الهی
ٲعوذُ بِاللّهِ مِن نَفسی . . .
دنبالِ کسی می گردم که بیاید و مرا از دستِ خودم نجات دهد . . . !
هر شب ۷۰ مرتبه ذکر استغفار قبل از خواب
این پست هر شب تکرار می شود
یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (علیه السلام) و حضرت نرجس (سلام الله علیها) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (ارواحنا فداه)
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شبنشینی_با_مقام_معظم_رهبری
رهبرانقلاب: در ایام سالگرد پیروزی انقلاب، سر در هر خانهای #پرچم_ایران بزنید و آذینبندی کنید.
به منزل خانواده شهدا بروید
#دهه_فجر
صالحین تنها مسیر
نرگس: قسمت(۱۶۶) #دختربسیجی با ترس و عصبانیت نگاهم کرد و من محکم و عصبی انگشت شستم رو روی لبش ک
بهار نارنج:
قسمت(۱۶۷)
#دختربسیجی
با نشستن هما خانم توی ماشین آرام گفت : اگه با بابا نرفتم به خاطر این بود که
نخواستم بفهمه بینمون اتفاقی افتاده پس تو هم لطفا فقط من رو به خونه برسون.
بی توجه به حرفش در ماشین رو براش باز کردم که توی ماشین نشست و من هم
پشت فرمون نشستم و در سکوت به سمت خونه ی خودم روندم.
در خونه رو باز کردم و منتظر موندم تا اول او وارد خونه بشه.
با ورودش به خونه من هم به دنبالش وارد شدم و در رو پشت سرم بستم که خیلی
جدی به سمتم برگشت و گفت :چرا من رو آوردی اینجا ؟
_تا تکلیفمون با هم معلوم بشه و من یه سری چیزا رو برات توضیح بدم.
_مگه من ازت توضیح خواستم که بخوای برام توضیح بدی؟
_تو نخواه ولی من باید بگم سایه کیه و چرا این کار رو کرده.
به سمت مبل وسط حال رفت و چادرش رو روش انداخت و گفت :من خیلی خوب
سایه رو می شناسم! دختر آقای بهرامی و دوست دختر سابق شما!
بهش نزدیک شدم و گفتم :ولی تو او رو از.....
_این رفیقت امشب پدر گوشیم رو درآورد انقدر که پیام داد و در موردش گفت.
با نگرانی پرسیدم:مگه چی برات نوشته؟
روی مبل نشست و دستاش رو به خاطر سردی هوای خونه توی بغلش گرفت و
گفت :اینکه یه مدت باهاش دوست بودی و اون عاشقت شده ولی تو ولش کردی و
او هم میخواد یه جوری ازت انتقام بگیره .
نفس راحتی کشیدم که گفت: وای اینجا چقدر سرده!
با این حرفش تازه به این فکر افتادم که ما درست وسط زمستون اومدیم توی خونه ای که حسابی سرد بود و سه ماهی می شد که کمترین گرمایی رو ندیده بود .
کتم رو از تنم در آوردم و روی شونه ها ی لرزونش انداختم و مشغول روشن کردن
پکیج و شومینه شدم.
شعله ی شومینه رو تا آخر باز کردم و به اتاق رفتم و خوش خواب روی تخت رو با
تنها پتو و بالشی که توی خونه بود رو برداشتم و دوباره به حال برگشتم و اونا رو
کنار شومینه روی زمین انداختم که آرام گفت: تو که نمی خوا ی بگی شب رو باید ا ینجا بمونیم!
_چرا اتفاقا!
مشغول جابه جا کردن چیزایی که آورده بودم شدم که بالای سرم وایستاد و گفت :
ولی من می خوام برم خونه.
دست از کارم کشیدم و روبه روش وایستادم و گفتم : چرا نمی خوای باور کنی که
همه چی یه اتفاق بوده و من بدون اینکه بخوام توی اون موقعیت قرار گرفتم.
قسمت(۱۶۸)
#دختربسیجی
آرام! من از وقتی تو اومدی توی زندگیم نه تنها به همچین مهمونیایی نرفتم
که حتی به سایه یا هیچ دختر دیگه ای فکر هم نکردم ولی تو هنوز هم من رو
با گذشته ام می بینی.
