#هوالعشق❤️
#قسمت_هشتاد_و_سوم
️فردا اون روز فاطمه اومد پیشم تا نتیجه حرفام با محمد رو بهش بگم😔
_هه... دیدی خواهر من... دیدی چجوری همه حرفاش راست بود... اگه قبلا یک درصدم شک نداشتم الان هیچی...
فاطی با تردید گفت: شاید بزور مامان باباش میخواد با اون ازدواج کنه...😣 _فاطمههه😡 به هر دلیلی که میخواد ازدواج کنه... برام مهم نیست... دیگه دربارش با من حرف نزن... بزار فراموشش کنم...😡
فاطی: اگه میتونستی تو این شیش ماه فراموش میکردی...😏
_خر بودم میفهمی خرررر😡
فاطی: خیلی خب بابا... غلط کردم خواهر من...😣 حالا لباس بپوش بریم بیرون یه چیزی بخوریم حال و هوات عوض شه😔
_باشه😞
ماشین رو روشن کردم و با یه بسم الله راه افتادم.
_خب کجا بریم🙄
فاطی: نمیدونم برو یه جای نزدیک😒
دنده رو عوض کردم و با حرص گفتم: بشین ببین کجا میبرمت😏
با سرعت میون خیابونا میرفتم و صدای آهنگ مرگ بر آمریکا حامدم تا ته زیاد کرده بودم و همراهش میخوندم و میخندیدم بلند😂
فاطمه داشت با بغض نگاهم میکرد.
_واسه چی ناراحتی خله؟
فاطی: بخاطرتو... بخاطر کارات... داری عروس میشی اونم زن کسی که ازش متنفری... این همه بدبختی کشیدی این مدت... عشقت داره عقد میکنه... اون وقت اینجوری میخندی... _واسه چی نخندم آخه؟ دنیا دو روزه آبجی جون... فاطی: فائزه چرا داری سعی میکنی بی تفاوت باشی؟
_چون دوس دارم. اصلا به توچه😊
فاطی: خیلی بچه ای بخدا...😞
هی توکه از دل من خبر نداری... _قربون تو بشم مادر بزرگ😉 حالا اینارو بیخیال میخوام ببرمت کافه پیانو😊
فاطی: عجبا دست و دلواز شدی😳
_بیشعور😁
نشستیم پشت یه میز دونفره و کافه گلاسه سفارش دادیم.🍧
گوشی فاطمه زنگ خورد.
فاطی: وای آقامونه😍
_ایییش چندش😁
فاطمه مشغول صحبت شد و منم دست زدم زیر چونه مو نگاهش کردم... خوشبحال علی که یه فرشته مثل فاطمه داره... خوشبحال فاطمه که علی کنارشه...😔
#قسمت_هشتاد_و_سوم
.
نویسنده { #فائزه_وحی }
#خدا_ایستاده_ها_رو_به_پا_هم_نوشته
😇❤️
#هوالعشق❤️
#قسمت_هشتاد_و_چهارم
تلفن فاطمه تموم شد و با غم نگاهم کرد😔
_ای خدااااا... باز چیشده😡
فاطی: میدونی علی زنگ زده چی میگه؟
_مگه چی میگه؟😳
فاطی: از من میخواد تا مامان اینا زنگ نزدن به خاله و تصمیمت رو نگفتن راضیت کنم که کوتاه بیای و...
نزاشتم ادامه بده و گفتم: دربارش صحبت نکن فاطمه هیچی نمیخوام بشنوم. اوکی؟
فاطمه نفس عمیقی کشید و گفت: باشه ولی بدجور با زندگیه خودت بازی کردی...😔
نفس عمیقی کشیدم و جواب ندادم... نمیدونستم سئوالمو بپرسم یا نه... تردید داشتم...
فاطی: چرا نمیخوری فائره؟
_فاطمه...😔
فاطی: جانم؟
_امشب میرن اجرای حامد... نه؟😔
فاطمه با هیجان گفت: وااای راستی یادم رفت بگم😮
_چیووو؟ چیشده؟😳
فاطی: علی گفت امشب تنها میره اجرا آخه محمدجواد زنگ زده بهش گفته سرما خوردم نمیتونم بیام😰
_غیرممکنهههه😳محمد برای دیدن حامد اگه درحال موتم باشه(دور از جونش خدایا زبونم لال😓) میاد... اون وقت بخاطر یه سرما خوردگی نره؟؟؟ این غیرممکنه بخدا😳
فاطی: شایدم بخاطر قول و قرارتون...
