فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تصاویر دیده نشده از مراسم ارتحال امام در بیروت
سید حسن نصرالله و سید محمد حسین فضل الله در این مراسم صحبت کردند.
مجری شبکه، جورج غانم میگوید آنها تاکید کردند که سایه روح خمینی بر سر مقاومانی است که با اسراییل میجنگند تا خواست وی برای نماز در قدس محقق شود.
💬LIBANIRAN
🏴@IslamlifeStyles
صالحین تنها مسیر
سالروز ارتحال ملکوتی امام خمینی ره گرامی باد ◾️◾️
برای رسیدن به سعادت واقعی و پایدار
ابتدا باید سعی نمود خود را از مشغوليت های دنيوی دور كنیم،
و سپس بعد از این مقدمه ضروری باید متوجه دل و و مراقب جان خود باشیم، و لحظه اى از آن غافل مشو تا به هر وادى نيفتد.
و در تمام مراحل زندگی باید سعى ما پيوسته در فكر و ذكر خدا باشد و تا با او انس گيریم،
و به واسطه آن به بهجت ابدي و سعادت دائمي نائل گردد.
و چگونه عاقل از چنين مرتبه و موقعيتي دست بر مى دارد و خود را مشغول به زيادي امور دنيا و اين عاريت سرا، مي كند كه نه بقا دارد ، و نه وفا.
🔸🔹🔸
📖📚مطالعه روزانه #کتاب_اخلاقی معراج السعاده و #احادیث کتاب جهاد بانفس
#قرآن #حدیث #اخلاق
🔺
«حضرت روح الله»
و امام خميني به حق از جمله مرداني بود كه به واقع خود را از همه امور فاني جدا ساخته بود و اين چنين دل در گرو حضرت دوست داده بود
امام
در پیشگاه پروردگار، عابدی زاهد بود و در برابر طاغوت همچون شیری غران و برای یارانش الگویی مثال زدنی
🔹«او به معناي واقعي كلمه روح الله بود.»
و به همين سبب اينگونه فرمود كه
با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص، و به سوی جایگاه ابدی سفر میكنم. و به دعای خیر شما احتیاج مبرم دارم. و از خدای رحمان و رحیم میخواهم كه عذرم را در كوتاهی خدمت و قصور و تقصیر بپذیرد.
🔹🔹🔹
خدایا ما را ادامه دهنده مسیری قرار ده که حضرت روح الله، پرچمدار دار آن در عصر ما بود
و ما را از یاران بقیة الله الاعظم، عج الله تعالی فرجه الشریف قرار ده
•┈┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈•
#قرآن #حدیث #اخلاق
ErtehalEmam1393-Shiraz.mp3
5.8M
▪️ز هجر پیر جماران به غم گرفتاریم
🎙 بانوای: حاج میثم مطیعی
🏴 ویژه ارتحال امام خمینی (ره)
👈 متن شعر:
Meysammotiee.ir/post/301
☑️ @MeysamMotiee
13.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 آهٍ حُسِين، حُزنُكَ يَجري في دَمي
🎙 بانوای : حاج میثم مطیعی
🔰با زیر نویس فارسی
💠 ویژه #شب_جمعه
آن زمان که نهی از منکر
از کوفه رخت بست،
بی غیرتی چنان اوج گرفت
که جای یاری حسین علیه السلام
به اهل بیتِ اسیرش زل زدند..!
j๑ïท➺ @Dlnvshte🌱
#شب_جمعست_هوایت_نکنم_میمیرم
نشان به اینکه
شب جمعه اشك و آهی بود
ببخش روز حسابم اگر گناهی بود💔
تویی که بوده نگاهت همیشه و هرجا
به من ، منی که دلم با تو ،
گاه گاهی بود...
آغازِ یک پایان
روح خدا سلام!
روزی که رفتی، در این دنیا نبودم اما میدانم که چطور از عیار زمین کم شد و زمان در نبودت به سوگ نشست.
آخر تو، همهٔ ایران بودی و مسیر امید را برای همهٔ جهان هموار کردی. تو به ما جرئت انتظار بخشیدی و خواستی تا آمدنش دست از جهاد برنداریم. چراکه هنوز در و دیوار شهر با این جمله زنده است:
«خدایا خدایا! تا انقلاب مهدی، از نهضت خمینی محافظت بفرما!»
صالحین تنها مسیر
"رمان #شکسته_هایم_بعدتو💔 #قسمت2⃣3⃣ چیز عجیبی نیست برای مردی که در این سن و سال است و هنوز مجرد اس
"رمان #شکسته_هایم_بعدتو💔
#قسمت3⃣3⃣
_تو و زینب آرزوی من بودید و هستید؛ اینجوری بغض نکن، منو شرمندهی سیدمهدی نکن!
