شبی به وسعت شبهای قدر مراسم معنوی احیاء شب نیمه شعبان همراه با انجام اعمال و قرائت دعا برای تعجیل در امر فرج زمان:شب نیمه شعبان از ساعت ۲۳ مکان: مسجد حضرت موسی بن جعفر علیه السلام شهرک کاوه ستاد شعبانیه شهرستان اردستان بنیاد مهدویت اردستان @saaer313

🔴 توصیه امام زمان برای تعجیل در ظهور 🔵 کوچک‌ترین کاری که می‌توان برای #امام_زمان انجام داد! 🎙 #استاد_راجی 📹 #کلیپ_مهدوی @saaer313

•|بِسمِ‌اللهِ الذی خَلَقَ الْمَھدی💚|‌•

روی‌پـرده‌کعبه‌این‌آیه‌حک‌شده‌اســت : {نَبِّئْ‌عِبَادِی‌أَنِّی‌أَنَاالْغَفُــورُالرَّحِـــیمُ..} ومن . . . هنــــوزوتاهمیشه به‌همین‌یک‌آیه‌دلخوشم... بندگانم را آگاه کن که‌من‌بخشنده‌ مهربانم...🌱🤍 #آیات_نور

‌ منتظرنباش زندگی بہ‌تو‌معنا بده بلندشو و‌زندگی رو معنی بده💕 #اندکی_حال_خوب

دخترانه های اصیلا برگزار میکند: دمی با نهج البلاغه برای ثبتنام: 🔻تماس با شماره تلفن اعلام شده در بنر 🔻ارسال پیام در ایتا و تلگرام 🔻مراجعه حضوری در روزهای شنبه و سشنبه 🌱شروع کلاس از تیرماه ای دی ثبتنام : @sabtenam_saaer 09941404328 #اینجا_دختران_میدان_دار_عرصه_فرهنگی_اند #دخترانه_های_اصیلا #اعلام_برنامه ________________________________ 🌱ما را در شبکه های اجتماعی با شناسه @saaer313 دنبال کنید

#معرفی_کتاب(۱) #موجود_در_خانه_کتاب_بنیادمهدویت 💠 #جاده_یوتیوب 💠 . 🔸برای نوشتن بعضی کتاب‌ها نباید دست به قلم شد! باید قلم را کنار گذاشت، به دل ماجرا رفت و همراه قهرمان قصه قدم زد. 🔸کتاب‌های #قصه_دلبری و #عمار_حلب از همین دست کتاب‌ها هستند. این کتاب‌ها #محمد_علی_جعفری را وادار کردند به به #سوریه سفر کند و با هم‌رزمان شهید #محمد_حسین_محمد_خانی مصاحبه کند تا اطلاعاتی موثق و دسته اول به دست آورد. 🔸کتاب #جاده_یوتیوب روایت همین سفرهاست. روایتی از #سفرنامه_سوریه و فضای اعزام #مدافعان_حرم. این کتاب گاه از لبخندها و گاه از اشک‌ها می‌گوید. گاهی با جملاتش کاری می‌کند که بغض به گلو چنگ بیاندازد و گاهی خواننده را لبریز از رشادت‌های غیور مردان مدافع حرمی می‌سازد، که در اوج داستان با کمین تروریست‌ها موجه شده‌اند.

🔺یک قاچ از کتاب🔻 🔸"این خونه‌ها دست #داعش بود. اومدیم و درگیر شدیم. یه دونه شهید دادیم. پشت بی‌سیم به #عمار توپیدم: نه چپ و راستمون رو بلدیم، نه می‌دونیم این‌جا کجاست؟ تو همون تیر اندازی اول راه‌بلدها فرار کردن. تک‌تیرانداز دشمن هم می‌زد. خیلی آروم و با صلابت گفت: الان میام بالا. فکر کردم الان با سی_چهل نفر نیروش میاد. چند دقیقه بعد دیدم تنهایی اسلحه رو انداخته رو دوشش و اومده بالا. پرسیدم: چرا تنها؟ گفت: می‌ریم می‌زنیم مثل مرد می‌گیریم. سرش رو انداخت پایین و از وسط همین باغ زیتون رفت سمت روستا. روستایی پر از داعشی! ... یه دفعه داد زد: اسماعیل بیا، فرار کردن! داعشی‌ها وحشت زده توی دره پایین روستا پناه گرفتن." ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ناشر: #نشر_معارف قطع: رقعی جلد: شومیز مخاطب: عمومی #بزرگسال چاپ :اول ۱۳۹۹ همراه با ضمیمه عکس

بنام خداوندِ رنگین کمان نبودِه چنین و نماند چنان :)🤍