نزاشتم ادامه بده و گفتم: هه نامزد کرده چند روز دیگه عقد میکنه اون وقت تو هنوز خیال پردازی میکنی...😏
فاطی: باشه بابا هرچی تو بگی... اصلا من لال میشم...😫
_راستی وقتی خوردی بیا بریم بازار لباس بگیرم برای عقد...😞
فاطی: فائزه...😢
_هیچی نگو... بزار خودم تصمیم بگیرم... اوکی؟
فاطی: تا الانم که این همه بلاسرت اومده فقط بخاطر تصمیم های بچه گانه خودت بوده😑
_زندگیه خودمه میخوام خرابش کنم اصلا😡
فاطی: چی بگم بهت آخه... خیلی لجبازی فائزه... خیلی😔
_اصلا نمیخواد بیای باهام... خودم میرم😠
فاطی: من که میام ولی آخه لباس عقدو که تو تنهایی نباید بخری...😟
_خودم اینارو میدونم. ولی من میخوام با یه لباس متفاوت سر سفره عقد و توی مراسم باشم😶
فاطی: تو که مهدی رو دوس نداری😦
_خب نداشته باشم. تو که هنوز نمیدونی میخوام چیکار کنم. پس تورو خدا نظر نده. اوکی؟😑
فاطی:هی...خدا...باشه😞
فاطمه بلند شد رفت دستاشو بشوره و من از پنجره کافه به بیرون نگاه میکردم و توی فکر بودم... به نرفتن محمد... به همه لجبازیام... به زندگیم... به عشقی که بدجور تو قلبم ریشه کرده...😔
#قسمت_هشتاد_و_چهارم
.
نویسنده { #فائزه_وحی }
😇❤️
هوالعشق❤️
#قسمت_هشتاد_و_پنجم
سوار ماشین شدیم و به طرف بازار حرکت کردم.
فاطی:نمیخواد بری بازار بابا ملت لباس مجلسی و این چیزا رو از خیابون شریعتی میگیرن😁
_حالا مگه من میخوام لباس مجلسی بگیرم؟😏
فاطی:فائزه منو مسخره کردی؟ مگه نگفتی واسه عقد میخوای لباس بگیری😳
_نه خواهر من مسخره نکردم. واسه عقدم میخوام لباس بخرم ولی نه اون لباسی که مد نظر توعه😊
فاطی: وا من که نمیفهمم تو چی میگی😞
_حالا وقتی رفتیم میفهمی☺️
ماشین رو پارک کردم و از ماشین پیاده شدیم.
خب ببین وسط بازار بعد از چهارسو یه مغازه لباس فروشی به اسم پردیس... میریم اونجا. اوکی؟
فاطی: باشه بریم ولی اون قسمتا که همش مانتو فروشیه😬
_حالا بیا بریم نشونت میدم.
بالاخره رسیدیم مغازه ای که میخواستم.
وارد مغازه شدیم و با فروشنده که یه دختر جوون بود سلام و علیک کردیم.
بین مغازه شروع به راه رفتن کردم تا یه مانتو آبی کاربونی نظرمو به خودش جلب کرد.
_فاطمه یه لحظه بیا.
فاطی: فائزه تو اومدی اینجا چرا؟؟؟ مگه لباس عقد نمیخوای؟؟؟
_چرا میخوام. الانم یکی نظرمو جلب کرد😊
مانتو رو نشون فاطمه دادم.
فاطمه با حیرت نگاهم کرد و گفت: نکنه میخوای واسه شب عقدت مانتو بپوشی؟
_آره دقیقا میخوام چه تو محضر چه تو خونه مانتو و روسری و چادر سرم باشه😍
فاطی: خب واسه چی؟ از کی رو میخوای بگیری؟ نامحرم اونجاست؟ خطبه رو که بخونن محرمت میشه مهدی...😞
آه کشیدم و گفتم: دلت که با کسی محرم نباشه اگه هزارتا خطبه هم خونده بشه فایده نداره...😔
فاطی: وقتی دلت محرم نیست پس چرا میخوای....
