eitaa logo
صالحین تنها مسیر
219 دنبال‌کننده
16.7هزار عکس
6.7هزار ویدیو
267 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
صالحین تنها مسیر
🍀#آشتی با خدا ۵۳ ریاضت حال که معلوم شد خداوند، در موقع خواب و در موقع مرگ انسان را از توجه به بدن
🍀 با خدا ۵۴ چگونگی نزدیکی با خدا عرض شد كه انسان فقط «خود»ش است و در قيامت به «خود»ش بر مي گردد و به او مي گويند: «إقْرَأْ كَتَابَكَ كَفَي بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا»؛ اي انسان کتاب خود را بخوان، که خودِ تو براي ارزيابي خودت کافي هستي. ⭕️💢 وقتي كه انسان به «خود»ش برگشت، «خود» او مي تواند در آن شرايط پذيراي خود باشد و يا ضد خود باشد. 💢 اگر انسان در دنيا با رعايت دستورات شريعت، مطابق فطرتش زندگي كرده باشد، به «خود حقيقي»اش نزديك بوده و هنگام رجوع به قيامت طالب و پذيراي خود مي باشد. 🌐✅ اما اگر در دنيا با غرايزش زندگي كرده باشد و به «خود غير حقيقي»اش پرداخته باشد، در قيامت و هنگام رجوع به «خود»، فطرتش ضد اوست! ‼️💯 براي تقريب به ذهن مي توان حالات متفاوت دو انسان در عصر جمعه را همان طورکه قبلاً عرض شد مثال زد: اگر كسي در يك روز جمعه با غرايزش زندگي كند عصر كه مي شود از «خود»ش بدش مي آيد، اما اگر همان فرد در جمعه ديگري مطابق با فطرتش زندگي كند عصر كه مي شود فطرتش از او راضي است و پذيراي خودش مي باشد.🍃🌼 عين همين حالت براي عصر زندگي دنيايي انسان صادق است، در قيامت هم كسي كه در دنيا مطابق فطرتش زندگي كرده باشد، وقتي كه نزد «خود»ش مي رود خوشحال است، 🍃👌 اما كسي كه با غريزه و با «غير خود»، با خلأها و سراب ها زندگي كرده باشد وقتي كه به «خود» رجوع مي كند با «خلأ» رو به رو مي شود، از «خود»ش فراري مي شود و ديگر فايده اي هم ندارد! همه رياضت ها در اين دنيا به خاطر آن است كه انسان از «بيروني ها» دست بردارد و به «خود»ش نزديك شود. ✨🍃✨ هر چقدر كه انسان از حکومت «بدنش» بيشتر فاصله بگيرد، بيشتر نزد «خود»ش است و با «خود»ش است. البته درست است که انسان در برزخ با خودش است ولي نسبت به قيامت هنوز كاملاً با «خود»ش نيست. تنها پس از اقامه شدن ميزان است كه انسان، تماماً نزد «خود»ش خواهد بود و از آن به بعد، تا ابد با خودش - با آن همه بيكرانگي- به سر مي برد. در آن هنگام ديگر «خود» انسان است و «خود»ش! تا ابد هم با «خود»ش است. 💯🍃 در برزخ، بعضي از مؤمنيني را كه مقداري ناخالصي دارند عذاب مختصري مي دهند تا تعلقات دنيايي آنها قطع شود و در يوم الحساب، اذيت نشوند، اما عده اي كه به جاي پرداختن به عمق جان «خود»، به غرايز و «دنيا» پرداخته اند در يوم الحساب كه با «خود»شان رو به رو مي شوند با «خلأ» مواجه مي گردند؛ از درون اين ها آتش مي جوشد و «جانشان» را اشغال مي كند. قرآن در مورد آن ها مي فرمايد: «نَارُ الله الْمُوقَدَةُ، الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الْأفْئِدَةِ، اِنَّهَا عَلَيْهِم مُّوءْصَدَةٌ، فِي عَمَدٍ مُمَدَّدَةِ» آتشي که خدا برمي افروزد، آتشي که از قلب ها بيرون مي آيد و طلوع مي کند، آن ها را در ستون هاي ممتد احاطه مي کند. 🌀🌐⭕️ در اين دنيا انسان به تمام معنا نزد «خود»ش نيست و مي تواند به «بيرون» از «خود»ش هم توجه كند. به همين دليل در اين دنيا اگر كسي از دست خودش اذيت شود مي تواند از «خود»ش فرار كند مثلاً مي تواند با كسي صحبت كند، چيزي بخورد و از «خود»ش غافل شود. اما وقتي كه انسان از دنيا برود ديگر به هيچ عنوان نمي تواند از «خود»ش فرار بكند.👌⭕️ به خصوص پس از «يوم الحساب»، ديگر «خود» انسان است و «خود»ش و تا ابد هم همان است! در آن هنگام اگر «خود» انسان، نوراني نباشد و خودش، «خود» را نپسندد براي او بسيار مشكل است. فهم اين نكته فكر بسيار مي طلبد.🔰 گفت: بر در ياران تهي دست اي فتي هست چون بي گندمي در آسيا حق تعالي خلق را گويد به حشر ارمغان كو از براي روز نشر جئتمونا و فرادي بي نوا هم بدان سان كه خلقناكم كذا هين چه آورديد دست آويز را ارمغاني روز رستاخيز را يا اميد باز گشتنتان نبود وعده ي امروز باطلتان نمود 🍀⭕️🍀 در هنگامي كه قرآن مي فرمايد: «وَ وَجَدُواْ مَا عَمِلوُ حَاضِراً» آنچه كرده اند را حاضر مي بينند. خداوند به ما كمك كند و توفيق دهد تا آنچه را در قيامت مي بينيم غذاي روحمان باشد، نه آتش جانمان! و هم اکنون با هرچه بيشتر آزادشدن از بيروني ها ، جان خود را پاک نگهداريم. «والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته» استاد طاهر زاده @saLhintanhamasir
صالحین تنها مسیر
🍀#آشتی با خدا ۵۴ چگونگی نزدیکی با خدا عرض شد كه انسان فقط «خود»ش است و در قيامت به «خود»ش بر مي
🍀 با خدا ۵۵ جلسه ششم ـ انسان وسیع تر از ماده و مادیات بسم الله الرحمن الرحيم در جلسه قبل عرض شد هر اندازه انسان از بدن خود فاصله بگيرد، بيشتر با «خود» آشنا مي شود و بيشتر با «خود» زندگي مي كند، و بايد طوري خود را به خداوند متصل گرداند كه در يوم الحساب با از بين رفتن حجاب ها و ظهور فطرت که فقط «خود» انسان براي خودش مي ماند، با خودي روبه رو نشود که سخت از خود بيزار باشد. 💠❤️💠 قرآن مي فرمايد: «كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَهٌ» هر انساني در رهن چيزهايي است كه كسب كرده است. يعني حدّ هر انساني به وسيله اعمالش تعيين مي گردد. 💠 بايد روي اين موضوع كه «انسان با فاصله گرفتن از بدن، بيشتر پيش «خود»ش است» فكر كرد تا اولاً؛ جايگاه دستورات پروردگارش را بشناسد. ثانياً؛ بتواند به بهترين نحو آن دستورات را به کار گيرد. 💢👌 براي اين كه انسان، بيشتر به «خود»ش بيايد به او توصيه كرده اند كه هنگام عبادت با حضور قلب و آزاد از دغدغه هاي دنيايي، به جاي خلوتي برود، تا چيزي كه او را به خودش جذب كند وجود نداشته باشد، و راحت تر خود را بنگرد و از طريق هستِ خود بتواند با خداي عالَم ارتباط برقرار كند. چون در عالم وجود، «خودِ» انسان، «هستي»اي است كه به «هست مطلق» وصل است و اگر از «بيروني»ها آزاد شود، اين اتصالِ وجودي «خود» را مي تواند حفظ کند.❤️ عمده آن است كه انسان از اتصّال وجودي بين خود و خدا غافل نشود . نياز نيست براي اتصال به حضرت رب العالمين کاري بکند، کافي است موانع اين اتصّال را برطرف کند تا آن اتصال از بين نرود. مثل انعکاس نور خورشيد در اطاق است که کافي است پرده اي در بين نباشد و شيشه پنجره ها هم تميز باشد. 💢⭕️💢 لذا خداوند به ما دستور مي دهد: «اَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْري» نماز به پا داريد جهت پايدارماندن در ياد من. يعني نگذاريم توجه ذاتي ما به پروردگارمان از صحنة روح و روان ما برود. ❤️ گاهي انسان با پديده هاي بيروني است و با آن ها اُنس دارد، ولي گاهي، در کنار پديده هاي بيروني است و از آن ها استفاده مي کند، بدون آن که دل به آن ها بسپارد و با آن ها اُنس حقيقي داشته باشد، آنچه حجاب بين ما و خداوند است با پديده ها بودن و به آن ها دل سپردن و دلخوشي خود را همين دنيا و لوازم آن دانستن است. 💠❤️ ولي با پديده هاي بيروني بودن و از آن ها استفاده کردن نه تنها اشكالي ندارد بلکه خداوند اين ها را به همين جهت خلق کرده که ما از آن ها استفاده کنيم. 🍀🍃 در اين دنيا انسان به جهت داشتن بدن، مجبور است كه با پديده هاي بيروني باشد و جهت امور زندگي از آن ها استفاده کند اما در همين حال مي تواند با خدا باشد. اولياي الهي هر چند كه در «منظر» مردمند اما در «محضر» حق هستند. «قلب» پيامبر(ص) در «حضور» حق است هر چند كه «تن» پيامبر(ص) در «منظر» مردم باشد! 💠❤️💠 گفتيم كه علت تزكيه و مبارزه با نفس در عين استفاده از بدن، عبارت است از فاصله گرفتن از بدن و رسيدن به «هستِ خود». يعني اين كه مي فرمايند به نامحرم نگاه نكنيد، يا به دنيا خيره نشويد براي آن است كه اين ها باعث غافل شدن انسان از «خود»ش مي شود و از نظر به هستِ «خود»، باز مي ماند. 👌💠 شخصي که همه ي توجه او بدنش و اموراتي است که به بدنش ختم مي شود، هنگامي كه «بدنش» را از دست بدهد و به «خود» رجوع كند مي بيند كه چيزي ندارد، در خلأ و پوچي است.⭕️ چون اگر انسان به «هست مطلق» وصل نشود به «بيروني»ها وصل مي شود و «بيروني»ها هم چيزي جز «خيالات وَهمي» نيست، خيالات هم چيز پايداري نمي باشد که انسان بتواند زندگي را بر اساس آن ها ادامه دهد. ادامه دارد.. استاد طاهر زاده @saLhintanhamasir
صالحین تنها مسیر
🍀#آشتی با خدا ۵۵ جلسه ششم ـ انسان وسیع تر از ماده و مادیات بسم الله الرحمن الرحيم در جلسه قبل ع
🍀 با خدا ۵۶ سؤال من از شما اين است که آيا «من» انسان جا و مکان ندارد و يا جاي آن همه جا هست؟ ممكن است كسي تصور كند اين دو جمله هر دو به يك معني است اما اين طور نيست. 🍁🍂 اگر بگوييم «من» انسان همه جا هست، يعني «من» انسان، جا مي گيرد اما جاي او همه جاها است؛ مثل هوا. ولي يك وقت است اصلاً جا براي يك چيز معني ندارد مثل «خود» انسان كه جا و مكان ندارد. 💢⭕️ اين طور نيست كه «من» انسان در داخل «بدن» او باشد. نمونه اش هم همان رؤياهاي صادقه است كه فرد در صحنه هايي خارج از مكان و زمانِ فعلي حاضر است و به جايي نظر دارد و در آن جا حاضر شده كه هنوز در اين عالم واقع نشده است. ⭕️ همچنان که رسول خدا(ص) و ائمه معصومين(ع)آينده افراد و حوادث را مي ديدند و خبر مي دادند. 🍀🍀 ذات يا نفس انسان جا و مكان ندارد ولي به هر جا كه نظر كند «خود» را در آنجا حس مي كند؛ بلكه به هر كجا كه نظر كند «خود»ش را در آنجا و محدود به همان جا مي يابد! ⭕️💢⭕️ چون انسان ها بيشتر به بدن خود نظر دارند «خود»شان را در «بدنشان» حس مي كنند. در حالي كه اگر به عالم غيب نظر كنند «خود» را درعالم غيب حس مي كنند. 💠 اينكه از بعضي اولياء خدا نقل شده است كه مي گويند: «نشسته بوديم، يک مرتبه درهاي برزخ باز شد و ما با برزخي ها صحبت كرديم.» به معني آن است كه آن بزرگان در مسير زندگي خود عموماً به برزخ نظر كرده اند و لذا برزخ را مي بينند و خود را در آن جا حس مي کنند! البته عالَم برزخ به راحتي به روي كسي باز نمي شود. بايد زحمت كشيد و از «بدن» در آمد و به برزخ توجه كرد . علامه طباطبايي«(ره)» مي فرمايد: «در نجف پشت ميز مطالعه ام نشسته بودم و همين طور در فكر بودم كه با جنگ و شورشي که در دوره پيشه وري در تبريز پيش آمده و امکان رسيدن خرجي برايم نيست، چگونه خرجم را درآورم، متوجه شدم در منزل را مي زنند. بلند شدم رفتم در را باز كردم، ديدم يك انسان وارسته و قد بلندي است با لباس هاي نسبتاً کهنه، سلام كردم. سلام مرا جواب داد و گفت: «خداي عزوجل سلام مي رساند و مي گويد اين 18 سال كه من متكفل رزق تو شده ام چه موقع رزق تو را نرسانده ام كه اکنون مطالعات خود را قطع كرده اي و به اين چيزها فكر مي كني؟!»⭕️💢 اين فرد خودش را «شاه حسين ولي» معرفي كرد و خداحافظي كرد و رفت. من متوجه شدم كه از آن وقت تا حال پشت ميزم بودم و حركتي نكرده ام. از طرفي هر چه دقّت كردم ديدم اينها خيالات هم نبود و واقعاً خودم رفتم پشت در، متوجه شدم جسم من پشت ميز بود ولي نفس من رفت و با آن آقا ملاقات کرد، چند سؤال ديگر برايم پيش آمد يکي اين که اين 18 سال که اين آقا گفت به چه معني است، اگر منظور سن من باشد که خيلي بيشتر است اگر منظور از موقعي است که وارد درس طلبگي شدم باز از 18 سال بيشتر است، متوجه شدم 18 سال است معمم شده ام. باز برايم اين سؤال بود که اين آقاي شاه حسين ولي چه کسي بود. اين گذشت تا بعدها در ايران در عصر يك پنج شنبه در قبرستان محل زندگي در تبريز قدم مي زدم. قبري را ديدم كه روي آن نوشته بود «شاه حسين ولي» نگاه كردم ديدم 300 سال قبل فوت كرده است!». ⭕️ مسلّم جناب شاه حسين ولي از عالم برزخ سراغ علامه طباطبائي«(ره)» آمده بود، حال سؤال بنده اين است که آيا شاه حسين ولي به صورت جسم مادي در آمده بود و به سراغ علامه آمد يا علامه«(ره)» با «خود»سازي و فاصله گرفتن از «بدن» و نظر به عالم معنا، آماده شده بود که با عالم برزخ مرتبط شود و خود را در آنجا بيابد؟ پيداست كه يك مرده نمي تواند از قبر خاكي اش بيرون بيايد و بدن مادي پيدا کند، اين علامه طباطبائي«(ره)» بوده كه هر چند «بدن» مادي شان پشت ميز نشسته اما «خود» او بلند شده است و با شاه حسين ولي روبه رو شده و سخن گفته است. در واقع چون علامه به غيب نظر كرده بود، خودش را در غيب يافته بود. از «علامه» ها بالاتر، پيامبر اكرم(ص) هستند كه در معراج، «خود»شان را پيش ملائكه و بهشتي ها و جهنمي ها و در كنار جبرائيل(ع) حس كردند. 💢⭕️ پس آرام آرام رسيديم به اين قاعده ي مهم که «نفس» انسان به هر جا نظر كند «خود» را در آنجا مي يابد. دوباره يادآوري مي كنيم كه «خودِ» انسان فقط «هست» و جا براي او معني ندارد و چنان هم نيست كه تصور شود انسان همه جا هست بلکه اصلاً مکان و زمان براي نفس انسان معني ندارد. فرق است بين اين که يک صفت براي چيزي معني نداشته باشد، با اين که ما از آن صفت اطلاع نداشته باشيم. وقتي مي پرسند قطر زمين چند كيلومتر است؟ انسان ممکن است نداند و لذا مي گويد: «نمي دانم». اما اگر از او بپرسند چهارشنبه چند كيلو است؟ ديگر نمي گويد: «نمي دانم» بلكه مي گويد: «اين سوال معني ندارد!». در مورد نفس انسان هم نمي توان سخن از جا و مكان مطرح کرد و گفت همه جا هست، چون نفس انسان محدود به زمان و مكان نيست و لذا زمان و مكان براي «من» انسان معني ندارد، هرچ
