eitaa logo
صالحین تنها مسیر
219 دنبال‌کننده
16.7هزار عکس
6.7هزار ویدیو
267 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 بصیرت مثال‌زدنی یک عرب و توئیت بی‌نظیر او _ ایران روسیه را از دست غرب نجات داد _ بوسنی و هرزگوین را از دست صرب‌ها نجات داد _ عراق را از دست داعش نجات داد _ لبنان را از دست صهیونیست‌ها نجات داد _ سوریه را از جنگ داخلی و تجزیه نجات داد _ ونزوئلا را از محاصره آمریکا نجات داد _ یمن را یک بار برای همیشه از دست عربستان و غرب نجات داد _ قطر را زمانی که می‌خواست سرنگون شود از دست عربستان نجات داد _ زمانی که کشورهای حوزه خلیج فارس ابزار خود را به داخل ترکیه منتقل کردند، اردوغان را از یک کودتا نجات داد 👈و غزه را از دست رژیم صهیونیستی نجات خواهد داد ایران همچنان تنها کشور جهان است که در مقابل استکبار می ایستد و از همه مستضعفان حمایت می کند | عضوشوید 👇 http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
🔴 آقایان مسئول! مواظب دخترانتان باشید! 🟢 اینکه مسئولان ما باید فرزندان این مرز و بوم را دقیقا مثل فرزندان خودشان بدانند و به همان اندازه برایشان دلسوزی کنند، بر همگان روشن است❗️ ⬅️ از این رو مسئولان وظیفه دارند همانطور که به کسی اجازه نمی دهند به دخترانشان نگاه چپ بیندازد، باید نسبت به همه دختران این کشور حساس باشند و اجازه ندهند که حیا و عفت آنان خدشه دار شود. لذا باید قاطعانه با زمینه ترویج فساد و ولنگاری مبارزه کنند و پیش از آنکه بذر این فتنه غیر قابل جبران در کشور پخش شود، ریشه های آن را بخشکانند❗️ 🟢 ما مردم از مسئولانمان چنین انتظاری داریم و این حداقل کاری است که آنان باید انجام دهند❗️ 🔹 آقایان دولتی! دخترانتان را دریابید❗️ 🔹 آقایان مجلسی! دخترانتان را دریابید❗️ 🔹 آقایان قضائی! دخترانتان را دریابید❗️ 🇮🇷تحلیل سیاسی و جنگ نرم ✍@tahlile_siasi@tahlile_siasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حیدر بادنور کنفرانس بصیرتی ۱۴۰۳/۲/۱ حاج مهدی اسلامی موضوع قدرت ایران و عملیات وعده صادق نگرانی عده ای از مردم در مورد عملکرد گشت . فریب رسانه های مجازی را نخوریم .. بسم الله الرحمن الرحیمو افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعبادسلام علیکم جمیعا عرض ادب و احترام دارم خدمت همه شما عزیزان امشب قصد دارم دو تا نکته کوتاه در مورد قدرت ایران و عملیات وعده صادق و همچنین نگرانی عده ای از مردم در مورد عملکرد گشت ارشاد مطالبی عرض کنم یادم میاد روزی که عرض کردم ما پرقدرت ترین کشور نظامی دنیا هستیم خیلی ها به این حرف بنده خندیدن ولی امشب میخوام بهتون ثابت کنم که ما چگونه به این نقطه بازدارندگی رسیدیم روسیه به عنوان دومین ارتش قدرتمند دنیا بعد از چند ماه جنگ با اکراین کاملا شکست خورد و اگر ایران به دادش نمیرسید قطعا ناتو و اوکراین رپسیه رو نابود میکردن اما الان با حمایت ما روسیه مقابل کل ناتو و اوکراین ایستاده این یعنی قدرت سرزمینهای اشغالی یکی از کشورهای کوچیک دنیاست که در عریض ترین حالت ممکنش صد کیلومتر