فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داری حس میکنی
یا نه؟
صدای پای محرم رو💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ مجلس عشق و نشاط
👈🏻 تجربهی اشک ریختن از سر محبت یک اتفاق ساده نیست!
🔻مردم دنیا آرزو دارند همچین لحظهای که به راحتی در دسترس ماست را تجربه کنند.
➕فیلم سینی زنی مسیحیها در آمریکا
➕پاسخ جالب پناهیان به جوانان ایرانی ساکن کانادا که درخواست درس اخلاق داشتند!
#محرم
💌
#شیخ_رجبعلی_خیاط میگفت
جلسه روضهای بودم
دیدم آقایی داره چایی تعارف میکنه
زیرلب ذکری هم میگه
دقت کردم به دهانش
میگه: حسین دارم چه غم دارم
عجب
چه ذکری
چه حالی
خیلی به حالش غبطه خوردم
شب خواب دیدم
صفی تشکیل شده و اباعبدالله داره به کارنامهها رسیدگی میکنه
دیدم همون فرد هم داخل صف هست
زمانی که نوبت آن فرد رسید، اباعبدالله مثل آشغال اون رو از صف خارج کرد
متعجب و حیران بودم
دیدم اباعبدالله رو به من کرد و فرمود:
آشیخ، ما رییس دزدها نیستیم
از خواب بیدار شدم
صبح، پیگیر این فرد شدم
متوجه شدم
این فرد در اداره قند و شکر کار میکند، قند دولتی را به قیمت آزاد به مردم میفروشد
بله، این دستگاه هم دقیق است و هم لطیف
کسی با مال حرام نمیتونه دل اهلبیت رو بدست بیاره
💚💚💚
#تلنگـــرانه
🦋دیگر نوبت پروانگی ماست
باید از پیله تن رها شویم 🦋
🦋پرواز به سویت را آغاز کرده ایم
دُرست شبیه شاپرک ها ...🦋🦋
بافصل سوم رمان بانام
#پروازشاپرک ها🦋
ادامه رمان فصل اول ودوم ....
🦋باما همراه باشید...
تقدیم به نگاه زیباتون😊
صالحین تنها مسیر
"رمان #پرواز_شاپرکها🦋 #قسمت8⃣7⃣ زینب سادات گفت: بابا مهدی هم شما رو همینجوری دوست داشت؟ همینجور
"رمان #پرواز_شاپرکها🦋
#قسمت9⃣7⃣
انگار اقتضای اون سن هستش. کارای سخت رو میگیم چرا؟
کارای راحت رو میگم اینم کاره؟ دیگران انجام بدن میشن هورا، آفرین! مذهبی ببینیم میگیم ریا کاره! بی حجاب ببینیم میگیم دل پاک باشه کافیه! جهنم و بهشت و میگیم همین جا هستش و نماز و روزه رو بی خیال، بعد عزیزمون میمیره میگیم الان جاش تو بهشته! بگی منجی میاد میگن دروغه! بگی بتمن میاد، سوپرمن میاد همه ذوق میکنن! یادمه منم یک روزی اینجوری بودم. هیچی رو جزخودم قبول نداشتم. اگه من در این شرایط بد جسمی، این همه به زنم زحمت دادم، به شما زحمت دادم، بخاطر چیزیه بهش ایمان دارم. چشماتو خوب وا کن. در این راه، چیزهایی میبینی که هیچ کجای دنیا نمیبینی.
احسان: از کجا میدونید؟ شما که بار اول هست می آیید.
ارمیا: من راه دیگه ای این مسیر رو رفتم. این مسیر تو هستش.
احسان: مسیر شما چطور بود؟
ارمیا: سخت تر از مسیر تو
احسان: برام میگید؟
ارمیا: الان؟
احسان: خسته هستید؟
ارمیا: پس بذار خانومم بیاد، همینطور که میریم برات میگم.
ارمیا همانطور که آیه ویلچرش را هل میداد گفت:
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن
/ شرط اول قدم آن است که مجنون باشی!
