eitaa logo
صالحین تنها مسیر
219 دنبال‌کننده
16.7هزار عکس
6.7هزار ویدیو
267 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ساعت ۸ به وقت امام هشتم✨ زندگی در شهر تو زیباترین رویای ماست همهٔ صحن تو پر از گرمای آغوش خداست هر کسی که خاک را زر میکند با یک نگاه خاک درگاه تو بر چشمان زارش توتیاست زائرانت بی طواف خانهٔ حق حاجیند مرقدت بیت الحرام هر فقیر و بی نواست زشت و زیبا ، خوب یا بد در نگاهش درهمند بر سر این سفره کی فرقی میان بنده هاست؟ ناز کردیم و کشیدی ناز ما را از وفا قصهٔ معشوق و عاشق در حریمت جا به جاست 😍✋ اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ 💌💌💌💌💌💌💌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥جمله امام رضا علیه‌السلام به آیت‌الله بهجت ✨سلطان قلبم امام رضا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
استاد پناهیان هستند گوش بدین ضرر نکردین در باره حجاب و ( کسایی که با برهنگی حاکمیت شیطان رو بجای خدا قبول کردن و میشن و جایگاه ابدیشون جهنمه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 حجاب ؛ قانون و پلیس 🔹 در قرآن خداوند در آیه‌های ۳۰ و ۳۱ سوره نور و درباره حجاب ظاهری در آیه‌های ۵۳ و ۵۹ سوره احزاب تعیین تکلیف نموده است. بی‌تردید ، ضروری دین هست و رعایت آن واجب شرعی است. به ابعاد دینی و شرعی آن پرداخته شده است و باید مستمراً با ادبیات متناسب با مخاطب تبیین شود. در این پست بنا ندارم به ابعاد آن بپردازم و می‌خواهم به جنبه قانونی مقابله با بی‌حجابی بپردازم. 🔹 ممکن است فردی بگوید من اعتقاد دینی ندارم یا حتی اقلیت‌ دینی هستم و نمی‌خواهم رعایت کنم و با این نگاه، نسبت به اقدام مهم پلیس در مقابله با بی‌حجابی معترض باشد و آن را نپذیرد لذا پاسخی حقوقی را در دفاع از عملکرد پلیس ضروری می‌دانم. 🔹 اینجا همانند قوانین رانندگی است. فرد با هر اعتقاد و دین و مذهبی می‌بایست قانون رانندگی را رعایت کرده و به آن احترام بگذارد. قانونگذار هم به پلیس اجازه داده که با قانون شکن برخورد و جریمه کرده یا حتی خودرو را توقیف کند. لذا در زمینه حجاب از منظر حقوقی باید به چند نکته مهم توجه کرد: 🔺۱. در مورد جرم بودن کشف حجاب: در تبصره ماده ۶۳۸ قانون مجازات اسلامی، موضوع کشف حجاب به عنوان مصداق بارز عدم رعایت حجاب اسلامی، شده و در جرم بودن آن شکی نیست بی‌حجابی از جرائم مشهود است. 🔺۲. طبق ماده ۴۵ قانون آئین دادرسی کیفری، تعریف و تبیین شده و وظایف و اختیارات ضابطان مقرر گردیده است. کشف حجاب، جرم مشهود است و ضابطان که مهم‌ترین آن‌ها است، موظف به ورود مستقیم در جهت مقابله با مجرم و اسباب جرم هستند پس پلیس قانوناً وظیفه مقابله با جرم بی‌حجابی را دارد و قانون چنین اختیار بلکه وظیفه‌ای را برای پلیس تعیین کرده است. در اصل این مسأله نباید تردید داشت. 🔺۳. پس برخورد پلیس با بی‌حجاب‌ها کاملاً قانونی است و پلیس در طرح جدید، در حال برخورد با قانون‌شکنان است. طبعاً اصل بر و ارشاد است مگر فردی به رعایت قانون بی‌توجهی کند که حتما طبق ضوابط با برخورد می‌شود. 