#راه_روشن
🌹امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف فرمودند:
🔺أنَا بَقِيَّةُ اللّه ِ في أرضِهِ و خَليفَتُهُ و حُجَّتُهُ عَلَيكُم
🔻من يادگار خدا در زمين و جانشين و حجّت او بر شما هستم.
📚 كمال الدّين، صفحه۳۳۱
#راه_روشن
🌹امام خمینی (ره):
🔺بدبختی ملت ما آن وقتی است که ملت ما از قرآن جدا باشند، از احکام خدا جدا باشند، از امام زمان جدا باشند. ما آزادی در پناه اسلام می خواهیم استقلال در پناه اسلام می خواهیم اساس مطلب اسلام است.
📚صحیفه نور، جلد۶، صفحه۲۶۹
#راه_روشن
🌹امام خامنهای:
🔺مسلمان با درسِ انتظار، تعلیم می گیرد که بن بستی درزندگی بشر نیست که باز نشود، وقتی درنهایتِ زندگیِ انسان، خورشیدِ فرج ظهور خواهد کرد، در بن بست های جاریِ زندگی هم همین فرج مورد انتظار است.
۱۳۸۴/۰۶/۲۹
16.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥#نماهنگ |اللهُ مولانا
👈روایت رهبر انقلاب از دلیل قدرت ملت ایران
👈رهبر انقلاب: خیلی این انقلاب چیز عجیبی است، حالا حالاها دردسرها برای اربابان دنیا خواهد داشت.
#نجوای_جمعه
✍️سلام آقای من مولای من دوستت داریم مطیعت هستیم منتظرت هستیم راه را آب میدهیم تا تو نگارمان برسی نگاه دائممان به درب است تا که توسط شما زده شود هرچند تو خود صاحبخانه ای. با دشمنانت میجنگیم تا جاده مهیای آمدن شکوهمندت شود. فقط ندبه نمیکنیم بلکه جهاد هم میکنیم فقط دعا نمیکنیم دعوت هم میکنیم مظلومان را برای زدودن ظالمان تا خار راه کنده شود و تو در مسیر بی مانع برای امامت ما بیایی. ما برگزیده هستیم چون شما را در قلب خود داریم.
CQACAgQAAx0CVc35HwACeMljl4Jm7pCZAhw63Ojh-0fBS4w0ewACzQ8AAnTmuVDmDaDls8qykysE.mp3
2.74M
🔶 #پویش " حذف دلار از سیستم مبادلات رسمی کشور" ایجاد شد.
🔻با توجه به اینکه یکی از ارکان جنگ اقتصادی در برابر ملت ایران، دلار آمریکاست، ضرورت دارد مسئولین اقتصادی کشور هرچه سریعتر دلار را محل اتکا اقتصاد کشور خارج و نقدینگی کشور را با اتکا به طلا مستحکم کنند.
🔻حتما از این پویش حمایت کنید. 👇🏻
https://www.farsnews.ir/my/c/176804
🍃لطفاً در خانهی ما سبز شو!
🤧این روزها بازار سرماخوردگی و آنفولانزا حسابی داغ است؛
⁉️اما چهکار کنیم که یک سرماخوردگی ساده به یک گلودرد چرکی تبدیل نشود؟
🌱پونه یکی از راهحلهاست. پونه گیاهی از خانوادهی نعناست که طعم و بوی قویتری به نسبت نعنا دارد و به صورت وحشی در صحرا و کنار رودخانهها میروید.
☘پونه ضدنفخ، خلطآور و مفید برای سیاهسرفه و آسم است.
پونه یک خاصیت میکروبکشی قوی دارد و بههمینخاطر برای مبارزه با ویروسها مورد مناسبی به شمار میرود.
🤒این گیاه تب و علایم سرماخوردگی، آنفولانزا و سرفه را از بین میبرد.
🥃برای استفاده از خواص این گیاه درمانگر، یک قاشق برگ پونهی خشک را به یک لیوان اضافه کرده و روی آن آب جوش بریزید. 15 دقیقه صبر کنید تا عصارهی پونه به آب جوش، رنگ و طعم بدهد. بعد مخلوط را صاف کرده و این دمنوش را با عسل شیرین کنید و بخورید.
📕منبع: معارف اسلامی، ج۲، ص۲۷
#سرماخوردگی
#اصول_تغذیه
🏡 خانواده بزرگ طبیبِ جان 👉
❣۰•●◍ ▬▬▬▬▬▬▬▬▬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینم اثر اساتید نقاشی، اینها در دو یا سه روز تولید شده
استاد فرشچیان هم تلفنی با این رویداد در ارتباط بود بخاطر بیماریشون نتونستن بیان. ولی اساتید دانشگاه فرشچیان اینجا سنگ تموم گذاشتن
اثرات گرافیکی، تصویرسازی و.... هنوز مونده
رویداد ملی #جان_فدا
✍حسیندارابی 👈 عضوشوید
@hosein_darabi
.
