"رمان #پلاک_پنهان
قسمت9⃣4⃣1⃣
ــ خونریزیم زیاد بود،برای همین سریع از هوش رفتم.
آهی کشید و ادامه داد:
ــ وقتی بهوش اومدم یاسر بالاسرم بود،سرگیجه داشتم وبی خبری از اطرافم بیشتر کلافم کرده بود،هر لحظه منتظر بودم تو بیای تو اتاق.اما یاسر حرفایی زد که اصلا باب میل من نبود اما باید اینکارو میکردم،نه اینکه مجبور باشم اما باید این قضیه تموم می شد.
دستی به صورتش کشید و کلافه گفت:
ــ قرار بود فقط چند ماه زنده بودنم مخفی بمونه اما کار طول کشید،تیمور یه خلافکار ساده نبود،مثل یه درخت بود با کلی شاخه،برای نابودیش باید اول شاخه هارو میشکوندیم.
این شد که کار چهارسال طول کشید.
سمانه با بعض زمزمه کرد:
ــ چرا خودتو تو این چهار سال نشون ندادی؟بلاخره فقط من.
ــ نمیشد سمانه،تیمور فک میکرد من کشته شدم ،و این به نفع ما بود،پس نباید
خودمو به کسی نشون بدم،چندبار خواستم بهت نزدیک بشم اما بعد پشیمون
شدم،چون مطمئن بودم اولین دیدار باتو جون تو به خطر میفته.
ــ میتونستیم مخفیانه همدیگرو ببینیم،چرا سختش کردی کمیل
دستان سمانه را در دست گرفت و گفت:
ــ تیمور اونقدرا که فک میکنی ساده نیست،من بعد از چهارسال اومدم دم در خونه و تو رو دیدم یه بارهم که اومده بودی سر مزار..
سمانه با شوک گفت:
ــ اون،اون تو بودی؟
ــ آره من بودم،بعد چند بار که دیدمت تیمور شک کرد،و اون شب لعنتی اون اومد سراغت،فهمیدیم که زیر نظری
سمانه با یادآوری آن شب و آن مرد وحشتناک ناخوداگاه لرزی بر تنش نشست.
ــ اون تیمور بود،شک کرده بود و برای همین خودش سراغ تو اومد،سمانه باور کن دست و پام بسته بود،تو این چهارسال به من سخت تر گذشت،دور از تو مادرم،صغری،خانوادم،دیگه امیدی بهجز اینکه روز بیام پیشتون امید دیگه ای نداشتم.
دست سمانه را نوازش کرد و با لبخند غمگینی ادامه داد:
ــ بعضی شبا تا صبح نمیخوابیدم،مینشستم خاطراتمونو مرور میکردم،دعواهامون،بیرون رفتنا،لجبازی های تو.
ــ حرص دادنای تو،زورگویی هات
کمیل نگاهی به اخم های درهم رفته ی سمانه کرد و بلند خندید
ــ اِ نخند،مگه من چیز خنده داری گفتم ،حقیقتو گفتم.
کمیل که سعی می کرد خنده اش را جمع کند سرش را به علامت "نه"تکان داد.
سمانه نتوانست جلوی خنده اش را بگیرد و کمیل را همراهی کرد.
کمیل خیره به سمانه لبخندی زد،سمانه که سنگینی نگاه کمیل را احساس کرد،سرش را پایین انداخت و احساس کرد گونه هایش سرخ شده اند.
کمیل که متوجه خجالت سمانه شد سعی کرد موضوع را تغییر بدهد.
ــ از آرش چه خبر؟تو مهمونی ندیدمش
سمانه آهی کشید و گفت:
ــ از کارای آرش فقط منو دایی و خاله خبر داریم،البته زندایی هم شک کرد اما با اخم و تخم های دایی دیگه بیخیال شد،دایی هم آرشو فرستاد شیراز اونجای درسشوادامه بده،خیلی کم میاد.
کمیل سری تکان داد و زیر لب گفت:
ــ که اینطور،تو این مدت تو چیکار کردی؟
سمانه لبخند تلخی زد و گفت:
ــ سال اول که تو شک بودم،نمیتونستم کاری کنم،حتی دانشگاه رو هم بیخیالش
شدم،همش تو اتاقت بودم و زانوی غم بغل گرفته بودم.
