[•🌿 آيا مردم پنداشتند كه چون گفتند :
ايمان آورديم ؛ رها مىشوند و ديگر مورد آزمايش قرار نمىگيرند . . ؟!
"آیه ۲ سوره عنکبوت"🕸🕷
┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
💌 #بیان_معنوی
💢علت تاخیر ظهور امام زمان
❎میلیونها آدم خوب که فایده چندانی ندارند،
💎 کدام ←تقوا→ ما را به ظهور نزدیک میکند؟↓
فقط نماز اول وقت و کارهای خوب فردی❓
💢 اگر میلیونها نفر از اینگونه افراد خوب در کنار هم زندگی کنند، تا وقتی در زندگی دستهجمعیِ خوب ناتوان باشند، تقوایشان رشد نیافته است❌
👈 و برای تعجیل در ظهور، فایدۀ چندانی ندارند❗️
✅ اوج تقوا و اصل تقوا آن است که در جریان یک زندگی جمعی و کار تشکیلاتی خود را نشان بدهد.💯👌
#حجت_الاسلام_پناهیان
🎀🔆
توڪلچهکلمهزیباییست !'
واگذارکردنبهخداوندکهخودشتصمیم
بگیرتنهاخداوندست
کهبهترینهاربراۍبندگانش
رقممیزند.
فقطبخواهیموآرزوکنیم؛اما
پیشاپیششادباشیموایمانداشتهباشیمکهدر
رویاهایمانهمچونبارانۍدرحالفروریختناند؛
پیشاپیششادباشیموشکرگزار
چراکهخداوند
نه
بهقدررویاهایمانبلکه
بهاندازهایمانواطمینان
ماانسانهاستکهمۍبخشد...
#نماز_شب
🔹امام صادق علیه السلام فرمودند :
🔸هرکس یک چهارم شب را به نماز بایستد، در صف اول رستگاران قرار خواهد گرفت تا از صراط مانند تندبادی بگذرد و بدون حسابرسی داخل بهشت گردد.
📚ثواب الاعمال و عقاب الاعمال،باب ثواب شب زنده داری،ح1
📌چه پاداشی از این بهتر که بدون حساب و کتاب انسان از پل صراط بگذرد؟
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
شبتان نورانی ✨✨👆
صالحین تنها مسیر
#نمنمعشق #قسمت_سی_و_سه یاسر بازهم همون کوچه…همون درب مشکی…همون نوع زنگ زدن خاص خودم… ایندفعه مسع
#نمنم_عشق
#قسمت_سی_و_چهار
یاسر
درب یخچال روباز کردم…بادیدن غذای موردعلاقم چشمام برق زد و ظرف حاوی لازانیارو از یخچال خارج کردم…
_اوووووم…چه کردی مهسوخانم…
روی اوپن آشپزخونه چهارزانو نشست و گفت
+بزارش سرجاش…یالا…
ابرویی بالاانداختم و گفتم
_آهااا…بعداونوقت چرا؟
+چون من میگم..
نیشخندی زدم و به سمت ماکروفررفتم و ظرف غذارو توش قراردادم…تنظیمش کردم و به سمت مهسو رفتم،دستمو به سینه زدم و گفتم
_اینجا من حرف آخررومیزنم…
چشمکی زدم و ادامه دادم
_بیا بشین روی مبل کارت دارم..
از اوپن پایین پرید و گفت
+باشه رییس
به سمت مبل ها رفت و نشست من هم همزمان غذارو از ماکروفر خارج کردم و سس و دوغ رو باخودم بردم…
+نوشابه هستا…
_نمیخورم…اهلش نیستم…هیکلم بهم میخوره…
چشماشو گرد کرد و گفت
+اوهوع…هیکلت؟؟؟مگه دختری؟
_نخیر،ورزشکارم…
+کمپزبده،حالابگوچیکارم داشتی ؟
_ببین مهسو صدباربهت گفتم،این آخرین باره…خوب گوش کن،من وظیفم مراقبت ازتوئه ولی خودتم کمک کن خانم..مگه نگفتم دررو قفل کن؟چرا قفل نکردی؟چرابی احتیاطی میکنی؟
فکرکردی اونا از کارای ما بی خبرن؟
نه،مطمئن باش فقط سکوت کردن تا به هدفشون برسن…پس وقتی من نیستم خودت مراقب باش حسابی،باشه؟
نگاهی کرد و گفت
+خب من که بلدنیستم…باشه.حواسم هست..