عرض داره که فاصله سمت غربی استان سمنان ما یعنی آرادان تا غربی ترین نقطه استان سمنان یعنی میامی ٢٨۵ کیلومتره در کمترین عرضش هم ٩ تا ١۵ کیلومتر عرض داره که فاصله تهران تا کرج دو سه برابر این مقداره اسرائیل که خودش رو جزو هفت قدرت نظامی دنیا میدونه هنوز نتونسته از پس یک گروه کوچکی مثل حماس بربیاد و اگر آمریکا ازش حمایت نکنه یک هفته هم دوام نمیاره کشورهای مصر و اردن وسوریه و ... در جنگ با اسرائیل بیشتر از ۶ روز نتونستن دوام بیارن انگلیس و فرانسه و آلمان هم که تو یمن و کمک رسانی به اسرائیل نشون دادن که عددی نیستن بزرگترین معامله تسلیحاتی قرن توسط عربستان انجام شد ٨ سال تمام اینها یمن رو با مجهزترین ادوات شخم زدن ولی یمن روز به روز به کمک ایران قوی تر شد این یعنی قدرت کل دنیا گفتن بشار اسد باید برود ولی ایران و سیدعلی فرمودن که باید بماند و اسد ماند این یعنی قدرت عراق درگیر داعش شد آمریکا اومد پایگاه زد الان حاکم عراق کیه ؟ ما یا آمریکا ؟ ما بودیم که داعش رو زمینگیر کردیم با اون همه قدرتش این یعنی قدرت ما یک گروه مقاومت به نام حزب الله در لبنان درست کردیم که تو جنگ سی و سه روزه پوزه اسرائیل رو به خاک مالید این یعنی قدرت ما در عملیات وعده صادق دو نوع موشک قدیمی و یک نوع پهپاد بسیار پیش پا افتاده رو استفاده کردیم پهپاد ١٣۶ موشک کروز پاوه موشک بالستیک عماد اینها از بس قدیمی بود ما باید از رده خارج میکردیمشون تا نسل جدید موشکها رو در انبار جایگزین اون بکنیم ولی با این حال این پهپادها و موشکها از ٧ لایه پدافندی عبور کردن و به هدف برخورد کردن بن گویر وزیر امنیت اسرائیل اذعان میکنه دو پایگاه ما کاملا نابود شده و سربازان زیادی کشته شدن در عوض اسرائیل و آمریکا و انگلیس و اردن همه تجهیزات گران قیمت و مدرنشون رو استفاده کردن تا این موشکهای قدیمی ما رو بزنن اونها نتونستن اطلاعاتی پیرامون قدرت موشکی ما بدست بیارن ولی ما کاملا پدافندشون رو شناسایی کردیم و نقاط قوت و ضعفشون رو بدست آوردیم از طرفی هم تمام سیستم پدافندیشون رو خالی کردیم خودشون آمار دادن که فقط برای دفاع از موشکهای ما ١/٣۵ میلیارد دلار هزینه کردن ١ میلیارد دلار هم آمریکا هزینه کرده اردن و انگلیس هم بماند ما با ده درصد توان موشکی و آفندی خودمون حمله کردیم اونا با صد درصد پدافند خودشون اومدن پای کار ولی باز شکست خوردن این یعنی قدرت اسرائیل در دیدگاه جهانیان جوری جا انداخته بود که یک ابرقدرت نظامی است که کسی نمیتونه باهاش تقابل کنه ولی عملیات وعده صادق نشون داد که اسرائیل بدون حمایت آمریکا و انگلیس و فرانسه و اردن نمیتونه از خودش حفاظت کنه دوره اسرائیل بعد از عملیات وعده صادق تموم شد به پایان اسرائیل سلام کنید این یعنی قدرت قدرت یعنی وقتی ما اعلام میکنیم میخواهیم حمله کنیم کل اسرائیل میریزن فروشگاهها رو غارت میکنند از ترسشون و فرار میکنن تو پناهگاه زندگی میکنند اونوقت در عوض تهدید اسرائیل مردم ایران میریزن شمال ، جاده چالوس بسته میشه و ملت میرن جوج خوری😁 در سه ماه گذشته چیزی بالغ بر ١۶ هزار