🔺۴. برخی بی‌حجابی را با عبور از چراغ قرمز مقایسه می‌کنند گویی یک تخلف عادی در چهار راهی رخ داده و پلیس باید او را جریمه کند. این مقایسه اشتباه است. حتی اگر بخواهیم مقایسه‌ای هم بکنیم باید بگوییم بی‌حجاب کسی است که در یک اتوبان بزرگ که همه با سرعت در حال حرکتند او یکطرفه می‌رود. یعنی هر لحظه بزرگ‌ترین خطر را برای خود و همه رانندگان ایجاد خواهد کرد. این خطر فقط متوجه آن فرد نیست بلکه همه کسانی که در آن محیط هستند را تهدید می‌کند. اینجا فقط با تذکر یا جریمه مشکل را حل نمی‌کنند بلکه بلافاصله او را متوقف و جهت را درست می‌کنند. 🔺۵. اما نکته مهم‌تر اینکه توجه کنیم که حدود ۴۰ نهاد و دستگاه در زمینه حجاب مسئولیت دارند و آخرین حلقه آن پلیس است که در صورت عدم تاثیرگذاری سایر اقدامات روی یک فرد و قانون‌شکنی علنی، موظف به برخورد با جرم مشهود است. در اینجا سایر دستگاه‌ها باید پاسخ دهند که چرا وظایف خود را انجام نمی‌دهند تا کار به برخورد سخت کشیده شود؟!! این به‌معنای دفاع از برخی خطاهای اندک در روش برخورد نیست و پلیس نیز باید رعایت حداکثری را در مقابله بکند اما اصل اقدام پلیس بلحاظ قانونی درست و قابل دفاع است. (6) | عضوشوید 👇 http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جان آقام (عج) بخوان دعای فرج رادعااثردارد دعاکبوترعشق است وبال وپردارد 🌺دعای منتظران درعصرغیبت🌺 اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى ❤️برای سلامتی آقا❤️ بسم الله الرحمن الرحیم اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً 💖دعای فرج💖 بسم الله الرحمن الرحیم اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء ُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع)و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیت الله فی ارضه به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
🌱بهار از پشت چشمان تو ظاهر می‌شود روزی زمین با ماه تابانت، مجاور می‌شود روزی... 🌱تو باقی‌مانده‌ی حقی،به زیتون‌ و‌ زمان سوگند تمام عصرها باتو، معاصر می‌شود روزی... تعجیل در فرج مولایمان صلوات 🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صالحین تنها مسیر
•°•﴿بسم الله رحمن الرحیم﴾•°• #پارت_2🌹 #محراب_آرزوهایم💫 کمی سرش رو بالا میاره، لبش رو به دندون می‌گ
•°•﴿بسم الله رحمن الرحیم﴾•°• 🌹 💫 تلفن رو قطع می‌کنم. به سرعت سوار یک تاکسی زرد رنگ به سمت خونه حرکت می‌کنم. نفس عمیقی می‌کشم و کلید می‌ندازم و در رو باز می‌کنم. یک راست میرم توی زیرزمین و به هانی زنگ می‌زنم تا لباس‌هام رو بیاره. بعد از تعویض لباس، ذهنم رو آروم می‌کنم و آماده میشم برای رفتن، باید ثابت کنم که مامانم تنها نیست و یک دختر داره که همه جوره پشتشه. پله‌ها رو یکی‌یکی بالا میرم و داخل خونه میشم. به محض اینکه متوجه حضورم میشن از جاهاشون بلند میشن و سلام می‌کنن. با نگاهی کوتاه همه رو از پیش چشم می‌گذرونم. مامان و خاله مریم که کنار هم نشستن با یک روحانی و یک آقا پسرِ تقریبا بیست و پنج_بیست شیش ساله. بعد از سلام و احوالپرسی‌ای کوتاه لبخندی می‌زنم و میگم: - با اجازه‌تون من میرم کمک هانیه جان. خاله در جوابم میگه: - راحت باش گلم. سریع خودم رو از اون مخمصه خلاص می‌کنم و میرم توی آشپزخونه. تا می‌رسم هانیه آوار میشه رو سرم. - دیدیش؟ خداروشکر که از توی پذیرایی دید نداره واگرنه آبرویی برام نمی‌مونه. خیلی بی‌تفاوت جواب میدم. - نه متاسفانه من مشکل بینایی دارم، آره دیگه کور که نیستم. - خیلی خب حالا توام. هانیه که متوجه میشه حوصله حرف زدن ندارم، مجبور میشه که ساکت بمونه اما تعجب و فوضولی بیش از حدم نمی‌زاره ساکت بمونم. - هانی؟ - هوم؟ - ماشاءالله مامانم جوون پسند شده‌ها. - آره ماشاالله قیافه‌شون اصلا به سنشون نمی‌خوره. - خیلی دوست داری می‌تونیم تورو بدیم بهشون، هوم؟ - چــــــــــــــی! دختره‌ی بی‌ا‌‌دب. - چیه خوب جوون به این رعنایی. - واستا ببینم کجاش برا من جوونه؟ - همه‌ش. - نخیرم برای مامان خانوم شما جوونه نه برای من. - چی میگی تو؟! چند ثانیه‌ای با بهت نگاهم می‌کنه و یک‌دفعه بلند می‌زنه زیر خنده‌. - واستا ببینم تو کلا داماد رو اشتباه گرفتی. - هیــــــــس، صدای خنده‌ت رو بیار پایین همه فهمیدن، درست حرف بزن ببینم چی میگی. - وای نرگس خیلی خنگی، اون آقاهه که عمامه داره خاستگار مامانته نه اون یکی، اون پسرشه. از گافی که میدم، به شدت سرخ میشم، سینی استیل چایی‌ها رو بر می‌دارم و توی پذیرایی میرم. کارم که تموم میشه روی مبل قدیمی کنار مامان می‌شینم، پا رو پا می‌ندازم و میگم: - خب حاج آقا یکم از خودتون بگین. نگاه سنگین خاله روی خودم، حس می‌کنم و سعی می‌کنم ساکت شم، تصمیم می‌گیرم به انتخاب مامان احترام بزارم و دخالتی نکنم! توی تمام مدتی که صحبت می‌کنن به قاب عکس بابا محسنم روی دیوار خیره میشم، خیلی دلم گرفته! امروز باید برم پیشش، همیشه کمکم می‌کنه آروم بشم. تنها صدایی که به عنوان آخرین حرف می‌شنوم. - کی بریم محضر؟ بدون اینکه نگاهم رو از قاب عکس بگیرم آروم لب می‌زنم. - سه روز دیگه سالروز ازدواج امام علی و حضرت فاطمه‌ست! همه حرفم رو تایید می‌کنن اما تنها مامان متوجه نگاهم میشه و حال و هواش عوض میشه. حرف‌ها که تموم میشه، کم‌کم رفع زحمت می‌کنن. تا می‌خوام برم توی اتاقم که مامان صدام می‌کنه و میگه: - بریم پیش بابات؟ نگاهم از فرط خوشحالی می‌درخشه و پیشنهادش رو قبول می‌کنم. لباس‌هام رو با یک دست لباس مشکی عوض می‌کنم و چهارتایی می‌ریم بهشت رضا. چند دقیقه‌ای سر خاک بابا محسنم می‌شینم. - حالا که اومدیم، سر خاک بقیه‌ هم بریم. هانیه و خاله با بلند شدن از جاشون حرفش رو تایید می‌کنن. - میشه من چند دیقه‌ی دیگه‌ هم بمونم؟ - باشه پس منتظرمون باش برمی‌‌گردیم.
•°•﴿بسم الله رحمن الرحیم﴾•°• 🌹 💫 با لبخندی جوابشون رو میدم و کم‌کم ازم دور میشن. روی خاک‌های کنار قبرش می‌شینم، سرم رو روی سنگ سرد سفیدش می‌زارم و شروع می‌کنم باهاش حرف زدن. - صدام رو می‌شنوی بابایی؟ منم نرگست، خوابی یا بیدار؟ می‌دونی چی شده نه؟ می‌دونی چقدر دلم گرفته؟ می‌دونی می‌خوام همیشه همینجا پیشت بمونم؟ میشه بزاری منم کنارت بخوابم؟ آخه دلم برای آغوش گرمت تنگ شده. حدود نیم ساعت بی‌محابا اشک می‌ریزم و با بابا محسنم درد و دل می‌کنم. از دور می‌بینمشون، از جام بلند میشم و رو به بابا محسنم میگم: - قول میدم همه جوره پشت مامانم وایستم، تنهاش نزارم و همراهش باشم. می‌دونم توهم بهم قول میدی که کمکم کنی تا بتونم تحمل کنم. سوار پراید نوک مدادی هانیه می‌شیم. همه ساکت هستن و جو خیلی سنگین شده و این وضع آزارم میده، برای عوض شدن حال و هوای همه میگم: - مامان کی بریم خرید؟ فردا؟ یا پس فردا؟ گونه‌هاش رنگ می‌گیره و میگه: - خرید چی؟ - خرید برای عروس خانم خوشگلم. همه‌شون زیر خنده می‌زنن. هانیه‌م همراهیم می‌کنه: - نرگس راست میگه خاله. حالا از کجا بریم بگیریم؟ خاله مریم در ادامه‌ش میگه: - یکی از دوست‌های من مزون داره، فردا بریم اونجا؟ مامان همچنان با لپ‌های سرخ شده‌ش ساکته. دستم رو، رو شونه‌ش می‌ذارم و با لبخند عمیقی که نشانه‌ی رضایت و خوشحالیمه میگم: - بریم مامانم؟ هانیه طبق معمول فضای احساسیم رو خراب می‌کنه و میگه: - عروس زیر لفظی می‌خواد. مامانم عین دخترهای هیجده ساله جوش میاره و میگه: - عه، دخترا اذیتم نکنین دیگه. حس قشنگی بهم دست میده. بعد از سه سال دوباره خنده‌های واقعیش رو می‌بینم، می‌‌دونم هنوز بابا رو دوست داره و هیچ وقت بابا جونم رو فراموش نمی‌کنه اما حاج آقاهم بدجوری دل مامان ملیحه‌م رو با خودش می‌بره. تنها چیزی که تحمل رو برام سخت می‌کنه اینه که دیگه نمی‌تونم زیاد مامانم رو ببینم، باید خونه دایی مهدی برم و زندگی کنم. به ایده خاله سر راه می‌ریم و شیر پسته‌ای نوش جان می‌کنیم، تا می‌رسیم خونه شب میشه و خسته و بی‌رمغ روونه میشم سمت اتاق. احساس آرامش می‌کنم چون بعد از مدت‌ها می‌تونم مامانم رو خوشحال ببینم و همین برام کافیه. - خدایا لبخند مادرم همیشگی... *** ده دقیقه‌ای میشه که جلوی مزون منتظر خاله مریم و هانیه وایستادیم. مامان هعی راه میره و غر می‌زنه. - من که هی میگم نمی‌خواد بریم تو هی اصرار که بریم فلانه، بریم بصاره، آخه من از دست تو چیکار کنم؟ برای اینکه به دل نگیره با شوخی و خنده میگم: - هیچ کار مامان جان دارین عروس می‌شین از‌ دست منم راحت می‌شین دیگه. - کی بشه عروسی تو رو ببینم؟ - شما فعلا بزار من عروست کنم بعدش بیا من رو بدبخت کن. تا میاد سمتم و می‌خوام اشهدم رو بخونم همون موقع هانیه جلوی پامون ترمز می‌زنه. بلاخره این بچه یک کار درست تو زندگیش انجام میده. از داخل ماشین برام شکلک در میاره.در آن واحد نظرم عوض میشه و با حالت عاجزانه ای میگم: - خدایا این بچه رو شفا بده، حیفه. - عه نفرمایین شما که در اولویتین. خاله در حالی که از ماشین پیاده میشه میگه: - از دست شما دوتا که مدام مثل موش و گربه می‌افتین به جون هم. - ازتون ممنونم که از لفظ سگ و گربه استفاده نکردین خاله جان. - خواهش می‌کنم خاله جان بلانسبت. با مامانم می‌خندن و داخل مزون میشن. منتظر هانیه می‌مونم، از ماشین پیاده میشه، سقلمه‌ای تو پهلوم می‌زنه و میگه: - الآن مثلا طبیعی کرد؟ - نه سزارین کرد، خنگ خودم انقدر حرف نزن بیا بریم بالا. هانیه و خاله کلی لباس انتخاب می‌کنن اما مامان جون سخت پسندم همه رو رد می‌کنه. همینطور که لباس‌ها رو زیر و رو می‌کنم یک لباسی مختص خودش پیدا می‌کنم. دستش رو می‌کشم و لباس رو بهش نشون میدم. یک پیراهن بلند حریری که تا روی پاها می‌رسه با آستین‌های بلند و بالا تنه‌ی تمام گیپور.