صالحین تنها مسیر
🍀#آشتی با خدا ۵۶ سؤال من از شما اين است که آيا «من» انسان جا و مکان ندارد و يا جاي آن همه جا هست
🍀 با خدا ۵۷ گوهر پاک از کجا عالم خاک ازکجا با توجه به نکات فوق است که تأکيد مي شود «خودِ» انسان، حدّ ندارد ولي به هر چيزي كه توجه كند حدّي متناسب با همان چيز پيدا مي كند. 💢 و اگر چيزي كه انسان به آن توجه مي كند حدّ نداشته باشد، «خود» انسان هم خود را بي حدّ احساس مي کند و يا بهتر بگويم بي حدّي خود را مي يابد. ⭕️ كسي كه به ماديات تعلق پيدا کند در حد ماديات خود را محدود مي کند و كسي كه به معنويات تعلق پيدا کند در حد وجود بيکران آن ها وسعت مي يابد، چون استعداد وسعت يافتن در ذاتش هست. پيامبر اكرم(ص) مي فرمايند: «اَلْانَ قِيامَتِي قائم» هم اکنون قيامت من قائم است. چون رسول خدا(ص) به قيامت توجه دارند خود را در قيامت مي يابند. ❤️⭕️ يا امير المؤمنين(ع) مي فرمايد: «لَوْ كُشِفَ الْغِطاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقيناً» اگر پرده ها كنار بروند من چيز اضافه تر از آنچه فعلاً از عالم غيب مي بينم، نمي بينم، يعني آن حضرت همه پشت پرده را مي بينند، و اين به دليل آن است كه هر چه انسان بيشتر از «بدن» فاصله بگيرد، بيشتر با «خود»ش رو به رو مي شود و چون «خود»ش بي حدّ است به دنياي بي حدّ سفر مي كند و در تمام عوالم هستي حاضر مي شود. 👌⭕️ نفس انسان از آن لحاظ كه داراي ذات مجرد کاملي است و ظرف همه ي اسماء الهي مي باشد، در همه مراتب هستي حاضر است و همه عالم - از ملك تا ملكوت- را در برگرفته است، اما «خود» را در جائي حس مي كند كه به آن توجه دارد! گفت: گر در طلب منزل جاني، جاني گر در طلب لقمه ناني، ناني اين نكته به رمز گويمت تا داني هر چيز كه اندر پي آني، آني انسان با چنين وسعتي، اگر توجه «جان» خود را به ماده و مادّيات بيندازد سخت محدود مي شود، هر چند که در ذات خود نامحدود باشد! و چون در قيامت به خود آيد خود را در فشاري فوق العاده احساس مي کند، زيرا از يک طرف در ذات و فطرت خود، نامحدود است، از طرف ديگر خود را گرفتار دنيا و موجودات محدود کرده است و در آن جا با خودي روبه روست که با تعلق به دنياي محدود، جواب خودِ نامحدود خود را نداده است. گفت: خويشتن نشناخت مسكين آدمي از فزوني آمد و شد در كمي خويشتن را آدمي ارزان فروخت بود اطلس خويش را بر دلق دوخت 💠 آيا آدمي كه به بزرگي همه عالم است بايد «خود» را به دنيا محدود كند؟! كسي كه چنين كند در واقع «خود»ش را زنداني كرده است. چون در ذات خود وسيع است ولي خود را به عالم ماده، محدود كرده است. 💢❤️ همان طور که اگر كسي طالب باشد در سطح شهر قدم بزند و به كوهسار و دشت و جنگل برود ولي او را به زندان بيندازند، محدود شده است و روح او آزار مي بيند. انسان هم اگر خود را به دنيا محدود کند، عملاً خود را زنداني کرده است چون حدّ او بيشتر از دنياست. مولوي قصه ي چنان انسان هايي را مثل مرغي مي داند که خود را در قفس زنداني کرده و مانند موش زندگي خود را محدود به سوراخ تنگ و تاريکي نموده و لذا مانند مرغي که در قفس از گربـه مي ترسـد، از مرگ - که مي خواهد آن ها را از قفس دنيا به عالمي منتقل کند که به گسترة ذات و نفس آن ها است- مي ترسند، مي گويد: آب و دانه در قفس گر يافته ست آن ز باغ و عرصه اي در تافته ست اگر در قفسِ دنيا به نان و آبي مي رسند، از آن طرف از باغ و آن همه وسعت محروم شده اند. مرغ جانش موش شد سوراخ جو چون شنيد از گربكان او عرجوا 💢 وقتي در قفس با گربه روبه رو شود، گربه دست دراز مي کند تا او را بگيرد، مثل موش مي خواهد سوراخي پيدا کند و فرار کند. ز آن سبب جانش وطن ديد و قرار اندر اين سوراخ دنيا موش وار ⭕️ و به جهت ترس از مرگ همواره به دنبال آن است که در همين قفس دنيا راه و چاره اي پيدا کند. ❤️⭕️ هم در اين سوراخ بنايي گرفت در خور سوراخ دانايي گرفت تمام شعور خود را در حدّ تعامل با دنيا و آبادکردن آن به کار برد. پيشه هايي كه مر او را در مزيد كاندر اين سوراخ كار آيد گزيد ز انكه دل بر كند از بيرون شدن بسته شد راه رهيدن از بدن ⭕️⭕️ چون نخواست به بالاتر از اين دنيا نظر کند، دنيا تمام افق شخصيت او را پر کرد، و چون عنکبوت زندگي خود را بر تارهاي نااستوار دنيا بنا کرد، در حالي که مي توانست چون عنقا در کوه قافِ قربِ به حق منزل کند. ❤️ عنكبوت ار طبع عنقا داشتي از لعابي خيمه كي افراشتي گربه كرده چنگِ خود اندر قفص نام چنگش درد و سرسام و مغص دردسرهاي آزاردهندة دنيا همان پنجه هاي گربة دنيا است که به سوي انسان هاي اسير قفس دنيا دراز شده. گربه مرگ است و مرض چنگال او مي زند بر مرغ و پر و بال او گوشه گوشه مي جهد سوي دوا مرگ چون قاضي است و رنجوري گوا آدم ها در قفس دنيا وقتي با گربة مرگ و مرض روبه رو مي شوند، پر و بال مي زنند چگونه از دست مرگ رها شوند. ⭕️💢⭕️ چون پياده ي قاضي آمد اين گواه كه همي خواند ترا تا حكم گاه پيام مرگ خبر از آن مي دهد که خداوند تو را به عالم ديگري دعوت کرده اس
صالحین تنها مسیر
🍀#آشتی با خدا ۵۷ گوهر پاک از کجا عالم خاک ازکجا با توجه به نکات فوق است که تأکيد مي شود «خودِ» ا
🍀 با خدا ۵۸ ارتباط با علیم مطلق فکر مي کنم با توجه به نکاتي که عرض شد به اين قاعده ي مهم به نحو کامل التفات فرموده باشيد که «انسان به هر جا كه توجه كند با همان جا متحد مي شود!» 💢 حال اگر توجه انسان به عليم مطلق يعني خداوند بيفتد، علم حقيقي پيدا مي كند و ميزان آن علم به اندازه اي است كه توانسته باشد با قلب خود به عليم مطلق توجه كند. ❤️💢 «علم حقيقي» علمي است كه به «جان» انسان نور بدهد. و گرنه استاد شدن در معارف اسلامي و تاريخ و جغرافيا و گياه شناسي و غيره كه علم حقيقي و نوراني نيست! علم حقيقي علمي است که اولاً؛ موضوع آن حقايق عالم غيب باشد. ثانياً؛ انسان با روش قلبي و حضوري با آن حقايق مرتبط باشد و نه با روش حصولي و مفهومي. 💢 كسي كه توانست با حقايق مرتبط شود براي حفظ آن ارتباط، نماز جماعتش ترك نمي شود، از نماز شب هم محروم نيست، همچنان که با رعايت کامل دستورات شرعي عالِم حقيقي مي شود. 💢💠 كسي كه در معارف اسلامي و يا در علم فيزيك و شيمي و غيره به كسب اطلاعات و استدلالات مي پردازد كاري هم به عليم مطلق ندارد. هر چند اين اطلاعات براي نظام زندگي دنيايي لازم است و يا استدلالات مربوط به خداشناسي نيز به عنوان راه خبردارشدن از وجود خدا و معاد لازم است، امّا اين ها آدرس است براي رسيدن به مقصد، ارتباط با خدا و آشتي با او از طريق جان ممکن است. ⭕️ دانستن علوم رايج مثل فيزيك و شيمي براي آن است که انسان در زندگي دنيا به زحمت نيفتد، اما اگر كسي بخواهد با داشتن دكترا خود را مهم تر از يك فرد نمازخوان بداند و به مدرک خود مغرور باشد، همين مدرک، حجاب او خواهد شد و او را از خدا دور مي کند. ⭕️👌 به گفته ي مولوي: اين همه، علم بناي آخور است! كه عماد بود گاو و اشتر است علم آن باشد كه جان زنده كند مرد را باقي و پاينده كند پس اولاً: «خودِ» انسان، نامحدود است، ثانياً حدّ انسان با تعلقات او معين مي شود، ثالثاً: اگر تعلق جان انسان به حقايقِ نامحدود باشد، حدّ او از حدود وَهميات خيالي که ضد جان نامحدود انسان است، خارج شده و به وسعت حقيقي اش دست مي يابد! سپس معلوم شد كه انسان به هر جا «توجه» كند «خود»ش را در همان جا مي يابد؛ و با آنجا متحد مي شود.💠 چنانچه اگر «جان» انسان به عليم مطلق توجه كند «خود»ش را كنار عليم مطلق مي يابد و از انوار علم او بهره مند مي گردد. البته عليم مطلق يك حقيقت است، نه يک چيز! خداوند ذاتي است كه با اسماء و صفات خود جلوه مي كند و كسي نمي تواند با ذات خدا ارتباط برقرار كند بلكه مي تواند از جلوه هاي کمالي او بهره مند شود و جانش با آن جلوه هاي نوراني يگانه گردد. ✨✨✨ مي توان با جلوات خداوند همنشين شد و از طريق آن ها، نوراني شد و در وجود شدت يافت، و هر چه آن جلوه شديدتر باشد ميزان قرب انسان هم بيشتر خواهد شد. به طور كلي مي توان گفت همنشيني انسان با خدا، همنشيني با «هستي مطلق» است.✨💯 اگر كسي با عليم مطلق ارتباط پيدا كرد به تعليم الهي عالم مي شود. قرآن مي فرمايد: «وَ اتَقُوا اللهَ وَ يُعَلَّمُكُمُ الله» تقواي الهي پيشه كنيد و خدا شما را تعليم مي دهد. هركس به اندازه اي كه تقوا پيشه كند و جان خود را از غير خدا منصرف کند و به آداب شريعت الهي مؤدب شود، عالم است. 💢💠 به همين دليل اگر كسي تقوا نداشته باشد از آن رو كه «جانش» نوراني نيست عالم حقيقي نيست، هر چند هزاران كتاب خوانده يا نوشته باشد! منظور ما اين نيست كه بگوييم اين علوم غير مفيد است بلكه منظور ما آن است كه عزيزان مقصد الهي خود را گم نکنند و فکر کنند به سربردن با علوم کافي است، در حالي که مشغول شدن به آن علوم آنچنان نيست كه انسان را به «خود» واقعي اش برگرداند و از محدوديت خارج كند و وسعتش بخشد. ⭕️ هر اندازه انسان از خدا فاصله بگيرد از «هستي» حقيقي «خود» فاصله گرفته است. وقتي كه قرآن مي فرمايد: «اِتَّقُوالله»، يعني از «غير خدا» دل بكن تا نتيجه اش بشود «وَ يُعَلِّمُكُمُ الله» و خدا به شما علم دهد، پس كسي که تقوي نداشته باشد علم حقيقي نخواهد داشت و لذا علمي که بدان دل خوش است آن علمي نيست که موجب نجاتش شود. 👌💠 به عبارت ديگر علمي كه بر اثر تقوا به دست نيامده باشد راه ورود به عالم بيکرانه ي غيب نيست و موجب نورانيت «جان» نمي شود. چه اهميتي دارد كه مثلاً كسي بداند چند آجر در يك ساختمان به كار رفته است؟! ⭕️ و اگر كسي اين را نداند چه اتفاق مهمي براي او مي افتد؟! حداكثر اين است آن كسي كه چنين اطلاعاتي دارد از اين راه «نان» مي خورد و كسي كه اين نوع اطلاعات را ندارد از راه ديگر نان مي خورد. يکي با شناختن انواع فرش نان مي خورد! و يکي با شناخت انواع لباس، در هر صورت هيچ يک، از اين نظرها بر ديگري رجحان ندارند، چون از طريق تقوا مي توان با حقايق عالم بالا مرتبط شد و به واقع نسبت به بقيه اي که از حقايق بي بهره اند برتر گشت. قرآن مي
صالحین تنها مسیر
🍀#آشتی با خدا ۵۸ ارتباط با علیم مطلق فکر مي کنم با توجه به نکاتي که عرض شد به اين قاعده ي مهم به
