأمل" همواره مذموم شمرده شده است و آنچه به جاي آن مطرح است، موضوعيت "اميد" و "رجاء" به رحمت الهي در عين اعتقاد به "خوف" از عذاب الهي است. معنای دقیق «لیلة الرغائب» "رغائب" در زبان عربي دو معنا دارد: 1- چيزي که مورد ميل و رغبت انسان است. 2- بخشش فراوان بنابراین هيچ يک از اين دو معنا، ارتباطي با "آرزو کردن" ندارد و موضوع اين معاني مربوط به فلسفه و هدف خلقت جن و انس است که همانا "عبادت خدا" است. هدف از ليلة الرغائب با توجه به معنای دقیقی که بیان شد و بر اساس آنچه از گفتار و نوشتار عالمان دين در اين خصوص برمي‌آيد در این شب هدف آرزو کردن و بیان آرزوها و مشغول شدن به آرزوهای دور و دراز و ترک اعمال صالح نیست بلکه "ليلة الرغائب" شبي است که خداوند خواسته است تا بندگانش با ميل و رغبت به‌سوي عبادتش بشتابند و پس از نماز مغرب و گشودن روزه خويش، ساعتي را به اقامه نماز و استغفار و مناجات با پروردگارشان به سرآورند و بخشش و رحمت و مغفرت او را طلب کنند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤲یَا مَنْ أَرْجُوهُ لِكُلِّ خَیْرٍ... 🎞 ⚜همخوانی دعای ماه رجب⚜ ⭕️جدیدترین اثر: 💠گروه تواشیح بین المللی تسنیم💠 🎚ضبط و تنظیم: 🎙استدیو تسنيم اصفهان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
-45408511_-210977.mp3
8.27M
🎙 بشنوید | صوت کامل بیانات رهبر انقلاب در دیدار دست‌اندرکاران همایش بین‌المللی حمزه سیدالشهداء(ع)
🔰 «عزم راسخ» و «قدرت شناخت» شخصیّت حمزه را عظمت بخشید 🔻 رهبر انقلاب: عناصر تشکیل‌دهنده‌ی شخصیّت حمزه را باید مشخّص بکنیم... یعنی چه خصوصیّتی [بود] که این شخصیّت را در این حد، عظمت بخشید... آن وقت اینها الگو بشود برای ماها... به نظر من دو مورد از این عناصر مهمّ تشکیل‌دهنده‌ی شخصیّت او، یکی «عزم راسخ» است و یکی «قدرت شناخت» که اینها را ما بایستی هر چه میتوانیم ترویج کنیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 علیه السلام : فضيلتي چون جهاد نيست ، و جهادي چون مبارزه با هواي نفس نيست. تحف العقول، ص286 💠گر بر سر نفس خود امیری مردی 📖📚مطالعه روزانه معراج السعاده و کتاب جهاد بانفس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اخ چقدر قشنگه این دعا 👈 یا من ارجوه لکل خیر.............
انقلاب مردمی مردم انقلابی ۳.m4a
6.91M
۳ 🇮🇷بسم رب الشهداءوالصدیقین🇮🇷 عرض شد اولین شباهت قوم موسی پیغمبر با امت اخرالزمان 👈وجود فرعون بود شباهت دیگه ای که این دو قوم بهم دارن وجود شخصیت نازنینی مثل امام رضوان الله تعالی علیه هست😍 حضرت امام مثل حضرت موسی علیه السلام با شجاعت تمام در مقابل طاغوت زمان ایسااد و ایستادگی کرد💪
صالحین تنها مسیر
#انقلاب_مردمی ۳ #شباهت_دوم 🇮🇷بسم رب الشهداءوالصدیقین🇮🇷 عرض شد اولین شباهت قوم موسی پیغمبر با امت
امام فرمودن 👈 والله تا حالا نترسیدم؛ اون شبی هم که داشتن منو می بردن اون ماموران ساواک می ترسیدن و من به اونا دلداری می دادم👌 جانم به شجاعت این امام❤️ نمونه این ترسوها رو در گروگان گیری ملوان ها دیدید😊 اگه شما نترسیدی و شجاعت به خرج دادی دیگه دشمن غلط بکنه که شما رپ تهدید و تحریم بکنه😒 این هم یه قاعده ی قرآنی است قرآن می فرماید 👈 تمام امکانات و ابزار قدرت رو بذا خودتون فراهم کنید سوال؟؟؟؟؟ چرا باید ابزار قدرت رو فراهم کنید؟؟؟ 👈 "ترهبون به عدو الله و عدوکم و آخرین من دونهم لاتعلمونهم الله یعلمهم" انفال ۶۰ تو باید دل دشمن رو خالی کنی👌 هم دشمنان داخلی و هم دشمنان خارجی رو وقتی رئیس دولت سیزدهم با شجاعت دشمن رو تهدید میکنه خب معلومه که دشمن هم تحریم ها رو ور میداره و این اثر تهدید کردن دشمن است💪 امام این طوری بود شجاعت امام؛ به مردم شجاعت می داد شهید معروف به انقلاب برا خودش برو بیایی داشت اما وقتی خدا دست دلش رو گرفت از این رو به اون رو شد😍 بهمن ۵۷ بود، شب و روز فقط می گفت امام و لاغیر همیشه می گف هر چه امام بگه فقط همون✅ بخاطر همین رو سینه اش خالکوبی کرده بود که 👈 فدایت شوم خمینی یکی از شجاعت های امام نترسیدن از سرزنش هاست البته اشتباه نشه یوقت که شجاعت امام از روی عقلانیت بود نه این که از روی لج و لجبازی باشه❌ صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام اللهم صل علی محمد و آل محمدوعجل فرجهم التماس دعای فرج و شهادت👌🌷✋ ان شاءالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_6025948169802615436.mp3
12.09M
۴ ⚡️تا حالا شده آرزو کنی؛ - کاش هیچوقت گناه نمی‌کردم؟ - کاش فرصتی باشه بتونم همه اشتباهاتم جبران کنم؟ - کاش برمیگشتم به بچگی و اینبار درست زندگی می‌کردم؟ [ ماه رجب... فرصت دوباره‌ایست برای برگشتِ ما فرصتی که خودِ خدا برای تمام بنده‌هاش حتی کافرین فراهم کرده.] ※ چطور میتونیم از این فرصت بهره کافی رو ببریم؟