فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چادرت را بتکان، روزی مارابفرست
recording-20200127-214442.mp3
1.47M
⭕️ ما هرجا باختیم، به خاطر شکست در جنگ روانی دشمن بوده.
☢ همیشه خودتون رو جای قشر خاکستری جامعه بذارید.
✅ نگاهتون به اولویت ها باشه تا پیروز بشید...
حاج آقا حسینی
🔷 @IslamLifeStyles
#حضرت_زهرا
💠 محوریت حضرت فاطمه
🔻 شرکت در محافل حضرت زهرا سلام الله علیها بسیار قیمت دارد؛ دنيا براي جزاي حضور در این مجالس کوچک است. خداي متعال در قيامت شيعه حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را جزا خواهد داد.
🔸 همه دنيا با آن وسعت براي جزاي محبت فاطمي کوچک است. خداوند متعال با اين چينش، و اين الگو حضرت فاطمه را چطور معرفی کرده است؟! «فاطمةُ وَ اَبوها و بَعلُها و بَنوها» فاطمه هست و پدر فاطمه، فاطمه هست و شوهر فاطمه، فاطمه هست و دو فرزند فاطمه، اينها الگوي کمال، رشد و معرفت ما هستند و همه علوم و معارف نزد اينهاست.
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
* #حضرت_زهرا
🔻عبارت «هم فاطمة و ابوها» [در حدیث شریف کساء] (مسکن الفؤاد عند فقد الأحبّة و الأولاد، ص 155،) عبارتی است که غیرمعصوم نمیتواند بگوید. عبارت، بسیار حسابشده است. من در قرآن هم یک چیزهایی برای تأیید این چینش پیدا کردم؛ منتها خدا توفیق بدهد که بشود یک وقتی درباره اش توضیح داد.
🔸 حضرت زهرا سلام الله علیها مقدّم هستند، همان طوری که اسمشان اینطور آمده است؛ البته نه تقدّم به معنای افضلیّت؛ ولی «هم فاطمة و ابوها» یک نوع تقدّمی است.
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
* #حضرت_زهرا #توسل
🔻توسل فردي يک آثاری دارد؛ توسل اجتماعي يك آثار دیگري دارد. اگر مردم مملكت بصورت جمعی توسل داشته باشند برخی مشكلات ايجاد نمي شود و برخی خیرها به سمت ما مي آيد. مثلا خشك سالي می تواند فاجعه ايجاد كند. احتمالش هم هست براي مملكت بيايد ولي اگر مردم متوسل به اهل بيت (علیهم السلام) باشند، رفع کردنش از ناحيه آن ها خيلي آسان است و عنايت مي شود.
🔹همچنین دشمن و احتمال حمله و ضرر به شيعه و... اين ها با توسل هاي جمعي از بين مي رود. توسل هاي فردي خوب است اما توسل جمعي مشكلات عمومي و مملكتي را از بين مي برد. مثلا يك روز را براي شهادت حضرت زهرا (عليها السلام) تعطيل كردند؛ اين بزرگترين توسل و احترام به ایشان است. با تعطیلی این روز مردم هم برای عزاداری بيرون مي آيند و جلسات برپا می شود و مردم عزاداری مي كنند. همین که اصل شهادت حضرت زهرا (عليها السلام) از ناحيه شيعه تثبیت می شود خیلی مهم است.
🔸برخی سنّي های وهابی از این حرکت ها خیلی بدشان مي آيد. اما اين كار خيلي مورد خشنودي حضرت زهرا (عليها السلام) است و خيراتش به مملكت مي رسد.
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الله اکبر این همه جلال
الله اکبر این همه شکوه
الله اکبر در راه علی
ایستاده فاطمه مثل یه کوه
صالحین تنها مسیر
#رمان_هاد پارت۱۲۴ - حساب هادی جداست. سرش رو هم ببره هیچی نمی گه. تو تنها کاری که می کنی یه کاری کن
#رمان_هاد
پارت۱۲۵
مادر گوشی را گرفت. نگاهی عصبانی به شروین انداخت ولی چیزی نگفت و رفت. شروین نفسش را
بیرون داد. هانیه گفت:
- بخیر گذشت
شروین سری به شانه تأیید تکان داد
- آره، به موقع بود! خدا رحم کرد
سرمیز شام ساکت بود. پدرش لقمه ای دهانش گذاشت.