خنده ای زدم و دستموروی شونه اش گذاشتم و چشمکی زدم….از جام بلندشدم و به سمت اتاقم رفتم…
مهسو
وارد اتاقش شد و دررو بست،واردآشپزخونه شدم و مشغول شستن ظرفهاشدم…
صداش رو شنیدم که اسمموصدامیزد…
به سمت اتاقش رفتم و گفتم
_بله…کارم داری؟
+آره،امشب قرارمهمی دارم…احتمال داره تا دیروقت خونه نیام…حسابی مراقب خودت باش،هیچ جوره نمیشه کنسل کنم.وگرنه نمیرفتم.به بچه هاهم میسپرم اطراف خونه گشت بزنن ولی بازم میگم هیچکی ازخودت بهترنمیتونه مراقب باشه…افتاد؟
_اوهوم…حالا کجاهست این قرارمهممم؟
نگاه متعجبی بهم انداخت و یکی از ابروهاشو بالابرد و گفت
+متاسفم که اسرارشغلیمونمیتونم فاش کنم…
بعدهم نیشخندی زد
چهره ام رو بی تفاوت کردم و گفتم…
_هرجور راحتی…
وارد اتاقم شدم و روی تختم ولوشدم و مشغول خوندن کتاب
حدودا نیم ساعت بعدبود که صدای بسته شدن درب خونه رو شنیدم…
به طرف در رفتم و باکلید دوبار قفلش کردم و دوباره به اتاق برگشتم….
#منتنهاییروخوببلدم…
#دلمگرفتهازاینجا
#کمیمراقبمنباش…
✍نویسنده: محیا موسوی
🍃کپی با ذکر صلوات...🌈
.*°•❤️❤️🔥⃝⃡✨💕❥•°*.
.....◍⃟💖.....🌊⃟💙¦••
#نمنم_عشق
#قسمت_سی_و_پنج
یاسر
وارد لابی هتل شدم…ازدور دیدمش…مثل همیشه ظاهر شیک و آراسته اش چشم رو فریب میداد…اما نه چشم من رو…
من که سالها بود اون روی این مارخوش خط و خال رو شناخته بودم…
باهمون پوزخندهمیشگیم به سمتش رفتم…
از سرجاش بلندشد…
+اوووه ببین کی اومده…چطوری مردجوان؟
_زیرسایه ی شما عالییییی
+هنوزم زبون باز و پاچه خواری…
خنده ای کردم و گفتم…
_نمک پرورده ایم…
خنده ی پرعشوه ای کرد و گفت
+اولالا…حاضرجواب رو یادم رفت…اثرات پیریه دیگه…
بادستش اشاره به نشستن کرد…درحین نشستن گفتم
_اختیارداری عزیزم…پیر چیه؟شما که هرروز جوون ترازدیروز…
بازهم خندید و گفت
+خیلی خب کافیه…شام چی میخوری؟
_نگوکه یادت رفته سلیقمو؟
چشمکی زد و روبه گارسون گفت
+دو تا شیشلیک بامخلفات…و….زیتون پرورده اش یادت نره
و چشمکی به من زد
خنده ی بلندی سردادم و گفتم
_الحق که حافظه ات عالیه…
توی چشمام خیره شد و گفت
+تو و علایقت ملکه ی ذهن من باقی میمونین…
لبخندی زدم و به چشماش خیره شدم…
**
بعدازصرف شام جعبه سیگاررو به سمتم گرفت و گفت…
+نگوکه نمیکشی هنوزم؟
لبخندملایمی زدم و گفتم
_من سراغ هرکاری برم سراغ این کوفتی نمیرم…
+درعوض من عاشقشم…
_پس من چی؟
+توروکه میپرستم میلاد من…
اون پک های غلیظ به سیگارش میزد و من بانفرت و بغض به زن رو به روم نگاه میکردم…وبه اسم میلادفکر…اسمی که این زن برام انتخاب کرده بود….