اهی کشید وادامه داد:
ــ اما بعد از چند ماه صغری ازدواج کرد،خاله داغونتر شده بود،دیگه به خودم اومدم،چند واحدی که مونده بودن پاس کردم،بعد با یکی از دوستام شریک شدم و یه موسسه فرهنگی راه انداختیم
ــ ولی تو رشته ات علوم سیاسی بود،علوم سیاسی کجا و موسسه فرهنگی کجا؟
ــ بعد اون اتفاق دیگه آخرین چیزی که بهش فکر میکردم رشته و علایقم بود،نه من نه خاله نمیخواستم زیر بار کسی بریم، برای همین باید زود میرفتم سرکار،اون موقع فقط میخواستم زندگی خاله سر بگیره و خاطرات تو ،تو این خونه کمرنگ بشه
🌹نویسنده:فاطمه_امیری
ادامه دارد.....
ای خوش آن عید حقیقی که جانان آید
خزان بی روح می رود و نوبهاران آید
گر زمین خشک را آب بهاری جان بخشد
دل آن روز تازه گردد که حضرت باران آید🌼🌸🍃
اللهمـ عجل لولیڪالفرج
#سلام_امام_زمانم ♥️
اى آنكه در نگاهت حجمى زنور دارى
كى از مسیر كوچه قصد عبور دارى؟
چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابى
اى آنكه در حجابت دریاى نور دارى
💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚
#صبحتون_مهدوی 🌼🍃
#التماسدعایفرج 🤲💎
#پیامکی_از_بهشت 🦋
پیامبر اکرم:
هرکس زیاد استغفار کند، خدا برای او:
ازهر غمی، گشایش،
ازهر تنگنایی رهایی،🥀
و از جایی که انتظار ندارد، روزی میدهد.
.
إِذَا مَاتَ الْعَالِمُ ثُلِمَ فِي الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا يَسُدُّهَا شَيْءٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.
هرگاه عالمی بمیرد رخنهای جبران ناپذیر در اسلام ایجاد میشود كه تا روز قيامت هيچ چيز آن را فرو نمىپوشد.
8.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚜ #نکات_ناب_استاد_انصاریان
🎥 #ببینید
🌺 #بهار_در_راه_است
🌹سلام بر تو ای بهار انسان ها!
🌍 وقتی کل زمین موکب میشود...
🌸 به پیشواز #نیمه_شعبان 🌸
🌀 بعد از فرمان «جهاد تبیین» باید در زندگی تکتک ما تغییر و فعالیت مضاعف دیده بشود
🌀 دفاع مقدس «واجب کفایی» بود، اما جهاد تبیین «واجب عینی» است؛ یعنی بر همه واجب است
🌀 اگر جهاد تبیین، واجب عینی و فوری است فراهمکردن مقدماتش هم بر ما واجب است
🔻 برای جهاد تبیین چه اقداماتی باید انجام بدهیم؟
1️⃣ کسب مهارتهای لازم؛ از مهارت متننویسی و تدوین تا سخنوری، مناظره، توئیت زدن و...
2️⃣ پیدا کردن مخاطب، ساختن مخاطب و توسعۀ مخاطب
3️⃣ مطالعه و تحصیل دانش و آگاهی؛ مقدمۀ لازم برای جهاد تبیین
4️⃣ برای جهاد تبیین نیاز به کار جمعی و پیوندهای اجتماعی قوی داریم
👈 علیرضا پناهیان در حضور جمعی از مدیران و مبلغان هیئات مذهبی کشور:
بعد از صدور فرمان «جهاد تبیین» توسط رهبر انقلاب، آنهم بهصورت «فریضۀ عینی و فوری»، باید شور و التهاب و حرکت مضاعفی در جبهۀ حق پدید بیاید.
همانطور که در دوران دفاع مقدس، حرکتهایی برای جذب و پذیرش و آموزش رزمندگان در ایام قبل از عملیات انجام میشد الان هم باید همان حال و هوا به صورت بسیار فراگیر برای همۀ اعضای جبهۀ انقلاب ایجاد بشود؛ از جمله در هیئتهای مذهبی.
الان یک تفاوتی با دوران دفاع مقدس وجود دارد؛ دفاع مقدس با همۀ عظمتش «واجب کفایی» بود، یعنی اگر عدهای میرفتند تکلیف از بقیه برداشته میشد، اما رهبر انقلاب دربارۀ جهاد تبیین فرمودند «واجب عینی»؛ یعنی بر تکتک ما واجب است که در این زمینه، فعالیت کنیم. و بعد فرمودند «فوری» یعنی نباید به تأخیر بیندازیم.
فریضۀ عینی و فوریِ جهاد تبیین باید در زندگی تکتک ما و برنامۀ روزانۀ ما تغییر ایجاد کند، باید اقدامات در عرصۀ جهاد تبیین انجام بدهیم؛ مخصوصاً هیئتیها در این زمینه وظیفۀ مضاعفی دارند.