_هیچ هم اینجوری نیست.
_پس چجوریه ؟
_من اگه قرار بود تو رو با گذشته ات ببینم الان اینجا نبودم! گذشته ی تو چه ِ
خوب چه بد گذشته! من الان تو رو میبینم که چرا باید با ....
اشک توی چشمش حلقه زد وحرفش رو نیمه تموم رها کرد و در عوض گفت : دیروز
خیلی خوشحال بودم آراد!
همون اول روز به نگین (همسر محمدحسین ) زنگ زدم و ازش خواستم مامان اینا
رو برای شام دعوت کنه! چون میخواستم شبش با کسی که برای ر سیدن تولدش
لحظه شماری میکردم تنها باشم و یه جشن دونفره براش بگیرم!
تا شب از خوشحالی روی پام بند نبودم و با رفتن مامان و بابا برای اومدنت آماده
شدم.
اشک از چشمش روی گونه اش ریخت و ادامه داد:دیشب توی خونه ای که تنها
روشناییش شمع روی کیک بود منتظر نشستم تا تو بیای و من اولین کسی
باشم که تولدت رو بهت تبریک میگه ولی در کمال ناباوری تو بهم پیام دادی که
نمی تونی بیای و لحظه ای بعد عکست رو برام فرستادن که توی جشن دیگه
ای خوش بودی....
جشن شلوغ اونا با جشن یک نفره و خلوت من قابل مقایسه...
نذاشتم حرفش رو تموم کنه و توی بغلم کشیدم و گفتم : بودن کنار کسی که دیوانه وار عاشقشم ! بدون هیچ جشنی! برای من میارزه به بودن توی جشنی که
تمام دنیا توش جمع باشن .
او که توی بغلم به هق هق افتاده بود با بغض گفت :خیلی شب بدی بود آراد! شبی که فکر می کردم قراره یه شب رویایی برام باشه تنهایی و توی خونه ی تاریک
نشستم و با گریه شمع تولدت رو فوت کردم خیلی سخت گذشت! خیلی!
من چیکار کرده بودم؟ دل کسی رو شکسته بودم که طاقت دیدن کوچکترین
ناراحتیش رو نداشتم و دیدن اشکاش قلبم رو آتیش می زد!
سرم رو بالا گرفتم و چشمام رو بستم
گفتم : بسه آرام! تو رو خدا بیشتر از این شرمنده ام نکن!خدا من رو لعنت کنه که
دل تو رو شکستم .
سرش رو بالا گرفت و با گذاشتن انگشتش روی دهنم مجبورم کرد ساکت بشم و با
چشمای اشکیش به روم لبخند زد که پیشونیش رو بوسیدم و گفتم :ببخش
خانومم!ببخش آرامم!
قسمت(۱۶۹)
#دختربسیجی
با صدای هشدار قهوه ساز به چشماش نگاه کردم و گفتم :خوردن یه فنجون قهو ه ی داغ توی هو ای سرد و کنار شومینه و صد البته کنار عشقت....... آخ که چه می چسبه!
خودش رو از بغلم بیرون کشید و با اشاره به لباسای تنش گفت :آراد! تو که
انتظار نداری من تا فردا با این لباس بمونم؟!
تازه یادم اومده بود که آرام با لباس مجلسی و پالتوشه و هیچ لباسی هم برای پوشیدن اینجا نداره ولی با فکر کمد پر از لباس خودم با خنده گفتم : اینجا یه کمد
پر از لباسه که می تونی هر کدومش رو که خواستی بپوشی.
_لباس زنونه؟!
_نه!
_یعنی لباس تو رو بپوشم؟
_خب آره!
_آراد می شه یه نگاهی به هیکلت بندازی! آخه مگه لباس تو انداز هی من میشه؟!
_تو برو و بپوش من خودم اندازه ت می کنمش.
آرام به ناچار برای عوض کردن لباسش به سمت اتاق رفت و من برای ریختن قهوه
به آشپزخونه رفتم و توی دوتا فنجون قهوه ریختم و از آشپزخونه خارج شدم .