🍀 با خدا ۵۹ جایگاه نفس نامحدود انسان در هستی در سلسه مباحث آشتي با خدا از طريق آشتي با «خود» راستين، بحمدالله به اينجا رسيديم که اگر انسان، «خود» را درست بشناسد متوجه مي شود که از همه عالم وسيع تر است. 💢 و نه تنها از عالم ماده، که از عالم ملائکه هم وسيع تر است! و نه تنها به زمان و مکان، محدود نيست، بلکه فوق زمان و مکان بوده و از همة مراتب عالَم وجود برتر است، و اين بدان معنا نيست که انسان همه جا باشد. 💢 بلکه به اين معني است که زمان و مکان براي ذات انسان معني نمي دهد و لذا اگر خودش خود را گرفتار تنگناها نکند مي تواند هم اکنون نيز در مراتب عالي تر وجود مثل عالم قيامت و بهشت حاضر شود و نه تنها از آينده خبر دهد، بلکه از باطن اعمال سخن بگويد که نمونه ي آن داستان زيدبن حارثه است. 💢💠💢 امام صادق(ع) در مورد زيد فرمودند: «رسول اكرم(ص) نماز صبح را با مردم به جا آوردند. بعد از نماز نظرشان به جواني افتاد كه در اثر كثرت عبادت و بيداري شب، بي اختيار سرش پايين مي افتاد و رخسارش زرد و جسم او نحيف و چشمانش گود افتاده بود. پيامبر اكرم(ص) خطاب به آن جوان فرمود: اي فلان در چه حالي؟ گفت: يا رسول الله در حال يقين هستم. پيامبر(ص) از گفتار جوان تعجب نمودند و به او فرمودند: براي هر يقيني حقيقتي و آثاري هست. حال، حقيقت و آثار يقين تو چيست؟ جوان گفت: يا رسول الله! بر اثر يقين هميشه محزونم و يقينم مرا محزون داشته و شب ها خواب از چشمانم ربوده و به تشنگي در روزهاي گرم وادارم كرده است (حزن و خوف از عذاب و گرفتاري هاي اُخروي، و دوري از وَجه حق، به قيام شب و صيام روز وادارم نموده است). 💠 نفس من به كلي از دنيا و آنچه در آن است انصراف پيدا كرده است، تا جايي كه «كَاَنَّ» (گويا) من عرش پروردگار را مي بينم كه براي حساب نصب شده است و همه براي حسابِ قيامت محشور شده اند و من در ميان آنان هستم و «كَاَنَّ» مي بينم اهل بهشت را كه در بهشت متنعم هستند و با يكديگر در صحبت و گفتگو بوده و بر مسندهاي بهشتي تكيه زده اند. و «كَاَنَّ» مي بينم اهل آتش را در حالي كه در آتش معذّب هستند و استغاثه مي كنند و همين الآن «كَاَنَّ» صداي شعله هاي آتش را مي شنوم كه به دو گوش من مي رسد». 💢 سخنان جوان كه به اين جا رسيد، رسول اكرم(ص) رو به مردم نموده و فرمود: «هَذا عَبْدٌ نَوَّرَاللهُ قَلْبَهُ بِالايمان» اين جوان كسي است كه خداي متعال قلب وي را به نور ايمان منور فرموده است. ✨✨ سپس خطاب به آن جوان فرمودند: «در حفظ حال و منزلت عبودي خود، و در قيام به لوازم آن كوشا باش ...». ✨💠 ملاحظه مي كنيد كه اين جوان عوالم برزخ و حشر را مي ديده و معلوم مي شود که از اصحاب يقين بوده است و تعبير رسول خدا(ص) که از او پرسيدند: «اِنَّ لِکُلِّ يقينٍ حقيقةٌ» براي هر يقيني حقيقتي هست، حاکي از مراتب يقين است و اين که اصحاب يقين درجاتي دارند و هر مرتبه از يقين داراي حقيقت خاص و آثار مخصوصي است. و منظور از اين که حضرت پرسيدند: «فَما حَقيقَةُ يقينک؟» سؤال از مرتبة يقين آن جوان است و اين که در کدام مرتبه بوده و چه آثاري بر يقين وي مترتب مي باشد . چرا که در هر مرتبه از يقين به تناسب همان مرتبه، حقايق امور و عوالم پشت پرده مکشوف مي گردد و آنچه براي عامة مردم بعد از مرگ و با قيامت ظاهر مي گردد، براي اهل يقين در همين دنيا به ظهور مي رسد. 👌💢 همان طور که براي آن جوان، عرش و حشر و حساب مکشوف گشته و همه را در عرش و در حشر و حساب مي ديده است و ناظر حالات بهشتيان و جهنميان بوده و اين خاصيتِ حيات طيبه است که با سير عبودي براي مؤمنين پيش مي آيد که به عوالم برزخ و حشر و حساب سير کنند و حتي در عوالم بالاتر از آن ها قرار گيرند و شاهد حشر و مواقف آن باشند. 💢💠💢 عمده توجه به انساني است كه توانسته باشد خود را از محدوديت هاي دنيا آزاد کند، تا نفس خود را به عوالم فوق برزخ سوق دهد. 💠 همچنان که در شخصيت زيدبن حارثه ملاحظه فرموديد نفس انسان وسعت آن را دارد که هم اکنون در حشر و قيامت حاضر شود، زيرا همان طور که عرض شد؛ توجه انسان به هرچيز، حدّ او را تعيين مي کند. اگر چيزي که انسان به آن توجه مي کند محدود باشد علي رغم ذات نامحدودش، محدود مي شود، هر چند که نفس او در جاي خود بي حدّ و نامحدود است. 💢 در شرايطي که انسان دلبندِ دنياي محدود شد و شخصيت خود را محدود نمود، حقيقت خود را زنداني کرده است! اما اگر افق جان خود را متوجه حقايق بي کرانه و نامحدود عالم معنا کرد، در واقع نامحدود به نامحدود توجه کرده است و از وسعت خود محروم نشده و لذا احساس آزادي مي کند. به خصوص اگر سعي کند به کمال مطلق و بي نهايتِ جامع يعني حضرت «الله» نظر کند که در اين حال همه ي استعدادهايش به شکوفائي کامل مي رسد. ⭕️💢⭕️ گفت: در تمام کارها چندين مکوش جز به کاري که بود در دين مکوش عاقبت تو رفت خواهي ناتمام کارها
صالحین تنها مسیر
🍀#آشتی با خدا ۵۹ جایگاه نفس نامحدود انسان در هستی در سلسه مباحث آشتي با خدا از طريق آشتي با «خود»
🍀 با خدا ۶۰ آفات توجه نفس نا محدود به دنیای محدود کسي که به دنيا توجه کند «خودِ» نامحدودش را اسير چيزهاي محدود کرده است. 💢⭕️ به همين دليل است که اهل دنيا بعد از مدتي از «خود» شان خسته مي شوند، چون نامحدود در محدود نمي گنجد. 😒 در همين رابطه دائماً مي خواهند دنياي خود را تغيير دهند، بدون آن که از دنيا به بالاتر از دنيا نظر کنند، در همين دنيا شرايط مادي خود را هم که دائماً عوض مي کنند، باز نامحدود را در محدود زنداني کرده اند، و از محدوده دنيا خارج نمي شوند. ⭕️ و از آن جهت که هرکس فقط با دنياي محدود زندگي کند حوصله اش سر مي رود. مي گويد: «از اصفهان به شيراز بروم تا راحت شوم!» اما وقتي که به آنجا رفت پس از چند روز مي بيند باز همان احساس قبلي به سراغش آمد، يک سري به بندر عباس مي زند امّا در آنجا هم با خودي همراه است که درعين نامحدود بودن زنداني محدوديت ها است.⭕️ تا جهت اصلي خود را عوض نکند، هر جا هم برود قصه از همين قرار است؛ به گفته ي مولوي: مي گريزم تا رگم جنبان بود کي فرار از خويشتن آسان بود ني به هند است ايمن و ني در يمن آن که خصم اوست سايه خويشتن 💢 اين افراد خودشان خود را زنداني کرده اند، حالا بدن خود را اين طرف و آن طرف مي برند تا خودشان را آزاد کنند، مگر مي شود؟ 💢 همه ي اين ها به دليل آن است که متوجه نيستند ذات انسان، نامحدود است و اگر کسي آن را محدود کند همواره در حال فرار از محدودي به محدود ديگري است، چون محدودبودن با «جان» او سازگار نيست. اين است که اهل دنيا به جاي اين که ساحت خود را تغيير دهند و از دنيا به غيب نظر کنند، در تمام مدت عمر فقط حدود دنيايي شان را تغيير مي دهند و محدوده ها را عوض مي کنند بدون آن که از محدودها خارج شوند! و بدين ترتيب «جان» خودشان را خسته و فرسوده مي نمايند. مولوي در وصف اين افراد مي گويد: ذوق آزادي نديده جان او هست صندوق صور ميدان او گر ز صندوقي به صندوقي رود او سمائي نيست، صندوقي بود گر هزاران اند يک تن بيش نيست جز خيالات عدد انديش نيست بالاخره جابجا شدن در صندوق هاي نفس امّاره، خارج شدن از صندوق نيست، چون همه اميال نفس امّاره يكسان اند و به دنياي محدود نظر دارند. ⭕️💢 براي كسي كه به محدود نظر كند دو مشكل به وجود مي آيد: اولاً به خود جفا كرده، چون پرندة «جانش» را در قفس دنيا اسير كرده است. ثانياً چنين كسي هيچ وقت از بودن خود راضي نيست! عموماً وقتي كسي از زندگي اش احساس نارضايتي مي کند به همه بدبين مي شود و بقيه را در اين سرنوشت مقصر مي داند، در صورتي كه بايد به «خود» بدبين باشد، چون «خود» او گرايش «خود» را به دنياي محدود، محدود كرده است. 💢 امام خميني«(ره)» با آن همه زحمتي كه جهت برپايي انقلاب اسلامي كشيدند و به خاطر آن زندان ها کشيدند و به تبعيدها رفتند نه تنها هيچ انتظاري از انقلاب اسلامي براي خود نداشتند، حتي مي فرمودند: «نگوييد انقلاب براي ما چه كرده است؛ بگوييد ما براي انقلاب چه كرده ايم!» چون امام خميني«(ره)» با خداوندِ نامحدود سروكار داشتند و با اين كه در دنيا بودند احساس نارضايتي نمي كردند و به همين جهت با آن همه تلاش پي گير براي ملت، طلبكار كسي نبودند.⭕️💢 اما كسي كه در دنيا باشد و دنيايي باشد از آنجا كه مي خواهد «وجود» نامحدودش را در محدوده دنيا نگه دارد عموماً ناراضي است و به جاي اينكه به خود اعتراض داشته باشد به بقيه اعتراض دارد. ادامه دارد... استاد طاهرزاده @saLhintanhamasir
صالحین تنها مسیر
🍀#آشتی با خدا ۶۰ آفات توجه نفس نا محدود به دنیای محدود کسي که به دنيا توجه کند «خودِ» نامحدودش
🍀 باخدا ۶۱ انسانها فقط خدا را میخواهند روشن شد اگر انسان به دنيا توجه كند حد «وجود»ش دنيا مي شود، با اينكه «ذات» او نامحدود است. و اگر با ملائكه و غيب زندگي كند، نامحدود با نامحدود زندگي كرده است. ولي در اسلام براي بندگان خدا به اين حدّ هم رضايت داده نمي شود، چون انسان در چنين حالي رشد نمي كند و استعدادهاي متعالي او شکوفا نمي گردد. 💠💢 حد انسان از ملائكه هم بالاتر است. در قرآن كريم آمده است كه ملائكه بر آدم سجده كردند. چون انسان ظرفيت تعليم همه ي اسماء الهي را داشت، در حالي که ملائکه ظرفيت پذيرش يک اسم يا چند اسم محدود از اسماء الهي را دارند. 🍀💢 پس انسان بايد به خدا توجه كند و با خدا زندگي كند تا از ظرفيت حقيقي خود محروم نشود، و تنها چنين انسان هايي هستند كه از زندگي «خود»شان در عمق جانشان رضايت دارند قرآن براساس چنين قاعده اي که در انسان هست مي فرمايد: «اَلا بِذِكْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» آدم ها! با ياد خدا قلب شما آرام مي شود، چون در موقع ارتباط با خدا، انسانِ نامحدود به نامحدود مطلق وصل مي شود و با تجلي جميع اسماءِ نوراني حضرت الله تمام لايه هاي وجودي خود را نوراني مي کند و به شکوفايي مي رساند. ✨✨✨✨ و به همين جهت انسان از ملائکه بايد مدد بگيرد ولي بايد به خدا نظر داشته باشد که نورش جواب گوي همه ي ابعاد انسان است. و چون امامان معصوم(ع)مصداق کامل انساني هستند که با ارتباط کامل با خدا، همه ي ابعاد خود را به شکوفايي رسانده اند انسان بايد آن ها را اسوه و امام خود قرار دهد. ✨🍀✨🍀 انسان، بي حدّ است، خدا هم بي حدّ است امّا بي حدّي انسان با خدا بسيار فرق دارد. اولاً: «وجود» انسان از خود او نيست بلكه انسان، مخلوق خداست. ثانياً: بي حدّ بودن انسان نسبت به بي حدّ بودن خدا يک نوع بي حدّي نازله است، به طوري که نفس انسان مرتبه ي نازله اي از كمال خداوند است. همان طور که نور خورشيد در مرتبه ي نازله، صورتي از آن نور اصلي است که در عين داشتن نورانيت، حکايت از نورانيت خورشيد دارد و از خودش به نحو استدلال هيچ نوري ندارد و اگر رابطه ي نور پائين از خورشيد قطع شود هيچ مي شود، ولي به هر حال نور نازله حکايتي از نور اصلي است، همچنان که خليفه ي خدا حکايتي است از اسماء و صفات الهي. 💢 عمده آن است که انسان ها همانند پيامبران و امامان معصوم(ع)بتوانند در اعمال و گفتار خود نمايش کمالات الهي باشند، نه اين که با نظر به منيت هاي خود حجاب انوار الهي گردند. ✨💢 چنانچه انسان از خودخواهي ها نجات يابد و غرق دستورات الهي شود، ديگر سراسر شخصيتش نمايش حق خواهد بود و با بي حدّي خود نمايش بي حدّي خدا مي گردد. گفت: آب كوزه چون در آب جو شود محو در وي گردد و او جو شود اگر آب كوزه شعور داشته باشد وقتي كه آن را در جوي آب مي ريزند خودش را جوي آب حس مي كند يعني به وسعت جوي آب، وسعت پيدا مي كند و از محدوديت کوزه بودن آزاد مي شود! 💢💠 پيامبر اكرم(ص) مي فرمايند: «مَنْ رَانِي فَقَدْ رَأي الْحَق» اگر كسي من را نگاه كند حق را نگاه كرده است. مسلماً منظور پيامبر(ص) نگاه کردن به گوشت و پوست «خود»شان نيست. بلكه پيامبر(ص) از نظر غيبي در مقامي قرار دارند كه اگر كسي به آن حضرت نگاه كند در اعمال و گفتار آن حضرت، صفات و جمال حق را مي بيند. 🍀💢🍀 ادامه دارد... استادطاهرزاده @saLhintanhamaair
صالحین تنها مسیر
🍀#آشتی باخدا ۶۱ انسانها فقط خدا را میخواهند روشن شد اگر انسان به دنيا توجه كند حد «وجود»ش دنيا م