اینجا که میای، باید عاشق باشی! باید خطر کنی. در کربلا 72 نفر یار مخلص بودند. به بدترین و سخت ترین شیوه ها به شهادت رسیدن. حتی تصور این موضوع آدم را به وحشت میندازه. حالا، امام زمان ما، یک تجمع بین المللی گذاشته که آهای کسایی که میگید بیا بیا! بیاید ببینم چند نفرید؟ ما هستیم و یک
دنیا و چند میلیارد جمعیت، اونقدری هستید ادعا دارید؟ راست میگید که
اهل کوفه نیستید و تنها نمیذارید امام و ولی و منجی خودتونو؟ ببینیم میتونید از راحتی و امنیت و صحت خونه هاتون بیرون بیاید؟تا کجا از مال و جان و فرزندانتون میگذرید؟ تا کجا فدای الی الله میشید؟
احسان گفت: بازم به نظر من این کار عقلانی نیست. برای این کار هم باید جوانان با بنیه و آموزش نظامی دیده باشن!مگه جنگ الکیه؟ مگه میشه تمام دنیا رو یک پارچه میدون جنگ کرد؟
ارمیا: همین الانم خیلی از دنیا درگیر جنگ بوده و هست. جنگ قدرت، جنگ ثروت. مثل ما توی جنگ تحریم! دنیا همین الان هم یک پارچه جنگ هست. همه آدما، مرد و زن و پیر و جوان هم درگیر جنگ هستن.
ارمیا کپسول کوچکش را برداشت و نفس کشید.
ارمیا ادامه داد: یک روزهایی منم مثل تو به همه چیز شک داشتم. سیدمهدی رو میشناسی؟ پدر زینب سادات؟ قبل از به دنیا اومدن دخترش شهید شد. مدافع حرم بود در سوریه. همش فکر میکردم چقدر این کار بیهوده است. فکر میکردم مردم یک کشور دیگه ارزش این رو ندارن که بخاطرشون آدم دست از همه داشته هاش بکشه!
احسان: چی شد که نظرتون عوض شد؟ یادمه شما هم خیلی میرفتید؟
ارمیا: وقتی فهمیدم ارزش ها ارزش فداکاری دارن. ارزشهایی مثل جون همه انسان ها مهمه و برابر. چرا جون یک آمریکایی و اروپایی مهمه و با مرگش دنیا فریاد وا مصیبتا سر میده اما قتل عام کودکان غزه و سوریه و یمن هیچ انعکاسی ندارد. فهمیدم حرم حضرت زینب (س)یک ارزش و اعتقاد دینی هست و حافظ حرم ایشون بودن، حکم دستان حضرت عباس( س) بودنه. اون روز فهمیدم هر چی نماز خونده بودم، هر چی
نخونده بودم، از سر کج فهمی بود و اخلاص نداشتم.
احسان: همین اخلاص!خیلی از همین آدما، فقط همین روزا نماز میخونن. شایدم اصلا نخونن!بعضیا از ترس میخونن و بعضیا از روی ریا!
چه ارزشی داره این نماز ها؟ چراخودمون رو از ترس و استرس حرف مردم مجبور به انجام کاری میکنیم؟ خدا این نماز ها رو میخواد چکار؟
ادامه دارد...
نویسنده:👇
🌷سنیه منصوری
"رمان #پرواز_شاپرکها🦋
#قسمت9⃣7⃣
#پارت_دوم🦋🦋
ارمیا: بذار ساده بگم! فرضا تولدته و تو یک آدم ثروتمند و بی نیازی. برای اون شهر و مردمش هم کارهای مهم و زیادی انجام دادی. طوری که حیات اون شهر بخاطر این بوده که تو کمکشون کردی. یک مهمونی میگیری و همه شهر رو دعوت میکنی. یکی کادو نمیاره، یکی چون ازت میترسه میاره، یکی پول زیاد داره و چیز کم ارزشی میاره، یکی پول نداره و کم میخوره و زیاد کار میکنه تا چیزی خوبی برات بیاره و خوشحالت کنه.
همه اینها میدونن تو هیچ احتیاجی به این هدایا نداری و اصلا از اونها استفاده نمیکنی. حالا کدوم این آدما برات مهم تر میشن؟
احسان: اونی که بخاطر من سختی کشیده.
ارمیا: کدوم یکی عصبانیت میکنه؟
احسان: اون ثروتمندی که چیز کم ارزشی داد.