#مادرم….
مهسو
باصدای تلویزیون که داشت اخبارمیگفت از خواب پریدم…
حتما یاسر اومده خونه …توی آینه سرووضعم رو مرتب کردم و دست و صورتمو توی سرویس شستم…
ازاتاق خارج شدم و یاسررودیدم که روی کاناپه روبه روی تلویزیون نشسته بود و به صفحه اش زل زده بود…
رفتم روبه روش ایستادم و تقریبا دادزدم…
_الوووو،چرااینقدزیادش کردی؟؟؟
جاخورد،مشخص بودتوی این عالم نبوده…
متقابلادادزد
+چی؟؟؟؟
سرمو باکلافگی تکون دادم و تلویزیون رو خاموش کردم و کنترل رو روی مبل کناری پرت کردم…
_چته؟چرا مثل مجسمه ابولهول زل زدی به تلویزیون و صداش رو تاآسمون هفتم بالابردی؟
+ببخشید حواسم نبود…
پوزخندی زدم و گفتم…
_متوجه شدم
به سمت اتاقش رفت و گفت
+میرم یه چرت بخوابم…لطفا برای اذان بیدارم کن…
_عه…چیزه…اذان کی هست؟؟؟
مستاصل سرش رو تکون داد و گفت…
+تلویزیون رو بزارروشن باشه…مشخص میشه…
_اوهوم…باشه…
به سمت اتاقش رفت و درروکوبید…
زیرلب گفتم
_وحشی….
شونه ای بالاانداختم و واردآشپزخونه شدم…
#شدهآنقدرمحوچشمهایشباشیکهصدایشرانشنوی؟؟؟؟
#میخندماماچشمهایمرنگغمدارد…
#باشمنباشمواقعادنیاچهکمدارد؟
✍نویسنده: محیا موسوی
🍃کپی با ذکر صلوات...🌈
.*°•❤️❤️🔥⃝⃡✨💕❥•°*.
.....◍⃟💖.....🌊⃟💙¦••
#نمنم_عشق
#قسمت_سی_و_شش
یاسـر
وارداتاقم شدم و دررو قفل کردم..
همونجاپشت در نشستم و سرم رو روی زانوهام گذاشتم..
همیشه حالم بعدازدیدن اون زن اینجورمیشد…لعنت به من و گذشته ام…
گذشته ای که هنوزهم مجبورم تحملش کنم…
چشمم به سجاده ام افتاد که وسط اتاق پهن بود…
به سمت سرویس رفتم و وضوگرفتم…
لباسم رو با یه لباس سفید تمیز عوض کردم..کمی از عطر محمدی ام رو زدم و بااحترام روی سجاده ام نشستم…
یاعلی گفتم و ازسرجام بلندشدم…
نیت کردم و قامت بستم…
#اللهاکبــر
****
بعدازتموم شدن نماز تسبیحمودستم گرفتم و شروع کردم به ذکرگفتن و استغفارکردن…
دونه دونه اشکام جاری میشدن…تاجایی که هق هق میکردم…
تسبیحموکنارگذاشتم و سرم رو روی مهرگذاشتم…مهرتربت…چقدردلم هوای بین الحرمین داشت…
این که تاحالاکربلانرفته بودم برام یه ننگ بود.تاهجده سالگیم که توی اون کشورلعنتی بودم…بعدشم که دیگه به واسطه ی شغلم نمیشدبرم…
بعدازکمی دردودل باخدا و اهل بیت ع سجاده ام رو جمع کردم و دست و صورتم رو توی سرویس شستم…
روی تختم درازکشیدم و به سقف خیره شدم…
کم کم چشمهام گرم شد و به خواب رفتم…
مهسو
مشغول آشپزی بودم که اذان پخش شد…
کسی که اذان رو میگفت چقدرصدای زیبایی داشت…برای چندثانیه محو اون صداشدم…انگار که خاطره ای دور ازاین صداداشتم…همین قدر زنده،همین قدر شیوا و رسا…
یکهویادم اومد که باید یاسررو ازخواب بیدار میکردم…
به سمت اتاقش رفتم…
در زدم و دستگیره رو پایین کشیدم…
باز نشد،انگار قفل بود.