- آقا شروین ما رو ندیدی این مدت خوب بود؟
- نمی دونم! هرجائی آدم یه جور راحته
مادرش با دلخوری گفت:
- اما انگاری خیلی هم بد نبوده که دو هفته موندی!
شروین باز سکوت کرد.
- این چرت و پرت ها چی بود به استادت گفته بودی؟ که نیلوفر رو نمی خوای، آره؟ اصلا این مسائل به
اون چه که به اون گفتی؟ بلند شده اومده اینجا منو نصیحت کنه! با اون قیافه املش!
شروین داشت عصبانی می شد اما یاد حرف شاهرخ افتاد و سکوت کرد.
- با توام، چرا هیچی نمی گی؟ حالا هم حتماًپول تو جیبیت تموم شده که برگشتی!
- معذرت می خوام
- خوبه! حالا که پولت ته کشیده خودتو زدی به موش مردگی
شروین باز هم سکوت کرد ولی احساس می کرد از درون در حال انفجار است.
- اگر به خاطر نیلوفر نبود عمراً رات می دادم خونه
شروین که تا حالا سرش پائین بود و با غذایش بازی می کرد با این حرف سربلند کرد و به مادرش
خیره شد! مادر با دستمال دهانش را پاک کرد و گفت:
- می خواد جشن تولد بگیره. اومده بود تو رو هم دعوت کنه
بعد همانطور که از سر میز بلند می شد گفت:
- در ضمن، راجع به این دو هفته گفتم رفتی خونه دوستت که درس بخونی. نمی خوام چیزی بدونه فهمیدی؟
شروین آرام جواب داد.
- بله
وقتی مادرش رفت رو به پدرش گفت:
- بابا؟ تو یه کمکی بکن
پدر آخرین لقمه کبابش را خورد و گفت:
- اون دوستت به نظر آدم بدی نمی اومد. چرا پیشش نموندی؟ اگر مشکل پولش بود من حاضر بودم
خرجش رو بدم. به خودش هم گفتم. این تنها کمکی که می تونم بهت بکنم. مادرت روکه می شناسی
شروین نفسی از سر درد کشید و بلند شد. اتاقش تاریک بود. بدون اینکه چراغ را روشن کند رفت کنار
پنجره. پنجره را باز کرد و به آسمان خیره شد. کمی سرد بود و نسیم خنکی می آمد. چشم هایش را بست
و توی هوا گردن کشید. انگار کسی نوازشش می کرد. نسیم که قطع شد چشم هایش را بازکرد و رو به
آسمان گفت:
- قبلا از این کارا نمی کردی
از لب پنجره پائین آمد، روی زمین رو به پنجره نشست و به آسمان خیره شد.
*
یک ساعتی از رفتن شروین می گذشت که صدای در خانه بلند شد. هر چند خیلی خسته بود ولی مجبور
بود بلند شود. در را باز کرد. پیکی موتوری با پلاستیکی در دست دم در خانه بود.
- بفرمائید.
- منزل آقای مهدوی؟
- بله
مرد پلاستیک را به طرف شاهرخ دراز کرد.
- این مال شماست
- چیه؟
- غذا
- من غذا سفارش نداده بودم
- یک ساعت پیش یه آقائی اومدن گفتن که یک ساعت دیگه یه پرس غذا بیارم اینجا. فکر کنم فامیلشون
کسرائی بود
شاهرخ که تازه فهمیده بود کار شروین است گفت:
- آها! بله، ممنون چند لحظه صبر کنید تا برم پولش رو بیارم. چقدر میشه؟
- قبلا حساب شده
پلاستیک را گرفت و تشکر کرد. غذا را روی میز وسط اتاق گذاشت. گرسنه نبود. نزدیک غروب بود. لباس هایش را که چروک شده بود عوض کرد و از خانه بیرون آمد. دم اذان بود که رسید مسجد.