دستش را روی موهای زینب کشید و گفت:
_گریه نکن عزیز بابا... گریه نکن دردونه؛ بیا بغل بابا!
زینب بیشتر به آیه چسبید. صدای ارمیا را بغض گرفت:
_آیه ببخش؛ آیه بغض نکن... زینب دخترمه! از روزی که به دنیا اومد همه ی دنیام شده... آیه... بانو! این گریه های زینب منو میکشه؛ من بغض یتیمی روخوب میشناسم! من بی پناهی رو خوب میشناسم؛ آیه... تقصیر من چیه که اینجوری نگاه ازم میگیری و لب میگزی؟ نگاه آیه که بالا آمد... اشک چشمانش که جوشید، دستهای ارمیامشت شد. درد دارد مرد باشی وبی پناهی را در چشمان همسرت ببینی و دلت مرگ نخواهد... آیه غریب مانده بود! آیه هوای سیدمهدی را
کرده بود؛ گاه آیه بودن سخت است و گاه آیه ماندن سختتر.
بغضش را فروخورد... آیه بود دیگر؛ دوست داشت که کوه باشد برای دخترکش! حاج علی محکم بودن را یادش داده بود. سیدمهدی محکم بودن را یادش داده بود. آیه بلد بود که پشت دخترکش باشد. لبخند زد و گفت:
_غذا سرد شد، چرا همه منو نگاه میکنید! حاج آقا یه حرف حقی زده؛ هرکس دیگه هم بفهمه همینو میگه، چرا تعجب کردید؟
و دست برد و قاشقش را برداشت و کمی غذا در دهان زینبش گذاشت و صورتش را بوسید و گفت:
_تو چرا گریه میکنی مامان جان؟ با تو نبودن که!
زینب چشمان آیه وارش را به ارمیادوخت و معصومانه با بغض سوال کرد:
_بابا؟!
ارمیا با بغضش لبخند زد:
_آره عزیزم... آره قربون چشمات بشم، گریه نکن نفس بابا!
زینب به آغوشش رفت و خود را به آغوش پدر انداخت.
حاج یوسفی گفت:
_شرمنده دخترم، نمیخواستم ناراحتت کنم؛ فقط برام عجیب بود و ناگهانی!
آیه با سری پایین گفت:
_شما حرف بدی نزدید، چرا شرمنده باشید؟
سکوت بدی بود. آیه غذایش را با بغض میخورد. نگاه از همه گرفته بود...
ارمیا به زینب غذا میداد و راه گلوی خودش بسته بود. محمد کلافه بود،
صدرا عصبانی بود، مسیح چیزی ته دلش میسوخت، یوسف از درد ارمیا درد داشت، رها با بغض آیه بغض کرده بود، سایه اشک چشمانش را پس میزد، مریم معذب شده بود... مهدی از آغوش پدرش بیرون آمد و به سمت زینب رفت و آبنبات چوبی اش را به سمت زینب گرفت، همان آبنباتی که صبح خریده بودند و زینب سهم خودش را خورده بود و با زور میخواست مال مهدی را بگیرد؛ همان که از صبح چندبار سرش با هم
دعوا کرده بودند. به سمت زینب گرفت و گفت:
_گریه نکن؛ مال تو... من نمیخوام!
زینب دستش را دراز کرد که آن را بگیرد، مهدی آن را عقب کشید و گفت:
_دیگه گریه نمیکنی؟
زینب گفت:
_نه!
و اشکهایش را پاک کرد؛ مهدی آبنبات چوبی را به دست زینب داد و دوید و خود را در آغوش رها انداخت. رها صورت پسرک مهربانش را بوسید... پسری که طاقت گریه های همبازی اش را نداشت؛ شاید مهدی هم درد زینب را حس کرده بود.
ادامه دارد...
نویسنده:👇
🌷 #سنیه_منصوری
"رمان #شکسته_هایم_بعدتو💔
#قسمت4⃣3⃣
غذا در سکوت سردی به پایان رسید. سفره را جمع کرده، ظرفها را شسته و جابه جایی ها انجام شد.
محترم خانم، زن حاج یوسفی، در تدارک میوه و چای بود که آیه ای که از آنموقع به کسی نگاه نکرده بود به سایه گفت:
_به محمد میگی بریم حرم؟
سایه سری تکان داد و به سمت محمد رفت... محمد نگاه نگرانی به زن برادرش انداخت و به همسرش گفت:
_باشه، آماده بشید بریم.
بعد رو به صدرا کرد و گفت:
_ما داریم میریم حرم!
صدرا گفت:
_ما یعنی کیا؟
محمد: من و همسرم و زنداداشم!