فنجونا ی قهوه رو روی لبه ی شومینه گذاشتم که آرام درحالی که محکم کمر
شلوارش رو گرفته بود که از پاش نیفته از اتاق خارج شد.
دست به سینه و با لبخند به او که تیشرت من توی تنش زار می زد و کلافه به
نظر می رسید نگاه کردم که نگاهش رو بهم دوخت و شونه هاش رو پایین
انداخت.
شال گردنم رو از روی چوب لباسی برداشتم و به سمتش رفتم و وقتی بهش رسیدم شال گردن رو به کمرش بستم تا شلوار از پاش نیفته و پاچه های شلوار رو
تا زدم و عقب تر وایستادم و نگاهش کردم که بی توجه به نگاه خیره من نگاهش
رو به دور تا دور خونه چرخوند و گفت :آراد! اینجا خونه ی خودته ؟
_نه!اینجا خونه ی ماست! خونه ی عاشقانه های من و تو! چطوره؟ دوستش داری
؟
_خیلی قشنگه! ولی به نظرت خیلی بزرگ نیست؟
_به نظر من که کوچیکم هست!
_یادم باشه صبح به همه جاش سرک بکشم.
_چرا صبح؟
_آخه الان سردمه و اون پتوی کنار شومینه بد جور بهم چشمک می زنه.
قسمت(۱۷۰)
#دختربسیجی
آرام با گفتن این حرف به سمت شومینه پا تند کرد و من هم وارد اتاق شدم و لباسم
رو با لباس راحتی عوض کردم و از داخل کمد دیواری گیتارم رو برداشتم و از اتاق
خار ج شدم و به سمت شومینه رفتم که آرام با دیدن گیتار توی دستم با ذوق گفت :
آراد تو بلدی گیتار بزنی ؟
_پس چی که بلدم!
با خوشحالی بهم نگاه کرد که پتو رو روی شونه اش انداختم و روی صندلیای روبه روش نشستم و او فنجون قهو ه اش رو توی دستاش گرفت با لبخند بهم خیره شد.
به چشمای رنگیش خیره شدم و همراه با گیتار زدن تمام احساسم رو توی
صدام ریختم و براش خوندم.
حالا که دنیامون یکی شد
حالا که حرف دلامون یکی شد
حالا که آسمون پر ستاره
شبامون یکی شد!
حالا که دست توی دست
سمت نگاهمون یکی شد!
حالا که تیک تیک قلبامون
** *
بذار یه چی بهت بگم
بگم؟!
دوستت دارم
دوستت دارم
دوستت دار م
_ خیلی دوستت دارم آرام!
دوباره گیتار زدم و چشم توی چشم آرام آهنگ عاشقانه ای رو زمزمه کردم.
با تموم شدن شعرم گیتار رو کنار گذاشتم و کنار آرام نشستم و قهوه ی سردم رو
خوردم .
همانطور که نشسته بودم سر جام دراز کشیدم و سرم رو روی پای آرام که به دیوار
کنار شومینه تکیه داده و پاهاش رو دراز کرده بود گذاشتم و گفتم :آرام تو گفتی
به خاطر یه عکس بهم اعتماد کردی؟
_هم آره و هم نه! من از قبل هم بهت اعتماد داشتم ولی وقتی آقاجون عکس تو رو
سر نماز برام فرستاد دیگه مطمئن شدم دلم جای بدی گیر نکرده.
#صابرین_درزمان_غیبت
⭕️حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرموده است:
🔸خوشا به حال #صابرین در زمان #غیبت قائم علیه السلام و خوشا به حال پابرجایان در محبت او ،آن ها کسانی هستند که خداوند آن ها را در کتاب خود وصف کرده و فرموده «الذین یؤمنون بالغیب و...»
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
اَللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَک...
💟 امام صادق عليه السّلام در پيرامون آيه «قَلْ يَوْمَ الْفَتْحِ لا يَنْفَعُ الَّذِينَ کفَرُوا إيْمانُهُمْ وَلا هُمْ يَنْظُرُونَ» فرمودند:
✔️روز فتح، همان روزی است که جهان، به دست قائم آل محمد فتح شود و آن روز کسی را که قبلاً ایمان نداشته است روی آوردن به دین، سودی ندهد
🔹 ولی کسی که قبل از فتح امام ایمان آورده و به امامت امام معتقد بوده و در شمار منتظرانش باشد، از ایمان خویش، سود برد و بر شأن و مقامش افزوده شود و این پاداش دوستان و پیروان ما اهل بیت است.