نمازش را که خواند شروع کرد به پرسه زدن در خیابان. بی هدف می رفت. هنوز گیج و منگ بود. به پارک رسیده بود. روی یکی از نیمکت ها نشست. چند دقیقه ای که گذشت صدای گریه ای توجهش راجلب کرد.
ادامه دارد....
✍ میم مشکات
صالحین تنها مسیر
#رمان_هاد پارت۱۲۵ مادر گوشی را گرفت. نگاهی عصبانی به شروین انداخت ولی چیزی نگفت و رفت. شروین نفسش
#رمان_هاد
پارت۱۲۶
جلب کرد. دختر کوچکی بود 2-3 ساله. بادکنکی صورتی به دستش بود و گریه کنان اطراف را نگاه می کرد. به نظر می آمد گم شده. شاهرخ جلو رفت و بغلش کرد، نازش کرد تا آرام شود. وقتی دخترک آرام شد شاهرخ دوباره روی نیمکت نشست:
- آروم باش خانمی. گریه نکن عزیزم الان مامان میاد. رفته اونور چیزی بخره. آروم باش عزیز دلم
بچه آرام شده بود اما از شدت گریه خناق کرده بود. شاهرخ شکلاتی از جیبش درآورد به دخترک داد.
بعد شروع کرد برایش شکلک درآوردن. دخترک کم کم شروع کرد به خندیدن. مدتی گذشت و وقتی کسی آن اطراف پیدا نشد بلند شد تا به دفتر پارک برود تا از بلندگوی پارک پدر و مادر دخترک را خبردار کنند. هنوز خیلی دور نشده بود که صدایی از پشت سرش شنید. برگشت. زن و مردی به سمتش
میدوند. زن با جیغ و فریاد اسم دخترش را صدا می زد.
- بهاره... بهاره مامان .... من اینجام... بهاره جان
ایستاد. وقتی به شاهرخ رسیدند مادر بی مهابا بچه را از دست شاهرخ قاپید. به سینه چسباند و شروع کرد به گریه . مرد هم گرچه سعی می کرد خودش را کنترل کند ولی چشم هایش پر از اشک بود.
- خیلی ممنون آقا. لطف کردید. نمی دونم چطور ازتون تشکر کنم
- خواهش می کنم. بیشتر مواظبش باشید
- یه لحظه رومون روبرگردوندیم نفهمیدیم کی این همه دور شد. واقعاً شرمنده. باعث دردسر شما شد
- چه دردسری؟ بچه شیرینیه. ان شاءا... داغش رو نبینید
مادر که دیگر خیالش راحت شده بود سربلند کرد و با چشمانی اشکبار از شاهرخ تشکر کرد.
- خدا خیرتون بده آقا. خدا بچه ها تونو واستون نگه داره
همین یک جمله کافی بود تا شاهرخ دوباره به یاد آنچه امروز برایش گذشته بود بیفتد. لبخند از روی
لبانش کنار رفت و دوباره غم چهره اش را پوشاند.
- خیلی ممنون
زن و مرد تشکر کردند و رفتند. دخترک در بغل مادرش چرخید و برای شاهرخ دست تکان داد. شاهرخ
هم برایش دست تکان داد. یک آن احساس کرد چیزی به دیوار گلویش فشار می آورد. نفس عمیقی کشید
و چشم هایش پر از اشک شد. خودش را به درخت تنومند کنار راه رساند و به آن تکیه داد. اشک هایش سرازیر شد. بغضش ترکید و شروع کرد های های گریه کردن. پارک دیگر خلوت شده بود.
فصل بیست وششم
در زد.
- بیا تو
آرام در را باز کرد و وارد شد. شاهرخ با دیدن شروین خندید و گفت:
- تو که هنوز زنده ای
شروین نشست.
