یاد خدا ۳.mp3
11.69M
مجموعه #یاد_خدا ۳
#استاد_شجاعی | #استاد_فرحزاد
چرا بعضیا روابط عاشقانهشون با خدا، بعد از ازدواج بهم میریزه؟
یا تا تغییر شغل میدن، بچهدار میشن و .... خدا کمرنگترین میل زندگیشون میشه!
13.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی حال مادر خوبه .....
❤️
@saLhintanhamasir
قرارعاشقی🍃
شبانه روز می آیند عرض حاجت ها
به آن دیار که سلطان ، عطاش بیشتر است
اگرچه دور و برش بیشتر گدا دارد
شمار مردم حاجت رواش بیشتر است
به جای اذن دُخول اشک ریختم چونکه
عيار گریه در ایوانْ طلاش بیشتر است
مقام مکّه سر جای خود ، به کعبه قسم
بهشتِ مُلک خراسان صفاش بیشتر است
خُدا ، سریع از آن بنده می شود راضی
که وقت ذکر ، دَمِ یا رضاش بیشتر است
#السلام_علیک_یاامام_رئوف
#یاامام_رضاجانم😍✋
اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ
💌💌💌💌💌💌💌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باز هم زائرتان نیستم
از دور سلام 🥲
#عشق
------- ❥︎᯽❥︎ -------
@
🌄 مقدار حجاب...
✍🏻 عینصاد
❞ در رابطه زن و مرد، نه زن حاكم است و نه مرد؛ بلكه آنچه بر اين هر دو حكومت دارد، الله است. مقدار حجاب هم وابسته به چنين اصل و بينشى است.
📚 #حجاب | ص ۴۰
♦️#سـلام_امام_مهربانم️
🔹نجات بخش غریب، دل آرام میشوم
آنگاه که سلامت میکنم و جان میگیرم آن هنگام که به یادت میافتم
من در پناه مهر توست که هر صبح بال میگشایم.
🔹اللهم عجل لوليڪ الفرج
...
#یاد_خدا۴
※ قلب انسان، تنها دارایی قابل انتقال او به برزخ است!
و این قلب هم فقط با ذکر (یاد) خدا تغذیه میشود.
✘ ماهی در تنگ طلا هم که باشد، ولی آب نداشته باشد حتماً میمیرد.
یاد خدا ۴.mp3
10.43M
مجموعه #یاد_خدا ۴
#استاد_شجاعی | #استاد_عالی
• چرا نتیجهی رشد آدمها از عبادات و تغذیه روحی فرق میکنه؟
• مثلا دو نفر با میزان مطالعه مساوی و عبادت یکسان، نتایج متفاوت میگیرند؟
.
۱۹دی سالروزشهادت فرمانده دلاورجبهه های نبرددفاع مقدس،ویاران باوفایش
شهید احمد #کاظمی یار صادق و راستین سرداران شهید#سلیمانی، #باکری، #زینالدین، #خرازی، #همت، #بقایی و... بود و تمام وجود خود را وقف حضور در جبهههای نبرد کرده بود و بیشک یکی از برجستهترین و مقتدرترین فرماندهان دفاع مقدس محسوب میشود .
وی در بیشتر عملیاتها و نبردهای مهم برای بیرون راندن دشمن از خاک پاک میهن حضوری فعال و تأثیرگذار داشت و کمتر عملیاتی را میتوان نام برد که نام حاج احمد در حماسه آن ثبت نشده باشد.
این عزیز سفرکرده یکی از تاکتیکیترین و خلاقترین فرماندهان سپاه بود به صورتی که برنامهریزان عملیاتهای مختلف با اتکای به هوش و توان اجرایی او، سختترین و پیچیدهترین طرحها را برای نبرد با دشمن ارائه داده و بنبستها را رفع میساختند. به صورتی که نقش مؤثر و فرماندهی ایشان و همرزمان شهیدش در عملیاتهای «بیتالمقدس ۱، فتحالمبین ۲، رمضان ۳، والفجر ۸، کربلای ۵ و ...» بارها طعم تلخ شکست را بر کام صدام و لشکریانش ریخت. حاج احمد در طول جنگ هشت ساله بارها تا مرز شهادت پیش رفت و ۴۵ درصد جانبازی ایشان رهآورد دوران خون و حماسه است.