نذاشتم ادامه بده و با خشم گفتم: میخوام زنش شم چون تو فامیل و در و همسایه من یه دخترم که نامزدیشو بهم زده درحالی که صیغه بوده.... میخوام زنش شم چون مادرم قلبش ضعیفه و بخاطر کارای من یه بار سکته کرده... میخوام زنش شم چون بابام منو ننگ خانوادش میدونه و میخواد زودتر بپرونه منو... میخوام زنش شم چون داداشم بخاطر رفیقش هنوزم باهام سر سنگینه... میخوام زنش شم چون من هرچقدرم پاک باشم ظاهرم باعث شده لیاقم مهدی بشه... چون منه عادی لیاقت محمده خاص و خوشگل رو ندارم... میخوام زنش شم چون محمدم داره عقد میکنه... میخوام زنش شم شاید تونستم محمد رو فراموش کنم تا کمتر گناه فکرکردن به یه مرد زن دارو یدک بکشم... میخوام زنش شم شاید از دستش دق کردم و مردم راحت شدم از این زندگی...😭
همه این حرفارو با اشک و صدای بلند گفته بودم.
توی چشمای فاطمه اشک حلقه زده بود و نگاهم میکرد😢
از مغازه بیرون اومدم و فاطمه دویید دنبالم. با دیدنش اشکام بیشتر جاری شد.منو توی بغلش گرفت و هر دو زدیم زیر گریه.مردم با تعجب نگاهمون میکردن...
.
نویسنده { #فائزه_وحی }
.
😇❤️
#سلام_امام_زمانم
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يا عَديلَ الْخَيْرِ...
🔸سلام بر تو ای مولایی که هرکس تو را یافت به تمام خیر و خوبیها رسیده.
سلام بر تو و بر روزی که با آمدنت، زمین از خیر و خوبی لبریز خواهد شد.
📚 صحیفه مهدیه، زیارت حضرت بقیةالله ارواحنا فداه در سختیها
#تلنگر_قرآنی: مراقب باش!
یَا وَیلَتَی لَیتَنِی لَم اَتَخِذ فُلَاناً خَلِیلاً (فرقان/28)
چای اگر یک شب تا صبح کنار صابون باشد طعم و بوی صابون می گیرد و دیگر به درد نمی خورد و جایش سطل زباله است. چرا؟ چون هم نشین صابون بوده است. پس هم نشینی اثر دارد. با هر کس نشست و برخاست کنی، رنگ و بوی او را می گیری. خیلی ها از همین راه جهنمی می شوند در قرآن دیده ای که یکی از ناله های اهل جهنم، افسوس بر هم نشینی با رفیق های ناباب است.
پس در انتخاب دوست بیشتر دقت کن.
یَا وَیلَتَی لَیتَنِی لَم اَتَخِذ فُلَاناً خَلِیلاً؛ ای کاش با فلانی هم نشین ورفیق نبودم
📗كتاب سی تدبر، سی تلنگر،محمد رضا رنجبر
امروز روزمون رو با یاد این شهید
عزیز شروع میکنیم: پاسدار شهید احمد رضا رحمتی
+ فرمانده گردان جندالله
+ و از فرماندهان شجاع و دلاور
+ قرارگاه حمزه سید الشهدا کردستان.
سالی که متولد شدن:
۱ تیر ۱۳۴۱ نیشابور
سالی که به شهادت رسیدن:
۱۳ آبان ۱۳۶۲ جاده سقز
در سن ۲۱ سالگی به شهادت رسیدند.
فرازی از وصیتنامه این شهید
رو با هم بخونیم:
از دستورات امام سرپیچی نکنید؛ او
تنها کسی است که برای اسلام دلسوزی
می کند.
امام را تنها نگذارید؛ #پشتیبان امام
و انقلاب باشید و راهش را ادامه دهید.
اگر زحمت های من در جبهه مورد
قبول واقع شود، شهید می شوم.
اگر من در عملیات شهید شدم،
مبلغ پولی که دارم را به کمیته امداد
بدهید.