- بله متأسفانه
- پس خان اول رو رد کردی. سخت بود؟
- تقریبا مثل همیشه نق نق و غرغر. به تو هم بدو بیراه گفت
شاهرخ لبخندی زد.
- تو از خونه فرار می کنی. بدوبیراهش مال منه! خب بعدش؟
- داشتم منفجر میشدم. ظاهرم آروم بود ولی داشتم می ترکیدم. با این حال چیزی نگفتم
- همینقدر که تونستی هیچی نگی خوبه
- چی رو خوبه؟! هرچی می خواد بگه ولی من ساکت بشینم و هیچی نگم؟ اینم شد راه حل؟
- آره، قبول دارم،کافی نیست. باید هم سکوت کنی هم سعی کنی یاد بگیری حرف هایی رو که آزارت میده نشنوی!
- زرشک! وقتی داره سرم داد می زنه چطور نشنوم؟
- وقتی برات بی اهمیت باشه انگار که نمی شنوی
- آخه چطور میشه همچین تحقیرهایی برای آدم بی اهمیت باشه؟ یه چیزایی می گی شاهرخ!
شاهرخ که لحن صدایش تغییر کرده بود گفت:
- یادته دو هفته پیش رفتیم دیدن ریحانه و دیروز بالای قبرش وایسادیم؟ کی میدونه تا کی زنده است؟ به
همین راحتی می میری و همه چیز تموم میشه.مِمِنتو موری
- یادم نمیره که می میرم اما نمی تونم زندگی رو ول کنم و هی به مرگ فکر کنم! اون جوری که دیگه
کل زندگیم مختل می شه!
- اگر مرگ برات جدی شد اونوقت زندگی برات شوخی میشه. یه بازی که نه ناراحتی هاش تو رو از پا
درمیاره و نه خوشی هاش سر مستت می کنه. اگه یادت باشه که هر آن ممکنه بمیری یا اونایی که باهاتن
ادامه دارد....
✍ میم مشکات
#سلام_امام_زمانم
هرگز بجز دو پای گریزان نداشتیم
جز حرف و ادعای فراوان نداشتیم
این یک حقیقت است چرا مخفیش کنیم
ما بهر انتظار شما جان نداشتیم
تعجیل در
#ظهور 3 صلوات
#راه_روشن
🌹 حضرت زهرا سلاماللهعلیها فرمودند:
🔺 حُبِّبَ إلَیَّ مِنْ دُنْیاكُمْ ثَلاثٌ:
تِلاوَةُ كِتابِ اللّهِ، وَالنَّظَرُ فى وَجْهِ رَسُولِ اللّهِ، وَالاْنْفاقُ فى سَبیلِ اللّهِ
🔻 سه چیز از دنیا براى من دوست داشتنى است:
◽️ ۱. تلاوت قرآن
◽️ ۲. نگاه به صورت رسول خدا
◽️ ۳. انفاق و كمك به نیازمندان در راه خدا
📚 نهج الحياة، ح ۱۶۴
#راه_روشن
🌹 امام خمینی (ره):
🔺 مردم آنی را انتخاب بکنند که میشناسند که به این ملت خدمتگزار است و دلش برای این طبقه ضعیف میسوزد و یک اشخاصی که معروف است پیششان به امانت، به دیانت، به خدمت به مردم، آنها را تعیین کنند، باید همه تعیین بکنند.
📚 صحیفه امام خمینی، جلد۱۰، ص۵۲۶
#راه_روشن
🌹 امام خامنهای:
🔺 مردم باید به فکر شناخت اصلح باشند؛ چون امر کوچکی نیست. مسأله انتخابات، مسأله سپردن سرنوشت بخش عمده امکانات کشور به یک نفر و یک مجموعه است. سرنوشت مسائل اقتصادی، مسائل فرهنگی، روابط خارجی و مسائل گوناگون دیگر تا حدود زیادی به این قضیه وابسته است.