یادشون گرامی باذکرصلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجَهُمْ
═✧❁🌷یازینب🌷❁
15.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#فیلم | روایتی متفاوت از خدمت به نیابت از یک شهید
فاطمه دهقانی از شهدای حادثه تروریستی کرمان آماده بود تا اولین کشیک خود را در حرم امام رضا علیه السلام خدمت کند ولی ...
18.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#زنده_از_حرم | روضه احساسی حاج احمد واعظی برای دختر خردسال شهیده فاطمه دهقانی
رهبر انقلاب: خیلی از کارها شبیه فاجعه کرمان میخواستند بکنند اما خنثی میشود
🔹خیلی از کارها میخواستند بکنند شبیه همین فاجعهای که در کرمان ایجاد کردند. مردم ملتفت شدند توجه کردند، دستگاهها متوجه شدند پیشگیری کردند. شاید بشود گفت دهها برابر آن چه که اتفاق میافتد دشمن میخواهد انجام بدهد و خنثی میشود. خیلیهایش به کمک مردم است.
🔹حضور مردم در صحنه؛ این باید ترویج بشود. هر کسی صدایی دارد هر کسی زبان گویایی دارد؛ هر کسی مخاطبی دارد، هر کسی میتواند اثر بگذارد باید روی این زمینه کار کند. وتواصوابالحق. این حق است. تواصی به حق وظیفۀ همه است.
🌹@IslamlifeStyles
📩 #مجله_دینی | خانواده در اسلام و غرب
⚠️ امروز دست های به شدت مشکوک ...
.:
🌐 SamteKhoda3.ir
✨ساعت ۸ به وقت امام هشتم✨
من معتقدم نجات ما دست رضاست
محبوب شده دلی كه پابست شماست
تو صاحب كوثری و زمزم هر دو
يک جرعهٔ آب در حريم تو شفاست
من بندهٔ عشقم ز جهان آزادم
با قلبِ دخيل بستهٔ خود شادم
با چشم دل ای کاش ببينم روزی
جاروكش صحن پاک گوهرشادم
عشق است فقط پيش شما رو بزنيم
در نزد شما آمده زانو بزنيم
يک صبح قشنگ با لباس خدام
بر طوف حرم آمده جارو بزنيم
#السلام_علیک_یاامام_رئوف
#یاامام_رضاجانم😍✋
اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ
💌💌💌💌💌💌💌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا غریب الغرباء
مونس تمام درد و غصههام...
یا معین الضعفاء
تویی آبروی هر شاه و گدا...
#امام_رضا_جانم
ـ🍭♥️🍭♥️🍭♥️
ـ🎀🍃🎀🍃🎀
ـ♥️🍭♥️🍃﷽
ـ🍃🎀🍃
ـ🍭♥️
ـ🎀 #رو_به_قبله
❓خوابیدن رو به قبله که در احادیث سفارش شده، یعنی چی؟
📚 خوابیدن رو به قبله براساس روایات اهلبیت(علیهمالسلام) مستحبه؛ بهترین شکلش اینه که به پهلوی راست دراز بکشیم و صورت و جلوی بدنمون رو به قبله باشه.🙂
⬅️ البته این مدلی هم گفته شده: به پشت بخوابیم و کف پاها رو به قبله باشه، طوری که اگه بشینیم، صورتمون رو به قبله بشه.
👌 وضوگرفتن برای خواب هم مستحبه؛ روایت داریم با این کار کل شب برامون ثواب عبادت نوشته میشه.😍
🔺حلیةالمتقین، ص186؛ مفتاحالفلاح، ص281؛ من لایحضره الفقیه، ج1، ص469
صالحین تنها مسیر
#پست۷۴ 🌷#واژگونی نگاهش از عطا که روی تخت نشسته بود با اون چشمای روشنش و با عصبانیت بهش زل زده بود
#پست۷۵
🌷#واژگونی
***
توی ماشین نشسته بود بی حرف فقط به بیرون زل زده بود .