ارمیا: کدومشون باعث میشه از دعوت کردنش پشیمون بشی؟
احسان: اونی که کادو نیاورد؟
ارمیا: دیدی چه ساده است؟ فقط میخوای ثابت کنی کی واقعا دوستت داره، کی ادای دوست داشتنت رو در میاره، کی دوستت نداره و کی از تو بدش میاد! کیه که حرف تو رو گوش میده و آماده جان نثاری برای تو هستش و کی اصلا حرفهات براش مهم نیست؟ حالا تو بعد از این مهمونی، میخواهی پست های مهم مثال کارخونه خودتو تقسیم کنی! به همه هم گفتی اما بعضیا باور کردن و بعضیا باور نکردن. حالا چطور تقسیم میکنی؟ به اونی که اومده، شام خورده، میوه خورده، کیک خورده،
هیچی نداده هیچ، تو مهمونی دعوا ودزدی هم کرده و آبروتو برده، چی میدی؟
احسان: هیچی.
ارمیا: اون لحظه دوست داری چکارش کنی؟ بخاطر دزدیش زندانیش کنی و بخاطر آبرو ریزیش بزنیش و بخاطر بی اعتنایی به تو و جایگاهت ازشهر بیرونش کنی و میگی حیف نونی که این خورد!
آیه زیر گوش ارمیا گفت: خوب استاد و مرشدی شدی ها!
ارمیا خندید آرام گفت: شاید احسان پایان نامه من باشه! مثل من که پایان نامه سید مهدی بودم! باقیات الصالحات بذارم از خودم.
آیه لب ور چید: اینجوری نگو
ارمیا باز هم لبخند زد...
ادامه دارد...
نویسنده:👇
🌷 #سنیه_منصوری
"رمان #پرواز_شاپرکها🦋
#قسمت0⃣8⃣
دقایقی نگذشته بود که دوباره احسان سر بحث را باز کرد: یعنی هرکس ریش گذاشت و چادر سر کرد، آدم خوبیه و اینجوری نبود، بد؟
ارمیا سرفه ای کرد: کی این حرفو زدم؟ هر آدمی خوبیها و بدی های خودشو داره. یکی حجاب داره، نماز نمیخونه! یکی نماز میخونه حجاب نداره. یکی غیبت میکنه و ریش میذاره! ظاهر مالک نیست اما بخش بزرگی از ملاک هستش. ایمان وقتی نهادینه بشه،وقتی تمام وجودت بگیره، حالات درونی، به بیرون هم نمایان میشه. شنیدی که، از کوزه برون همان طراود که در اوست... بعضیایی که باعث این نوع سوگیری شما شدن، افرادی هستن که فقط ظاهرشون رو درست کردن، به امیدی که باطن خودش درست بشه. به این بحث و صحبتها توجه نکن. اینجا جاییه که باید ببینی و حس کنی. مردمی رو نگاه کن که همه داراییشون رو دستشان میگیرن و با احترام و خواهش برات میارن. مردمی رو ببین که بهترین رو برای تو میارن و خودشون شاید یک تکه نون برای خوردن زن و بچه هاشون ندارن! بچه هایی رو ببین که بخاطر اینکه زائر خونشون نرفته اون هم فقط یک شب، چطور گریه میکنن! احسان و کرمشون رو ببین. بخشندگی بی منت! گاهی دیدن کاری میکند که هزار شنیدن نمیکند.
🌷🌷🌷🦋🦋🦋
زینب سادات به آغوش مادر دوید و ارمیا ایلیایش را در آغوش کشید.
بوی اسپند و صلوات و چهره پر اخم سیدمحمد و خنده های ارمیا.
مادری پر از دلتنگیست. پر از عشق به طفلی که برای قد کشیدنش، قد باختی، جان دادی تا جان بگیرد. آیه مادرانه هایش را بین دو پاره وجودش قسمت میکرد. سهمی از آن زینب سادات و لطافت دخترانه اش، سهمی برای ایلیا و سن و سال نوجوانی اش.
ارمیا حسرت میریخت پای پاهایی که نتوانست پا به پای آیه اش باشد و شرمنده آیه بود وقتی آرام قدم برمیداشت و آرام تاولهای پاهایش را از او پنهان میکرد.
احسان هم مورد استقبال صدرا وسیدمحمد قرار گرفت.
