💐🍃🌿🌸🍃🌾
♦️حتما بخونید ♦️
👌 داستان کوتاه و بسیار پندآموز در باره نماز
💭 شیطان با بنده ای همسفر شد
موقع نماز صبح، بنده نماز نخوند
موقع ظهر و عصر هم، نماز نخوند
موقع مغرب و عشاء رسید، بازم بنده نماز بجای نیاورد
💭 موقع خواب شیطان به بنده گفت من با تو زیر یک سقف نمی خوابم
چون پنج وقت موقع نماز شد و تو یک نماز نخوندی میترسم غضبی از آسمان بر این سقف نازل بشه
که من هم با تو شامل بشم
💭بنده گفت تو شیطانی و من بنده خدا ، چطور غضب بر من نازل بشه ؟
شیطان در جواب گفت من فقط یک سجده اونم به بنده خدا نکردم از بهشت رانده شدم و تا روز قیامت لعن شدم
در صورتیکه تو از صبح تا حالا باید چند سجده به خالق میکردی و نکردی وای به حال تو که از من بدتری ؟؟؟؟
🔥«شیطان که رانده شد بجز یک خطا نکرد
خود را به سجده ی آدم رضا نکرد
شیطان هزار بار بهتر ز بی نماز
او سجده بر آدم و او بر خدا نکرد»🔥
💠✨ از پاهايي که نمي توانند تو را به اداي نماز ببرند، انتظار نداشته باش که تو را به بهشت ببرند..
💛 رسول الله فرموده اند :
✨ ترك نماز صبح: نور صورت
✨ ترك نماز ظهر: بركت رزق
✨ ترك نماز عصر: طاقت بدن
✨ ترك نماز مغرب: فايده فرزند
✨ ترك نماز عشاء: آرامش خواب را از بين میبرد
چه تعبیر زیبایی ...
🏴🏴✨
خــﺪﺍے ﻣﻬـــﺮﺑــﺎﻧـــﻢ …
🎆🎇
ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﻫـﺮ ﭼﯿــﺰ
ﺑﺮﺍے ﻫﺪﯾـہﺍے ﮐــہ
ﻫـــﺮ ﺭﻭﺯ
ﺑـﺎ ﻫـــﺰﺍﺭ ﻋـﺸــﻖ ﻭ ﺍﻣﯿــــــــﺪ،
ﺑـﻪ ﻣﻦ ﻣــےﺩﻫــے
ﺍﺯ ﺗـــﻮ ﺳـﭙـﺎﺳـﮕﺰﺍﺭﻡ
ﻫـﺪﯾـہ اے ﮐـہ
ﻧــﺎﻣـﺶ ” ﺯﻧـــﺪگیست “
#اربعین #الحسین_یجمعنا #حب_الحسین_یجمعنا
12.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 تصاویر هوایی / ترافیک انسانی عاشقان اربعین در مرز مهران ۲۰ مهر ماه
#اربعین
#منتظر_لامرکم
#حب_الحسين_يجمعنا
🚩 @IslamLifeStyles
#اربعینی_ها !
کوله پشتی هایتان را آماده کنید .. سربندهایتان را نیز هم ..
حمـــآسه ای دیگر در راه است .
●
#اربعینی_ها !
یک به یک ستون ها را، به نامِ یک #شهید گــُذر کنید ،
و یاد کنید از لباس خــاکی های خمینی
رحمه الله علیه...
●
آی #اربعینی_ها !
#طریق_الحُسین را
به یادِ عاشقانی طی کنید که پشت پیراهن های خاکیشان
نوشته بودند :
#یازیارت_یاشهادت ..
●
آی اربعینی ها !
به وقت ِ عبـــور از مرزهای #شلمچه ، #چذابه ، #مهران ،
سلام دهید به شهدای #مفقودالاثر .. شهیدانِ گمنـــام ..
و فراموش نکنید دعا برای نصرت رزمندگان ِ جبهه مقاومت و تعجیل
در فرج مولایمان مهــــ.عج.ـــدی ..