موشک به اسرائیل شلیک شده و برخورد کرده این یعنی قدرت آی مردم عزیزم نگذارید عده ای خود تحقیر غرب زده این همه قدرت رو با کار رسانه ای حقیر کنند به جرأت میگم قوی ترین ارتش جهانی داره شکل میگیره همه حواسها به یمن باشه و اما موضوع بعد ... در چند روز گذشته نگرانی هایی از نحوه برخورد گشت ارشاد در فضای مجازی در حال انتشاره اولا به جرأت میگم گشت ارشاد فقط با زنان و دختران بی حجابی برخورد میکنه که وضعیت وحشتناکی دارند بارها دیدم حتی با شل حجابها هم کاری ندارند
اول تذکر میدن بعد که اون زن یا دختر بی حجاب شروع به مقاومت یا توهین میکنه باهاش برخورد میکنند اینها باید از سطح جامعه جمع بشن ما نباید در مسئله حجاب کوتاه بیاییم بازم میگم ما باید از ظرفیت امر به معروف و نهی از منکر بدنه مذهبی هم استفاده کنیم اگر الان جلوی اینها نایستیم قطعا سنگرهای بعدی رو فتح خواهند کرد الان هم دارند با سلاح رسانه این طرح رو تخریب میکنند ما باید پشت سر نیروی انتظامی بایستیم باید کار رسانه ای قوی بکنیم در تقابل اینها نگذارید با وایرال کردن دو تا کلیپ تو فضای مجازی زیرآب این طرح رو بزنند الان زمان نگران شدن نیست زمان حمایت کردنه خداوکیلی برای یکبار هم که شده به جای نگران شدن ، شروع کنید به تولید محتوا در مورد حمایت از نیروی انتظامی والله اگر سفت و محکم بایستید اینها عقب نشینی خواهند کرد ظرفیتهای مردمی باید بیاد پشت نیروی انتظامی اگر اونها کار رسانه ای میکنند شما هم کار رسانه ای بکنید شک نکنید اگر مقاومت کنید پیروز خواهیم شد و بساط بی حجابی جمع میشه دیگه یک عده با وقاحت تمام دارن تو خیابون راه میرن ، کاملا لختن با اینها اگه برخورد نشه فردا آمار تجاوز تو کشور زیاد میشه ،آمار جرم و جنایت بالا میره اگر بساط اینها از کف جامعه جمع نشه جامعه رو به لجن میکشن مردم هوشیار شدن دیگه بخاطر حجاب کف خیابون نمیان فقط باید مراقب کار رسانه ای دشمن باشیم که به بهانه گشت ارشاد گسل های اقتصادی رو فعال نکنه برای آشوب های خیابونی دولت موظفه وضع اقتصادی رو ساماندهی کنه وگرنه به بهانه حجاب از همین سوراخ گزبده خواهیم شد اگر هر کدوم از ما یک عکس نوشت یک کلیپ یک متن در حمایت از این طرح تولید کنیم فضای مجازی پر میشه از این حمایت ها اگر اونها دو تا رفتار بد گشت ارشاد رو وایرال میکنند ما هم هزار تا رفتار خوبشون رو وایرال کنیم خدا کنه این ویروس خود تخریبی جبهه انقلابی زودتر از بین بره تا کمتر خودمون ، خودمون رو تخریب کنیم به اسم جذب حداکثری دارن فضا رو برای کار رسانه ای دشمن آماده میکنند نگذارید این اتفاق بیفته والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته حاج مهدی اسلامی مدیر قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی وکانال آنتی فتنه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ساعت ۸ به وقت امام هشتم✨ زندگی در شهر تو زیباترین رویای ماست همهٔ صحن تو پر از گرمای آغوش خداست هر کسی که خاک را زر میکند با یک نگاه خاک درگاه تو بر چشمان زارش توتیاست زائرانت بی طواف خانهٔ حق حاجیند مرقدت بیت الحرام هر فقیر و بی نواست زشت و زیبا ، خوب یا بد در نگاهش درهمند بر سر این سفره کی فرقی میان بنده هاست؟ ناز کردیم و کشیدی ناز ما را از وفا قصهٔ معشوق و عاشق در حریمت جا به جاست 😍✋ اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ 💌💌💌💌💌💌💌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥جمله امام رضا علیه‌السلام به آیت‌الله بهجت ✨سلطان قلبم امام رضا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
استاد پناهیان هستند گوش بدین ضرر نکردین در باره حجاب و ( کسایی که با برهنگی حاکمیت شیطان رو بجای خدا قبول کردن و میشن و جایگاه ابدیشون جهنمه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 حجاب ؛ قانون و پلیس 🔹 در قرآن خداوند در آیه‌های ۳۰ و ۳۱ سوره نور و درباره حجاب ظاهری در آیه‌های ۵۳ و ۵۹ سوره احزاب تعیین تکلیف نموده است. بی‌تردید ، ضروری دین هست و رعایت آن واجب شرعی است. به ابعاد دینی و شرعی آن پرداخته شده است و باید مستمراً با ادبیات متناسب با مخاطب تبیین شود. در این پست بنا ندارم به ابعاد آن بپردازم و می‌خواهم به جنبه قانونی مقابله با بی‌حجابی بپردازم. 🔹 ممکن است فردی بگوید من اعتقاد دینی ندارم یا حتی اقلیت‌ دینی هستم و نمی‌خواهم رعایت کنم و با این نگاه، نسبت به اقدام مهم پلیس در مقابله با بی‌حجابی معترض باشد و آن را نپذیرد لذا پاسخی حقوقی را در دفاع از عملکرد پلیس ضروری می‌دانم. 🔹 اینجا همانند قوانین رانندگی است. فرد با هر اعتقاد و دین و مذهبی می‌بایست قانون رانندگی را رعایت کرده و به آن احترام بگذارد. قانونگذار هم به پلیس اجازه داده که با قانون شکن برخورد و جریمه کرده یا حتی خودرو را توقیف کند. لذا در زمینه حجاب از منظر حقوقی باید به چند نکته مهم توجه کرد: 🔺۱. در مورد جرم بودن کشف حجاب: در تبصره ماده ۶۳۸ قانون مجازات اسلامی، موضوع کشف حجاب به عنوان مصداق بارز عدم رعایت حجاب اسلامی، شده و در جرم بودن آن شکی نیست بی‌حجابی از جرائم مشهود است. 🔺۲. طبق ماده ۴۵ قانون آئین دادرسی کیفری، تعریف و تبیین شده و وظایف و اختیارات ضابطان مقرر گردیده است. کشف حجاب، جرم مشهود است و ضابطان که مهم‌ترین آن‌ها است، موظف به ورود مستقیم در جهت مقابله با مجرم و اسباب جرم هستند پس پلیس قانوناً وظیفه مقابله با جرم بی‌حجابی را دارد و قانون چنین اختیار بلکه وظیفه‌ای را برای پلیس تعیین کرده است. در اصل این مسأله نباید تردید داشت. 🔺۳. پس برخورد پلیس با بی‌حجاب‌ها کاملاً قانونی است و پلیس در طرح جدید، در حال برخورد با قانون‌شکنان است. طبعاً اصل بر و ارشاد است مگر فردی به رعایت قانون بی‌توجهی کند که حتما طبق ضوابط با برخورد می‌شود. 🔺۴. برخی بی‌حجابی را با عبور از چراغ قرمز مقایسه می‌کنند گویی یک تخلف عادی در چهار راهی رخ داده و پلیس باید او را جریمه کند. این مقایسه اشتباه است. حتی اگر بخواهیم مقایسه‌ای هم بکنیم باید بگوییم بی‌حجاب کسی است که در یک اتوبان بزرگ که همه با سرعت در حال حرکتند او یکطرفه می‌رود. یعنی هر لحظه بزرگ‌ترین خطر را برای خود و همه رانندگان ایجاد خواهد کرد. این خطر فقط متوجه آن فرد نیست بلکه همه کسانی که در آن محیط هستند را تهدید می‌کند. اینجا فقط با تذکر یا جریمه مشکل را حل نمی‌کنند بلکه بلافاصله او را متوقف و جهت را درست می‌کنند. 