♥السلام علیک یا ابا صالح المهدے♥
❣#قرار_شبانہ❣
✨بسماللهالرحمنالرحیم✨
🕊اِلـهی عَظُمَ الْبَلاءُ،وَبَرِحَ الْخَفاءُ،وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ،وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ،وَمُنِعَتِ السَّماءُواَنْتَ الْمُسْتَعانُ،وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِوالرَّخاءِ؛اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد ،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ،وَعَرَّفْتَنابِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم،فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلاً قَريباًكَلَمْحِ الْبَصَرِاَوْهُوَاَقْرَبُ؛يامُحَمَّدُياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُماكافِيانِ،وَانْصُراني فَاِنَّكُماناصِرانِ؛
يامَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ،اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني،السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ،الْعَجَل،يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ،بِحَقِّ مُحَمَّدوَآلِهِ الطّاهِرين🕊
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
صالحین تنها مسیر
قسمت(۵۵) #دختربسیجی نه! چجور یه مگه؟ _یه جورایی به سربه سر گذاشتن این دختره عادت کردم حالا که نی
قسمت(۵۶)
#دختربسیجی
نزدیک تر اومد و جواب داد:حقم رو.
_چه حقی؟
_حق اینکه تو حق نداری هر کار که دلت خواست باهام بکنی و بعدش هم منو رها
کنی به امان خدا.
_اینجا یه همچین حقی وجود نداره.
_داره! یعنی من میخوام که وجود داشته باشه.
پاشدم و جلوش وایستادم و گفتم:سایه من اصلا حوصله ندارم.
_آراد تو حوصله چی رو نداری؟ تو می دونی با من چیکار کرد.....
با عصبانیت وسط حرفش پریدم و غریدم: من با تو کاری نکردم. ...
با لحن آروم تری ادامه دادم:سایه! چرا فکر می کنی من احمقم؟.. درسته اونشب
من توی حال خودم نبودم ولی انقدر حالیم بود که تو اولین بارت نبوده.
دیدم که با شنیدن حرفم نگاهش نگران شد و رنگش پرید ولی به روی خودش
نیاور د و سرم داد زد:تو داری به من تهمت می زنی؟ اگه مرد نیستی که پای کار ی
که کردی بایستی بگو نیستم دیگه چرا تهمت میزنی؟ .
_خودت هم خوب می دونی که تهمت نیست.
_آراد من عاشق تو شدم و تو به من این جوری میگی ؟ این خیلی نامردیه!
قسمت(۵۷)
#دختربسیجی
_اصلا من نامردم و تو هم اشتباه کردی که عاشق یه نامرد شدی.
_دنیا همینجوری نمی مونه آقا آراد! من این نامردیت رو تلافی می کنم.
به حرفش پوزخند زدم که عصبی شد و در حالی که به سمت در اتاق می رفت
گفت: فقط صبر کن و ببین چی به روزت میارم کاری می کنم که بهم التماس کنی
و بخوای ببخشمت.
برای اینکه بیشتر حرصش رو در بیارم قهقهه ای سر دادم که با عصبانیت بیرون رفت و در رو محکم به هم زد.
کلافه خودم رو روی مبل انداختم و با کف دو دستم به صورتم دست کشیدم.
من خودم رو به خاطر کاری که با سایه کرده بودم سرزنش میکردم و حتی اگه یک
در صدم احتمال می دادم سایه اولین بارش بوده باشه باهاش ازدواج می کردم ولی
من آدمی نبودم که کسی مثل سایه بتونه گولش بزنه.
نقشهی سایه برا ی گول زدن من خوب بود ولی او من رو خوب نشناخته بود و نمی دونست حافظه ی خوبی دارم و جزئیات خوب یادم می مونه حتی توی اوج مستیم
سایه با اومدنش به شرکت به حالم گند زده بود و حال خرابم رو خراب تر کرده بود برای همین قرار ملاقاتم رو با مدیر یکی از شرکتهای طر ف قرارداد کنسل کردم و به
قصد رفتن به خونه از شرکت بیرون زدم.
با ورودم به خونه، مرسانا، دختر سه ساله و خوش سرزبون آیدا خودش رو توی بغلم
انداخت و غافل گیر م کرد.
توی اون اوضاع بودن مرسانا و بازی کردن باهاش بهترین چیزی بود که حالم رو
عوض می کرد.
