eitaa logo
موسسه راه سعادت
2هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1.7هزار ویدیو
295 فایل
✅ موسسه چند منظوره راه سعادت تبلیغی امور جهادی علمی آموزشی فرهنگی ، هنری خدمات اجتماعی 🔻 ارتباط با مدیریت @sheykhejahadi 🔻 ادمین مسابقات @Rahe_Saadat110 🔻 ادمین حسینیه @montazer492 🔻 ادمین ارتباطی بانوان @N_ebrahimzadee
مشاهده در ایتا
دانلود
۲۱ مهر ۱۴۰۱
۲۱ مهر ۱۴۰۱
۲۱ مهر ۱۴۰۱
۲۱ مهر ۱۴۰۱
تشکر ویژه از خواهران محترم فرهنگی که بصورت جهادی هم کلاسداری کودکانه را اجرا کردند و هم امورات دفتری موسسه رو پیش بردند 🔹 سرکار خانم ابراهیم زاده 🔹 سرکار خانم نورانی 🔹 سرکار خانم موحدی 🔹 سرکار خانم عابدی 🔹 سرکار خانم سرباز زاده و تشکر از همه بانوانی که در اولین مراسم هیئت راه سعادت شرکت داشتند ... ✅ همچنین مادر مهربانم و همسر عزیز که همیشه دعاگو و پشت و پناه حقیر هستند . ✍ شیخ محسن سروی
۲۱ مهر ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۱ مهر ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۱ مهر ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۱ مهر ۱۴۰۱
و 🏳 السلام علیکما یا رسول الله و یا صادق آل محمد 🔹 سخنران : حجت الإسلام شیخ محسن سروی مادحین : حاج محسن موسوی ، حاج مهدی دیندار ، کربلایی علی خوال 🕰 زمان جمعه ۱۴۰۱/۰۷/۲۲ ساعت ۱۵ 🏢 مکان طرقبه ، چالیدره مزار شهدای گمنام
۲۱ مهر ۱۴۰۱
علیهما السلام لبخند بزن 😅😄☺ شعر طنز یکی از کاربران که با چت کردن عاشق شده بود 😂👇👇 شدم با چت اسیر و مبتلایش😍 شبا پیغام می دادم برایش🤒 به من می گفت هیجده ساله هستم😇 تو اسمت را بگو من هاله هستم👩 بگفتم اسم من هم هست فرهاد👳 زدست عاشقی صد داد و بیداد🤓 بگفت هاله زموهای کمندش👸 کمان ابرو و قد بلندش💃 بگفت چشمان من خیلی فریباست🙄 زصورت هم نگو البته زیباست😉 ندیده عاشق زارش شدم من😓 اسیرش گشته بیمارش شدم من😥 زبس هرشب به او چت می نمودم🤗 به او من کم کم عادت می نمودم😶 دراو دیدم تمام آرزوهام🙂 که باشد همسر وامید فردام👫 برای دیدنش بی تاب بودم😖 زفکرش بی خور و بی خواب بودم😴 به خود گفتم که وقت آن رسیده🤔 که بینم چهره ی آن نور دیده🤑 به او گفتم که قصدم دیدن توست🤗 زمان دیدن وبوییدن توست😁 زرویارویی ام او طفره می رفت😏 هراسان بود اواز دیدنم سخت😕 خلاصه راضی اش کردم به اجبار💪 گرفتم روز بعدش وقت دیدار😻 رسید از راه وقت و روز موعود🚶 زدم ازخانه بیرون اندکی زود🏃 چودیدم چهره اش قلبم فروریخت😰 توگویی اژدهایی برمن آویخت😱 به جای هاله ی ناز و فریبا😢 بدیدم زشت رویی بود آنجا🙊 ندیدم من اثر از قد رعنا😐 کمان ابرو و چشم فریبا😑 مسن تر بود او از مادر من😳 بشد صد خاک عالم بر سر من😫 زترس و وحشتم از هوش رفتم🤒 از آن ماتم کده مدهوش رفتم🤕 به خود چون آمدم دیدم که اونیست😜 دگر آن هاله ی بی چشم ورو نیست😋 به خود لعنت فرستادم که دیگر😞 نیابم با چت از بهر خود همسر😭 بگفتم سرگذشتم را به راوی😪 به شعر آورد او هم آنچه بشنید👻 که تا گیرند از آن درس عبرت✌ سرانجامی ندارد قصه ی چت👀 🍒 @saadatway
۲۲ مهر ۱۴۰۱