🍀 با خدا ۶۲ ارتباط با علیم مطلق 💢💠 «اتحاد بين عاقل و معقول» در اصطلاحات فلسفي به اين معني است كه انسان به هر چه نظر كند صورت علمي و معنوي آن چيز با جان انسان متحد مي شود و به يک نحو شخصيت آن فرد را در محدوده ي خود قرار مي دهد، و به همين جهت مي گوئيم با همان چيز متحد مي شود. 💠 اگر انسان به دنيا نظر كند و جايي براي دنيا در قلب و روان خود باز کند، «جان» او با صورت دنيا يكي مي شود و اگر به غيبِ برين نظر كند صورت علمي و معنوي آن عالم با جان انسان متحد مي گردد و شخصيت آن فرد را در وسعت خود مي برد و جان او با عالم غيب يک نحوه اتّحاد پيدا مي کند. 💠 حال اگر از دنيا به نحوي منصرف شود که بتواند به عليم مطلق نظر نمايد، «جان» او يک نحوه اتّحاد با علم عليم مطلق پيدا مي کند و در همين راستا به نور عليم مطلق عالم مي شود. همان علمي که براي ائمه معصومين(ع)هست. اگر كسي به دنيا نظر کند عالم نمي شود چون دنيا از ماده تشكيل شده است و جنس ماده، جنس علم نيست، بايد در نگاه کردن به دنيا روحش آنچنان به طرف خدا باشد که از طريق نگاه کردن به دنيا، روحش به اسم عليمِ خداوند منتقل شود و از علم عليم مطلق بهره مند گردد. 💢💠 واضح است كه فكركردن درباره خدا، با دل دادن و توجه قلبي داشتن به خدا فرق دارد و ميزان عالم شدن انسان هم به ميزان توجه قلبي او به عليم مطلق بر مي گردد. در مورد پيامبران(ع)هم آنچه باعث عالم شدن آن ها مي شود همان توجه كردن به عليم مطلق و متحدشدن با انوار آن ذات مطلق است. 💢 زيرا عالم كسي است كه حقايق براي او كشف شده باشد نه آن كه مجموعه اي از اطلاعات در ذهن خود داشته باشد، و مطالب زيادي بداند. انسان هايي كه دل به خدا سپرده اند و دستورات الهي را در زندگي و جان خود پياده کرده اند و به دستور خداوند به جمعه و جماعت مسلمين حاضر مي شوند، در به دست آوردن علم حقيقي بسيار موفق تر خواهند بود از كساني كه ظهر جمعه در خانه مي نشينند و چندين كتاب ديني مي خوانند. انسان با دل بستن به خدا و تبعيت از دستورات او زمينه ي جذب انوار خداي حكيم را در خود ايجاد مي کند و لذا در اثر انجام دستورات الهي حقايق عالم براي او روشن مي شود، هر چند ممكن است نتواند يافته هاي قلبي خود را به زبان علمي بيان كند. آنچه براي آن ها ارزش دارد روشن شدن حقايق براي قلبشان است. در قرآن آمده است: «وَمَن يُؤْمِن بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ يعني هرکس به خدا ايمان آورد خداوند قلب او را به سوي حقايق هدايت مي کند. يا در روايات آمده است: «مَنْ اَکَلَ الْحَلالَ اَربَعينَ يوْماً نَوَّرَاللهُ قَلْبَه هرکس چهل روز حلال بخورد خدا قلب او را نوراني مي كند. به اين معني که قلب با رعايت دستورات الهي به نورانيت خاصي مي رسد که از طريق ديگر ممکن نيست. گفت: بشوي اوراق اگر هم درس مائي كه علم عشق در دفتر نباشد بايد متوجه بود که علمِ تزكيه با علم مدرسه فرق مي كند. كسي كه سعي در تزكية خود از رذائل اخلاقي دارد، نور حقايق معنوي بر قلبش تجلّي مي کند که وصف آن ها گفتني نيست، چشيدني است. در زمان دفاع مقدّس، در هر عملياتي بعضي از نيروهاي بسيجي شهادت خود را احساس مي کردند و به بقيه خبر مي دادند، اگر كسي از آن ها مي پرسيد: «از كجا مي دانيد؟» جوابي نداشتند، اما مطمئن بودند كه شهيد مي شوند و شهيد هم مي شدند! قلب آن ها متوجه آن نکته مي شد، هر چند دليلي براي حرفشان نداشتند! بلكه نفس آن ها آزاد از زمان و مكان، آينده خودش را حس مي كرد. پس انسان از آن جهت كه نامحدود است به راحتي مي تواند با نامحدود ارتباط پيدا كند. كافي است جهت جان خود را از دنياي محدود منصرف کند تا در دام لذات و خيالات زودگذر و محدود دنيايي اسير نشود و تمام تعلقِ «جانش» متوجه خدا گردد. در اين حالت انسان به مقام بهره مندي از انوار الهي مي رسد و به واقع «عارف بالله» مي شود. هر عارفي به اندازه تزكيه اي كه مي كند با عليم مطلق ارتباط دارد و به همان اندازه «جانش» نوراني است. هر قدر كه انسان از دنيا فاصله بگيرد و اسير قراردادهاي دنيايي نشود «قلبش» نوراني تر مي شود و در اين حالت ديگر لباس و فرش و ساير مادياتِ زندگي را براي پُزدادن نمي خواهد. و چون توجه «جانش» به خداست، دنيا را فقط براي زندگي كردن مي خواهد و نه براي مأنوس شدن با آن، در اين حالت انسان به مقامي خواهد رسيد که با حقيقتْ مرتبط و مأنوس است، و به آن جهت که جنس او و حقيقت او، جنس ارتباط با نامحدود است با ارتباط با خدا و حقايق عالمِ معنا خود را در موطن اصلي خود احساس مي کند. آري مشکل آن است که: خويشتن نشناخت مسكين آدمي از فزوني آمد و شد در كمي خويشتن را آدمي ارزان فروخت بود اطلس خويش را بر دلق دوخت با آن كه آسماني بود خود را به دنيا بند كرد! آدمي همچون فسون عيسي است آدمي همچون عصاي موسي است گر به ظاهر آن پري پنهان بود آدمي پنهان تر از پ
صالحین تنها مسیر
🍀#آشتی با خدا ۶۲ ارتباط با علیم مطلق 💢💠 «اتحاد بين عاقل و معقول» در اصطلاحات فلسفي به اين معني اس
🍀 با خدا ۶۳ گاهي انسان، خواب است و با اين كه كسي در اطراف او نيست كه سر و صدا بكند، صدايي را مي شنود! آن صدا در آن حالت از بيرون نيست اما حقيقت دارد.💢 در واقع اين صدا از «درون» است كه شنيده مي شود! حال اگر بر «جان» كسي، انوار غيبي تجلي کند، «قلب» او آن حقايق را يافته، نوراني مي شود. ❤️✨ در همان حال خيالات او هم، صورت هايي از آن حقيقت را مي يابد. مثلاً در مورد پيامبر اكرم(ص) مي توانيم بگوييم كه آن حضرت، نور وحي را با «قلبشان» حس كردند و جبرائيل را به عنوان صورتِ وحي با قوه ي خيالشان ديدند! اصولاً خيال هر كس منطبق بر «قلب» اوست. 👌❤️ كسي كه به فكر شكم است هر قدر هم كه خيالاتش را متمركز كند چون ميل قلبي او به غذاست، در خيالاتش انواع غذاها مي آيد. و خيال پيامبري كه وحي به «قلب» او رسيده است منطبق بر «قلب» اوست يعني همان حقايق غيبي كه بر «قلب» پيامبر(ص) نازل شده و آن را نوراني كرده است، بر خيال آن حضرت تجلي مي كند و صورت جبرائيل(ع) مي شود كه از عالم بالا بر خيال حضرت تجلي كرده است! ⭕️💢 و همان حقيقت در گوش پيامبر(ص) ظهور كرده، توليد صدا مي كند. به طوري كه پيامبر(ص) تك تك آيات را مي شنوند! و همان حقايق، صورت «كلمه» پيدا كرده، و به صورت لفظ قرآن در آمده است.💠 به طوري که تمام كلمات قرآن حتي صورت لفظيه آن، حقيقتي است كه بر «قلب» پيامبر(ص) ريخته شده است و اصلاً هيچ چيز آن از «خود» پيامبر(ص) نيست، بلكه سراسر قرآن - از معني تا لفظ- وَحي است امّا وحي اي که جان پيامبر(ص) را نوراني کرده است و جان حضرت عين وَحي گرديده است. 💠❤️ بنده در سال 1367 با جواني که سال اول دبيرستان بود روبه رو شدم. مي گفت از درون من با من صحبت مي کنند و آن کسي که با من صحبت مي کند خود را يکي از شاگردان علامه طباطبايي«(ره)» معرفي مي کند که رحلت کرده و فعلاً در برزخ است. ⭕️💢 جهت صحت و سقم آن ادعا قرار شد همراه بعضي از عزيزان جلسه اي با آن جوان بگذاريم و سؤالاتي از او بکنيم تا معلوم شود قضيه از چه قرار است. بنده سؤالاتي از ارادة خداوند مطرح کردم که از موضوعات حساس مباحث الهيات است، از زبان آن نوجوان سال اول دبيرستان جواب هاي بسيار دقيق، مطابق نظر علامه طباطبايي«(ره)» شنيدم و باز سؤالاتي در رابطه با مُثُل افلاطوني و توجيـه ملاصدرا «(ره)» در آن رابـطه پرسيـدم - بنده در آن زمان جلد هشتم و نهم اسفار را تدريس مي کردم که بعداً تحت عنوان «معرفت النفس و الحشر» چاپ شد- از زبان آن نوجوان شنيدم که گفت همان طور که در کلاس از قول ملاصدرا مطرح کرديد، و شروع کرد به نحو زيبايي شرح دادن. عجيب اين بود وقتي آن نوجوان به طور طبيعي حرف هاي خود را مي زد مثل ساير نوجوانان از الفاظ محاوره اي و معمولي استفاده مي کرد، ولي وقتي آن روح برزخي به کمک زبانِ آن نوجوان سخن مي گفت، جملات دقيق و واژه ها کاملاً علمي بود که بحث آن ملاقات و چند ملاقات بعدي بحث مفصلي است. 💠 مي گفت: «در روزهاي اول که با من از درون صحبت مي شد آنقدر صدا بلند بود كه گوش جسماني ام درد مي گرفت. حتي چند بار تصميم گرفتم از درد گوش به دكتر بروم!» با اين که آن روحِ برزخي از درون با آن جوان صحبت مي كرده، ولي صدايش آنقدر بلند بوده كه گوش آن جوان را به درد مي آورد! البته شايد دليل اين امر آن بوده كه آن جوان آمادگي كامل نداشته است. منظور ما اين است كه چنين دريافت هايي از درون صورت مي گيرد نه از بيرون. 👌💢 آنچه از بيرون مي شنويم اموري است که مربوط به «تن» مي باشد و علت اين که ما صداي درون را حس نمي کنيم چون عموماً روح ها مشغول بيروني هايِ تنگ و محدود است. گفت: از درون خويش اين آوازها منع كن تا كشف گردد رازها تفاوت پيامبران با عارفان پس اصل انسان، «من» اوست، و اصل عالم، خداست و عارف از طريق اصل «خود»ش با اصل «وجود» عالم، ارتباط برقرار مي كند، اما نمي تواند حقيقتي را كه مي شنود به زبان آورد. نه مي داند كه آن را چگونه بگويد، و نه مي داند كه آن حقيقت تا چه حد صحيح است! در واقع زبان حالش آن است که: من گنگ خواب ديده وعالم تمام کر من ناتوان زگفتن و خلق از شنيدنش اما پيامبر(ص) انساني است كه شايسته ي پيامبري گشته و از طرف خداوند براي رساندن پيام خدا به بشر مبعوث شده است و در راستاي مبعوث شدن، انگيزش بزرگي در روح و روان او پديد آمده تا آمادگي پذيرش و ارائه ي سخن خدا را، مو به مو داشته باشد ❤️ و ديگر از طرف خويش سخن نمي گويد تا براي بشر نگراني ناصحيح بودن آن سخنان در ميان باشد، بلكه همان حقيقت غيبي كه از طريق وحي بر «قلب» او نشسته است، به لطف الهي به صورت لفظ در آمده است و از آن طريق با خلق سخن مي گويد. 💢💠 پيامبراكرم(ص) سواد نداشتند و آنچه را به ايشان وحي مي شد در جايي نديده بودند، و يا نمي توانستند آن ها را يادداشت کنند تا اگر فراموششان شد به يادداشت هايشان مراجعه نمايند، به ه
صالحین تنها مسیر
🍀#آشتی با خدا ۶۳ گاهي انسان، خواب است و با اين كه كسي در اطراف او نيست كه سر و صدا بكند، صدايي را
🍀 با خدا ۶۴ در ادامه بحث گذشته 👇 پس مبعوث شدنِ وجود مقدس پيامبر(ص) يك چيز است، و عارف شدن، چيز ديگر! چون در نبي شدن به عنوان مقدمه بايد تمام تعلق «جانِ» آن نبي به سوي خدا سير کند و جهت «روح» او تماماً به طرف عليم مطلق باشد امّا اين کافي نيست، ⭕️ زيرا خدا هم بايد اراده كرده باشد كه در آن زمان براي بشريت پيامي و پيامبري بفرستد، در اين صورت است که آن انسان وارسته را به تعليم خاصي مبعوث مي كند. به همين جهت گفته اند باطن نبوت، ولايت است،❤️👌 يعني ابتدا بايد قرب عبد به رب حاصل شود و سپس اگر زمانه نياز به نبي داشت، آن کس که به مقام ولايت و قرب الهي نايل شده به نبوت مبعوث گردد. 💠💢 شب بعثت، شب بسيار بزرگي است چون در آن شب، درِ آسمان غيب به سوي بشر باز شده و بزرگترين حقايق غيبي به يكباره بر «قلب» پيامبر(ص) نازل گشته است! خداوند در آن شب، حقايق وحي را بر «جان» مبارک پيامبر(ص) سرازير نمود تا از طريق آن انسان وارسته، بشريت را از حقايق غيبي و شريعت خود آگاه كند. ❤️💢 شريعت، حقايق غيبي فوق العاده عظيم و دقيقي است كه از طريق جبرائيل(ع) بر «جان» پيامبر(ص) نازل مي شود و پيامبر(ص) از آن طريق، جهت ارائه آن حقايق غيبي، تعليم خاصي مي گيرد تا بشر در زندگي زميني سرگردان نماند و از سعادت دنيايي و حيات ابدي خود محروم نشود و بتواند ابديت خويش را اصلاح كند. 💠💠 بعضي مواقع، عرفا حقيقتي از حقايق غيب را كشف مي كنند و آن را براي بقيه حکايت مي نمايند ولي در عين حال خودشان اذعان مي دارند که معلوم نيست اين کشف جامع و کامل باشد، مگر آن که با کشف پيامبر معصوم(ص) تأييد شود. 🍀❤️ البته و صد البته عرفا انسان هاي بزرگي هستند كه سرمايه هاي معنوي حيات بشرند و توانسته اند بهترين بهره برداري را از شريعت الهي بنمايند، اما منظور ما اين است كه بين آن ها و پيامبر(ص) فرق بسياري است و اصلاً با پيامبر(ص) قابل مقايسه نيستند، هيچ عارفي حاضر نيست او را با پيامبر(ص) مقايسه کنند، چون آن ها متوجه اند هر چه دارند از تبعيت شريعت الهي و محبّتِ رسول خدا(ص) دارند. زيرا: صد هزاران گوش ها گر صف زنند جمله مشتاقان چشم روشنند 💢⭕️ در شرح حال بايزيد بسطامي آمده است كه در حال غير عادي، چيزي گفت. وقتي كه به حال عادي برگشت به او گفتند: يا شيخ شما فلان حرف را زديد. گفت: غلط كردم. اگر دوباره گفتم سنگسارم كنيد! باز به حالت غير عادي كه رفت همان حرف را زد! با اين که خودش آن حرف را در حال عادي تقبيح کرد. ولي پيامبران(ع)در اوج ارتباط با عالم غيب هرگز از تعادل و حکمت خارج نمي شدند چون در سِتر خداوند قرار دارند. ❤️💢 اگر ائمه(ع)را هم با عرفا مقايسه كنيم مي بينيم كه با اين كه تمام دريچه هاي غيب براي «قلب» ائمه گشوده شده است ولي آن بزرگواران هيچ گاه تعادلشان را از دست نداده اند. 💠 نسيمي از غيب به مشام حلاج رسيده بود او را از خودش بي خود كرد، اما امامان با آن همه ارتباط با عالم غيب در سِتر خدا و در کمال استقرار و حکمت هستند. همه حقايق را به خوبي مي دانند ولي در عين حال تعادل خودشان را نيز حفظ مي كنند. به همين دليل است كه عرفا اطميناني به کشف خود ندارند سيد حيدر آملي«(ره)» كه از عرفاي بزرگ قرن هشتم است اظهار مي دارد خاک پاي قنبر غلام حضرت علي(ع) را سرمه چشم مي کنم. ❤️ پس خود عرفا اذعان دارند كه حقايق را بايد از طريق شريعت به دست آورد و نمي شود به صرف کشف عارفانه زندگي کرد و اميد به سعادت داشت، هر چند کشف عارفانه نمايش خم ابروي يار است و اشاره به حقايق دارد و موجب دلگرمي سالک است. ❤️💢❤️ ادامه دارد.... استاد طاهر زاده @saLhintanhamasir