۱۳۹۲/۰۲/۲۰
✨✨✨✨
برای جابجا کردن ذهن ما و دید ما کاری که انجام میشه اینه که از هر قسمت فقط جاهایی که به نفع هست گفته بشه و بزرگ بشه
😒
مصداقش در قرآن سوره بقره هست
نوءمنُ بِبَعض وَ نَکفُرُ بِبَعض
بعضیها اینطور هستن
هر جایی از دین به نفعشونه قبول دارن
هر جایی به ضررشونه کفر میورزند و قبول ندارند
☺️
و اینجوری میشه که صلح امام حسن گفته میشه
ولی قبل و بعدش و چه اتفاقی افتاده گفته نمیشه
بهش امروزیا میگن
#سواد_رسانه
ذهنها برای همین باید در اختیار خودمون باشه نه دیگران که هر جا دلشون خواست ما رو نبرن
و ما رو به چیزهایی که اولویت ما نیست
سرگرم نکنن
حالا این مشغولیات میتونه یه تلفن و صحبتهای فامیلمون باشه
میتونه تلویزیون باشه
میتونه بحثهای روز باشه
#کنترل_ذهن
😊
🚩 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ
السَّلامُ عَلَيْكِ يَا وَالِدَةَ الْحُجَجِ عَلَى النَّاسِ أَجْمَعِينَ
السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَمْنُوعَةُ حَقَّهَا
zyarat_hazrat_zahra_dar_madineh_tarjomeh.pdf
501.2K
دانلود فایل pdf زیارت نامه حضرت زهرا سلام الله علیها.
نجفی":
#تاریخ_اهل_بیت
#حضرت_زهرا(س)
💯 چرا حضرت زهرا(س) وصیت کردند شبانه دفن شوند؟/ بچهها را آرام کن که ملائکه در حال از بین رفتن هستند
📚 آن دو نفر که میخواستند چهره خود را با عیادت از حضرت زهرا(س) ترمیم کنند، ولی اوضاع را بدتر دیدند، به همین دلیل تصمیم گرفتند پس از وفات آن حضرت، به تشییع جنازه ایشان بروند و با این کار نشان دهند که کدورتشان با دختر پیامبر(ص) حل شده است!
📚 اما حضرت زهرا(س) با وصیتنامه خود، حیله آنان را باطل کرد؛ ایشان به علی(ع) وصیت کرد که مرا شبانه دفن کن و احدی از آنها هم نباید در تشییع جنازه من حضور داشته باشد.
📚 امیرالمؤمنین(ع) به این وصیت عمل کرد و فاطمه(س) را غسل و کفن کرد و شبانه به خاک سپرد.
📚 نقل است که امیرالمؤمنین(ع) در شبی که قرار بود همسرش فاطمه(س) را غسل و کفن کند، امام حسن(ع) را به دنبال سلمان فرستاد تا او بچهها را سرگرم کند و آنها متوجه غسل و کفن کردن مادرشان نشوند.
🔻سلمان میگوید:
🔹 «من در حال مشغول کردن بچهها بودم که ناگهان دیدم خود امیرالمؤمنین(ع) دارد گریه میکند.
🔹 بعد از اتمام تغسیل و تکفین، آن حضرت شمعی روش کرد تا با نور آن بتوانند بیرون رفته و جنازه را دفن کنند.
🔹 با روشنایی شمع، چهره بچهها دیده شد که از شدت اندوه، در حال جان دادن هستند.
🔹 جبرئیل در آن لحظات نازل شد و به امیرالمؤمنین(ع) گفت: بچهها را آرام کن که ملائکه در حال از بین رفتن هستند!»
📚 انسان وقتی این صحنهها را تصور میکند، میفهمد که حادثه چه اندازه بزرگ بود.
📚 امیرالمؤمنین(ع) فرمود: زهرا جان! من از این به بعد و تا پایان عمر غمگین خواهم بود و شبها تا به صبح، خواب به چشمان من نخواهد آمد.
📚 نقل است که گفتهاند امیرالمؤمنین(ع) بعد از شهادت زهرا(س) تا پایان عمر، خندان دیده نشد.