•°•﴿بسم الله رحمن الرحیم﴾•°• 🌹 💫 با حالتی مغرورانه رو به خاله و هانیه میگم: - من سلیقه مامانم رو خوب می‌شناسم. نگاهم رو به مامان میدم و ازش نظر می‌خوام. کمی من و من می‌کنه اما می‌دونم که خوشش اومده. لباس رو میدم دستش و میگم: - همین خوبه مامان، برین بپوشین. در اتاق پرو که باز میشه همه‌مون با چشم‌های از حدقه بیرون زده نگاهش می‌کنیم. یک پیراهن فرمالیته‌ی ساده اما جذاب. نگاهی اجمالی بهش می‌ندازم و از سر ذوق محکم بغلش می‌کنم. - چطوره؟ خوب شدم؟ - عالی، مثل یک تیکه ماه شدی مامانم. هانیه در حالی که سعی داره خودش رو جمع و جور کنه، میگه: - خاله شبیه حوری‌ها شدین، تا به حال این شکلی ندیده بودمتون. خاله‌‌هم حرفش رو تایید می‌کنه: - راست میگه بعد از فوت آقا محسن دیگه ندیدم لباس رنگی بپوشی، حالا که نگاه می‌کنم بیست سال جوون تر شدی مبارکت باشه خواهر گلم. از حرف‌های خاله ناراحت میشه اما سعی می‌کنه به روی خودش نیاره. تنها یک جمله بیشتر نمیگه و برمی‌گرده توی اتاق پرو. - پس همین رو بر می‌دارم. بعد از خرید، نهاری می‌خوریم و برمی‌گردیم خونه. از فرط خستگی روی مبل خوابم می‌بره و دیگه هیچ چیزی نمی‌فهمم. چشم‌هام رو که باز می‌کنم همه جا تاریکِ تاریکه. به سختی تلفنم رو از روی میز عسلی جلوی مبل پیدا می‌کنم، یک نگاهی به ساعت می‌اندازم، ساعت ده و نیم شبه. تعجب می‌کنم که چرا این موقع از شب انقدر خونه تاریکه! به سختی خودم رو به کلید می‌رسونم و چراغ رو روشن می‌کنم. سرکی توی خونه می‌کشم اما مامان رو پیدا نمی‌کنم. تا شماره‌ش رو می‌گیرم و می‌خوام زنگ بزنم صدای باز شدن در متوقفم می‌کنه. به محض وارد شدنش میگه: - عه، بیدارت کردم؟ ببخشید. - نه بیدار شده بودم، کجا بودین تا این وقت شب؟ روی مبلِ کنار تلوزیون می‌شینه و میگه: - رفته بودم پیش بابات. - طاقت نیاوردی نه؟ بغض گلوش رو می‌گیره. - از بعد از ظهر خیلی حالم بد بود که شاید راضی نباشه، رفتم ازش اجازه بگیرم. - الهی قربونت بشم من مامانم. من مطمئنم که بابا به این وصلت راضیه، شک نکن! بغلش می‌کنم، توی بغلم کلی گریه می‌کنه. یکم که آروم میشه از خودم جداش می‌کنم و میگم: - عه، چه معنی داره عروس انقدر گریه کنه شگون نداره، بلندشو مادر من، بلندشو بریم بخوابیم که فردا کلی کار داریم، ناسلامتی عروسی مامانمه‌ها! در انتها خنده‌ای می‌کنم که باعث خندیدن اونم میشه... *** اضطراب مامان رو که می‌بینم رو به هانیه صدام رو بلند می‌کنم. - هانیه چطوره از این به بعد پشت ماشین لباس شویی بشینی؟ خب یکم گاز بده دیگه دختر دیر شد آبرومون رفت. - خیلی خب دیگه، چقدر تو غر می‌زنی. به محضر که می‌رسیم هنوز والد و خانواده محترمه تشریف نیاورده بودن، اما دایی زودتر از ما جلوی محضر منتظر ایستاده. پا تند می‌کنم سمت دایی مهدیم و باهاش سلام و احوالپرسی می‌کنم، اونم خیلی باهام گرم رفتار می‌کنه. به اتاق عقد که می‌رسیم تازه یادم می‌افته که دوربین رو توی ماشین جا گذاشتم. با آرنجم می‌زنم به بازوی هانیه و آروم دم گوشش میگم: - هانیه بلندشو برو دوربین رو بیار توی ماشین جا گذاشتم. - عروسی مامان تویه، به من چه؟ - عروسی خاله تو نیست؟ - اول مامان تو بوده. - سر پنج دقیقه؟ نخواستم اصلا خودم میرم میارم. از جام بلند میشم و سمت پله‌ها میرم. - آخه محضر و این همه پله نوبره بخدا...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 سپاه هم آمد کمک پلیس برای بهبود عفاف و حجاب 👏👏 🔥 @Moohem
🤲ذکر این دعـاها در ابتدای روز باعـث مبارکی کارهایتان میشود.🤲 💫اعوذبالله من الشيطان الرجيم💫 💦بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ💦 ✨اللّه ُلاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُو الْحَيُّ الْقَيُّوم،لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْض مَن ذَاالَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِم ْوَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ يُحِيطُون بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَاشَاء وَسِع كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَات وَالأَرْض وَلا يَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوالْعَلِي ُّ الْعَظِيمُ.💠 ✨لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدتَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ. فقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ.💠 ✨اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ،وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ.💠 💦بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ💦 اَلّلهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یاقَریبَ الفَتحِ وَالفَرَجَ، یارَبَّ الفَتحِ وَالفَرَج، یا اِلهَ الفَتحِ وَالفَرَجِ، عَجِّلِ الفَتحَ وَالفَرَجَ، سَهِّلِ الفَتحَ وَالفَرَجَ، یافَتّاحَ الفَتحِ وَالفَرَجِ، یامِفتاحَ الفَتحِ وَالفَرَجِ، یافارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ ،یاصانِعَ الفَتحِ وَالفَرَجِ، یاغافِرَ الفَتحِ وَالفَرَجِ، یارازِقَ الفَتحِ وَالفَرَجِ، یاخالِقَ الفَتحِ وَالفَرَجِ، یاصابِرَالفَتحِ وَالفَرَجِ، یاساتِرَ الفَتحِ وَالفَرَجِ، وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً وَمَخرَجاً، اِیّاکَ نَعبُدُ وَاِیّاکَ نَستَعینَ، بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ. ✅ 🤲 ❇️ اََللّهُمَّ إِجْعَلْ أَوَّلَ یَوْمی هَذا فَلاحاً وَ آخِرَهُ نَجاحَاً وَ أَوْسَطَهُ صَلاحَاً اََللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْنا مِمَّنْ أَنابَ اِلَیْکَ فَقَبِلْتَهُ وَ تَوَکَّلَ عَلَیْکَ فَکَفَیتَهُ وَ تَضَرَّعَ اِلَیْکَ فَرَحِمْتَهُ》 🟢 السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن 🌸 🟢 السَّلامُ علیڪَ یابقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یاخلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان. 🌺 🟢"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا" 🌸 🟢 اللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى 🤲 🟢« یا الله یارحمن یارحیم، یامقلّب القلوب، ثبت قلبی علی دینک» ای تغییر دهنده ی قلبها، قلب مرا بر دین خودت تثبیت کن. 🌺 🤲اللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن 🤲اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن 🤲اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن 🤲اللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوفیقَ الطّاعَةَ بِالْقُرآن ✍️حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند: خلاصه همۀ دعاها این چهارتاست.🔰 1⃣اَلْحَمْدُلِلَّهِ عَلى كُلِّ نِعْمَةٍ 2⃣ اَسْئَلُ اللَّهَ مِنْ كُلِّ خَیْرٍ 3⃣ اَعُوذُ بِالِلَّهِ مِنْ كُلِّ شَرٍّ  4⃣وَ اَسْتَغْفِرُ اللَّهَ مِنْ كُلِّ ذَنْبٍ 📚بحارالانوار جلد ۹۱ صفحه ۲۴۲ 🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد🌺 وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کسی می‌آید از یک راه دور آهسته آهسته دمی هم می‌کند زینجا عبور آهسته آهسته... به سر می‌آید این دوران تلخ انتظار آخر و ناجی می کند اینجا ظهور آهسته آهسته...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📢 مبنای قرآنی ریشه و اساس حرکت‌های نظارتی بر اجتماع را، می‌توان در قرآن ردیابی کرد که بیشترین تاکید آن، مخاطب قرار دادن زنان در رعایت مقوله عفت و حیا می‌باشد. 🌴 سوره نور 🌴 🕋 وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى‌ جُيُوبِهِنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ «31» ⚡️ترجمه: و به زنان با ايمان بگو: از برخى نگاه‌ها چشم‌پوشى كنند و دامن‌هاى خود را حفظ نمايند و جز آنچه (به طور طبيعى) ظاهر است، زينت‌هاى خود را آشكار نكنند و روسرى خود را بر گريبان بيفكنند (تا علاوه بر سر، گردن و سينه‌ى آنان نيز پوشيده باشد) و زينت خود را ظاهر نكنند. ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا