صالحین تنها مسیر
#پست۸۷ 🌷#واژگونی کلمه ی عمو توی ذهن عطا تکرار می شد، خاطرات بچگیش رو که مرور میکرد کسی رو بنام ع
#پست۸۸
🌷#واژگونی
***
لحظات سخت سپری شد و دکتر از اتاق عمل بیرون امد
عطا سراسیمه به طرفش رفت
_چی شد ؟
دکتر لبخندی زد
_عالی تراز اون چیزی که فکرش میکردیم بود ..سطح هوشیاریش کاملا نرمال شده الان تو ریکاوریه بعد بهوش امدنش میبریمش مراقبت های ویژه ..
صدای گریه و الهی شکر گفتن هاشون بلند شد ..عطا نفس اش محکم بیرون داد مادر صحرا با گریه گفت
_کی میتونیم ببینیمش ؟
دکتر سر تکون داد
_خیلی زود، نگران نباشید خطر رفع شده ..
عطا روی نیمکت های ردیف شده نشست عطی هم کنارش امد با مهربونی دست های برادرش گرفت
_دیدی خدا همه چی رو درست کرد!
عطا از شنیدن اسم خدا چشم بست یک شرمندگی خاصی تمام وجودش وگرفت.
محسن شونه برادرش گرفت
_برین خونه الان سه شب نخوابیدین ..
بعد رو به عطی کرد
_عطی جان زن داداش وهم ببر خونه خودمون ..
پدر صحرا با شونه های افتاده بدون اینکه به کسی نگاه کنه گفت
_نه بیا خونه خودمون کسی نیست !
عطا اخم کرد
مادر صحرا رو برگردوند
_میرم خونه داداشم ..دست درد نکنه محسن جان .
محسن نوچی کرد
_پس بزارید برسونمتون ..
عطی نزدیک عطا شد
_تو هم برو خونه یکم استراحت کن ..
عطا سر تکون داد
وقتی همه رفتن به طرف اتاق دکتر رفت که داشت لباس میپوشید بره
_من میخوام پیشش باشم ..
دکتر ابرو بالا انداخت
_جناب زرنگار...
عطا نذاشت ادامه بده
_اخر امروز پونصد میلیون تو حساب بیمارستان ...
دکتر نفس گرفت
_باشه هماهنگ میکنم ..وقتی ریکاوری امد میتونی ببینیش ..
توی راهرو نشسته بود راهرو غرق سکوت بود هالژن های توی راهرو نور کمی داشت چشاش میسوخت ولی خوابش نمیبرد .. پرستار صداش زد .
لباس پوشید وارد اتاق شد .
صحرا با سر بانداژ شده خوابیده بود به دستگاه ضربان قلبش که منظم ریتمیک نبض میزد نگاه کرد انگشتش روی صورت رنگ پریده صحرا کشید
_فکر میکردی اینجوری عاشق و شیدات بشم زبون دراز ..
پوزخندی زد
_تو چکار کردی با من دختر نیم وجبی سرتق ...
انگشتش روی ابروهای پهن صحرا کشید مژه های تاب دارش تکون خورد
_زیبای خفته من فردا که بیدار بشی پسر کوچولو مون میبینی ..
به تکیه گاه صندلی تکیه زد و نگاهش کرد
_تا ته دنیا باهمیم
#نویسنده_خانم_زهرا_باقرزاده_تبلور
#پست۸۹
🌷#واژگونی
_تا ته دنیا باهمیم ...
لبخندی روی لبش نشست
_اخرش من و با خدا آشتی دادی !
آهی میکشه چشم هاشو که از درد و بی خوابی میسوخت فشار میده
دوباره نگاهش میکنه که صحرا چشم هاش باز میکنه ..
عطا بالای سرش میاد
صحرا بی حال گیج بهش زل میزنه .
عطا با ترس و خوشحالی بهش خیره میشه .
__سلام نفس عطا ...چشاتو باز کردی !
زنگ اضطراری بالای تخت فشار میده .
پرستار وارد اتاق میشه عطا هول زده میگه
_همسرم چشاشو باز کرد و بست !
پرستار لبخندی میزنه
_بله تو ریکاوری کاملا بهوش امدن ولی هنوز نباید انتظار هوشیاری کامل از زمان و مکان ازشون داشته باشید ..الان کلی داروهای مسکن بهشون تزریق شده ..
بعد به طرف دستگاه میره و چک میکنه
_همه چی درسته نگران نباشید فردا کاملا بهوش میان میبریمشون بخش میتونید ببینید .
عطا دوباره به چشم های بسته صحرا خیره میشه
پرستار به روش لبخندی میزنه
_بهتره برید استراحت کنید تا فردا بتونید همسرتون ببیند و حتی باهاش صحبت کنید ...ما حواسمون هست بهتره برید .
عطا نفس گرفت و سرش تکون داد
وقتی پرستار رفت خم شد و پیشانی صحرا رو بوسید ..فردا میام پیشت عزیزم ..
و رفت
اینقدر خسته بود که سخت رانندگی میکرد و به خونه رسید نفهمید کی خوابش برد .
ولی نزدیک های ظهر روز بعد بیدار شد ..سریع دوش گرفت لباس پوشید به طرف بیمارستان رفت توی راه بزرگترین سبد گل رز خرید .
هیچوقت تو زندگیش اینقدر خوشحال نبود .
وارد
راهرو شد ...با دیدن عطی که کنار در اتاق نشسته بود به طرفش رفت
_حالش چطوره؟
عطی نگاهش به سبد گل بزرگ دست عطا افتاد
_خیلی خوبه از صبح به هوش امده کاملا اوردنش بخش ..
عطا لبه کتش صاف میکنه
_کسی هم تو اتاقه؟
عطی نگران نگاهش میکنه .
_عطا بهتره نری!
عطا اخم میکنه
_چی شده؟
عطی لب میگزه
_بهتره قبل دیدنش بری پیش دکتر !
عطا نگاهش میکنه چشم های روشنش و بهش میدوزه
_گفتم چی شده؟
عطی نفس میگیره
_حالش خوبه نگران نباش فقط ...فقط حافظه کوتاه مدت اش از دست داده !
عطا بُهت زده نگاهش میکنه
_دکتر صبح یک عالمه سیتی اسکن و ازمایش انجام داد ...گفتن این جریان شاید موقتی باشه ..خوب تصادف سنگینی کرده یکم از مغزش دچار التهاب شده!
عطا سبد گل و روی نیمکت پرت کرد
_چی میگی تو درست حرف بزن !
عطی دست عطا رو گرفت جریان نامنظم قلبش حس میکرد
_عطا اون هیچی از اتفاق های اخیر یادش نمیاد ..نه تورو ..نه من ..نه حتی میدونه بچه داره ...ولی پدر و مادرش و محسن شناخت ...!
#نویسنده_خانم_زهرا_باقرزاده_تبلور
#پست۹۰
🌷#واژگونی
_عطا اون هیچی از اتفاقات اخیر یادش نمیاد ..نه تورو ..نه من ...نه حتی میدونه بچه داره ..ولی مادرو پدرش و محسن رو شناخت ..!
عطا کلافه چنگ تو موهاش زد بعد با گام های بلند به طرف اتاق دکتر رفت .
دکتر با دیدنش لبخند زد تا سلام کرد عطا وسط حرفش پرید
_چه بلایی سر زن من امده ؟
دکتر لبخندش رفت
_چیزی نیست نگران نباش فراموشی ای که داره موقتی هستش !
عطا دوندون رو هم سابوند
_یعنی چی موقتیه ...؟
دکتر دستپاچه گفت
_اقای زرنگار همه چی درست میشه فقط به جلسات مشاوره و متخصص اعصاب و روان نیاز داره .
عطا چشم بست و نفس گرفت...
_من باید ببینمش...