مرسانا رو بغل کردم و روی مبل راحتی وسط حال لم دادم و او رو با دو دستم بالا
بردم و شکمش رو به صورتم مالیدم که با صدای بلند قهقهه زد و من برای اینکه بیشتر بخنده و کیف کنم بیشتر سرو صدا به راه انداختم و باهاش بازی کردم
که آیدا با سینی چای توی دستش بهمون ملحق شد و بعد سلام کردن روی مبل
کناریم نشست.
دست از سر به سر گذاشتن مرسانا برداشتم و به آیدا که با لبخند بهمون نگاه میکرد نگاه کردم.
به چشمای قرمز و پف کرده اش خیره شدم و گفتم : چیزی شده ؟
لبخند بی جونی زد و گفت: نه داداش! چطور ؟
_آخه به نظر میاد گریه کردی!
_چیزی نیست.. .
مامان که تا اون لحظه توی آشپزخونه بود به طرفمون اومد و گفت:چی چی رو چیزی نیست، خانم باز هم با شوهرش دعواش شده.
قسمت(۵۸)
#دختربسیجی
چاییم رو از روی میز برداشتم و بی خیال گفتم: خب دعوا که کار زن و
شوهراست.
مامان کنارم نشست و گفت: یعنی تو برات مهم نیست که شوهر خواهرت با
خواهرت چجور رفتاری داره و همه اش دعواش می کنه!؟
یه مقدار از چاییم رو خوردم و جواب دادم: تا جایی که من میدونم سعید آدم بدی نیست و اخلاقش خیلی هم خوبه ولی چشم!
سر فرصت باهاش حرف می زنم.
آیدا با گریه گفت:دستت درد نکنه داداش پس یعنی من بدم و مشکل از منه؟!
_نمی دونم! خودت چی فکر میکنی؟
آیدا که انتظار نداشت این حرف رو بهش بزنم و طرف سعید رو بگیرم عصبانی
شد و به قصد اتاقی که حتی بعد ازدواج کردنش هنوز هم مال خودش بود از پله
ها بالا رفت.
مامان سرم غر زد:واقعا که! تو به جای اینکه از خواهرت طرفداری کنی طرف سعید
رو می گیری ؟
_من از سعید طرفدار ی نکردم فقط گفتم آیدا یه ذره بیشتر به رفتارش با سعید
دقت کنه! شما هم به جای اینکه ازش حمایت کنی یه ذره شوهر داری یادش بده.
قسمت(۵۹)
#دختربسیجی
آیدا هم از نظر قیافه و هم از همه نظردیگه از اون سرتره پس اونه که باید حد
خودش رو بدونه و پاش رو از گلیم ش دراز تر نکنه.
من که می دونستم بحث کردن با مامان بی فایده است دیگه چیز ی نگفتم و
خودم رو با بازی کردن با مرسانا که روی مبل راه می رفت مشغول کردم.
اون شب رو آیدا خونه ی ما موند و به خونه اش نرفت! وقتی هم که بابا پرسید
چرا شب به خونه اش نرفته مامان به دروغ گفت سعید برای کارش به شهرستان
رفته و خونه نیست و آیدا هم چون تنها بوده پیش ما اومده.
مامان چون می دونست بابا هم مثل من ممکنه حق رو به سعید بده و با موندن
آیدا مخالفت کنه واقعیت رو جور دیگهای گفت تا بابا چیزی نفهمه!
صبح روز چهارشنبه زودتر از هر روز از خواب بیدار شدم و به شرکت رفتم.
اون روز برعکس روز قبل سر حال بودم و با اینکه علتش برام مجهول بود اما من
این سرحالی رو دوست داشتم و برام خوشایند بود.
حال هوای شرکت هم اون روز عوض شده بود و خانم رفاهی رو هم برعکس روز قبل
که کسل و بی حوصله به نظر میرسید اون روز توی سالن سر حال دیدمش که
بهم سلام کرد.
تنها این پرهام بود که با اخمای توی هم جلوی در اتاقش وایستاده بود و من رو نگاه
می کرد و وقتی دید من متوجه اش شدم پوزخندی زد و به اتاقش رفت .
بهار نارنج:
قسمت(۶۰)
#دختربسیجی
بدون توجه به پرهام، مقابل میز منشی وایستادم و رو به نازی گفتم: امروز خودم
به دیدن مهندس ترابی میرم پس باهاش تماس بگیر و ببین کی وقت داره
همو ببینیم.
_چشم همین الان تماس می گیرم.
از میز منشی فاصله گرفتم که با شنیدن سر وصداییکه از اتاق حسابداری
نشئت می گرفت به اونطرف نگاه کردم و گفتم : توی اون اتاق خبریه ؟
لبخند گنده ا ی رو ی لب نازی نشست و گفت: آرام امروز اومده و باز دخترا دورش
جمع شدن که ازش سوغاتی بگیرن.