🔺۵. اما نکته مهم‌تر اینکه توجه کنیم که حدود ۴۰ نهاد و دستگاه در زمینه حجاب مسئولیت دارند و آخرین حلقه آن پلیس است که در صورت عدم تاثیرگذاری سایر اقدامات روی یک فرد و قانون‌شکنی علنی، موظف به برخورد با جرم مشهود است. در اینجا سایر دستگاه‌ها باید پاسخ دهند که چرا وظایف خود را انجام نمی‌دهند تا کار به برخورد سخت کشیده شود؟!! این به‌معنای دفاع از برخی خطاهای اندک در روش برخورد نیست و پلیس نیز باید رعایت حداکثری را در مقابله بکند اما اصل اقدام پلیس بلحاظ قانونی درست و قابل دفاع است. (6) | عضوشوید 👇 http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جان آقام (عج) بخوان دعای فرج رادعااثردارد دعاکبوترعشق است وبال وپردارد 🌺دعای منتظران درعصرغیبت🌺 اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى ❤️برای سلامتی آقا❤️ بسم الله الرحمن الرحیم اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً 💖دعای فرج💖 بسم الله الرحمن الرحیم اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء ُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع)و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیت الله فی ارضه به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
🌱بهار از پشت چشمان تو ظاهر می‌شود روزی زمین با ماه تابانت، مجاور می‌شود روزی... 🌱تو باقی‌مانده‌ی حقی،به زیتون‌ و‌ زمان سوگند تمام عصرها باتو، معاصر می‌شود روزی... تعجیل در فرج مولایمان صلوات 🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صالحین تنها مسیر
•°•﴿بسم الله رحمن الرحیم﴾•°• #پارت_2🌹 #محراب_آرزوهایم💫 کمی سرش رو بالا میاره، لبش رو به دندون می‌گ
•°•﴿بسم الله رحمن الرحیم﴾•°• 🌹 💫 تلفن رو قطع می‌کنم. به سرعت سوار یک تاکسی زرد رنگ به سمت خونه حرکت می‌کنم. نفس عمیقی می‌کشم و کلید می‌ندازم و در رو باز می‌کنم. یک راست میرم توی زیرزمین و به هانی زنگ می‌زنم تا لباس‌هام رو بیاره. بعد از تعویض لباس، ذهنم رو آروم می‌کنم و آماده میشم برای رفتن، باید ثابت کنم که مامانم تنها نیست و یک دختر داره که همه جوره پشتشه. پله‌ها رو یکی‌یکی بالا میرم و داخل خونه میشم. به محض اینکه متوجه حضورم میشن از جاهاشون بلند میشن و سلام می‌کنن. با نگاهی کوتاه همه رو از پیش چشم می‌گذرونم. مامان و خاله مریم که کنار هم نشستن با یک روحانی و یک آقا پسرِ تقریبا بیست و پنج_بیست شیش ساله. بعد از سلام و احوالپرسی‌ای کوتاه لبخندی می‌زنم و میگم: - با اجازه‌تون من میرم کمک هانیه جان. خاله در جوابم میگه: - راحت باش گلم. سریع خودم رو از اون مخمصه خلاص می‌کنم و میرم توی آشپزخونه. تا می‌رسم هانیه آوار میشه رو سرم. - دیدیش؟ خداروشکر که از توی پذیرایی دید نداره واگرنه آبرویی برام نمی‌مونه. خیلی بی‌تفاوت جواب میدم. - نه متاسفانه من مشکل بینایی دارم، آره دیگه کور که نیستم. - خیلی خب حالا توام. هانیه که متوجه میشه حوصله حرف زدن ندارم، مجبور میشه که ساکت بمونه اما تعجب و فوضولی بیش از حدم نمی‌زاره ساکت بمونم. - هانی؟ - هوم؟ - ماشاءالله مامانم جوون پسند شده‌ها. - آره ماشاالله قیافه‌شون اصلا به سنشون نمی‌خوره. - خیلی دوست داری می‌تونیم تورو بدیم بهشون، هوم؟ - چــــــــــــــی! دختره‌ی بی‌ا‌‌دب. - چیه خوب جوون به این رعنایی. - واستا ببینم کجاش برا من جوونه؟ - همه‌ش. - نخیرم برای مامان خانوم شما جوونه نه برای من. - چی میگی تو؟! چند ثانیه‌ای با بهت نگاهم می‌کنه و یک‌دفعه بلند می‌زنه زیر خنده‌. - واستا ببینم تو کلا داماد رو اشتباه گرفتی. - هیــــــــس، صدای خنده‌ت رو بیار پایین همه فهمیدن، درست حرف بزن ببینم چی میگی. - وای نرگس خیلی خنگی، اون آقاهه که عمامه داره خاستگار مامانته نه اون یکی، اون پسرشه. از گافی که میدم، به شدت سرخ میشم، سینی استیل چایی‌ها رو بر می‌دارم و توی پذیرایی میرم. کارم که تموم میشه روی مبل قدیمی کنار مامان می‌شینم، پا رو پا می‌ندازم و میگم: - خب حاج آقا یکم از خودتون بگین. نگاه سنگین خاله روی خودم، حس می‌کنم و سعی می‌کنم ساکت شم، تصمیم می‌گیرم به انتخاب مامان احترام بزارم و دخالتی نکنم! توی تمام مدتی که صحبت می‌کنن به قاب عکس بابا محسنم روی دیوار خیره میشم، خیلی دلم گرفته! امروز باید برم پیشش، همیشه کمکم می‌کنه آروم بشم. تنها صدایی که به عنوان آخرین حرف می‌شنوم. - کی بریم محضر؟ بدون اینکه نگاهم رو از قاب عکس بگیرم آروم لب می‌زنم. - سه روز دیگه سالروز ازدواج امام علی و حضرت فاطمه‌ست! همه حرفم رو تایید می‌کنن اما تنها مامان متوجه نگاهم میشه و حال و هواش عوض میشه. حرف‌ها که تموم میشه، کم‌کم رفع زحمت می‌کنن. تا می‌خوام برم توی اتاقم که مامان صدام می‌کنه و میگه: - بریم پیش بابات؟ نگاهم از فرط خوشحالی می‌درخشه و پیشنهادش رو قبول می‌کنم. لباس‌هام رو با یک دست لباس مشکی عوض می‌کنم و چهارتایی می‌ریم بهشت رضا. چند دقیقه‌ای سر خاک بابا محسنم می‌شینم. - حالا که اومدیم، سر خاک بقیه‌ هم بریم. هانیه و خاله با بلند شدن از جاشون حرفش رو تایید می‌کنن. - میشه من چند دیقه‌ی دیگه‌ هم بمونم؟ - باشه پس منتظرمون باش برمی‌‌گردیم.
•°•﴿بسم الله رحمن الرحیم﴾•°• 🌹 💫 با لبخندی جوابشون رو میدم و کم‌کم ازم دور میشن. روی خاک‌های کنار قبرش می‌شینم، سرم رو روی سنگ سرد سفیدش می‌زارم و شروع می‌کنم باهاش حرف زدن. - صدام رو می‌شنوی بابایی؟ منم نرگست، خوابی یا بیدار؟ می‌دونی چی شده نه؟ می‌دونی چقدر دلم گرفته؟ می‌دونی می‌خوام همیشه همینجا پیشت بمونم؟ میشه بزاری منم کنارت بخوابم؟ آخه دلم برای آغوش گرمت تنگ شده. حدود نیم ساعت بی‌محابا اشک می‌ریزم و با بابا محسنم درد و دل می‌کنم. از دور می‌بینمشون، از جام بلند میشم و رو به بابا محسنم میگم: - قول میدم همه جوره پشت مامانم وایستم، تنهاش نزارم و همراهش باشم. می‌دونم توهم بهم قول میدی که کمکم کنی تا بتونم تحمل کنم. سوار پراید نوک مدادی هانیه می‌شیم. همه ساکت هستن و جو خیلی سنگین شده و این وضع آزارم میده، برای عوض شدن حال و هوای همه میگم: - مامان کی بریم خرید؟ فردا؟ یا پس فردا؟ گونه‌هاش رنگ می‌گیره و میگه: - خرید چی؟ - خرید برای عروس خانم خوشگلم. همه‌شون زیر خنده می‌زنن. هانیه‌م همراهیم می‌کنه: - نرگس راست میگه خاله. حالا از کجا بریم بگیریم؟ خاله مریم در ادامه‌ش میگه: - یکی از دوست‌های من مزون داره، فردا بریم اونجا؟ مامان همچنان با لپ‌های سرخ شده‌ش ساکته. دستم رو، رو شونه‌ش می‌ذارم و با لبخند عمیقی که نشانه‌ی رضایت و خوشحالیمه میگم: - بریم مامانم؟ هانیه طبق معمول فضای احساسیم رو خراب می‌کنه و میگه: - عروس زیر لفظی می‌خواد. مامانم عین دخترهای هیجده ساله جوش میاره و میگه: - عه، دخترا اذیتم نکنین دیگه. حس قشنگی بهم دست میده. بعد از سه سال دوباره خنده‌های واقعیش رو می‌بینم، می‌‌دونم هنوز بابا رو دوست داره و هیچ وقت بابا جونم رو فراموش نمی‌کنه اما حاج آقاهم بدجوری دل مامان ملیحه‌م رو با خودش می‌بره. تنها چیزی که تحمل رو برام سخت می‌کنه اینه که دیگه نمی‌تونم زیاد مامانم رو ببینم، باید خونه دایی مهدی برم و زندگی کنم. به ایده خاله سر راه می‌ریم و شیر پسته‌ای نوش جان می‌کنیم، تا می‌رسیم خونه شب میشه و خسته و بی‌رمغ روونه میشم سمت اتاق. احساس آرامش می‌کنم چون بعد از مدت‌ها می‌تونم مامانم رو خوشحال ببینم و همین برام کافیه. - خدایا لبخند مادرم همیشگی... *** ده دقیقه‌ای میشه که جلوی مزون منتظر خاله مریم و هانیه وایستادیم. مامان هعی راه میره و غر می‌زنه. - من که هی میگم نمی‌خواد بریم تو هی اصرار که بریم فلانه، بریم بصاره، آخه من از دست تو چیکار کنم؟ برای اینکه به دل نگیره با شوخی و خنده میگم: - هیچ کار مامان جان دارین عروس می‌شین از‌ دست منم راحت می‌شین دیگه. - کی بشه عروسی تو رو ببینم؟ - شما فعلا بزار من عروست کنم بعدش بیا من رو بدبخت کن. تا میاد سمتم و می‌خوام اشهدم رو بخونم همون موقع هانیه جلوی پامون ترمز می‌زنه. بلاخره این بچه یک کار درست تو زندگیش انجام میده. از داخل ماشین برام شکلک در میاره.در آن واحد نظرم عوض میشه و با حالت عاجزانه ای میگم: - خدایا این بچه رو شفا بده، حیفه. - عه نفرمایین شما که در اولویتین. خاله در حالی که از ماشین پیاده میشه میگه: - از دست شما دوتا که مدام مثل موش و گربه می‌افتین به جون هم. - ازتون ممنونم که از لفظ سگ و گربه استفاده نکردین خاله جان. - خواهش می‌کنم خاله جان بلانسبت. با مامانم می‌خندن و داخل مزون میشن. منتظر هانیه می‌مونم، از ماشین پیاده میشه، سقلمه‌ای تو پهلوم می‌زنه و میگه: - الآن مثلا طبیعی کرد؟ - نه سزارین کرد، خنگ خودم انقدر حرف نزن بیا بریم بالا. هانیه و خاله کلی لباس انتخاب می‌کنن اما مامان جون سخت پسندم همه رو رد می‌کنه. همینطور که لباس‌ها رو زیر و رو می‌کنم یک لباسی مختص خودش پیدا می‌کنم. دستش رو می‌کشم و لباس رو بهش نشون میدم. یک پیراهن بلند حریری که تا روی پاها می‌رسه با آستین‌های بلند و بالا تنه‌ی تمام گیپور.