صالحین تنها مسیر
🍀#آشتی با خدا ۶۴ در ادامه بحث گذشته 👇 پس مبعوث شدنِ وجود مقدس پيامبر(ص) يك چيز است، و عارف شدن، چيز
🍀 با خدا 65 برکات نبوت و شریعت اگر انسان، شريعت و ديني که مطمئن است از طرف خداست، نداشته باشد تا «وجود» خودش را از طريق آن سيراب كند، خود را از راه هاي مختلف سرگرم مي نمايد و عملاً فرصتي را که بايد زمينه ي اتصال قلب به کمال مطلق گرداند از دست مي دهد و به واقع خود را بدبخت مي كند.⭕️ انسان غافل از شريعت الهي خود را از طريق سرگرمي هاي تلويزيون يا لذات کاذب اينترنت، مشغول مي كند و در يک زندگي مجازي در ناکجا آباد به سر مي برد و از ارتباط با واقعي ترين واقعيات که خدا و حقايق معنوي مي باشد، محروم مي گردد. ⭕️ برنامه هايي که بشر براي بشر مي ريزد سراسر پوچي و سرگرمي هاي بي فايده و لذات کاذبي است که هرگز جان انسان را سيراب نمي کند، اگر انسان «خود»ش را به دست بشر دهد نهايتش از سر دلسوزي به او مي گويند: «مواظب باش! كم نخوري و يا حواست را جمع کن از دنيا کم نداشته باشي تا از بقيه عقب نيفتي!» ولي اگر «خود» را به دست پيامبران بدهد به او مي گويند: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» اي انسان ها! بندگي پروردگارتان و پروردگار پدرانتان را پيشه کنيد، شايد که به تقوا دست يابيد و وارستگي لازم را به دست آوريد. 💠 گفت: گر تو خواي حرّي و آزادگي بندگي كن بندگي كن بندگي 💠 اين پيامبران هستند كه به نور الهي، ابعاد عالي جان انسان را مي شناسند و انسان ها را در جهت شکوفاکردن آن ابعاد راهنمايي مي کنند، و اگر انسان ها از پيامبران جدا شوند در حد شكم و شهوت و غضب متوقف مي گردند و همه ي زندگي را خواهند باخت و در انتها با پوچي بزرگِ 70 يا 80 ساله ي خود روبه رو مي گردند. !⭕️ مگر جهنم جز اين است؟! آثار بي ديني در فرهنگ غرب مشهود است؛ ملاحظه کنيد چگونه روح بلندِ آسماني انسان در حد يك آشپزخانه و ساير لذات زميني و حيواني محدود شده است! آيا مصيبت هاي بشرِ جداشده از دين بهترين دليل بر حقانيت دين و نياز بشر به آن نيست؟ 👌⭕️ خويشتن نشناخت مسکين آدمي از فزوني آمد و شد در کمي انسان براي سعادت «خود» چاره اي جز پيروي از شريعت ندارد. ❤️💠 قرآن مي فرمايد: «وَإِنَّهُ لَتَنزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ* نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ* عَلَي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ» اي پيامبر اين قرآن از پروردگار جهانيان نازل شده است؛ روح الامين براي تو آورده است؛ بر قلب تو نازل شده تا برخيزي و بشر را بترساني تا خود را در حدّ نيازهاي بدني اش اسير نکند! و از حيات گسترده عالم معنا و معنويت محروم گردد. ❤️⭕️ گفت: ما به فلک بوده ايم، يار ملک بوده ايم باز همان جا رويم جمله، که آن شهر ماست خود ز فلک برتريم، وز ملک افزون تريم زين دو چرا نگذريم، منزل ما کبريا است عالم خاک از کجا، گوهر پاک از کجا بر چه فرود آمديد، باز کنيد اين چه جاست بخت جوان يار ماست، دادن جان کار ماست غافله سالار ما، فخر جهان مصطفي است ❤️💠 نمي دانم وقتي كه آيات فوق بر «قلب» پيامبر(ص) نازل شد چه حالي داشتند! و چقدر خوب پاداش 20 سال عبادت در غار حرا را با قلب خود چشيدند. ❤️ خيلي عجيب است. گاهي آرزوي ما اين است كه در خواب - در بيداري كه هيچ اميدي نداريم چون توجه ما به دنياست!- يك ملكي، يك سروش غيبي با ما حرفي بزند و يك جمالي، يك صفايي بر ما مشهود شود. و حالا روح الامين با انوار الهي بر قلب آن حضرت تجلي مي کند و تمام اسرار عالم وجود را براي آن حضرت مي نماياند. 💠❤️ خواجه عبدالله انصاري مي گويد: «الهي اگر يك بار گويي بنده من، از عرش بگذرد خنده من!» ادامه دارد ... استاد طاهرزاده @saLhintanhamasir
صالحین تنها مسیر
🍀#آشتی با خدا 65 برکات نبوت و شریعت اگر انسان، شريعت و ديني که مطمئن است از طرف خداست، نداشته باشد
🍀 با خدا ۶۶ برکات نبوت و شریعت در ادامه👇 همه حقيقت از درون به قلب و به گوش و به چشم و به خيال و لفظ پيامبر(ص) بريزد، چه حادثه ي بزرگي در عالم پديد مي آيد. گاهي در يك صبح بهاري مقداري باران از آسمان به زمين مي ريزد و دشت و صحرا را به طراوت مي کشاند، روح انسان ديگر تحمل ماندن در زمين را ندارد و مي خواهد قفس تن را بشکافد و به سوي عالم غيب پرواز کند. 💠 حالا حساب كنيد كه انوار غيب - نه باران- بر جان آن حضرت - نه جسم او- بريزد! چگونه توانسته است باز در زمين بماند؟! شايد بهترين تعبير، تعبير مولوي باشد که خطاب به آن حضرت مي گويد: نه ملک بودي و نه خسته ز خاک اي بشير ما بشر بودي و پاک 💠 آري حاصل بحث اين جلسه اين شد که انسانِ نامحدود، مي تواند با خدا رفيق شود و حتي گاهي پيامبر خدا گردد. ❤️💠 و البته پيامبرنشدن انسان به معني ضرركردن او نيست چون استفاده كردن از وَحي مهم است. و اين نكته مهمي است كه هركس به اندازة تزكيه اي كه دارد مي تواند از وحي استفاده كند نه به اندازه سوادي كه دارد! 💠❤️ به همين دليل معلوم نيست هركس كه قرآن را حفظ كند حتماً هم از آن استفاده كند. اصل وَحي، حقيقتي است در عالم غيب و هركس به اندازه آزادکردن روح از دنياي مادي، از طريق تزكيه اي كه انجام مي دهد، با غيبِ قرآن ارتباط پيدا مي كند. لذا در سوره بقره فرمود:«الم*ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًي لِّلْمُتَّقِينَ» بدون شک اين قرآن براي کساني که داراي تقواي اوليه باشند وسيله هدايت به سوي حقايق است. 👌💠 تا زماني كه نظر انسان به دنياست هيچ استفاده اي از قرآن نخواهد برد هر چند كه همانند بعضي قُراء سعودي آن را از حفظ بخواند، صحيح و زيبا هم بخواند، براي او «الله، الله» هم بگويد! اينها مشكلي را از او حل نمي كند! پيامبر اكرم(ص) با جان خود از نور قرآن سيراب شدند نه با لفظ تنهاي آن. 💠✨💠 هركس براي يافتن حقايق، بايد «خود» را بيابد. قرآن يك حقيقت غيبي است و انسان از راه «غيبِ خود» بايد با «غيب قرآن» ارتباط پيدا كند.✨ بايد از الفاظ ظاهري قرآن استفاده كرد و به حقايق باطني آن پي برد. ✨✨✨ و چون حقايق باطني قرآن عالي است، انسان داني نمي تواند به آن حقايق عالي برسد، اگر كسي فوق ليسانس و دكتراي علوم قرآني هم داشته باشد اما تقوا نداشته باشد به قرآن نرسيده است چون قرآن، عالي است. 👌✨ گفت: «پاك شو اول و پس ديده بر آن پاك انداز» فرمود: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ* فِي كِتَابٍ مَّكْنُونٍ* لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ قرآن در يك كتابِ پنهانيِ غيبي است و هركس به اندازه تزكيه اي كه كرده و «خود» را از دنيا و چرك هاي آن آزاد نموده، مي تواند با آن كتاب كريم ارتباط پيدا كند. به همين جهت مي گوييم حقيقت قرآن در قلب اهل بيت عصمت و طهارت(ع)که در طهارت کامل اند، جاي دارد و هرکس به اندازه اي که از طهارت باطني برخوردار است از حقيقت قرآن بهره مند است. «والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته» استاد طاهرزاده @saLhintanhamasir
صالحین تنها مسیر
🍀#آشتی با خدا ۶۶ برکات نبوت و شریعت در ادامه👇 همه حقيقت از درون به قلب و به گوش و به چشم و به خيا
🍀 با خدا ۶۷ جلسه نهم از جمله مسائلي كه در متون ديني آمده است و اگر خودمان هم بينديشيم مي توانيم آن را تصديق كنيم، اين است كه انسان بعضي مواقع خودش را فراموش و گم مي كند. ⭕️ حال سؤال اين است که اگر انسان خودش را گم و فراموش كرد چه مي شود، و چگونه انسان خود را گم مي كند؟ ⁉️⁉️ مسئله اي كه بايد خيلي خوب براي هرکس روشن شود چگونگي گم شدن انسان در خودش است. 🔰 مثلاً اگر كسي خيالاتي شد و خودش را در خيالات رها كرد و در وَهميّات و در ناكجاآبادها، پخش و پراكنده نمود، به طوري كه ديگر خود ثابتي از او باقي نماند، 👇 عملاً خود را گم کرده است. اين آدم هرچه تلاش كند تا خود را نظاره كند چيزهاي ديگري را جاي خود مي نگرد چون خودِ خود را در وَهميات و خيالاتِ پراكنده گم كرده است. ‼️⭕️ به عنوان مثال اگر شما بخواهيد در يك بيابان پر از ريگ، به همه ريگ ها توجه كنيد و برآنها متمركز شويد، به هر ريگي كه نگاه كنيد، ريگ هاي ديگري هم هست كه بايد به آن ها توجه كنيد. بنابراين اگر بخواهيد ذهنتان را به همه ريگ ها مشغول كنيد، يك ذهن غير متمركز خواهيد داشت، 👌⭕️ به دليل اين كه موضوعي كه به آن نظر مي كنيد يك موضوع پراكنده است. ريگ هاي پراکندة بيابان، يك چيز يگانه نيست، بلكه چيزهاست، 👌 و لذا نمي تواند به روح شما تمركز دهد. البته يك وقت به رنگ مشترك بين ريگ ها توجه مي كنيد كه در واقع به ريگ ها توجه نكرده ايد و رنگ مشترك آن ها، واقعيت قابل تمركزي است ولي در صورت توجه به كثرت و تعدّدِ ريگ ها، شما نمي توانيد هيچ تمركزي داشته باشيد. ⭕️ همين كه مي خواهيد به اين ريگ توجه كنيد مي بينيد آن يكي هم هست، وقتي به آن يكي خواستيد نظر كنيد و دل بسپاريد مي بينيد ديگري هم هست و همين طور...، در نتيجه شما غير متمركز مي شويد. ⭕️⭕️⭕️⭕️ حال اگر كسي خواست نظر خود را به موجودات کثير دنيا بيندازد، قلب و روان او غيرمتمركز خواهد شد، به چنين فردي مي گوييم انساني که پخش و پراكنده شده -چون خودش را در پراكنده ها پخش و پراكنده کرده است- نمي تواند به خود آيد، چون خودي برايش نمانده كه بخواهد به آن رجوع کند، 👌⭕️ همة اين اشکال ها به جهت آن است که چيزِ مورد نظرش، چيزِ پراكنده اي است و لذا موجوديت واقعي و حقيقي خود را به عنوان يک منِ واحد، نمي يابد. 😔 اين حالت که نمي داند خود را چه بداند و خود او چيست، معناي گم كردن خود است که به اصطلاح گفته مي شود طرف خويشتن خويش را نمي تواند باز يابد، حتي نمي داند بالاخره خود را همان حقوق دريافتي اش بداند، يا زور بازويش و يا آخرين لباسش که خريده است! ⭕️ با روبه روشدن با هر صحنه اي خود را آن مي داند. همة اين ها به جهت آن است که وقتي انسان مقصد و قبله جانش صرف موجودات پراكنده شد، در همان ها پراکنده مي شود و لذا نمي تواند به خود آيد تا با خود به سر برد و با خودش در عالمِ پراکنده سير کند. 💢💢 حال انساني كه توان به خودآمدن ندارد و خودش را در قبله هاي پراکنده گم كرد، همين حالتِ «به خود نيامدن» و در پراکنده ها، پراکنده بودن، سرمايه اش مي شود. ⭕️💢 اين آدم ديگر هيچ چيز را نمي تواند درست ببيند چون خود واقعي اش را که بايد از منظر آن، بقية عالم را بنگرد، از دست داده است. گفت: نيستش درد فراغ و وصل هيچ بند فرع است و نجويد اصل هيچ احمق است و مرده ما و مني کز غم فرعش مجال وصل ني انسان گمشده، انسان معكوس! ⭕️💢 از آن جا كه انسان همه چيز را از زاويه خودش مي بيند؛ اگر زاوية نگاهش خودخواهانه باشد همه چيز را از همان زاوية خودخواهانه اش مي بيند. به عنوان مثال در دوران كودكي وقتي مي خواهد با كسي رفيق شود حساب مي كند اگر با همديگر دعوايشان شد آيا مي تواند او را کتک بزند يا نه، در صورتي با او رفيق مي شود كه زورش به او برسد، چنين آدمي حتي رفاقتش با ديگران از زاويه كبر و خودخواهي شروع مي شود. 💢 اين صفت شايد براي دوران كودكي بد محسوب نشود و محسوس هم نباشد اما در هر حال صفت خوبي نيست. اگر كسي بخواهد به چنين انساني کمک کند، بايد زاوية ديد او را اصلاح کند تا در انتخاب هايش از زاوية ديد ديگري عمل نمايد.👀 به هر حال هر انساني از زاويه ديد خودش نه تنها دوستش را بلکه همه چيزش را انتخاب مي كند. حالا سؤال اين است که از زاوية ديد كدام خود؟ «خودِ متكبّر» يا «خودِ متعالي»؟ ⁉️ اگر خود من نسبت به گذشته ام عوض شود، ملاكي كه بر اساس آن خودْ دوستانم را انتخاب مي كردم، عوض مي شود. اگر خود من، خودي باشد که علم جويي را بُعدي از خود مي داند، دوستاني را در راستاي همين خود انتخاب مي کنم، 🍃 و همين طور اگر خود من، خود متكبر باشد باز انتخاب هاي من بر همان اساس است. ادامه دارد ... استاد طاهر زاده @saLhintanhamasir