دکتر با التماس گفت
_شرایطت رو درک میکنم ولی نمیشه ..نباید یکدفعه اونو وارد دنیایی کنیم که باهاش بیگانه است ...اون الان از نظر روانی اینقدر منفعل شده که اگه حتی یکم روش فشار بیاریم شاید اقدام به خودکشی کنه ..
با صدای ارومی گفت
_قبلا سابقه داشته ..!
عطا نگاهی به روپوش روی جالباسی کرد به روپوش چنگ زد و همینطور که به طرف اتاق صحرا میرفت روپوش رو تن کرد و توجهی به صدا زدن های دکتر نداشت .
عطی با دیدن عطا چشم درشت کرد
_عطا کارهارو خراب نکن !
عطا در اتاق رو باز کرد
مادر و پدر صحرا و محسن به طرفش برگشتند .
محسن عصبانی جلو امد
ولی دکتر سریع وارد شد دست روی بینیش گذاشت
_چیزی نیست اقای دکتر میخوان ویزیت کنن ..
محسن از مقابل عطا کنار رفت .
نگاه عطا به جسم مچاله شده صحرا با سر بانداژ شده و رنگ پریده ش نشست به نگاه مشکی بی فروغی که بهش خیره شده بود .
عطا نزدیکش شد .
بی اختیار دست روی صورت صحرا گذاشت
صحرا ترسیده و گیج فقط نگاهش میکرد .
مادر صحرا تک سرفه ای کرد
_اقای دکتر !
عطا دستش رو زیر پلک صحرا برد پلکش شبیه معاینه کردن پایین کشید دستش رو اروم سُر داد روی صورت صحرا حتی حرکت نوک انگشتانش که لبهای ترک خورده صحرا رو لمس کرد .
و نگاهش از اون دو گوی سیاه کنده نمیشد ..مچ دست صحرا رو گرفت نبض تپنده دستش به پای ضربان قلب خودش نمی رسید .
دکتر نزدیک امد
_شرایط بیمار خوبه دکتر براتون توضیح دادم .
عطا فقط نگاهش کرد.
وبیرون رفت .
اینقدر عصبانی بود که روپوش با شدت از تنش در اورد به گوشه ای پرت کرد .
روی نیمکت نشست ..عطی نزدیکش شد
_همینکه از اون تصادف لعنتی جون سالم به در برده خدارو شکر.. اینم خوب میشه.
عطا نگاهش کرد
_حس میکنم خدا داره بدجور منو بازی میده !
عطی جلوی پاش زانو زد
_عطا نگو ...کفر نگو ..
عطا رو برگردوند
_تلکلیف بچه چی میشه ..
عطی سریع گفت
_فعلا میارمش خونمون اونجا نزدیک صحرا هم هست شاید بچه رو ببینه کمک کنه حافظه اش برگرده ..
عطا پوزخندی زد
_افتادیم رو دور باطل ...دوباره چرخ خورد صحرا رفت ور دل ننه و باباش ..
_چاره ای نیست باید تحمل کرد
عطا بلند شد
_باشه فعلا خداتون براتون درست کرده ...به ساز شما می رقصیم .
و به طرف در رفت .
عطی دلش به حال برادرش سوخت همیشه واسه چیزهای که میخواست باید میدوید .
#نویسنده_خانم_زهرا_باقرزاده_تبلور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎉🎊 این الرجبیون...🌸
🍃اللهم بارک لنا فی رجب ... 🍃
💐✨💐✨💐✨💐✨💐✨
میلاد مسعود و نورانی پنجمین خورشید آسمان امامت و ولایت، شکافنده علم الهی، حقیقت علم الهی، مخزن علوم الهی، 💫💫💫💫💫
حضرت باقرالعلوم علیه السلام
💫💫💫💫💫
را به پیشگاه مقدس مولای مظلوممان حضرت ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و منتظران و محبان و شیعیان حضرت تبریک و تهنیت عرض مینماییم....