چندبار محکم در زدم ولی نشنید انگاری…
آقارو باش،چجور میخوای از من نگهداری کنی تو آخه،خودت پرستارلازمی…
گوشیمو از جیب لباسم درآوردم و روی شماره یاسر ضربه زدم…
بعداز چندلحظه صدای زنگ خورش رو شنیدم…
تماس رو وصل کرد
_سلام آقای خوابالو…چقدمیخوابی،پاشوببینم،اذانه..
+باشه بابا،اومدم
قطع کرد،این بشر ادب حالیش نیس که…
واردآشپزخونه شدم و مشغول ناهارپختن شدم….
صدای در اتاق رو شنیدم که بازشد…
بعد ازچندلحظه واردآشپزخونه شد
+سلام
بااخم برگشتم طرفش
_سلام و کوفت،به من میگه بیدارم کن بعد مثل خرس میخوابه درهم قفل میکنه…تومثلا محافظ منی؟
خنده ی ملایمی کرد و گفت
+من تسلیم،حق باتوئه…خیلی خسته بودم شرمنده
از تعجب اینکه عصبانی نشدازلحن بی ادبانه ام ابرو بالاانداختم و گفتم
_خواهش میکنم
واردپذیرایی شد و تلویزیون رو خاموش کرد..
سجاده اش رو پهن کرد و نمازش رو شروع کرد…
لحن و صوت عربیش واقعا جذاب بود…
ازصدای صدتا خواننده درنظرم گرمترو جذابتربود این صداومتنی که میخوند…
وقتی به خودم اومدم که دیدم با لبخند بهم خیره شده …
سرموپایین انداختم که باحرفش شوکه شدم
+ #قبولباشهاولینزیارتتخانم…
#اذانشدستبیاپشتقامترعنات
#قبولمیشودآیانمازباطلمن؟
✍نویسنده: محیا موسوی
🍃کپی با ذکر صلوات...🌈
.*°•❤️❤️🔥⃝⃡✨💕❥•°*.
.....◍⃟💖.....🌊⃟💙¦••
#سلام_امام_زمانم
🔹السَّلاَمُ عَلَى خَلَفِ السَّلَفِ وَ صَاحِبِالشَّرَفِ...
🔸سلام بر آن مولایی که عصاره همه انبیا و اولیاست و معدن تمام شرافتها و بزرگواریها.
🔸 سلام بر او و بر روزی که گوهر شرافتش چشم تمام خلق را خیره کند.
📚 مفاتیح الجنان، زیارت امام زمان سلام الله علیه به نقل از سید بن طاووس.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چهار چیز که انسان را در زندگی کمک میکند ‼️
شرح حدیثی زیبا از آقا
جوادالائــمه علیه السلام که میفرمایند:
چهار ویژگی است که شخص را بر کار،
کمک می کند؛
تندرستی،
بی نیازی،
دانش
و توفیق
🎙دکتررفیعی
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
@mohabbatkhoda
📢 سفارش عبادی برای فعالان رسانهای
💠 استاد سیّد محمّدمهدی میرباقری:
◽️ هر روز نماز امامزمان(عجّل الله فرجه الشریف) که در اعمال روز جمعه وارد شده و در مفاتیح آمده است را بخوانید. این نماز را بهتر است صبح یا قبل از شروع کار بخوانید.
کسی که وارد میدانهای بزرگ میشود و میخواهد گرههای بزرگ را باز کند، باید توسّلاتش محکم باشد.