زنداداشم را که میگفت نگاهش را به ارمیا دوخت. درد بدی در سینه ی ارمیا پیچید. هرچه سعی میکرد به آیه نزدیکتر شود، بدتر میشد. حالاحتی نگاهش را از همه دریغ میکرد؛ حتی با او سخن نمیگفت. درد داشت اما گفت:
_بدون من زنمو کجا میخوای ببری؟ بدون رضایت شوهر؟ تا جایی که من میدونم اسلام روی رضایت شوهر خیلی تاکید داره برادر شوهر!
برادر شوهر را در جواب زنداداش گفتن محمد گفته بود. محمد هنوز هم عموی زینبش بود... محمد هنوز هم به آیه وصل بود... محمد هنوز هم همان کسی بود که باید با آیه ازدواج میکرد و جای برادرش را میگرفت و اینها هنوزهایی بود که روح ارمیا را میخورد.
آیه چادر سیاهش را سرش کرد و چادر گلدارش را تا کرد و روی چمدانش گذاشت. لباسهای زینب را عوض کرد و چادر عربی کوچکش را روی سرش گذاشت. وقتی از اتاق خارج میشدند ارمیا مقابلشان بود:
_کجا میرید؟
آیه خودش را با درست کردن مقنعه ی زینب مشغول کرد:
_حرم!
ارمیا: تنها؟
آیه: با محمد و سایه!
ارمیا: نباید به من بگی؟
آیه: شنیدی دیگه!
ارمیا: چرا با من قهری؟ گناه من چیه؟
آیه: گناه من چی بود که سیدمهدی رفت؟ گناه من چی بود که دختر یتیم دارم؟
ارمیا: من نباشم مشکلات تموم میشه؟
آیه: با اومدنت تموم شد؟
ارمیا: میخوای برم؟
آیه: مگه خواسته ی من فرقی ام داره؟
ارمیا: بی انصاف نبودی زن سیدمهدی شدی ، بی انصاف شدی... سه سال منتظرت نموندم؟
آیه: به خواست دلت موندی!
ارمیا: به خواست قلب و عقلم موندم، پی هوس نرفتم که سهمم از تو این شده!
آیه: سهم من از سیدمهدی دو متر خاکه!
ارمیا: مگه تقصیر منه؟
آیه: بیوه شدن منم تقصیر خودم نیست!
ارمیا: چرا از هر طرف که میری به اینجا میرسی؟ آیه چی میخوای؟
آیه: آرامش!
ارمیا: منم میخوام!
آیه: پس منو ببر حرم!
ارمیا: بریم!
ادامه دارد...
نویسنده:👇
🌷 #سنیه_منصوری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️اگر روز را با
"بسم اللہ"
و مهربانی و گذشت …
❤️آغازڪنی
و بگذرانی قطعأ برندهای!
رضایت خدا
❤️یعنی همہ چیز
➥ @zohur_media | اینڪ آخرالزمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸امروز صلواتی
برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان عج
خودتون ،خانواده تون
وهمه اعضاء کانال بفرستید🌸🙏
🌺🍃🌸اللّهُمَّصَلِّعَلي
🌺🍃🌸مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد
🌺🍃🌸وَعَجِّلفَرَجَهُــم
➥ @zohur_media | اینڪ آخرالزمان
آقاجان بیا
«شهادت ششمين اختر آسمان ولایت و امامت حضرت امام جعفرصادق(ع) و همچنین رحلت امام خمینی(ره) رهبرکبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایرانن تسلیت و تعزیت باد.
چه غصه هاکه نخوردم برای غیبت تو
چه گریه هاکه نکردم برای غربت تو
یتیم زاده و آواره ایم، دربه دریم
بگو چگونه بیاییم در کفالت تو؟
در انتظار طلوعم،نماز می خوانم
بوقت شرعی عشاق،راس ساعت تو
چه می شودکه بگویدخدابه جبراییل
بگوبه حضرت مهدی،رسیده نوبت تو
تمام خواست ماازخدافقط این است
ظهور یا فرج عاجل و سلامت تو
برای مرقدزهرا ضریح می سازیم
به حول و قوه ی الله،با نظارت تو
خدااگرکه بخواهداقامه خواهدشد
نماز جمعه ی این هفته باامامت تو
#نـوكــر_نـوشـت:
#مـهـدی_جـان
مثل باران بهاری که نمیگوید کِی
بی خبر در بزن و سرزده از راه برس
صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم ياابا عبدالله الحسين
سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير، آدینتون معطر بنام #منتقم_خون_ابا_عبدالله
#به_یاد_شهید_مدافع_حرم_محمدعلی_قلیزاده
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
.
خداوندا! تو را سپاس که در زمانی اجازه ظهور و وجود دادی که امکان درک یکی از برجستهترین اولیائت را که قرین و قریب معصومین است، عبد صالحت خمینی کبیر را درک کنم و سرباز رکاب او شوم.
برشی از وصیتنامه شهید حاج قاسم سلیمانی🦋
۱۴خرداد
#امام_خمینی