🌺
بیاییم عیدی همه مردم جهان را از خداوند ظهور فرزند ایشان طلب کنیم. ان شاءالله
🌨✨ ماه رجب، ماه نزول و ریزش رحمت الهی
🌹 ابن عباس نقل می کند:
وقتی ماه رجب فرا رسید، رسول خدا صلّی الله علیه وآله مسلمانان را جمع نموده، خطبه ای خواند.
در آن خطبه فرمود: ای مسلمانان، همانا ماه بزرگ و با برکتی بر شما سایه افکنده است، این ماه ماه أصبّ است،
زیرا رحمت الهی در این ماه بر بندگان خدا جز بر بنده مشرک یا آن کس که بدعتی را در اسلام ظاهر ساخته است، سرازیر می شود.
📚(بحارالأنوار، ج97،ص47به نقل از نوادر راوندی)
«اللهم عجل لولیک الفرج»
14.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
🎥 توصیههای مقام معظم رهبری
دربارهی ورود به ماه #رجب المرجب
💌 هَـٰذَا كِتَابُنَا يَنطِقُ عَلَيْكُم بِالْحَقِّ
إِنَّا كُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ
سورهی مبارکهی جاثیه آیه ﴿٢٩﴾
💌 این کتاب ما است که بحقّ با شما
سخن میگوید (و اعمال شما را بازگو میکند)
ما آنچه را انجام میدادید می نوشتیم!
شرح دعای ماه رجب خامنه ای.mp3
14.94M
☘️🌸☘️🌺☘️
🌸 فرا رسیدن ایّام ماه مبارک #رجب را تبریک عرض می کنم.
☘️ این صوت شرح دعای معروف ماه رجب از مقام معظم رهبری امام خامنه ای است.
🌺 یا من ارجوه لکلّ خیر...
☘️🌸☘️🌺☘️
✨✨✨✨✨✨
⭐️در یکی از دعاهای ماه رجب میخونیم:
🍂اللّهم اِنّی اَسئَلُکَ صَبرَ الشّاکرین لَک... 🍂
⚡️ صبر شاکران، مقام بسیار بالاییه. یعنی انسان به درجه ای برسه که نه تنها بر شرایط سخت، صبر کنه، بلکه بخاطر اون شرایط و مشکل، خدارو شکر هم بکنه.
🍁 و این مقام، نتیجه معرفت به خدای سبحانه.
اگر انسان بدونه که هر چه از جانب خداوند برسه، با همه ی سختیهاش، حتما خیر و رشدی برای انسان داره، اونوقت بخاطر اون سختیها خدارو شکر میکنه.
❌ درست مثل مریضی که میدونه هر دارو و نسخه ای که دکترش بهش میده، با همه ی تلخی و زحمت، حتما سلامتی براش داره، بنابراين بخاطر داروهای تلخ و دردآور نیز از دکترش تشکر میکنه.
✅ یعنی هم صبر میکنه بر مصرف داروهای سخت و هم شکر.