◽️ در آخر شب هم دعای «یونس بن عبدالرّحمن» را که در مفاتیحالجنان بعد از دعای عهد آمده است، بخوانید (اللّٰهُمَّ ادْفَعْ عَنْ وَلِیِّک...).
◽️ تنظیمات کاریتان هم بهگونهای باشد که زودتر بخوابید و سحر بیدار شوید.
فکرکردنها و طراحیهایتان را به سحر انتقال بدهید؛ در این صورت، برکت پیدا میکند و زمین تا آسمان متفاوت میشود. فکرِ در سحر بعد از بیداری شب، غیر از فکرِ خستۀ ساعت یازده شب است و نهفقط خستگی، بلکه فضا، فضای مناسبی نیست.
البته این کار احتیاج دارد به خوابیدن در اولِ شب. نمیشود انسان دیر بخوابد و سحر بیدار شود! کار را تعطیل نکنید، منتها اگر میخواهید شانزده ساعت کار کنید این کار را از آن طرف شروع کنید.
حضرت نماز عشا را میخواندند و میخوابیدند؛ از آن طرف هم: «قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا. نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِيلًا. أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا».
عمدۀ عبادات، برای فرصتِ بیداری بعد از خواب ابتدای شب است. بهوقت خوابیدن، و بهوقت از خواب بیدار شدن، و حتی تجزیۀ کردن خواب، اینها چیزهایی است که مؤثر است. برای توفیق در بیداری سحر، مداومت بر تلاوت دو سوره مزمّل و مدثّر، مؤثر است. در روز هم خواب قیلوله را فراموش نکنید».
#اینفوتبیان | راهکارهای قرآن برای مقابله با غم
😔 توجه به این نکته که زندگی همه انسانها در تمام زمانها توأم با غم و اندوه بوده و هست و انسانی، بی غم پیدا نمیشه، میتونه عاملی باشه برای تسکین و آرامش شخص غم زده. حتی در زبان شعر هم آمیختگی غم و شادی، زیاد به چشم میخوره:
در این عالم کسی بیغم نباشد
اگر باشد بنی آدم نباشد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر انقلاب: سرودی بسازید که بچهها وقتی در کوچه راه میروند، آن را زمزمه کنند
✍ فرهنگ و صفآرایی فرهنگی در مقابل دشمن آن چیزی است که اگر در راه آن نیز #کشته شویم احساس میکنیم که در راه #خدا کشته شدهایم. هر کسی هم در این راه، #زحمتی متحمّل شود، در راه خدا متحمّل شده است. بلاشک #سلام_فرمانده، صف آرایی عظیم فرهنگی ملّی و بین المللی در مقابل تهاجم فرهنگی دستگاه استکبار و تابعین داخلیشان است.
روایت 286 کتاب جهاد.mp3
8.61M
✨✨ 📚#جهاد_با_نفس 🎧👆
✨ جلسه ۴۴
✨موضوع: #تواضع، رمز صعود به سوی خداوند.
مفهوم و انواع #تکبر .
🔊 #کلیپ_صوتی :
📚 شرح روایات کتاب الجهاد اثر شیخ #حر_عاملی (ره)
✨ #درس_اخلاق
✅ ارسال به دیگران فراموش نشود 🙏
═══✼🍃🌹🍃✼══
🔲 کــانال درس اخلاق
✨✨✨✨
🆔 @dars_akhlaq
✍ #جلسات_اخلاقی
🎧👆
✨ متن #حدیث:
۲۸۶ - عن ابى عبدالله عليه السلام قال : ان فى السماء ملكين موكلين بالعباد فمن تواضع لله رفعاه و من تكبر و ضعاه .
ترجمه :
۲۸۶ - امام صادق عليه السلام فرمود: همانا در آسمان دو فرشته اند كه بر بندگان گمارده شده اند پس هر كه براى خدا #فروتنى كند بالايش مى برند و هر كه #تكبر ورزد فرودش آورند.
#کبر #تواضع
#درس_اخلاق
📚 کتاب #جهاد_با_نفس