📚منتخب الأثر، ص ۴۷۰
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
#سلام_امام_زمانم
میدانم....
در ورای تمام دلتنگیها و نومیدیها،
آنسوی بیکسیها و یتیمیها،
پشت تاریکیها و سردیها...
روز روشن زیبایی در راهست.
روزی سرشار از خورشید و بهار و امید
تو میآیی و...
همین جا کنار دلهای ما
بهشت منزل میگیرد...
به همین زودی... به همین نزدیکی...
سلام علیکم وقتتون بخیر ان شاءالله این چند روز قصد داریم درباره قلب انسان مومن و کافر خدمتتون مطلب بذاریم تا بدانیم هر گناهی ممکنه چه بلایی بر سر قلب ما بیاورد👇👇
✅☘️قلب انسان مؤمن❤️ و انسان كافر🖤 هريك جايگاه امرى است از منظر قرآن، از جمله:👇👇
❤️قلب مومن👈حيات. «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ»
« انعام، 122»
🖤قلب کافر👈مرض. «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»
«بقره 10»
❤️قلب مومن👈 شفا. «وَ يَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ» «توبه14»
🖤 قلب کافر👈 قساوت. «جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً» «مائده13»
❤️قلب مومن👈طهارت. «امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ»
«حجرات3»
🖤قلب کافر👈عدم پذيرش. «أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ»
«صف5»
❤️قلب مومن👈سعه صدر. «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي» «طه25»
🖤قلب کافر👈 مهرخوردن. «طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ» «نحل108»
❤️قلب مومن👈هدايت. «مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ» «تغابن11»
🖤قلب کافر👈 احاطه ظلمت. «رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ» «مطففین14»
❤️قلب مومن👈ايمان. «كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ» «مجادله22»
🖤قلب کافر👈حجاب. «جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً» «کهف57»
❤️قلب مومن👈سكينه. «السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ» «فتح4»
🖤قلب کافر👈قفل شدن. «أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها» «محمد24»
❤️قلب مومن👈الفت. «وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ»
«انفال 63»
🖤قلب کافر👈سختى. «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ»
«بقره 7»
❤️قلب مومن👈اطمينان قلبى«أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ
تَطْمَئِنُّ» «رعد28»
🖤قلب کافر 👈برگشت و نفهمى. «صَرَفَ اللَّهُ
قُلُوبَهُمْ» «توبه127»
https://eitaa.com/joinchat/301400148C71113bbd3e
#تلنگر
می دانید در ماه رجب المرجّب که ماه حرام است گناه را دو برابر حساب می کنند. دلیل چیست؟
خدا می گوید: من این ماه را ماه غفران قرار دادم، آن وقت تو گناه می کنی؟ می دانید اگر قتلی انجام شود، اگر ضرب و جرحی باشد، دیه اش دو برابر است. همین طور رحمت هم دو برابر است. اگر کار ثوابی انجام دهی ذوالجلال و الاکرام لطف می کند و آن را دو برابر می کند، گرچه همیشه رحمت ذوالجلال و الاکرام شامل حال بندگان است امّا خدا دوست دارد بندگانش در این ماه جلو بیایند.
لحظه ها را دریاب❗️
#نکات_تربیتی
#مهم
همان طور که جسم زن و مرد با هم تفاوت ذاتی دارد، همان طور هم روحیات زن و مرد باهم تفاوت دارد، بنابراین به همین علت است که میگوییم چنین نظریهای اشتباه است که میگوید بین زن و مرد باید برابری باشد. ترویج این نظریه سبب میشود که خانمها از زن بودن خود، احساس سرشکستگی کنند و در دلشان یا بر زبان بگویند: ای کاش مرد بودیم و ضرر دیگری که این چنین فکری دارد، این است که زندگیها متاهلی به چالش کشیده میشود و اختلافات زیاد میشود. خانم میخواست هر طور شده این نظریه را در زندگیش محقق کند تا مثلا به آرامش برسد، اما نتیجه آن شد که آرامش خود و محیط خانواده را از بین برد.