•°•﴿بسم الله رحمن الرحیم﴾•°• 🌹 💫 با حالتی مغرورانه رو به خاله و هانیه میگم: - من سلیقه مامانم رو خوب می‌شناسم. نگاهم رو به مامان میدم و ازش نظر می‌خوام. کمی من و من می‌کنه اما می‌دونم که خوشش اومده. لباس رو میدم دستش و میگم: - همین خوبه مامان، برین بپوشین. در اتاق پرو که باز میشه همه‌مون با چشم‌های از حدقه بیرون زده نگاهش می‌کنیم. یک پیراهن فرمالیته‌ی ساده اما جذاب. نگاهی اجمالی بهش می‌ندازم و از سر ذوق محکم بغلش می‌کنم. - چطوره؟ خوب شدم؟ - عالی، مثل یک تیکه ماه شدی مامانم. هانیه در حالی که سعی داره خودش رو جمع و جور کنه، میگه: - خاله شبیه حوری‌ها شدین، تا به حال این شکلی ندیده بودمتون. خاله‌‌هم حرفش رو تایید می‌کنه: - راست میگه بعد از فوت آقا محسن دیگه ندیدم لباس رنگی بپوشی، حالا که نگاه می‌کنم بیست سال جوون تر شدی مبارکت باشه خواهر گلم. از حرف‌های خاله ناراحت میشه اما سعی می‌کنه به روی خودش نیاره. تنها یک جمله بیشتر نمیگه و برمی‌گرده توی اتاق پرو. - پس همین رو بر می‌دارم. بعد از خرید، نهاری می‌خوریم و برمی‌گردیم خونه. از فرط خستگی روی مبل خوابم می‌بره و دیگه هیچ چیزی نمی‌فهمم. چشم‌هام رو که باز می‌کنم همه جا تاریکِ تاریکه. به سختی تلفنم رو از روی میز عسلی جلوی مبل پیدا می‌کنم، یک نگاهی به ساعت می‌اندازم، ساعت ده و نیم شبه. تعجب می‌کنم که چرا این موقع از شب انقدر خونه تاریکه! به سختی خودم رو به کلید می‌رسونم و چراغ رو روشن می‌کنم. سرکی توی خونه می‌کشم اما مامان رو پیدا نمی‌کنم. تا شماره‌ش رو می‌گیرم و می‌خوام زنگ بزنم صدای باز شدن در متوقفم می‌کنه. به محض وارد شدنش میگه: - عه، بیدارت کردم؟ ببخشید. - نه بیدار شده بودم، کجا بودین تا این وقت شب؟ روی مبلِ کنار تلوزیون می‌شینه و میگه: - رفته بودم پیش بابات. - طاقت نیاوردی نه؟ بغض گلوش رو می‌گیره. - از بعد از ظهر خیلی حالم بد بود که شاید راضی نباشه، رفتم ازش اجازه بگیرم. - الهی قربونت بشم من مامانم. من مطمئنم که بابا به این وصلت راضیه، شک نکن! بغلش می‌کنم، توی بغلم کلی گریه می‌کنه. یکم که آروم میشه از خودم جداش می‌کنم و میگم: - عه، چه معنی داره عروس انقدر گریه کنه شگون نداره، بلندشو مادر من، بلندشو بریم بخوابیم که فردا کلی کار داریم، ناسلامتی عروسی مامانمه‌ها! در انتها خنده‌ای می‌کنم که باعث خندیدن اونم میشه... *** اضطراب مامان رو که می‌بینم رو به هانیه صدام رو بلند می‌کنم. - هانیه چطوره از این به بعد پشت ماشین لباس شویی بشینی؟ خب یکم گاز بده دیگه دختر دیر شد آبرومون رفت. - خیلی خب دیگه، چقدر تو غر می‌زنی. به محضر که می‌رسیم هنوز والد و خانواده محترمه تشریف نیاورده بودن، اما دایی زودتر از ما جلوی محضر منتظر ایستاده. پا تند می‌کنم سمت دایی مهدیم و باهاش سلام و احوالپرسی می‌کنم، اونم خیلی باهام گرم رفتار می‌کنه. به اتاق عقد که می‌رسیم تازه یادم می‌افته که دوربین رو توی ماشین جا گذاشتم. با آرنجم می‌زنم به بازوی هانیه و آروم دم گوشش میگم: - هانیه بلندشو برو دوربین رو بیار توی ماشین جا گذاشتم. - عروسی مامان تویه، به من چه؟ - عروسی خاله تو نیست؟ - اول مامان تو بوده. - سر پنج دقیقه؟ نخواستم اصلا خودم میرم میارم. از جام بلند میشم و سمت پله‌ها میرم. - آخه محضر و این همه پله نوبره بخدا...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 سپاه هم آمد کمک پلیس برای بهبود عفاف و حجاب 👏👏 🔥 @Moohem