عطا خودش رانندگی میکرد
مقابل ساختمان پزشکان
پارک کرد .
نگاه صحرا به روی بلیبورد های آبی بود که اسامی دکتر ها روش نوشته شده بود .
صحرا به طرف عطا برگشت
_من دکتر رفتم !
عطا بی اعتنا در طرف صحرا رو باز کرد ارنج اش گرفت صحرا با حرص بازوشو کشید
_تو فکر کردی اون ترانه برات لّلِیه بچه میشه ..
عطا به طرفش برگشت اون نیش خند همیشگی روی لب هاش بود
_تو الان جلز ولز میزنی واسه موندن خودت تو زندگیت یا واسه بچه ؟
صحرا با چشای گشاد نگاهش کرد
_تو واقعا فکر کردی چه تحفه ای هستی بخوام تو زندگیت بمونم .
با حرص از پله ها بالا رفت عطا نیش خندی زد و دنبالش راه افتاد .
دکتر نگاهی به عطا کرد که پر غرور با کت و شلوار مارک ایستاده بود و اصلا استایل رفتارش شبیه شوهر زنی که رنگ پریده بود صحراچادر مشکی اش کل صورتش قاب گرفته بود .
_برای تعیین سن و سلامتی بچه یک سونوگرافی می نویسم ..
صحرا نیم نگاهی به عطا کرد و یک برگه رو بیرون اورد
_این سونوگرافی دو روز پیش ..
دکتر از دستش گرفت با دقت خوند
یک لنگه ابروش بالا انداخت
_وضعیتت خوبه ..
عطا به دکتر خیره شده بود
_یعنی نیاز به هیچ ازمایش و سونویی نیست؟
دکتر توی برگه ویزیت شروع به نوشتن کرد
_فقط ویتامین ها ..همه چی نرمال...بچه شونزده هفته است
برگه رو مقابل صحرا گرفت
که عطا با خشونت برگه رو گرفت .
دکتر پر اخم گفت
_امیدوارم پسرتون شبیه شما اینقدر خشن و عصبانی نباشه .
عطا مات شد
دکتر فهمید یک اشکالی تو رابطه این زوج وجود داره .
به صحرا نگاه کرد
_اگه مشکلی دارید میتونم یک مشاور معرفی کنم .
عطا کلافه بازوی صحرا رو گرفت و بلندش کرد .
صحرا به دکتر نگاه غمگینی کرد
عطا اینقدر عصبانی بود که صحرا حتی نفس هم نمیتونست بکشه .
فقط با حرص رانندگی میکرد.
صحرا فهمید به طرف خونه باغ میرن
ماشین که وارد محوطه باغ شد .
صدای پارس سگ ها بلند شد .
صحرا ترسیده گفت
_تو که نمیخوای من بندازی تو سگ دونی؟
عطا یک لحظه نگاهش کرد
صحرا با التماس اشک تو چشش جمع شد
_تو رو خدا...از ترس من این بچه یک کاریش میشه ..
همون لحظه صدای بلندتر و نزدیک پارس امد
که صحرا با یک جیغ خفه خودش جمع کرد .
عطا در حال پیاده شدن شماره گرفت
با عصبانیت گفت
_دو پرس ماهیچه بگیر ..بیا این سگ هارو از باغ ببر .
صحرا حتی جرات پیاده شدن هم نداشت
عطا چند تیکه گوشت و استخون تو سگدونی انداخت .
صدای پارس شون کم شد .
در ماشین باز کرد
_برو بالا .
صحرا سریع به طرف پله ها دوید .
بی اختیار وارد اتاق شد روی تخت نشست .
از ترس نفس نفس میزد .
گوشیش زنگ خورد شماره عمو محسن بود .
بغض کرد
_الو عمو ..
محسن باعصبانیت داد زد
_تو کجایی چرا خونه مامان زری نیستی .
صحرا با گریه گفت
_عطا ..عطا من اورده خونه خودش..عمو تو رو خدا به عطی بگو به این دیونه بگه دست از سرم برداره ..
عطا تو قاب در ظاهر شد خیلی خونسرد به طرف صحرا رفت گوشی رو از دستش گرفت و به دیوار کوبید .
صحرا از پشت روی تخت افتاد
عطا گوش هاش سرخ بود .
_تو چرا فکر کردی میتونی من و دور بزنی ...اون برگه سونوگرافی یعنی تاریخ انقضای تو ...
صحرا فقط نگاهش کرد
_میمونی بچم به دنیا امد هرری ..
صحرا پوزخندی زد
_یک زمانی من و تو همین سگدونی انداختی که نسل سگ هات منقرض نشه ...چطور الان بچه بچه میکنی ...
رو برگردوند
_مرام و معرفت همون سگ بهتر از توه ..حاضر بودم طوله اون تو شکمم بود تا تو ی عوضی ..
تو انی لبش سوخت
صحرا ولی کوتاه نیومد جریح تر شد به عطا که از چشاش خشم میبارید گفت
_چیه تمام زورت همین ...نمیخوام تو بابای بچه ام باشی ...بچه من فقط یک مامان داره و تمام ..اگه بابا خواست یک بهترش وبراش گیر میارم .
دست عطا بیخ گلوش نشست و با دندون های کلید شده گفت
_یک کاری نکن قید نه ماه بزنم جفتتون همین جآ چال کنم .
#نویسنده_خانم_زهرا_باقرزاده_تبلور
#ادامه_پست۷۵
صدای موبایل عطا بلند شد .
عطا بدون اینکه جواب بده فقط به صحرا خیره شده بود که اشک میریخت ریمون زد
_صورتت بشور لباس هاتو عوض کن بیا یک چیزی بخور .
وبه طرف در خروجی رفت
صحرا نفس گرفت و مقنعه و چادرش در اورد میدونست مقابله با این ادم بی فایده است.
تو اینه روشویی به لب ورم کردش نگاه کرد ..روی لبش انگشت گذاشت که باد کرده بود درد میکرد .
یک بغض وحشتناک بیخ گلوش بود .دستش روی شکمش گذاشت .
_تو مال منی فندق من ..
از روشویی که بیرون امد عطا رو دید یک پرس ماهیچه تو ظرف آمادهکرده روی میز شطرنج گذاشته خودش هم مقابلش نشسته
_بیا بخور .
روی خبیث صحرا قد الم کرد
_نمیخوام ..
عطا بی حوصله گفت
_تو یک پاپاسی برای من مهم نیستی ولی بچه که تو وجود تو دنیا دنیا برام مهمه ..پس من حکم میکنم بخوری نه نازو نیاز ..
صحرا روی صندلی مقابل نشست
_مامان زری همچین خوشگل روبه روم مینشست غذا میخورد من اشتها میومدم ..حالا میتونم غذا بخورم تو زل زل بهم نگاه کنی ؟
عطا پوف کلافه ای کشید
_میدونی نمیتونم از این غذا ها بخورم .
صحرا با موهای پریشون دورش و نوک بینی قرمز انچنان مظلوم سر تکون داد
_اهوم ..میدونم منم نمیتونم بخورم .
عطا محو اون نگاه معصوم و بکر شد .
بی اختیار چنگال تو گوشت فرو کرد و تکه ای مقابل دهن صحرا گرفت
_بخوری منم میخورم !
نگاه صحرا برق زد
_واقعانی؟
عطا سر تکون داد
صحرا دهنش باز کرد و لقمه رو خورد .
عطا دوباره چنگال فرو کرد یک تکه گوشت دهنش کرد و به صحرا خیره شد که خیلی آروم میجوید لبهاش حتی وقت خوردن لب پایین داخل دهانش میداد .
دوباره همون چنگال تو گوشت فرو کرد تو دهن صحرا داد ..دلش میخواست کل خوراکی های دنیا رو تو دهن صحرا کنه تا لذت دیدن خوردن پر از ناز و طرب صحرارو تماشا کنه .
حسی عجیبی که نسبت به این دختر داشت خودش وهم کلافه کرده بود
#نویسنده_خانم_زهرا_باقرزاده_تبلور