دعای این شهید بزرگوار بدرقه امروزمان ان شاءالله
🌿 حدیث مهدوی
قال امیرالمؤمنین علی ( ع ) :
طوبي لهم علي صبرهم علي دينهم في حال هدنتهم، و يا شوفاه الي رويتهم في حال ظهور دولتهم..
خوشا به حال آنها (ياوران حضرت مهدي عليهالسلام) در زمان صلح و آرامش آنها. خوشا بر شکيبايي آنها در راه دينشان. چقدر مشتاقم که آنها را در زمان تشکيل دولتشان ببينم..
📚 اصول کافي/ ج1/ ص271
(#التماس_دعای_فرج)
هدایت شده از تحلیل سیاسی و جنگ نرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جشن غیرقابل پخش!
اینجا عراق است و این جشن فارغ التحصیلی دانشجویان دختر عراقی است!
از آنجا که در نظر غربزده های مسلط بر دانشگاههای ما اساسا دانشگاه بدون اختلاط دختر و پسر، راندمان تحصیل و نشاط را کاهش می دهد و حجاب خصوصا چادر ، ضعف قوه در آقایان، کاهش میزان نیترات بی غیرتی و.... می باشد لذا انتشار چنین تصاویری ممنوع و هرگونه صحبت درباره آن نشانه املیسم می باشد.
#iransarafrazman
🇮🇷تحلیل سیاسی و جنگ نرم
✍@tahlile_siasi
✍@tahlile_siasi
انسان شناسی ۳۵۱.mp3
11.57M
#انسان_شناسی ۳۴۵
#استاد_شجاعی | #استاد_انصاریان
• بقیه چی میگن؟
• چقدر خودت و محدود میکنی؟
• چرا از خیلی چیزایی که برای بقیه عادیه، لذت نمیبری؟
• چرا اینهمه به خودت سخت میگیری؟
✘ اینا سوالات و حرفهاییه که خیلی از مومنان باهاش مواجه میشن!
√ حالا جواب چیه ؟
بعضیها از بس به حال بد عادت کردهاند، نمیتوانند از آن فاصله بگیرند
وقتی آدم حال خوب داشته باشد، اتفاقهای خیلی خوبی برایش میافتد، در شرایط حال خوب بعضی وقتها یکدانه کار کوچک خوب انجام میگیرد، یک تشکر، یک مهربانی و... که برای یک عمری اثر دارد، همانطوری که در حال بد یکدفعهای یک کار غلط صورت میگیرد، یک حرف بد در دل انسان عبور میکند که ممکن است به کل زندگی انسان لطمه بزند.
در روایات توصیه شده است که وقتی حالتان خوب بود برای هر نوع عبادتی و هر نوع کار خوب و خیری که میخواهید انجام دهید از آن استفاده کنید. (إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَتَنَفَّلُوا وَ إِذَا أَدْبَرَتْ فَعَلَیْکُمْ بِالْفَرِیضَةِ ؛ کافی/ ج3/ ص454) پس ما باید مراقب حال خودمان باشیم. آدمها بعضی وقتها محاسبۀ نفس و کنترل نفسشان ضعیف است، یعنی اینقدر حواسشان به خودشان نیست که نمیدانند حالشان خوب نیست یا حالشان بد است. اینهم یک ماجرایی دارد که باید جداگانه به آن پرداخت. باید اقدام به محاسبۀ نفس کنیم که آیا الان حالمان خوب است؟
ادامه دارد....
#حال_خوب -ج۲
انگار خدا بدش میآید از اینکه کسی حال بد خودش را برای دیگران بگوید
من هنوز دارم ابعاد گسترده و متنوع این مسئله را با شما در میان میگذارم، یکی از نکات بسیار مهم این است که آدم، حال بد خودش را به دیگران نگوید. خیلی عجیب است؛ اگر کسی حالش بد شد آن را نباید بگوید، درددل کردن خصوصاً وقتی از حال بد انسان حکایت کند خیلی چیز بدی است. از طرف دیگر، حال خوب را آدم باید بگوید، «هذا من فضل ربّی» باید شکر آن را بهجا بیاورد، باید نعمت خدا را اظهار کند.