همان گونه که جسم مرد و زن با هم تفاوت دارند، روحیات این دو جنس هم با یکدیگر تفاوت دارد. اگر این واقعیت را که دو جنس با هم تفاوت ذاتی دارند، قبول کنیم، هم آرامش روزیمان میشود و هم شرایط لازم برای کشف استعدادهایمان مهیّا میشود. اما کسیکه این واقعیت را نپذیرد، چنین آثار منفی دارد که از #هویت محروم میشود، استعدادهایش نابود میشود، احساس پوچی و بیارزشی به او دست میدهد و... .
یه مثال بزنم تا راحتتر پی به بطلان این نظریه ببرید: برابری یعنی هم آقا باردار شود و هم خانم، هم آقا سرکار بنایی ساختمان برود و هم خانم سر کاری برود که با روحیهی او تناسب ندارد؛ در حالی که خداوند از اصل این دو جسم و روح را متفاوت از هم آفریده، و اصلا چنین چیزی امکان ندارد که آقا باردار شود، چون سیستم بدنی او را خدا به شکلی خلق کرده که اصلا این قابلیت در مرد گنجانده نشده [مثلا اینکه از کنترل تلویزیون انتطار داشته باشید مثل گوشی بشه باهاش بشه زنگ زد. آیا چنین چیزی امکان دارد؟ خیر، چون سازنده کنترل تلویزیون، چنین قابلیتی را در کنترل قرار نداده که بشه باهاش زنگ زد. و سوال بعدی اینکه آیا داشتن چنین انتطاری از کنترل که بشه مثل گوشی باهاش زنگ زد، صحیح و عاقلانه است؟] یعنی خانم بنایی ساختمان برود، هم آقا؛ در حالی که خدا جسم و روح خانم را ظریف و مهربان آفریده و اصلا با روحیه او انجام چنین کارهایی، جور در نمیآید.
دشمنان این نظریه باطل را به کمک فیلمها و شبکههای مجازی در بین خانوادهها گسترش دادند تا خانمها را از جایگاه ملکه مانند بودن خویش به پایین کشند و در عوض تبدیل به ابزار سوء استفاده گران شوند. خانم فکر میکند دنبال حق خود است و باید از آن دفاع کند، ولی نمیداند که در واقع دارد حق خودرا نابود میکند.
#جهاد_تبیین
#مسائل_جوانان
تفکر بسیار اشتباهی که بین مردم رواج پیدا کرده: میگویند زن و مرد باید از تمام لحاظ برابر باشند.
مرد و زن هردو انسان و بسیار ارزشمند هستند؛ اما باید بدانیم بین زن و مرد، باید به عدالت برخورد کرد، نه برابری.
ترویج این فکر که بین زن و مرد باید برابری باشد، ترفندی برای دور کردن زنها از هویت زنانهشان بود.
غرب به زن آزادی در پوشش داده که جلوی آزادی اندیشه را بگیرد و همچنین با ترویج فحشا بتواند ذهن مردم را در #سطح_فکری پایین نگه دارد.
چرا چنین کاری میکند، هدف او چیه؟
اینکه مردم عدالت طلب نشوند.
🔴 این جمله از کیست؟
زن در زندگی مرد، اهمیت ندارد مگر وقتی که زیبا وجذاب باشد. شما زنان حتی یک سرآشپز بزرگ نداشتید هیچ چیز بزرگی نداشتید، هیچ چیز! شما زنان وقتی بقدرت میرسید بیرحم و سنگدل هستید. شما مکار هستید؛
شما زنان، خبیث و شیطانی هستید، همه شما
👈 تفسیر زیبای #زن_زندگی_آزادی توسط محمدرضا پهلوی درمصاحبه با اوریانا فالاچی:
📚 Interview with history, Oriana Fallaci, Liveright Publishing Corporation, New York, 1976, pp. 271-272
بخشی از کتاب خود خدا و خدازاده، تألیف استاد راجی، اندیشکده راهبردی سعداء
#حسین_دارابی | عضوشوید 👇
http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0