#دعای_ماه_رجب
خدا بحق بزرگی ماه رجب عاقبتمون ختم بخیر کنه🤲🏻
خدا بحق امام باقر(ع)
(مولود روز اول رجب)
عزیزانمون رو به سلامتی برامون نگه داره🤲🏻
خدا به آبروی امام هادی (ع)
(سوم رجب شهادت)
هیچوقت محتاجمون نکنه🤲🏻
خدا به حق بخشندگی امام جواد(ع) (مولود 10رجب)
دین و دنیای جوونامون رو تامین کنه🤲🏻
خدا به حق خون بناحق ریخته آقا علی اصغر(ع)(مولود10رجب)
توفیقات کارهای
خیرمون رو روزافزون کنه🤲🏻
خدا به حق مولودکعبه
مولی الموحدین امام المتقین امیرالمومنین (ع)
به مالمون برکت بده🤲🏻
خدا به حق حقی که زینب کبری (س) برگردن دین اسلامش داره
(رحلت بی بی درنیمه ماه رجب)
به چکنم چکنم دچارمون نکنه🤲🏻
خدا به حق سرور کائنات آقا رسول اکرم صلوات الله
(مبعث آقا 27ماه رجب) به جسممون صحت بده🤲🏻
خدا مریضهامون رو شفا بده🤲🏻
خدا گره های کور زندگیمون رو باز کنه🤲🏻
خدا دردهای گوشه دلمون رو درمان کنه🤲🏻
خدا زیباترین عید رو برامون رقم بزنه🤲🏻
خدا برامون از خزائنی برسونه
که کلیدش دست خودشه🤲🏻
خدا رزقمون رو فراوان کنه🤲🏻
خدا حوائجمون رو درباره جوونامون روا کنه🤲🏻
خدا امواتمون رو غرق رحمت کنه و سرسفره امیرالمومنین(ع) مهمان کنه🤲🏻
بی خونه هامون خونه دار🤲🏻
بی بچه هامون بچه دار🤲🏻
قرضمندامون ادای قرض🤲🏻
خدا تمام حاجاتمون رو به گل روی ماه رجب امضاء کنه و صدها دعای خیر دیگه بدرقه راهمون🤲🏻
🌸آمیـــــــــــــــن یا رب العالمیـــــــــــن🌸
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥چرا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را نمی بینیم ⁉️
#امام_زمان
ماه رجب؛ آغاز کاملترین تمرین خودسازی
[این سه ماه] تدریجاً انسان را به نور مطلق نزديک میکند. اول؛ ماه رجب که يک دوران تمرين مقدماتی است. بعدش، ماه تأسی به پيغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله، که مرحله بالاتری است. بعد هم ديگر ماه خداست. آنجا ما بايد نهايت بندگی را به معرض عمل بگذاريم، يعنی از خوردنیها و آشاميدنیها و لذتهای غريزی و اين حرفها هم خودداری کنيم تا بندگیمان را خوب نشان بدهيم، بگوييم ما بندهايم و دنبال کار خودمان نيستيم، دلمان میخواهد غذا بخوريم اما تو گفتی نخور! چشم...این يک تمرين کامل است.
۱۳۸۹/۰۴/۲۳
#آیت_الله_مصباح_یزدی
خوشحالی خداوند از توبه بنده
🔸️ابوعبیده حذاء از امام باقر (علیه السلام) نقل می کند که: « سَمِعْتُ أَبا جَعْفَر (علیه السلام) يَقُولُ: إِنَّ اللهَ تَعالى أَشَدُّ فَرَحاً بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ مِنْ رَجُل أَضَلَّ راحِلَتَهُ وَ زادَهُ فی لَيْلَة ظَلْماءَ، فَوَجَدَها فَاللهُ أَشَدُّ فَرَحاً بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ مِنْ ذلِكَ الرَّجُل بِراحِلَتِهِ حَینَ وَجَدَها.»
🔸️از امام باقر (علیه السلام) شنیدم که: «خوشحالى خداوند از توبه بنده اش، شدیدتر است از خوشحالى مردى که در شبى ظلمانى، زاد و راحله و آب و غذایش را گم مى کند و سپس آنها را مى یابد. همانا خوشحالى خداوند از توبه بنده اش، از خوشحالى آن مرد به هنگام یافتن زاد و راحله اش شدیدتر است.»
🔸️آیا بنده گناه کار نباید در برابر چنین خدای مهربانى احساس شرم داشته باشد؟! آیا نباید فرصت را مغتنم شمارد و توبه کند؟ انسان اگر اکنون توبه نکند، از کجا مطمئن است که تا چه زمانى زنده مى ماند؟
🔸️بسیارى از افراد مشغول زندگى روزمره خود بودند؛ اما ناگاه مرگ به سراغ آنها آمد و بر اثر سکته یا حادثه دیگرى جان سپردند. ما حتى وقتى مشغول نماز هستیم، مطمئن نیستیم که تا پایان آن زنده بمانیم.
📚 به سوی تو، صفحه۹۴
#امام_باقر