صالحین تنها مسیر
🍀#آشتی با خدا ۶۷ جلسه نهم از جمله مسائلي كه در متون ديني آمده است و اگر خودمان هم بينديشيم مي تو
🍀 با خدا ۶۸ در ادامه مبحث گذشته 👇 آري! هركس به هرچه نگاه كند از زاويه خود نگاه مي كند. حالا يا خودش يك خود دروغين و وَهْمي است که نتيجتاً به هرچيزي از جنبة دروغين آن چيز نگاه مي کند، و لذا به جاي آن که دنيا را محل گذر به سوي قيامت ببيند، به عنوان مقصد و هدف مي بيند، و يا بر عکس؛ 😢 خودش يک خود راستين و آزادشده از اهداف پراکنده است، در نتيجه همه چيز را از زاوية خودِ راستين مي بيند، يعني جنبة راستين عالم را مي بيند، نه جنبه هاي دروغين و وَهمي عالم را و چنين آدمي از جنبه هاي «شرَّ ما خَلَقَ» رها شده است. 🌐‼️ مثلاً مي شود به يك پرتقال از زاويه هاي مختلف نگاه کرد. يك وقت كسي به ميوه فروش مي گويد پرتقالي مي خواهم كه مهمان ها بگويند پرتقال خوبي است، براي خودش فرقي نمي كند که پرتقال خوب باشد يا بد باشد، خوب و بدبودن پرتقال بر اساس نظر مهمان ها برايش مطرح است. اين نگاه، نگاهي است كه در حقيقت به خودِ پرتقال نگاه نمي كند و سعي نمي کند با خودِ پرتقال روبه رو شود، بلكه به جنبه غير واقعي پرتقال -که همان نظر ميهمانان است- مي نگرد.🍊🍊👀 نگاه ديگر به پرتقال ها اين است كه آيا اين پرتقال آب دار و خوشمزه است، يا بي آب و بد مزّه؟ حالا خودتان مقايسه كنيد كدام يك از اين دو نگاه، نگاه به پرتقال از زاويه دروغ آن است و كدام نگاه، نگاه به پرتقال از زاوية راستين آن است؟⁉️ كدام نگاه جنبه واقعي موضوع را مي بيند و كدام نگاه جنبه غير واقعي آن را؟ ⁉️‼️ يا مثلاً؛ كسي لباسي را مي پوشد كه هم تميز و مرتّب باشد و هم در زمستان، او را گرم كند، اما اگر کسي بگويد اين لباس فقط گرم باشد كافي است، حالا اگر كثيف و نامرتب هم بود اشكالي ندارد. و يا برعکس؛ کسي بگويد: همين كه اين لباس زيبا و مرتب است براي من كافي است، حالا در سرما هم كمكم نكرد اشكالي ندارد.👀 در اين مثال، سه نوع نگاه به لباس داريم. نگاه سوم، نگاه آدم خيالاتي و تجمّلي است كه اصلاً كاري به واقعيت ندارد. 🔰 نگاه دوم، نگاه آدم بدسليقه است كه وارستگي و آراستگي روحي ندارد و لذا پس از مدتي نه تنها از لباسش خسته مي شود بلکه از زندگي هم خسته مي شود، چون او توجه ندارد كه لباس تميز و مرتّب علاوه بر آن که موجب پوشش بدن است، غذاي روح هم هست. 👌❤️ و اما نگاه اول نگاهي است كه از زاويه اي صحيح با موضوعِ لباس برخورد مي كند چون به جهت گم نکردن خود در اهداف پراکنده، زواياي نگاهش به موضوعات صحيح و راستين است. 👌💯 آنچه عرض کردم مثال بود و ممکن است قابل مناقشه هم باشد، اما حرف اصلي ما يك كلمه بيشتر نيست و آن اين كه اگر انسان خود را گم كرد، هيچ چيز را درست نمي بيند و آن وجهي از مخلوقات را مي بيند که در اصل، «چيز» نيستند، بلكه جنبة «نه چيزِ» مخلوقات است. 🔰 لباسي كه فقط براي پُز است، حقيقت لباس نيست. قديمي ها ضرب المثل خوبي مي زدند مي گفتند: «آفتابه و لگن هفت دست، شام و ناهار هيچي». يعني گاهي اصل موضوع گم مي شود. آفتابه و لگن براي اين بود كه وقتي ميهمان شام يا ناهار خورد آن ها را بياورند تا دست هايش را بشويد، حالا هنوز غذا نخورده، هفت دست آفتابه و لگن بياورند و دائم به ميهمان بگويند دست هايتان را بشوييد. 👀⭕️ يعني موضوع اصلي گم شده و موضوع فرعي جايگزين آن شده است. ادامه دارد... استاد طاهرزاده @saLhintanhamasir
صالحین تنها مسیر
🍀#آشتی با خدا ۶۸ در ادامه مبحث گذشته 👇 آري! هركس به هرچه نگاه كند از زاويه خود نگاه مي كند. حالا
🍀‌‌ـ با خدا ۶۹ گم شده ۍ من چیست ‌ـ؟ حضرت علي (ع) مي فرمايد: «عَجِبْتُ لِمَنْ يَنْشُدُ ضالَّتَهُ وَ قَدْ اَضَلَّ نَفْسَهُ فَلا يَطْلُبُها» در شگفتم از كسي كه با تلاش فراوان گمشده اش را مي جويد در حالي كه خود را گم كرده و در جستجوي آن نيست. 💢 عجيب است كه انسان چيزي را گم مي كند و در همه جا به دنبال آن مي گردد، ولي خودش را كه گم مي كند و اصلاً دنبال خودش نمي گردد.⭕️ شايد هنوز براي عزيزان درست روشن نشده است كه انسان چگونه خودش را گم مي كند، مگر مي شود كسي خودش را گم كند؟ اگر نظرتان باشد در اول همين سلسله بحث ها داستاني را عرض کردم که دو نفر در شهري به ايستگاه قطار رفتند براي اين كه بليطي تهيه كنند، رفتند بليطي خريدند، كمي صبر كردند ديدند قطار نيامد و كمي طول كشيد، گفتند مي رويم داخل كافه مي نشينيم و يك چائي مي خوريم تا قطار بيايد. وقتي مشغول حرف زدن شدند ناگهان يكي از آن دو به ديگري گفت: برويم ببينيم قطار نرفته باشد؟! وقتي رفتند و در مورد قطاري که بايد سوار مي شدند سئوال كردند، به آن ها گفته شد كه قطار شما نيم ساعت است كه رفته است. پرسيدند حالا چكار كنيم؟ گفتند اينجا هر ساعت يك قطار مي آيد. دوباره بليطي خريدند، يك مقدار كه ايستادند خسته شدند، گفتند مي رويم دم در كافه مي نشينيم تا قطار بيايد. نشستند و شروع به حرف زدن كردند. دوباره وقتي آمدند ديدند قطار ربع ساعت است كه رفته است. پرسيدند حالا چكار كنيم؟ گفتند قطار بعدي سه ربع ساعت ديگر مي آيد. دوباره بليط خريدند، و حالا بايد بيشتر از قبل يعني سه ربع ساعت بايستند. كمي ايستادند و خسته شدند و گفتند اين دفعه مي رويم دم در كافه مي نشينيم و خيلي حواسمان را جمع مي کنيم که سر وقت بياييم در ايستگاه، دوباره سرشان به حرف زدن گرم شد كه يكدفعه يكي از آن ها گفت انگار الان وقت حركت قطار است، دويدند به طرف ايستگاه پرسيدند كدام قطار را بايد سوار شويم؟ گفته شد: آن سياهي كه آن دور دارد مي رود قطار شماست كه رفت، باز مسئله تكرار شد، دوباره بليط خريدند، باز مدتي در ايستگاه معطّل شدند، خسته شدند، به كافه رفتند، بيشتر مواظب بودند كه وقت نگذرد، بالاخره سرگرم صحبت شدند، يك مرتبه به هوش آمدند، دويدند به طرف ايستگاه گفتند قطار ما كو؟ به آنها گفته شد: اين قطاري كه دارد مي رود قطار شماست. يكي از آن ها پريد و ميله هاي عقب قطار را گرفت و سوار شد و رفت. آن يكي كه جا مانده بود در حالي كه ساك هايش در دستش بود شروع به خنديدن كرد، در حدي كه از خنده نمي توانست خود را كنترل كند. پرسيدند چه شده است؟! گفت من مسافرم و دوستم به بدرقه من آمده بود، حالا او با قطار رفت و من اينجا هستم.😊 اين مثال را به طور مختصر دوباره تکرار کردم، چون مي خواستم عرض کنم چطور بعضي مواقع موضوع اصلي گم مي شود. او بدرقه كننده بود و اين مسافر به سوي مقصدي که در نظر داشت. حالا او با قطار كجا مي رود؟! موضوع گم شد.👌⭕️ يعني اصلاً يادش رفت كه بدرقه كننده است، جاي خودش را گم کرد. آدم ها خيلي گم مي شوند و ملاحظه کرديد چقدر خنده دار است كه آدم خودش را گم كند، ولي چون در زندگي ما گم کردنِ خود عادي شده ديگر خنده دار نمي نمايد. خيلي عجيب است كه آدم يك مرتبه يادش مي رود چه كسي است. بايد يك بيدارباشي به خودمان بدهيم تازه وقتي إن شاءالله بيدار شديم مي بينيم اکثر آدم ها خودشان را گم كرده اند و به زبان حال هر کدام مي گويند: «اي عجبا من چه منم؟!» ⭕️💢⭕️ دليلش هم اين است كه مگر چند درصد آدم ها نشستند و فكر كردند خودشان كيستند؟ چون با اين سؤال به طور جدّي برخورد نمي کنند، اكثراً خود را گم كرده اند و اصلاً فكر نكرده اند كه خود را گم کرده اند، زيرا گم کردن خود را هم گم کرده اند. 👌⭕️ و واقعاً اين يك مشكل اساسي در دوران جديد است. خودْ گم كردن انواع و اقسام دارد. به اين مثال باز عنايت فرماييد تا معني خودگم کردن خوب روشن شود. مي گويند: «شخصي خرش را گم كرده بود. آمد و به رفيقش گفت: بيا به كمك هم بگرديم خر را پيدا كنيم. كردند از اين كوچه، به آن كوچه، از اين باغ، به آن باغ، تا عصر آن روز همچنان مي گشتند تا نهايتاً خر را پيدا كردند. وقتي در حال برگشتن به سوي خانه شان بودند، صاحب خر به رفيقش گفت افسار خر را بگير تا من يك سري هم به اين كوچه بزنم. رفيقش گفت: براي چي؟!! گفت: «مي خواهم ببينم خرم داخل اين كوچه نيست؟» رفيقش گفت: «مگر خرت را پيدا نكردي؟!» گفت: «حالا احتياطاً يك سري مي زنم!». درست است او خرش را پيدا كرده است ولي يادش رفته چرا صبح تا حالا مي گشته، معني گشتن صبح تا حالا را براي خودش فراموش كرده است. رفيقش به او گفت: «اي آدم بنا بود بروي خرت را پيدا كني، نه اين كه «خرپيداكردن» شخصيت تو بشود. بنا بود خر خودت را كه پيدا كردي، ديگر خر خود را داشته باشي، نه اين كه «دنبالِ خرگشتن را يک زندگي به حساب آوري». ا
صالحین تنها مسیر
🍀‌‌ـ#آشتی با خدا ۶۹ گم شده ۍ من چیست ‌ـ؟ حضرت علي (ع) مي فرمايد: «عَجِبْتُ لِمَنْ يَنْشُدُ ضا
🍀 با خدا ۷۰ معنی بی هویتی نتيجة بحث اين شد كه اي انسان ! وقتي فهميدي خود را در روزمرّگي ها گم کرده اي و در نتيجه بي«خود» شده اي، بگرد و «خودِ» حقيقي خود را پيدا كن، ⭕️💢⭕️ وقتي خود حقيقي ات را يافتي آن را سکوي حرکت و پرواز خود قرار بده. 💠 نه اين كه به اسم «خودپيداكردن» و با اداي خودپيداکردن «خودپيداکردن» را سرماية زندگي کني و همين طور خود را بازي دهي،⭕️ وگرنه با اين كه خود را يافته اي، چون زندگي را براساس شرايط جديد شروع نمي کني، هنوز بي«خود» هستي، ⭕️⭕️⭕️ چون هنوز به «خودِ حقيقي» نظر نداري. به جاي اين كه خرش را پيدا كند و برود زندگي خود را ادامه دهد، خرپيداكردن زندگي اش مي شود. 👀 يعني معني خودش فراموشش شده و خود را گم كرده و در اين نوع زندگي سرگردان، و با اداي پيداکردن خود، زندگي را تمام مي کند. 🍃 به گفتة مولوي؛ سليمانِ جان به بلقيسِ گم شده در تخت و بارگاه، خطاب مي کند: ملک را بگذار بلقيس، از نخست چون مرا يابي همه ملک آن توست خود بداني چون برِ من آمدي که تو بي من نقش گرمابه بدي چون انسان بدون ارتباط با فطرت الهي که پيامبران، تجلي بيروني آن هستند، مثل تصويرهاي کشيده شده بر ديوارهاي گرمابه ها، هيچ هويتي ندارد. ✅ اي تو در پيکار خود را باخته ديگران را تو ز خود نشناخته وقتي انسان از خود بي خود شد و از اصالت شخصيت در آمد، زندگي و راه و رسم هرکس را مقصد خود مي داند. ⭕️ تو به هر صورت كه آيي بيستي كه منم اين، و الله آن تو نيستي ⭕️ چون در اولين موقعيت جديد باز خودِ ديگري را براي خود انتخاب مي کني، نشانه اش هم اين که از تنهايي ها که بهترين شرايط ارتباط انسان با خودش است،👇 سخت فرار مي کني. ⁉️‼️ يك زمان تنها بماني تو ز خلق در غم و انديشه ماني تا به حلق علاوه بر آن، هيچ گونه شخصيت واحدي نداري. مرغ خويشي، صيد خويشي، دام خويش صدر خويشي، فرش خويشي، بام خويش 🔰 تو در چنين شرايطي همواره در خيالات خود به سر مي بري، يک زمان خود را مرغي مي پنداري که مي خواهند شکارش کنند، در حالي که شکارکننده نيز ساختة ذهن تو است، و يک زمان خود را در دام مي پنداري و يک زمان خود را از همه برتر مي بيني و هزاران هزار خيال واهي که همه نتيجة غافل شدن از خود حقيقي است. 🌐⭕️ راه حل آن است که خود حقيقي را که همان فطرت متصل به حق است، بيابي و متوجه باشي که جانت مي تواند در درياي حقايق سير کند. 💢💠💢 گر تو آدم زاده اي چون او نشين جمله ذرات را در خود ببين چيست اندر خم كه اندر نهر نيست چيست اندر خانه كاندر شهر نيست اين جهان خم است و دل چون جوي آب اين جهان حجره ست و دل شهر عجاب جسم ما رو پوش ما شد در جهان ما چو دريا زير اين کُه در نهان كه، كه باشد كو بپوشد روي آب طين كه باشد كو بپوشد آفتاب 💢💠💢 گفتيم كه «خودگم كردن» اقسامي دارد، آدم ها گاهي با تصور ديگران به جاي خود، خود را گم كرده و متوجه نيستند، ‌‌ــــــــــــــــــــــ و يا گاهي متوجه خودْ گم كردنِ خود شده اند ولي راهِ پيداکردن و رسيدن به خود حقيقي را گم كرده اند، ــــــــــــــــــــــــ و يا گاهي راه يافتنِ خود را مي يابند، ولي به جاي عبور از راه، مشغول راه مي شوند و از مقصد باز مي مانند ــــــــــــــــــــــــــ در حالي که: «سوارْ چون که به منزل رسد پياده شود» ولي اگر منزل گم شود، دائماً روي اسب سوار است و مي تازد و مقصدش تاختن مي شود. ادامه دارد... استاد طاهر زاده @saLhintanhamasir
صالحین تنها مسیر
🍀#آشتی با خدا ۷۰ معنی بی هویتی نتيجة بحث اين شد كه اي انسان ! وقتي فهميدي خود را در روزمرّگي ها