●
#اربعینی_ها
چشمتان روشن ..آقا دوباره خــرید نوکر را ..
نائب الزیارة مولایمان حضرت حجت علیهم السلام و رهبر ِ عزیزمان باشید ..
التماس دعای شهادت
❤️💚
صالحین تنها مسیر
💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠 سلام علیکم ادامه ✋🏻 🌸 #سرگذشت ارواح درعالم برزخ (قسمت۱۵) 💥 گردباد شهوا
💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠
سلام علیکم
#سرگذشت ارواح درعالم برزخ
🔴 (قسمت ۱۶)
به سوی آتش!
در حالیکه از شدت وحشت و اضطراب به خود میلرزیدم، پرسیدم به کجا؟
گناه به کوه سمت چپ اشاره کرد و گفت:
پشت این کوه وادی باصفایی است که دوست دارم تا قیامت در آنجا بمانی.
میدانستم لجاجت و طفره رفتن من بی فایده است پس به همان راهی که اشاره کرده بود قدم نهادم.
گناه با عجله و شادی کنان جلو میرفت.
هراز گاهی بر میگشت و مرا تشویق به ادامه راه میکرد.
با اینکه از گناه خیری ندیده بودم،
اما مژدههای مکرر و شادمانی بی سبب او مرا نیز به وجد آورده بود و امیدوارانه به مسیر ادامه میدادم.
از نیمه کوه گذشته بودیم که نالههایی از دور به گوشم خورد.
از ترس و دلهره بر جای ایستادم و به گناه گفتم:
این چه صدایی است که به گوش میرسد؟
۱
گناه گفت:
من صدایی نمیشنوم،
شاید هلهله و شادی اهالی آنجاست که غرق نعمتند.
گفتم: ولی صدایی که من میشنوم به ناله و فغان بیشتر شباهت دارد تا هلهله و شادمانی کردن.
گناه گفت:
من چیزی نمیشنوم،
بی جهت وقت را تلف نکن و زودتر به راهت ادامه بده.
۲
دریافتم که گناه مطلبی را از من پنهان میکند و بی جهت خود را به ناشنوایی میزند...
اما چاره ای نبود.
در کشاکش کوه و با شک و تردید به دنبال گناه در حرکت بودم که ناگهان صدای نیک را شنیدم،
فریاد کشید:
خودت را کنار بکش.
با عجله خودم را به کناری کشیدم،
ناگهان سنگ سیاه بزرگی با شدت تمام به فرق گناه🔥 فرود آمد و او را به پایین کوه پرتاب کرد.
۳
پس از آن نیک را دیدم که با عجله از قله کوه به طرفم آمد و مرا در آغوش گرفت.
من نیز صورت بر شانه مهربانش گذاردم و زار زار گریستم..
نیک در حالی که اشکهایم را پاک میکرد گفت:
دوست من اینجا چه میکنی؟
هیچ میدانی اینجا کجاست؟
گفتم: نه
نیک سری تکان داد و گفت:
تو در چند قدمی وادی عذاب هستی اینجا جایگاه افرادی است.
که توان عبور از برهوت را ندارند
و روز قیامت نیز قدرت عبور از پل صراط را نخواهند
داشت و سرانجام به قعر جهنم سقوط میکنند.
۴
نیک پس از آن مرا دلداری داد و خواست تا برای رفع خستگی اندکی استراحت کنم
🔵عذاب یکی از بزرگان برزخ!
در همین میان و در لا به لای فریادهای اهل عذاب صدای ناله ای را شنیدم که به ما نزدیک میشد.
پس از لحظه ای صدا واضح تر شد
و شنیدم که صاحب صدا با ناله ای جگر خراش از تشنگی شکایت میکرد.
۵
با وحشت رو به نیک کردم و پرسیدم:
این دیگر چه صدایی است؟
نیک نگاه مهربانانه اش را به صورت من دوخت و گفت:
به بالای کوه بنگر و آرامشت را حفظ کن..
۶
این #سرگذشت 👇🏻👇🏻
✍ادامه دارد...