سیدمحمد: سفر چطور بود؟
احسان: با تصورات من متفاوت بود.
سیدمحمد: ارمیا چطور بود؟
احسان: یکی دوبار مشکل تنفسی پیدا کرد. خداروشکر امکانات پزشکی در تمام مسیر بود. با اطلاعاتی هم که شما داده بودید، به مشکل خاصی بر نخوردیم.
صدرا: میدونم کار سختی بود برات. پیاده روی، کارهای شخصی ارمیا، بیماریش.
احسان: بیشتر کارهارو آیه خانوم انجام میداد. خیلی برام عجیب بود. یک صبر و آرامش خاصی در تمام مسیر داشتن. گاهی احساس میکردم مزاحم خلوت دو نفره اینها هستم. با اینکه بیشتر راه رو در سکوت بودن.
سیدمحمد: یک مدتیه عجیب شدن. دیگه دارم میترسم. انگار خبریه که فقط خودشون میدونن.
صدرا: منم همین حس رو دارم. یک چیزی شده که به کسی نمیگن.
احسان: پس اگه جای من بودید و تو مسیر اینهارو میدیدید چی میگفتید؟! طوری رفتار میکردن انگار سفر آخرشونه. جوری زیارت کردن انگار زیارت آخرشونه. جوری از حرم دل کندن انگار دارن جون میکنن.
پس از ساعتی احسان از جمع عذرخواهی کرد و با خداحافظی کوتاهی قصد خانه کرد. دم رفتن ارمیا دستش را گرفت و قرآنش را در دستان احسان گذاشت: یک روزی این قرآن مال سیدمهدی بود، حاج علی داد به من. هجده ساله همدم منه. اینو یادگاری از من و سیدمهدی نگهدار.
احسان با قدردانی گفت: مطمئن باشید خوب مواظبش هستم.
ارمیا: خوب مواظب بودن این فرق داره. اینو باید خوب بخونی و خوب عمل کنی. از اون امانتی هاست که اگه تو ظرف شیشه ای ازش نگهداری کنی، بهش ظلم کردی!
احسان: چشم. اما مطمئنید؟دختر پسر خودتون محق تر هستن برای داشتن این. بخصوص زینب خانم.
ارمیا: قصه این قرآن فرق داره. خوب مواظبش باش.
احسان که رفت حاج علی رو به ارمیا گفت: از قرآنت دل کندی؟
ارمیا: نه!بال پروازش باز بود، پر زدن بلد نبود!
حاج علی: تو هم کتاب پرواز رو بهش دادی؟
ارمیا: وقتش بود که از پیش من بره.
حاج علی دلش گرفت. بعضی آدمها راحت به قلبت می آیند و سخت میروند...
ادامه دارد...
نویسنده:👇
🌷 #سنیه_منصوری
خدایا
امشب دوای درد همـه
دردمندان باش
پنهاه همه بی کسان باش
گره ازمشکلات
همه باز فرما
ای مهربان
دستی که به سوی تو
بلند شد خالی برنگردان
شبتون مهدوی
🔶 نعمت #محبت حسین(ع) را ساده نگیر! 🔶
❣شما در معرض بزرگترین نعمت هستید؛ «نعمت اباعبدالله الحسین(ع)»، این نعمت را دست کم نگیرید!
🚩در این محرم، مدام دورِ خیمۀ اباعبدالله الحسین(ع) بگرد، به خودت بپیچ و بگو:
«خدایا! آخر من چطور باید از تو تشکر کنم؟! من مثل مادر بچهمرده برای حسین فاطمه گریه میکنم! میسوزم! دوستش دارم! من چطور تشکر کنم؟!»
▪️یک محرم، ده روز از خدا تشکر کن! یکبار سجدۀ شکر بهجا بیاور! یکبار!
بگو: خدایا ممنونتم که به من حسین(ع) دادهای.
میفرماید: «قیمت گریۀ برای حسین(ع) این است که با یک قطرهاش بهشت بر انسان واجب میشود؛ یک قطرهاش!» نسبت به نعمت اباعبدالله الحسین(ع) سراسر شکر باش،
این نعمت نعمتِ کمی نیست!
این نعمت محبت اباعبدالله الحسین(ع) را ساده نگیر...
#استاد_پناهیان
#محرم
┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
✨السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْإِمَامُ الْوَلِیُّ الْمُجْتَبَی وَ الْحَقُّ الْمُنْتَهَی✨
✨💥✨💥✨
💐هوایٺ..
ڪہ بہ #سرم ميزند 🤍°•
🌾ديگـردر هيچ هوايي
نميٺوانم نفس بڪشم
عجب نفسگير اسٺ ،
هـواۍ_بـي_تــ🌷و ⛈..‼️
🌷✧ خداوندا برساڹ حجّٺ حـق را ✧
برای این آمادگی باید مقدماتی فراهم شود. اولین آن، معرفت به محرم و صاحب محرم است تا وقتی که این معرفت وجود نداشته باشد، آدمی خود را آنچنان که در شأن محرم و صاحب آن است آماده نمیکند.
صدای قدمهای ماه عزای اشرف اولاد آدم به گوش میرسد، ماه سفره ماتم حضرت اباعبدالله(ع)؛ پس هر کسی که خود را نوکر و ارادتمند به ایشان میداند، باید روحا و جسما محیای ورود به ماه ماتم آن حضرت کند
این از جسم و اما روح که مرتبه ای بالاتر دارد. پس باید قلب و روح خود را برای محرم آماده کرد و آن را از حب گناه، ریا، حسادت، کینه و دیگر ناخالصیها پاک کرد.
خوش بحال کسانی که هم زنجیر می زنند!و هم زنجیرهای غیبت را از پای امام زمانشان باز می کنند...!
هم سینه می زنند!و هم به فکر سینه پر درد وغم و اندوه امام حی خویش هستند...!هم اشک می ریزند!و هم غصه چشمان مولایشان که صبح و شام بر مصائب جد غریبش خون گریه می کند هستند...هم سفره می اندازند!و هم سر سفره امام زمانشان نمکدان نمیشکنند..!
آنوقت با افتخار می گویند:
یاحسیـن اشک میریزند بر مظلومیت سالار شهیدان و غربت امام زمانشان و برای فرج منتقم آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین با اضطرار دعا میکنند.
ان شالله محرم امسال رو به بهترین نحو بگذرونین و برات کربلاتون رو بگیرین از ارباب
حنجره ای که می خواهد به ذکر مصائب آن حضرت بپردازد باید از آهنگ های لغو حرفهای بیهوده پاک باشد. دستی که میخواهد سینه بزند باید از اعمال حرام دور باشد
پایی که میخواهد وارد مجلس والا مقام آن حضرت شود باید از راه های حرام و ناشایست دور باشد. صد البته که خود اهلبیت(ع) نیز وقتی کسی همت به ترک گناه کند و از ایشان کمک بخواهد، به او کمک میکنند.
✅عملی مهم در روز آخر ذی الحجه
🔻این روز، روز آخر سال اسلامى قمرى است. لذا مرحوم «سیّد بن طاووس» نقل کرده است که در این روز، دو رکعت نماز مى خوانى و در هر رکعت، یک مرتبه سوره «حمد» و ده مرتبه سوره «قل هو الله» و ده مرتبه «آیة الکرسى» را مى خوانى و پس از نماز مى گویى:
🔸اَللّـٰهُمَّ مٰا عَمِلْتُ فى هٰذِهِ السَّنَةِ مِنْ عَمَل نَهَیْتَنى عَنْهُ وَلَمْ تَرْضَهُ، وَنَسیتُهُ وَلَمْ تَنْسَهُ، وَدَعَوْتَنى اِلَى التَّوْبَةِ بَعْدَ اجْتِرٰائى عَلَیْکَ،
اَللّـٰهُمَّ فَاِنّى اَسْتَغْفِرُکَ مِنْهُ فَاغْفِرْ لى، وَمٰا عَمِلْتُ مِنْ عَمَل یُقَرِّبُنى اِلَیْکَ فَاقْبَلْهُ مِنّى، وَلاٰ تَقْطَعْ رَجٰآئى مِنْکَ یٰا کَریمُ.
🔺وقتى چنین کردى شیطان مى گوید: واى بر من! هرچه در مدّت این سال زحمت کشیدم (و او را وسوسه کردم) با این عمل، همه را از بین برد و سالش را به خیر پایان داد!
📚 مفاتیحالجنان