📌 برگرفته از دروس تاریخ تطبیقی
1_39516895.mp3
8.57M
#اسلام_و_یهود 4
🌷 ماجرای دقیق شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
حضرت برای اسلام چکار کرد....؟
استاد #طائب
#حضرت_زهرا
#ایام_فاطمیه
🔷 @IslamLifeStyles
#ایام_فاطمیه
فکرکردنبهغموغصهیمادرسختاست
خواندنروضهیدر،چندبرابرسختاست
ازحسیناینهمهاصرار؛ حسن حرفبزن
ازحسنبغضپیبغض؛برادرسخت است
#السلام_علیک_یا_فاطمه_الزهرا_س
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
●➼┅═❧═┅┅───┄
#وای_مادرم
مادر ڪہ نباشد نظم خانہ بہ هم مے ریزد
نگاه ڪن⇊⇊
علے↢نجف
حسن↢بقیع
حسین↢ڪربلا
زینب↢دمشق
مہدے را نمےدانم😭😭
راستے مادر قبر شما ڪجاست؟😭😭
#السلام_علیک_یا_فاطمه_الزهرا_س
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
●➼┅═❧═┅┅───┄
کیست زهرا،یاس خوش عطر رسول/
راضیـه،انسیـه،مـرضیـه،صدیقه، بتول
🥀
کيست زهرا کهکشاني منجلي
کيست زهرا کعبه عشق علي
🥀
کيست زهرا عالمي را نور عين
ميوه قلب حسن جان حسين
🥀
کیست زهرا عالمي حيران او
ذره تا خورشيد سر گردان او
🥀
گر نبود او هستي هستي نبود
ساغر و پيمانه و مستي نبود
🥀
گر نبود او عشق معنايي نداشت
هيچکس اميد فردايي نداشت
🥀
گر نبود او زمزم و کوثر نبود
گر نبود او احمد و حيدر نبود
🥀
او تمام راز و رمز عالم است
افتخار دودمان آدم است
🥀
موي او وَالّليل، رويش وَ الضُّحي
قد او طوبي و قدرش هل اتي
🥀
هرچه در عالم بوَد پابست اوست
هرچه درهستي بوَدازهست اوست
🥀
کيست زهرا قبله شرم و عفاف
کعبه گرد اوست در حال طواف
🥀
قامت او عرش حق را قائم ست
هر چه در عالم بود از فاطمه ست
🥀🖤🥀
⚫️ ايام فاطمیه وشهادت بانوى دوعالم ،دختر پيامبر«صل الله علیه وآله»حضرت فاطمه زهرا«سلام الله علیها»
تسليت باد
#حضرت_زهرا #الگو
💠 حضرت فاطمه قله نشین رشد
🔻 در همه عالم، يک زن بر بالاترين قله رشد ايستاده است و آن، حضرت صديقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله عليها است. بالاترين مرتبه در نساء عالم، فقط مربوط به حضرت صديقه فاطمه است.
🔸 باطن شخصيت ها و اسطوره هاي قرآن و حقيقتشان، فاطمه زهرا سلام الله عليها است. ما چه خوشبخت و سعادتمنديم که چنين الگوهايي براي ما قرار دادهاند و ما سر چه سفره پربرکتي نشسته ايم! ديگران ندارند. در عالم چنين الگويي نيست.
🔹 يک زن شيعي، به آن قله که نگاه مي کند، ميبيند حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها ايستادهاند. مذاهب و اديان ديگر و گروه هاي ديگر را نگاه کنيد، زن هايي که در نظر آنها در قله ايستاده اند، پشتوانه ندارند، اينها مُهر ندارند، اينها طي طريق نکرده اند، آن جايگاه الهي را ندارند.
🔸 بعضي ها که الگوها و اسطوره هاي فکري خودشان را يک بازيگر سينمايي قرار دادهاند، اين الگوها در طول مدت رو به زوال و پستي است. الگو فقط حضرات محمّد و آل محمّد هستند.
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری