🔴 سخن #امام_حسین (ع) راجع به مظلومیت امام مهدی
🔵 حضرت امام حسین(ع) در عالم مکاشفه به یکی از علمای قم فرمودند:
🌕 «مهدی ما در عصر خودش مظلوم است، تا می توانید درباره ی مهدی(ع) سخن بگوییدو قلم فرسایی کنید، آن چه که درباره ی شخصیت این معصوم بگویید درباره ی همه ی معصومین(ع) گفته اید، چون حضرات معصومین همه در عصمت و ولایت و امامت یکی هستند و چون عصر، عصر حضرت مهدی(ع) است سزاوار است که درباره ی او مطالب گفته شود.
🌹و در خاتمه فرمودند:
🔵 باز تأکید می کنم درباره ی مهدی ما زیاد سخن بگویید و بنویسید، مهدی ما مظلوم است، بیش از آنچه نوشته و گفته شده باید درباره اش نوشت و سخن گفت.
📚 صحیفه ی مهدیه، ص ۸۳
#امام_زمان #محرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️نوحــــهۍ مفهومــی 'حــــاجمحمودڪریمی' راجعبہ #حجاب❗️
نیوفتد از سر چادر و معجر ✊
#امام_حسین «ع»
#محرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شب_جمعه
✍کسی منو نخواست ولی تو دادی راهم
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ و َلاجَعَلَهُ اللّه ُآخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
4_5936024503950770598.mp3
8.81M
🔳 #نماهنگ #محرم
"شب هفتم"
از بین خیمه اومد سرباز....
🎤حاج محمود کریمی
🚩 هیئت مجازی #تنهامسیرآرامش
▪️@IslamlifeStyles
4_5927083859509250331.mp3
17.21M
🔳 #شور #محرم
"شب هفتم"
|به کی اعتماد کنم
🎤حاج مهدی رسولی
🚩 هیئت مجازی #تنهامسیرآرامش
▪️@IslamlifeStyles
recording-20220804-202850.mp3
3.25M
🌷 کمی نزدیک تر شدن به مولا...
🔹 جلسه هفتم: شتاب برای رسیدن به هدف
🎙حاج آقا حسینی
🚩 هیات مجازی تنهامسیرآرامش
▪️@IslamlifeStyles
صالحین تنها مسیر
#قسمت_هجدهم کوچ غریبانه💔 -حالا همین امروز که من هزار تا کار و بدبختی دارم تو می خوای ول کنی بری؟
#قسمت_نوزدهم
کوچ غریبانه💔
میان حرفش پریدم:
-چرا...اتفاقا خستگیم در رفته.اگه چند دقیقه صبر کنید زود حاضر می شم.
-باشه عزیزم،عجله نکن،یه لباس مرتب هم بپوش.
متوجه نگاه چپ چپ مامان شدم ولی چه فرقی می کرد.هنگام خداحافظی دوباره نظری به سرتا پایم انداخت:
-حالا چرا این لباساتو پوشیدی؟می خوای بری بشور بمال کنی نمی خوای بری مهمونی که!
به جای هر جوابی با عمه راهی شدم و گفتم:
-اگه دیر کردم دلتون شور نزنه.
گرچه خیلی مسخره به نظر می رسید که آنها برای من دلواپس بشوند.کمی که دور شدیم عمه پرسید:
-فرش به این بزرگی رو تنهایی شستی؟
-آره؛هرچند مامان واسه اینکه زبونش رو من دراز باشه سعیده و مجید و به زور فرستاد که مثلا کمک کنن.
-پس واسه همین رنگ به روت نبود.
-اگه دل آدم خوش باشه کار آدمو خسته نمی کنه.امروز بنا بود با بچه های کلاس برم اردو،ولی مامان نذاشت و
شستن فرشو بهانه کرد،این بود که خیلی ناراحت شدم.
-که این طور پس بیخود نبود امروز دلم شورتو می زد.
-الهی فداتون بشم عمه جون،فکرکنم تو تموم دنیا فقط شمایید که دلتون نگرانم می شه.
-نه اشتباه نکن،یه نفر دیگه هست که بیشتر از من واسه تو نگرانه.از قضا اگه اون پیشنهاد نکرده بود به عقل من نمی
رسید که پاشم بیام دنبالت.
انگار قند توی دلم آب کردند.لبخندزنان پرسیدم:
-اون یه نفر حالش چطوره؟
-خوبه... الانم که تو رو ببینه بهتر می شه.
-مگه اومده؟اینجاست؟
-آره امروز همه مون منزل زهرا دعوتیم.مسعود پیشنهاد کرد که بیام تو رو هم بیارم.قضیۀ سفره بهانه بود.
-پس واسه یکشنبه سفره ندارین؟
-چرا سفره که داریم،ولی یه سفره انداختن اون قدر زحمت نداره که از دو روز قبل بخواییم دست به کار بشیم.تازه
اگه کاری هم باشه ما خودمون هستیم.من دارم تو رو می برم که یه کم خستگیت در بره.
دستش را با محبت گرفتم:
-الهی فدات بشم عمه،کی می شه واسه همیشه بیام پیش خودتون زندگی کنم.
زهرا از محمد و مسعود بزرگتر بود.بعد از رفتن او به خانه بخت عمه خیلی احساس تنهایی می کرد و بخصوص بعد از
مرگ ناگهانی حاج اکبر همسرش این تنهایی محسوس تر بود.
حاج اکبر هم مثل پدر من کسب و کار آزاد داشت و از بازاری های قدیمی به حساب می آمد.از قضا او هم همان
ظرف و ظروف و میز وصندلی را برای جشن ها یا مراسم کرایه می داد.بعد از مرگ او پسر ارشدش محمد جایش را
گرفت و رسما سرپرست خانواده شد.مسعود دومین سال دانشگاه را می گذراند،با این حال از هیچ کمکی دریغ
نداشت و در مواقع ضروری وردست محمد بود.