ناخودآگاه اخمام توی هم رفت و بدون هیچ حرفی به اتاقم رفتم.
نمی خواستم باور کنم حال خوب اونروزم به خاطر وجود آرام توی شرکت بوده ولی
این واقعیت داشت که من به خاطر وجود کسی خوشحال بودم که دل خوشی ازش
نداشتم و دنبال راهی بودم که از شرکت بیرونش کنم.
از رفتارای ضد و نقیض خودم عصبی بودم و با کلافگی دستام رو پشت گردنم
قالب کردم و پشت دیوار شیشه ای وایستادم که در همین حال در اتاق باز و
مش باقر با سینی چای وارد اتاق شد و با خنده بهم سلام کرد و صبح بخیر
گفت.
به طرف میز کارم رفتم و در همان حال جواب سلامش رو دادم.
مش باقر سینی توی دستش رو روی میز گذاشت و گفت:آقا اگه با من کاری
ندار ی
من برم به کارم برسم.
پشت میزم نشستم که با دیدن ظرف سوهان توی سینی تعجب کردم و خواستم
چیزی بگم که مش باقر خودش گفت:این سوغات مشهده خانم محمدی زحمتش
رو کشیده.
چیزی نگفتم و به ظرف سوهان خیره شدم که مش باقر از اتاق خارج شد و پرهام
جاش رو گرفت.
به پرهام که هنوز هم ناراحت به نظر میرسید نگاه کردم و گفتم :تو معلوم هست
امروز چت شده؟
نیشخندی زد و با کنایه گفت:من که معلومه چمه از اومدن این دختره ناراحتم ولی تو معلوم نیست چته که امروز بر عکس دیروز و روز یکشنبه کبکت خروس می
خونه.
دست به سینه به پشتی صندلی تکیه دادم و گفتم : درست فهمیدی من امروز
حالم خوبه ولی این ربطی به اون نداره.
با چشم به ظرف روی میز اشاره کرد و گفت: چه قدرم معلومه که ربط نداره.
_پرهام تو یه چیزیت میشه! کلا چند وقتیه که عوض شدی!
#سلام_امام_زمانم
📖 السَّلامُ عَلی وَلِیِّ اللَّهِ وَ ابْنِ اَوْلِیآئِهِ...
🔸سلام بر تو ای مولایی که همچون پدران پاکت، بر ذره ذره این عالم ولایت داری.
🔸سلام بر تو و بر روزی که زیر پرچم ولایت تو جهان آباد خواهد شد.
📚 بحار الأنوار، ج۹۹، ص ١١٧.
ریا
🌸از حضرت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) روایت شده:
و اما ریا کار چهار نشانه دارد:
1- هنگامی که کسی نزد اوست به عبادت خدا حریص است
2- در تنهایی تنبل وبی حال است.
3- در همه ی امورش به دنبال ستایش دیگران است
4- با تمامی توان در نیکوکارکردن ظاهرش می کوشد.
📚منبع : تحف العقول، چاپ جامعه مدرسین، ص٢٢
🌸از امام رضا (علیه السّلام) روایت شده:
کسی که کار خوبش را مخفیانه (و به دور از ریا) انجام دهد، هفتاد برابر پاداش می گیرد.
📚منبع: مسند،ج1،ص264
▪️.مهمترین درسِ #فاطمیه:
در راه یاری امام، هیـچ عذر و بهانهای پذیرفته نیست، نه برای مردان نه برای زنان.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَ_الْفَرَجْ
▪️✨▪️✨▪️✨▪️
آیت الله وحید خراسانی:
خوشا به حال کسانی که در فاطمیه کمال جِد و جهد را به کار بندند برای این که نام او و مصائب او را احیا کنند. نص قرآن این است:
«قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى؛»
ای پیغمبر ما به این مردم بگو: من از شما اجری نمی خواهم الا یک مطلب. آن مطلب چیست؟ مودت به ذی القربی من. بعد هم به روایت معتبر نزد عامه و خاصه، معین کرد و فرمود:
«أقرب الناس إلیّ فاطمة.»
خدمت به فاطمیه این است. کیست که عظمت مطلب را درک کند .
خوشا به حال شما؛ آنهایی که، این توفیق را پیدا کردند که روز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها را احیا کنند. اینها اینجا نمی فهمند و به عظمت کارشان نمی رسند. دو وقت می فهمند: یکی دم جان دادن و یکی هم هنگام قیامت کبری. قضیه حـضرت زهرا سلام الله علیها این است.
✨🍃✨🍃✨🍃
رزق همگی ظهور آخرین حجت الهی ان شاءالله
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمة عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
▪️✨▪️✨▪️✨▪️