🍀 با خدا ۷۱ تنها یک راه ...! انسان فقط از دريچه «خودش» مي تواند همه حقيقت را ببيند. در همين رابطه اميرالمؤمنين(ع) مي فرمايند: «لَا تَجْهَلْ نَفْسَكَ فَإِنَّ الْجَاهِلَ مَعْرِفَةَ نَفْسِهِ جَاهِلٌ بِكُلِّ شَيْ ءٍ» به خود جاهل مباش زيرا که جهل به خود جهل به همه چيز است. 💢⭕️💢 وقتي معلوم شد نشناختن درست خود برابر است با نشناختن همه چيز، حالا اگر انسان براي خودش، يک خودِ دروغيني باشد، در اين صورت بدون آن که خود بداند به همه چيز جاهل است و همه چيز را دروغين مي بيند، و اگر خودش را درست بشناسد، همه چيز را راست مي بيند. 👌💢 انساني كه خود را گم کرد، خودش براي خودش دروغ مي شود، لذا از پنجرة بسته وجود خود هيچ چيزِ بيرون خود را درست نمي بيند. ⭕️ اميرالمؤمنين(ع) مي فرمايند: «عَجِبْتُ لِمَنْ يَجْهَلُ نَفْسَهُ كَيْفَ يَعْرِفُ رَبَّهُ» در تعجبم از کسي که به خود جاهل است چگونه مي تواند پروردگار خود را بشناسد. و نيز مي فرمايند: «اَعظمُ الْجهلِ جَهْلُ الانْسانِ اَمْرَ نَفْسِه». بالاترين جهل و ناداني، جهل انسان به خودش است. ⭕️ در مقدمه عرض شد؛ «اگر خودت را درست ببيني از پنجره «خودت» مي تواني ملكوت را ببيني»✨✨ و ديدن ملكوت يعني ديدن حقيقت و جنبة باطني هرچيز. بنابراين تنها راهِ يافتنِ حقيقت، يافتن «خود» است و به همين علت هم راه بسيار دقيقي است، چون بايد انسان بتواند با جنبة مجرد خود روبه رو شود، جنبه اي که فوق اسم و رسم و جنس است. گفت: وه! چه بي رنگ و بي نشان که منم کي بدانم مرا چنان که منم 👌✨ در اوج بي رنگي و بي نشاني، خودِ ما فقط خود ما هستيم، نه چيز ديگر. حالا اگر خودمان را نبينيم، چيز ديگري را به جاي خودمان، خودمان تصور مي کنيم، ولي اگر بتوانيم خودمان را درست ببينيم مسلّم چيز ديگر را جاي خودمان نمي بينيم و لذا مي توانيم با خودمان مرتبط باشيم و از خودْ پنجره اي به سوي عالم معني و معنويت بگشاييم. 💢 زيرا که امام علي(ع) فرموده اند: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَه جاهَدَها وَ مَنْ جَهِلَ نَفْسَها اَهْمَلَها» هرکس خود را شناخت آن را به تلاش مي گيرد تا به سوي نورانيت بکشاند و هرکس به خود جاهل بود، خود را رها مي کند تا در پستي ها غرق شود. 💢⭕️💢 از جلسه چهارم تا هشتم اين سلسله بحث ها سعي در بيان همين نكته بود. 👀 و دقت و تأمل بسياري لازم است تا براي ما روشن شود بايد خود را ديد، و اين که متوجه شوي خودت، فقط هستي. اگر بعد از تأمل در بحث هاي گذشته باز سؤال كردي من چيستم؟‼️⁉️ تأمل در بحث هاي گذشته را دوباره شروع كن. اگر من بگويم خودت فقط هستي و شما در ذهنتان اين سؤال آمد كه چه هستم، باز اين سؤال نشان مي دهد كه هنوز درس را متوجه نشده ايد چون به جاي نظر به هستي، باز به دنبال چيستي مي گردي. 👀💯 ادامه دارد ... استاد طاهرزاده @saLhintanhamasir
صالحین تنها مسیر
🍀#آشتی با خدا ۷۰ معنی بی هویتی نتيجة بحث اين شد كه اي انسان ! وقتي فهميدي خود را در روزمرّگي ها
🍀 با خدا ۷۱ تنها یک راه ...! انسان فقط از دريچه «خودش» مي تواند همه حقيقت را ببيند. در همين رابطه اميرالمؤمنين(ع) مي فرمايند: «لَا تَجْهَلْ نَفْسَكَ فَإِنَّ الْجَاهِلَ مَعْرِفَةَ نَفْسِهِ جَاهِلٌ بِكُلِّ شَيْ ءٍ» به خود جاهل مباش زيرا که جهل به خود جهل به همه چيز است. 💢⭕️💢 وقتي معلوم شد نشناختن درست خود برابر است با نشناختن همه چيز، حالا اگر انسان براي خودش، يک خودِ دروغيني باشد، در اين صورت بدون آن که خود بداند به همه چيز جاهل است و همه چيز را دروغين مي بيند، و اگر خودش را درست بشناسد، همه چيز را راست مي بيند. 👌💢 انساني كه خود را گم کرد، خودش براي خودش دروغ مي شود، لذا از پنجرة بسته وجود خود هيچ چيزِ بيرون خود را درست نمي بيند. ⭕️ اميرالمؤمنين(ع) مي فرمايند: «عَجِبْتُ لِمَنْ يَجْهَلُ نَفْسَهُ كَيْفَ يَعْرِفُ رَبَّهُ» در تعجبم از کسي که به خود جاهل است چگونه مي تواند پروردگار خود را بشناسد. و نيز مي فرمايند: «اَعظمُ الْجهلِ جَهْلُ الانْسانِ اَمْرَ نَفْسِه». بالاترين جهل و ناداني، جهل انسان به خودش است. ⭕️ در مقدمه عرض شد؛ «اگر خودت را درست ببيني از پنجره «خودت» مي تواني ملكوت را ببيني»✨✨ و ديدن ملكوت يعني ديدن حقيقت و جنبة باطني هرچيز. بنابراين تنها راهِ يافتنِ حقيقت، يافتن «خود» است و به همين علت هم راه بسيار دقيقي است، چون بايد انسان بتواند با جنبة مجرد خود روبه رو شود، جنبه اي که فوق اسم و رسم و جنس است. گفت: وه! چه بي رنگ و بي نشان که منم کي بدانم مرا چنان که منم 👌✨ در اوج بي رنگي و بي نشاني، خودِ ما فقط خود ما هستيم، نه چيز ديگر. حالا اگر خودمان را نبينيم، چيز ديگري را به جاي خودمان، خودمان تصور مي کنيم، ولي اگر بتوانيم خودمان را درست ببينيم مسلّم چيز ديگر را جاي خودمان نمي بينيم و لذا مي توانيم با خودمان مرتبط باشيم و از خودْ پنجره اي به سوي عالم معني و معنويت بگشاييم. 💢 زيرا که امام علي(ع) فرموده اند: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَه جاهَدَها وَ مَنْ جَهِلَ نَفْسَها اَهْمَلَها» هرکس خود را شناخت آن را به تلاش مي گيرد تا به سوي نورانيت بکشاند و هرکس به خود جاهل بود، خود را رها مي کند تا در پستي ها غرق شود. 💢⭕️💢 از جلسه چهارم تا هشتم اين سلسله بحث ها سعي در بيان همين نكته بود. 👀 و دقت و تأمل بسياري لازم است تا براي ما روشن شود بايد خود را ديد، و اين که متوجه شوي خودت، فقط هستي. اگر بعد از تأمل در بحث هاي گذشته باز سؤال كردي من چيستم؟‼️⁉️ تأمل در بحث هاي گذشته را دوباره شروع كن. اگر من بگويم خودت فقط هستي و شما در ذهنتان اين سؤال آمد كه چه هستم، باز اين سؤال نشان مي دهد كه هنوز درس را متوجه نشده ايد چون به جاي نظر به هستي، باز به دنبال چيستي مي گردي. 👀💯 ادامه دارد ... استاد طاهرزاده @saLhintanhamasir
صالحین تنها مسیر
🍀#آشتی با خدا ۷۱ تنها یک راه ...! انسان فقط از دريچه «خودش» مي تواند همه حقيقت را ببيند. د
🍀 با خدا ۷۲ خودت فقط هستي و اصلاً چيستي نداري. يعني اگر خودت را درست ببيني، مي بيني تو فقط هستي، بدنت و شغل و مدرک و اطلاعاتت، خودت نيستند.👌⭕️ بدون بدن هم باز خودت، خودت هستي. شما در خواب، بدنتان را نداريد ولي خودتان هستيد، پس بي بدن هم هستيد.💢 شما نه زن هستيد و نه مرد، زن و مرد بودن مربوط به بدن است، ربطي به هستي شما ندارد، شما فقط هستيد. ✨ خودتان ماوراء علوم تجربي که کسب کرده ايد و فن و شغلتان، خودتان هستيد. شايد تجربه کرده ايد وقتي در يك حادثه خطرناك هول مي شويد بسياري از علوم و اطلاعات و فنون از يادتان مي رود در حالي که باز در آن حال، خودتان، خودتان هستيد. ⭕️ در قرآن آمده است كه دوران پيري را برايتان گذاشتيم تا بفهميد اين علومِ شما مال اين دنياست. شايد ديده ايد كساني كه عمرشان طولاني مي شود، گاهي اسم خودشان را هم فراموش مي كنند. 💢 انسان به هنگام مرگ تمام چيزهايي را كه ياد گرفته بود از ياد مي برد. يک فيزيكدان، موقع مرگ تمام آنچه را خوانده است فراموش مي كند. ⭕️ آنچه مي ماند فقط عقايد انسان است، چه عقايد موحّدانه و چه عقايد مشركانه. ⭕️ عقيده يعني چيزي كه به قلب انسان گره مي خورد، و براي اين كه حقايق ديني عقيدة ما شود بايد از طريق قلب بتوان به آن حقايق رسيد و سپس با تکرار دستورات دين، که بر اساس آن باور قلبي است، توجه به آن حقايق را جزء شخصيت خود نمود. ✨💢✨ علم با ذهن مرتبط است و عقيده با قلب ارتباط دارد،❤️✨ و لذا كسي كه هول مي شود علمش را از ياد مي برد ولي دينش اگر قلبي شده باشد از يادش نمي رود، اتفاقاً دينش بيشتر به يادش مي ماند و در همان لحظه بيشتر مي گويد: خدا، خدا. ❤️❤️ چون انسان وقتي عوامل غفلت از خود، از جمله بدن را در پيش خود ندارد، عقيده اش بيشتر ظاهر مي شود. 💠💢 خلاصه آنچه از ياد شما مي رود و شما از آن جدا مي شويد، از جمله علوم و فنون و مهارت ها، شما نيستيد، شما آن روحيه و خصوصياتي هستيد که با شخصيت شما گره خورده و جزء عقيدة شما شده است، 👌 حال چه آن عقيده الهي و توحيدي باشد و چه مشرکانه و ظلماني. ⭕️💢⭕️ آري! عرض شد که دوران پيري نمونة خوبي است و روشن مي كند چه چيزهايي مال ما نبوده است. قرآن مي فرمايد: «وَ مِنْكُم مَنْ يُرَدُّ اِلي اَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلا يَعْلَمُ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَيئاً» از شما عده اي در حالي که عمرشان طولاني است در بين شما مي مانند، تا هيچ چيز از علم هايي را كه داشتند در آن حال ندانند و همه از يادشان برود. ⭕️💢⭕️ چون اين علوم اطلاع از فنون و ابزارهايي بود که در زندگي از آن ها استفاده مي کردند و لذا آن اطلاعات عارض بر جانشان بود و مثل عقايد از عمق جانشان نبود. ✨⭕️ در بحث آشتي با خدا اگر اين موضوع روشن شود كه خودمان فقط خودمان هستيم، 👌✨ دري از باغ معرفت در جانمان باز مي شود و إن شاءالله مي توانيم دائم خـودمان كتـاب خود مان را -که همان جانمان باشد- ورق بزنيم. ادامه دارد... استاد طاهرزاده @saLhintanhamasir
صالحین تنها مسیر
🍀# آشتی با خدا ۷۳ وقتی خود_ نه خود ‌‌ _می شود حالا مي خواهيم خطراتي را بررسي كنيم كه خودمان را «نه
🍀 با خدا ۷۴ ناخود به جای خود ..! مطلب فوق، مطلب حساس و دقيقي است، اگر با حوصله آن را دنبال بفرماييد، به جاي آن که اطلاعات شما زياد شود، بصيرت پيدا مي کنيد.👌 آري! نفس انساني كه مشغول دنيا و كثرت هاست، به «خودش» مشغول نيست، به «بي خودش» مشغول است. ⭕️💢 چون همچنان که مستحضريد جنس انسان مجرد است و در ذات خود وحدت دارد. پس اگر به كثرت ها مشغول شد به «بي خودش» مشغول شده و از «خودش» باز مانده است و ديگر اين «خود»، خود واقعي و راستين نيست، خودِ دروغين است.⭕️ از پنجره خودِ دروغين، همه چيز با چهره دروغينشان با ما روبه رو هستند و نه با چهره راستينشان. ⭕️ وقتي کثرت در صحنه است هر موجودي چيزي هست و چيزها نيست. 👀👇 مثل اين سنگ که نه پرتقال است و نه عطر است و نه خيلي چيزهاي ديگر. ولي در موجودي که مقامش، مقام وحدت است اين طور نيست، بلکه کمالات در آن به صورت جامع هست، 👇✨ مثل نور بي رنگ که هفت نور به صورت جامع در آن هست. ✨✨✨✨ برعکس، در طيف هفت نوري که از منشور عبور مي کند، بعد از منشور هر نوري فقط خودش است، نور سبز از نور زرد جدا است و نور زرد از نور بنفش جدا است، ولي همة اين نورها در نور بي رنگِ قبل از منشور هست بدون آن که از همديگر جدا باشند.✨⭕️✨⭕️ به اصطلاح مي گويند هفت نور در نور بي رنگ به صورت جامعيت هست، ولي در طيف هفت نورِ بعد از منشور به صورت مجموعيت و به حالت کثرت هست. 💢 حال نفس انسان که مجرد است و فوق عالم کثرت است کمالاتش به صورت جامعيت هست و نه به صورت مجموعيت و به همين جهت ظرفيت آن را دارد که کمالات زيادي را کسب کند بدون آن که از وحدتِ خود خارج شود. 👌✨ در همين راستا خداوند مي فرمايد: «عَلَّمَ آدَمَ الْاَسْماءَ كُلَّها» خداوند تمام اسماء الهي را به آدم آموخت و جان آدم توانست همة آن ها را يک جا بگيرد، بدون آن که کسب اسمي او را از کسب اسم ديگري غافل کند، وگرنه همه را نگرفته بود. 💠💠 پس مقام انسانْ مقام جامعيت وكليّت است. از طرفي متوجه هستيد که مقام وحدت و جامعيت از سنخ مقام احديّت است و هرچه انسان به حضرت اَحد نزديک شود در واقع بيشتر به حقيقت خود نزديک شده، ✨❤️ و هرچه از حضرت اَحد دور شود و به کثرت ها مشغول شود، بيشتر از حقيقت خود دور شده است. به عبارت ديگر وقتي شما خودتان، خودتان هستيد كه به حضرت اَحد نظر كنيد. 👀👇 پس وقتي كه با خدا آشتي كنيد، خودتان با خودتان هستيد و نه با «ناخودتان». 💯❤️ حالا راه آشتي با خدا چيست؟ همان آشتي با خود است، 😊 آن هم خودِ راستين. خودِ راستين شما خودِ واحدي است، و خودِ واحدتان را با وحدت مي توانيد حفظ كنيد نه با كثرت. ✨💢✨ از طريق ارتباط با اَحد كه وحدت محض است، مي توانيد «خود» باشيد و از زندگي با «نه خود» به جاي خود، آزاد شويد. ⭕️💢⭕️ مثل آن شخصي نباشيد كه آمده بود بدرقه، ولي چون حواسش به جايگاه خودش در آن حالت نبود، سوار قطار شد و رفت. ‼️ كار او بسيار خنده دار است و شما به او مي خنديد چون «نه خود» را جاي «خود» گرفته بود، يا بگو خودش را در آن لحظه گم كرده بود كه براي چي منتظر قطار است، و در عمل خودش را با خود رفيقش عوضي گرفته بود. 👀 حالا مقايسه كن و ببين ملائك چقدر از آدم هايي كه «خود» را عوضي گرفته اند در تعجب اند. ‼️‼️‼️‼️ چه بسيار خودهاي دروغيني كه آدم ها، آن ها را خودِ راستين گرفته اند و اصلاً متوجه نيستند. 💢 مثلاً كسي كه مقداري پول به دست مي آورد و يا حقوق مي گيرد، احساس مي كند ماشاءالله يك خودي شده است در حالي كه اين «نه خود» است، يا يك لباس مُد جديد مي پوشد و به اصطلاحْ خودش را خيلي تحويل مي گيرد كه ماشاءالله يك خودي پيدا كرده است. ⭕️ يا مثل بچه ها وقتي در روز عيد نوروز كفش نو مي پوشند، به جاي اين كه جاده را نگاه كنند، كفش هايشان را نگاه مي كنند و خودي احساس مي كنند. ⭕️ يعني «نه خود» را «خود» گرفته اند. ⭕️ البته از بچه ها بيش از اين انتظاري نيست🔰 ولي بزرگ ترها گاهي بچه هاي عجيب و غريبي هستند كه خودشان را مشغول چيزهاي جدا از جانشان كرده اند و احساس خودي مي كنند. به اعتبار يك قطعه زمين، يا يك دست لباس، يا يك ماشين مدل جديد، خودشان را خيلي مهم مي دانند وبراي خود، اعتباري قائلند. 💠⭕️ توجه ندارند كه خداوند خواسته است از طريق اين امکانات، رزقشان را بدهد تا در بستر انجام وظايف مربوطه، فضاي بندگي خداوند و ارتباط با حضرت اَحد را پيشه کنند. 👌 انسان در همة امور بايد سعي کند خودش باشد، و براي استقرار و حفظ و رشددادن هر چه بيشتر خود و آزادشدن از «ناخود»ها، بايد با خدا ارتباط پيدا كرد. 👌✨ گفت: من غلام آن که نفروشد وجود جز به آن سلطان با افضال و جود من فداي آن مس همت پرست کو بغير کيميا نارد شکست 💠ادامه دارد ... استاد طاهر زاده @sszlhintanhamasir
صالحین تنها مسیر
🍀#آشتی با خدا ۷۴ ناخود به جای خود ..! مطلب فوق، مطلب حساس و دقيقي است، اگر با حوصله آن را دنبا
🍀 با خدا ۷۵ ارتباط با اَحَد اگر برسيم به اينكه حالا كه سنخ خودمان از سنخ وحدت است، و پراكندگي ها ما را از خودمان باز مي ستاند؛ سؤال مي كنيم چه وقت خودمان مي توانيم خودمان باشيم؟ ⁉️ همان طور که عرض شد جواب اين است كه وقتي به اَحد برگرديم عملاً به اصل خود برگشته ايم. ✅ حالا عرض بنده اين است که اسم اين برگشت به اَحد را «عبادت الهي» گويند. ⁉️ هر عملي كه يگانگي شما را به يگانگي خدا، نزديك كند، يا بگو يگانگي شما را با ارتباط با خدا حفظ مي كند، عبادت ناميده مي شود. 💯 نتيجه عبادت، به خودآمدن است تا خودِ گم شده از اين طريق، به موطن اصلي خود بر گردد. 🌺 دين از طريق پيامبر(ص) به عنوان لطف خدا براي بشر آمده است تا از طريق دستوراتي كه مي دهد، ما خودِ گمشده مان را كه در ميل ها و هوس ها و وَهْم ها پراكنده شده، دريابيم و به خود بيائيم. 👌 زيرا به خودآمدن فقط از طريق توجه و نظر به اَحَد تحقق پيدا مي كند، که آن هم با عبادت حضرت اَحد ممکن است. خداوند مي فرمايد: «ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاِنْسَ اِلاّ لِيَعْبُدُونَ» ما جنّ و انسان را خلق نکرديم مگر براي عبادت. يعني فقط براي عبادت آن ها را خلق كرديم. حالا عبادت چيست؟⁉️ آن راهي که خداوند از طريق پيامبرانش در جلو ما قرار داده است تا بتوانيم به او برگرديم و با نور اَحديت او يگانگي خود را حفظ کنيم. به عنوان مثال؛ آيا اين جلسه يا خواندن کتاب، عبادت است؟ دين مي گويد بستگي به نيّت شما دارد. اگر براي قرب به خداست، عبادت است. ولي اگر براي اين است كه من اين مطالب را بگويم دلم حال بيايد و شما هم بشنويد كه فقط چيزي ياد گرفته باشيد، عبادت نيست. 👀 چون باز در حالت دُود پراكنده بودن خودمان قرار داريم. چه بسيارند كساني كه قرآن هم مي دانند اما پراكنده اند چون به دنبال آن نيستند تا هر چه بيشتر از طريق قرآن، آن بودنِ واحد و شخصيت يگانه خود را به دست بياورند و حفظ کنند، در قرآن خواندن هم به غير احد نظر دارند.⭕️ و چه بسيار مادربزرگ هاي من و شما بدون آن که سوادي داشته باشند، خودشان اند و خدا، و به راحتي در حفظ شخصيت يگانة خود موفق اند. مسجد مي روند، قالي مي بافند، لباس مي شويند، همسرداري و بچه داري مي کنند، ولي همه اين ها را با خدا معامله مي كنند. ✨👌 به طوري که در بستر همين کارها يگانگي خود را در توجه به يگانه محض، حفظ مي كنند و از همين طريق با توجه به يگانه محض، به خود مي آيند. 💢💠 دانشمند جليل القدر حجة الاسلام والمسلمين آقاي فاطمي نيا«حفظه الله تعالي» نقل مي كردند؛ يكي از اين صوفي هايي كه گاهي كارهاي عجيب و غريبي مي كرد، در يكي از اساتيد به اذن خودِ آن استاد، تصرّف كرده بود؛ به اين نحو كه اين استادِ هشتادساله را به دوران چهارسالگي برده بود. اين كار،👆 خيلي عظيم است كه «خود» آدم را يك مرتبه از هشتاد سالگي بِكَنَند و ببرند تا جايي که چهارسالگي خود را احساس کند -چون بايد او را از قيد زمان آزاد کند- به تعبير قرآن دربارة جادوگران فرعون، اين كار سحر عظيم است. اين صوفي همين اندازه خوش بود كه مي توانست چنين كاري بكند ولي ارتباط با اَحَد را نمي خواست.⁉️ يعني يگانگي خود را به يگانه محض وصل نمي كرد. بلكه نظر به غير داشت، توانِ نفس خود را در جهت جلب نظر غير به كار برده بود، وقتي پس از مدتي اين صوفي مرده بود، او را در برزخ مي بينند که تمام اطراف او را ظلمت فرا گرفته و هيچ نوري ندارد، و آشفته و ژوليده به سر خود مي زند و مي گويد قيامت كجاست؟! قيامت كجاست؟! يعني افق روحش نمي تواند قيامت را ببيند. 😱 كسي كه خدا ندارد و جهت روح را از کثرت به سوي اَحد نينداخته، در خود گمشده است روحش سير ندارد، و هيچ چيزي را نمي بيند، خودش را هم نمي بيند. در اين دنيا هم كه بود خودش را نمي ديد. سير و حركت و رؤيت روح، راه و رسم خاص خودش را دارد كه بايد متوجه آن شد. 🍃 علماء و عرفاي بزرگ در نشان دادن راهِ عبور از کثرت به سوي اَحد، نمونه هاي عيني خوبي هستند. مطالعه زندگي نامه اهل توحيد، راه توحيدي شدن را نشان مي دهد و آدم را توحيدي مي كند.✨👌 از جمله اين بزرگان آيت الله انصاري همداني«(ره)» هستند. ايشان يک انسان موحد بوده و در دنيا فقط خدا را مي خواسته و ديگر هيچ. از قول فرزندشان نقل مي كنند كه يكي از كساني كه به ايشان اظهار ارادت مي كرد و حتي زحمتي هم كشيده بود، يك روز با يك كتاب بزرگ خدمت ايشان آمد و گفت مي خواهم به شما دو علم ياد بدهم، يكي «طي الارض» و ديگري «جَفْر». علم جفر علمي است كه شما مي توانيد از طريق آن، آينده تان را پيش بيني كنيد. ايشان گفته بودند: من به اين ها احتياجي ندارم و نمي خواهم. او گفته بود: آقا، من در رابطه با اين ها بسيار زحمت كشيده ام و حالا مي خواهم به شما ياد بدهم. ايشان باز گفته بودند: من نمي خواهم. او پرسيده بود چرا نمي خواهيد؟ ايشان گفته بودند كسي كه خدا را دارد اين
صالحین تنها مسیر
🍀#آشتی با خدا ۷۵ ارتباط با اَحَد اگر برسيم به اينكه حالا كه سنخ خودمان از سنخ وحدت است، و پراك
🍀 با خدا ۷۶ خودی که باید باشد ،،، ما بايد اولاً؛ دستگاه نظري و عقيدتي و ثانياً؛ دستگاه عملي به خود آمدن را در زندگي خود بيابيم و آن را در زندگي خود پياده كنيم. ✨ آن دستگاه هم بايد دستگاه آشتي با خدا باشد. اگر طبق اين دستگاه عمل كرديم إن شاءالله خود را به دست مي آوريم. ما عموماً «بي خود» شده ايم و خودمان براي خودمان گمشده است، در نتيجه «ناخود» و «بي خود» شده ايم.👌 چيز ديگر و كس ديگري را «خود» گرفته ايم. و به همين جهت هم از دست خودِ دروغيني که به جاي خودِ راستين گرفته ايم، خسته ايم و دل به غير بسته ايم، که متأسفانه آن غير هم خودِ راستين مان نيست. ✨ در بحث هاي گذشته عرض شد آن وقتي خود واقعي مان را مي يابيم که بفهميم چه خودهايي، خود واقعي مان نيستند. حواس خودت را جمع كن خيلي از خودهاي دروغين ادعا دارند ما «خودت» هستيم، نبايد فريب اين ها را بخوري. شما تا متوجه تصورهاي وَهمي از خودِ دروغين خود نشويد مطمئن باشيد هر چقدر تلاش کنيد بيشتر از مقصد دور مي شويد. 💠 مولوي در رابطه با فاصله گرفتن از خودهاي وَهمي مي گويد: در زمين ديگران خانه مکن کار خود کن کار بيگانه مکن کيست بيگانه، تن خاکي تو کز براي اوست غمناکي تو ❤️ وقتي خودهاي دروغين را در چهره هاي مختلف شناختي و با فاصله گرفتن از آن ها، خود حقيقي را يافتي، دريچه هاي حقيقت به رويتان گشوده مي شود و خود را عين ارتباط با خدا مي يابي. 👌✨ خوشا به حال آنان كه با رفع حجاب هاي مَن هاي دروغين، به اين مقام رسيدند كه مي توانند با تمام باور بگويند: «خدايا من فقط هستم»، آن هستي اي كه تو داده اي و همواره متصل به حقيقتِ هستي تو است. ✨✨✨✨ معناي اين حرف را خود خداوند با لطف خودش بايد به ما بفهماند . ✨✨✨✨ در بحث هاي گذشته روشن شد؛ اين «مَن» كه فقط هستم، نه مرد است و نه زن. مرد بودن و زن بودن نسبت است، يعني مَن نسبت به آن زن، مرد هستم، و او نسبت به من ، زن است.💢 يعني شکل و ترکيب گوشت هاي بدن من با گوشت هاي بدن او تفاوت دارد، و بدن گوشتي هم كه ربطي به حقيقت من ندارد. نسبت ها كه حقيقت ندارند. مثلاً مي گويند اين ماشين مدل 86 است چون سپرش از اين طرف خم شده است و آن ماشين مدل 87 است چون سپرش به شكل ديگري خم شده است. 💢💢💢 و لذا اين ماشين مهم تر از آن ماشين است و بعد پُز مي دهند كه پس من مهم تر هستم چون ماشين من مدل 87 است. 👌⭕️ حالا سؤال اين است كه اين مهم تربودن را از كجاي يك تكه آهن پيدا كردي؟ ⁉️⁉️ مگر چه فرقي مي كند كه اين تكه آهن از اين طرف كج شود يا ازآن طرف؟ ⁉️⁉️ ممكن است بگويند چون چراغ هاي اين يكي شكل ديگري است پس ماشين مدل 87 مهم تر است. حالا اگر چراغ هاي ماشين مدل 87 در سال 85 ساخته شده بود، كدام مهم تر بود؟ مسائلي مثل مدل ماشين و ساير مدّها همه و همه مسئله نسبت ها است. ⁉️💯 اگر انسان متوجه اين نسبت ها نشود و اين ها را حقيقت بپندارد، «غير خود» را به جاي «خود» نشانده و از «خود» غافل شده است. 💯 مثلاً بالا بودنِ سقف و پايين بودن کف اين اطاق، يك نسبت است. ✅ اين سقف، نسبت به شما بالا است ولي اگر رفتيد روي سقف ايستاديد، همان سقف نسبت به شما پايين است. لذا اين سقف فعلاً نمي تواند قيافه بگيرد و بگويد من بالا هستم، يا بگويد من پائين هستم، فقط مي تواند بگويد من يك نوع وجود هستم و بالا و پائين بودن، «نسبت» است و نسبت ها به خودي خود حقيقت ندارند. 💢💠💢 اين را بدانيد تنها رابطه حقيقي كه هست، رابطه من است و خدا، كه او ربّ من است و من عبد او، ❤️ و بقيه چيزهايي که در رابطه با من هست، همه نسبت اند و حقيقت و اصالت ندارد، هرچند بعضي از نسبت ها مفيدند و بعضي مضرّ، ولي اگر آن ها را حقيقت گرفتيد همه آن ها مضرّ مي شود. مثل وقتي است كه بازي را به عنوان بازي بنگريم با وقتي بازي را به عنوان كار جدي بنگريم، در حالت دوم ديگر بازي از بازي بودن هم مي افتد. ❤️ شما بايد كم كم به اين جا برسيد كه فقط هستيد، بقيه اش نسبت است. 💢 و بعد که متوجه شديد فقط هستيد، متوجه خواهيد شد «هستِ» شما لطف خداست. يعني اين «هست» را خداوند به شما داده است و حقيقتش همان عين ربط به حق است. و براي نجات از نسبت هاي وَهمي بايد از طريق بندگي خدا هست خود را همواره متصل به خدا نگهداشت. ⭕️💢⭕️ ادامه دارد ،،، استاد طاهرزاده @saLhintanhamasir
✨✨✨✨✨ آنچه در کانال صالحین تنها مسیر ارائه شده 👇 مباحث فوق العاده کاربردی است 👌 - دینی .... _ با_ خدا زیارت جامعه کبیره برای تقرب و رسیدن به ✨✨✨✨
🔴 💠 قهر کردن، مهلکی‌ است که روابط همسران را به شدّت سرد می‌کند. و توصیه می‌شود سریع پیش قدم شوید و نگذارید فضای زندگی مسموم شود. 💠 یکی از سوالات زیاد زن و شوهرها این است که اگر همسرم قهر کرد چگونه پیش‌قدم شوم و با چه شیوه‌ای قهر او را تبدیل به کنم. 💠 فرمولهای زیادی برای این کار‌ وجود دارد اما یکی‌ از راههای پیشنهادی این است که شما باید با یک رفتار یا گفتاری و جذاب که باب میل همسرتان است او را بخندانید. البته دقت کنید شرایط این کار وجود داشته باشد. 💠 در این کار حتما همسرتان را در نظر بگیرید و با توجه به قلق او، کاری کنید که او بخندد حتی گاهی با قلقک کردن همسر می‌توانید او را بخندانید و فضای را برای او آماده کنید. 💠 زمان را از دست ندهید چرا که در فضای قهر، حجم ناراحتی را بیشتر کرده، تبدیل به می‌شود و راه برگشت را برای فرد سخت می‌کند. ❣ 💜 🌸💜 💜🌸💜