وقتی حال پیامبر گرامی اسلام میپرسیدند ایشان -علی رغم اینکه مشکلاتی داشتند- میفرمودند «الحمدُ لِلّه علی کُلِّ حال». انگار ابراز حال بد، حال دیگران را بد میکند و داشتن حال بد را برای دیگران آسان میکند، قبحِ «داشتن حال بد» را میریزد. انگار خدا بدش میآید از اینکه کسی حال بد خودش را برای دیگران بگوید حتی اگر این حال بد بهخاطر مریضی و بیماری جسمی باشد. در روایات هست اگر مریض، شب تا صبح درد کشید اما نگذاشت کسی صدای نالهاش را بشنود، خدا به او پاداش بسیار میدهد. درحالیکه مریض حق دارد بگوید آخ، وای... بالاخره درد، بیتابی میآورد و آدم به دیگران خبر میدهد. البته این جداست از اینکه آدم باید بیماریاش را خبر بدهد تا از دیگران برای راه حل کمک بگیرد، مثلاً دکتر پیدا کنند، اما وقتی دیگران میدانند شما مریض هستی، خدا ناله زدن او را دوست ندارد، میفرماید تا میتوانی پنهان کن، سعی کن صدای نالهات را کسی نشنود. بعضیها وقتی حال جسمیشان بد میشود حال روحیشان دو برابر بد میشود، بیتابی دارند، رنجیده خاطر میشوند. درحالیکه حال بد جسمی با حال روحی خیلی فرق میکند، و باید سعی کرد علیرغم بیماری جسمی، حال روحی ما بد نشود.
مهمترین عامل حال خوب «شکر» است / شیطان تلاش میکند که انسانها شاکر نباشند؛ یعنی حالشان بد بشود
حالا ببینیم آیا موضوع «حال خوب» از نظر قرآن کریم هم مهم است یا نه؟ در یکی از آیات قرآن، شیطان لعین اینطوری میگوید: «ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ» شیطان میگوید که من سراغ انسانها میروم و به ایشان از مقابل، از پشت سر، از چپ و راست حمله میکنم، خب حمله میکنی که چه کار کنی؟ «وَ لاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ» (اعراف،17) من از هرسو به اینها حمله میکنم تا اینکه اینها شاکر نباشند، شاکر یعنی چه؟
مهمترین عامل حال خوب «شکر» است، و مهمترین عاملی که موجب میشود حال آدمها بد شود ناشکری است. شیطان در واقع یک انسانشناس است، او میگوید من از هر سو به این انسان حمله میکنم... جمعبندی و نتیجۀ حملۀ شیطان به انسان این است که «لاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ» یعنی نمیگذارم انسانها شاکر بمانند؛ یعنی حالشان را بد میکنم. واقعاً هم همینطور است.
تمام تلاش شیطان واقعاً این است که حال آدم را بد کند، شیطان هیچ چیزی را نمیتواند در زندگی ما جابجا بکند، نه میتواند ثروت ما را زیاد کند نه میتواند کم کند، نه روزیمان را میتواند زیاد کند نه کم کند، نه قد ما را میتواند افزایش دهد نه میتواند قد ما را کوتاه کند. شیطان کاری که میکند وسوسه و اغواگری است، کاری که میکند عملیات روانی است، اگر انسان در لبۀ پرتگاهی ایستاده باشد آدم را یکذره هُل میدهد تا بیفتد، دست آدم را نمیگیرد ببرد لبۀ پرتگاه و پرت کند، اگر تو به لبۀ پرتگاه نروی او هُلت نمیدهد.
«إنَّ کیدَ الشَّیطانِ کان ضَعیفاً» (نساء،76) کید شیطان ضعیف است و آنجایی که آدم خودش را در معرض خطر قرار میدهد، میآید یک ضربۀ نهایی کوچک میزند و آن کارگر میشود. ما در همۀ زمینهها باهم تفاوت داریم، وقتی که شیطان میگوید من نمیگذارم او شاکر باشد، چه کار میکند؟ مثلاً حسادت ما را تحریک میکند.
ادامه دارد....
#حال_خوب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐 #درس_اخـــلاق
🔻گناهی که فرد نمیمیرد تا به سرش بیاد!
🔻استاد فاطمینیا
═══✼🍃🔳🍃✼══