جهاد در زمینههای مختلف قابل تصور است؛ جهاد اقتصادی، جهاد نظامی و امنیتی و... اگر جهاد تبیین به خوبی صورت بگیرد ما در انواع دیگر جهاد هزینۀ کمتری خواهیم داد و به نفعمان است.
ما برای جهاد تبیین، چند اقدام اساسی و مهم باید انجام بدهیم؛ یکی از این اقدامات، کسب مهارت است. هرکسی خودش را عضو جبهۀ انقلاب میداند- از یک خانم خانهدار، تا یک کاسب، کارگر، طلبه یا معلم-باید از یک سلسله مهارتها برای جهاد تبیین برخوردار بشود؛ مثلاً مهارت متننویسی، سخنرانی، مناظره، توئیت زدن، تصویربرداری، تدوین، تهیۀ پوستر و...
اگر جهاد تبیین بر ما واجب عینی و فوری است فراهم کردن مقدماتش هم بر ما واجب میشود. نمیشود گفت «چون من مقدمات و مهارتش را ندارم، پس این واجب از من برداشته میشود!» مقدمۀ واجب هم واجب است. یعنی همۀ ما را به تأمین مقدماتش موظف میکند و باید شروع به کسب مهارت کنیم.
متأسفانه خیلی از عاشقان اهلبیت(ع) قدرت نوشتن، قدرت سخن گفتن، قدرت مناظره، یا قدرت بیان به هر وسیلۀ دیگری را ندارند. این خیلی بد است که تعداد کسانی که این مهارتها را در حد بالا یا در حد نیاز دارند، در جبهۀ انقلاب کم هستند. خیلیها مواضع انقلابی بسیار دقیقی دارند، اما قدرت بیان و سخنوری ندارند، اینها چیزهایی است که ما باید فرا بگیریم.
بنده پیشنهاد میکنم هیئات مذهبی این مهارتها را به نیروهای خودشان آموزش بدهند؛ مثلاً آموزش سخنوری، مناظره، نویسندگی و آموزشی که برای فعالیت در رسانه لازم است.
اقدام بعدی برای جهاد تبیین «پیدا کردن مخاطب، ساختن مخاطب و توسعۀ مخاطب» است. ما باید بتوانیم برای خودمان مخاطب پیدا کنیم و تلاش کنیم دیگران را شنوندۀ حرفهای خودمان قرار بدهیم
رسول خدا(ص) برای پیدا کردن مخاطب حرکت میکردند، ایشان «طبیبٌ دوّارٌ بطبّه» بودند. ما طلبهها نباید منتظر باشیم تا یک کسی ما را برای سخنرانی و اظهار نظر، دعوت کند؛ خودمان جلو بیفتیم و برای فعالیتهای تبلیغی خودمان طرحریزی کنیم.
کسی که میخواهد جهاد تبیین بکند، باید جسارت داشته باشد و فعالانه اقدام کند، منتظر نشود دیگران به او مراجعه کنند، بلکه بگردد و شنوندۀ خودش را پیدا کند. مخصوصاً ما هیئتیها و طلبهها باید الگویمان حضرت زهرا(س) باشد که برای تبلیغ چهره به چهره، چهل روز رفتند درِ خانۀ مهاجر و انصار را زدند.
مقدمۀ دیگری که برای جهاد تبیین باید فراهم کنیم «تحصیل علم و آگاهی» است، باید اطلاعاتمان را افزایش بدهیم؛ با مطالعۀ آیات قرآن و روایات و تاریخ اسلام و... و همچنین دقت در بیانات حکیمانۀ امام و رهبر انقلاب. این را در هیئتها باب کنیم که بخشی از این متنها را مطالعه کنند.
نکتۀ دیگر اینکه برای جهاد تبیین نیاز به پیوندهای اجتماعی قوی و کار گروهی داریم نه اینکه با کمترین اختلاف سلیقهای دچار اختلاف بشویم و اصلاً همدیگر را به این سادگی تأیید نکنیم! باید «ولایت عرضی» را در جهاد تبیین، تحقق بدهیم.
🚩 همایش مجازی با حضور جمعی از مدیران و مبلغان هیئات مذهبی کشور- ۱۴۰۰.۱۱.۲۹
👈 متن کامل:
Panahian.ir/post/7219
@Panahian_text
13.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
💌 یُزَکّیهِم...
❓اگه تزکیه ی نفس نباشه!!!