شـــــهدایـــــے زندگـــــے ڪـــــردن بـــــه؛↓
←پـــــروفایل شهدایـــــے
نیستــــــــــ...
اینڪـــــه همون شـــــهیدے ڪـــــه مـــــن
عڪـــــسشو پـــــروفایلمو📲 گـــــذاشتم↓
🌱 چـــــے مـــــیگه مهمـــــه...
🌱چـــــے از مـــــن خـــــواستـــــه مهمـــــه
🌱راهـــــش چـــــے بـــــوده مهمـــــه
🌱چـــــطورزنـــــدگےمیڪرده مهمـــــه
🌱بـــــاڪے رفیـــــق بـــــوده مهمـــــه
🌱دلـــــش ڪـــــجاگـــــیربـــــوده مهمـــــه
🌱چـــــطورحرفــــــــــ مـــــیزده
🌱چـــــطورعبادتــــــــــ میڪرده
#تلنـگرانـــــہ🌿
🌹🍃🌹🍃
🌴سنگر عشق🌴
"زیباترین سلفی 😢😢 شهید حسن علا نجمه 😥😥 #لبیک_یا_زینب"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بِــسْـمِ الـلّـہِ الْـرحْـمـٰنِ الـرَحـیـم🌱
رفیق میخوام دعوتت کنم به یه حس و حال خوب😍😍
#آرامشخالص☺️
قول میدم 😎بیای حسش میکنی😍
فقط کافیه وارد کانال بشی حیفه از دستش بدی😉
#بیاتوآغوشخدا🦋🌿
جایی برای گفتگویی ساده و کوتاه اما #مهم
درباره ی مبانی دینی و اصول اعتقادات
خب وقتشه یه بسماللهبگی و وارد کانال بشی👇
https://eitaa.com/joinchat/640155754C38d1d765b2
#جویناجباری🤞🏻🙊
حاجفریدون درخواست نیرو میکنند؛ حاج فریدون داوطلبانه وارد عملیات میشود اما به همراه دو تن دیگر از نیروها، در پاتک تروریستهای تکفیری فیلقالشام گیر میکنند و اسیر میشوند.
🔸تروریستها یکی از همرزمانش را همانجا شهید میکنند و حاج فریدون را به همراه رزمندهای دیگر به اسارت میبرند. در اولین روز اسارت، آنها را از یک تونل رد میکنند و چنان کتک میزنند که کمر دوست همرزم و فک فریدون میشکند؛ آنها را به شدیدترین شکل شلاق میزدند و شکنجه میکردند. از همین جا بود که ۱۴ماه اسارت حاج فریدون احمدی در چنگال تروریستهای تکفیری شروع میشود.
🔹در ۲۰۰روز ابتدایی اسارت، آنها را داخل یکونیممتر جا انداخته بودند و وقتی بیرون میآوردند، به مدت پنجساعت زیر آفتاب داغ سوریه میبستند. در این ۲۰۰روز ذوبشان کردند چون حاج فریدون قبل از اسارت، نزدیک به ۱۰۳کیلو وزن داشت اما در دوران اسارت، وزنش به ۶۰کیلو رسیده بود. بعد از اینکه آنها را زیر آفتابی سوزان نگه میداشتند، داخل سلولی یکونیممتری میانداختند که یکی باید در آن دراز میکشید و یکی میایستاد.
🔸شهید احمدی یکبار هم خم به ابرو نیاورد و همیشه شجاعانه مقاومت کرد و از هیچ چیزی نمیترسید. اگر عکس اسارتش را ببینید، هیچ نشانی از ترس در صورتش نیست و با لبخندی همه تکفیریها را به سخره گرفته است.
🔹شهید احمدی در طول مدتی که آنجا بود، به زبان عربیمسلط شده بود و متوجه میشود تروریستها میخواهند در منطقهای که او قبل از اسارت آنجا خدمت میکرده، عملیات انجام دهند. گویا تروریستها میخواستند در منطقه حلب عملیات کنند که حاج فریدون متوجه میشود و به خانوادهاش بصورت رمزی و با زبان کردی پیغام میدهد و میگوید سریعاً این موضوع را به بچهها انتقال بدهید. پس از اینکه خانوادهاش به نیروها اطلاع دادند، آن نیت پلید تروریستها خنثی شد و آنها نتوانستند به هدفشان برسند. شهید احمدی در اسارت هم به فکر بچهها بود و از همانجا با آن وضعیت دشوار با شجاعت تمام میخواست مفید واقع شود.
🔸پس از ۱۴ماه، وقتی همرزم حاج فریدون با یکی دیگر از نیروهای سوری از چنگال تروریستهای فیلقالشام فرار میکنند، چند نفر از تکفیریها را به هلاکت میرسانند. فردای آن روز، مورخ ۱۵بهمن۱۳۹۵، وقتی تروریستها میبینند چند نفرشان کشته شدهاند، برای تلافی حاج فریدون را به شدت شکنجه میکنند؛ به قدری که سر و دماغش را میشکنند و بیهوش میشود و سپس دوتیر خلاصی یکی در سینه و یکی در قلبش میزنند و او را به شهادت میرسانند. پیکر شهید سرافراز مدافعحرم فریدون احمدی پس از چهارماه به وطن بازگشت و پس از تشییفی باشکوه، در گلزار شهدای کرمانشاه آرام گرفت.
🌹
🌼☘🌼
🌸🌿🌸🌿🌸
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌷ب یاد شهیدان🌷:
نام : فریدون
نام خانوادگی : احمدی سامله
نام پدر : تاریمراد
تاریخ تولد : ۱۳۵۵/۱۲/۱۳ - کرمانشاه🇮🇷
دین و مذهب : اسلام شیعه
وضعیت تأهل : متأهل
شـغل : پاسدار
ملّیـت : ایرانی
تاریخ اسارت:۱۳۹۴/۱۰/۱-خانطومان🇸🇾
تاریخ شهادت: ۱۳۹۵/۱۱/۱۵ - حلــــب🇸🇾
مــــزار : گلــــزار شهــــدای کرمانشــــاه
توضیحات: ۱۴ماه شنکجه و اسارت توسط گروه تکفیری فیلقالشام در سوریه
┄┅─✵🕊✵─┅┄
🖋 راوی؛ همسرشهید
ایشان می گفت؛
برای دفاع از اسلام، برای دفاع از کشور هرجایی باشد می روم و جانم را هم در این راه می دهم.
#شهید_فریدون_احمدی🌹
#سالروزولادت🎈🎂🎈
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌸🌿🌸🌿🌸
🌼☘🌼
🌹
📜روایتی از زندگی
شهید مدافعحرم فریدون احمدی
🔹شهید فریدون احمدی ۱۳ اسفند ۱۳۵۵ در شهر کرمانشاه چشم به جهان گشود؛ ایام کودکیاش با دفاع مقدس همزمان شده بود. پس از تحصیلات، در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مشغول شد و با گسترش تروریستهای داعشی و تجاوز آنان به حرم آلالله، قصد رفتن به سوریه کرد.
🔸شهید فریدون احمدی سرگذشت عجیبی نسبت به بقیه شهدا دارد. شهید احمدی که یکبار قصد رفتن به سوریه را در سال۱۳۹۲ داشت، با مخالفت خانواده نتوانست به صحنه مقابله با تروریستهای تکفیری اعزام شود. پس از چندسال وقفه، این پاسدار کرمانشاهی در آبان ۱۳۹۴ به صورت داوطلبانه عازم سوریه شد.
🔹از همان ابتدا، حاج فریدون خستگیناپذیر در عملیاتهای مختلف حاضر میشد تا اینکه پس از چندروز از نخستین اعزام، مورخ ۲۹ آذر ۹۴، عملیات مهمی در خانطومان انجام میشود که طی آن نیروها در آنجا محاصره میشوند و از تیپ حاجفریدون درخو
#معرفی_شهید
🌹هزاران جان شیرین هم اگر بود
پرستـو بودم و وقت سفـر بود
سـرم را دادهام ... الحمـدلله
ڪه مرگ بیشهادت دردسر بود🕊
💐 ولادت : ۱٦ تیـر ۱۳٦۵
🌷شهادت : ۱۸ آبان ۱۳۹٦
🕊رجعت پیڪر: ۵ آذر ۱۳۹٦
🥀#پاسدار_مدافع_حـرم
#شهید_بی_سر
#شهید_نوید_صفری
☘☘☘
✨🌸بسم الله الرحمن الرحیم 🌸✨
رضا سگ باز یه لات بود تو مشهد.😮
هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!✌️
یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا و غذا خوردن که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش می کنه.🤗
شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: فکر کردی خیلی مردی؟!🤔
رضا گفت:بچه ها که اینجور میگن😎
چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!! به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه..
💢مدتی بعد، شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد..!😤
چند لحظه بعد با دستبند، رضارو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: این کیه آوردی جبهه؟!🤔
رضا شروع کرد به فحش دادن. (فحشای رکیک) اما چمران مشغول نوشتن بود✍🏻
وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد: آهای کچل با تو ام. 😕
یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: بله عزیزم!😙
چی شده عزیزم؟🤔
چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟
رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!👊🏻 چمران: آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید!😳
❕چمران و آقا رضا تنها تو سنگر، رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کِشیده ای، چیزی؟!!
شهید چمران: چرا؟! رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده.!😶
تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه، شهید چمران: اشتباه فکر می کنی..! یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده!😍
هِی آبرو بهم میده، تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی می کردی ولی اون بهت خوبی می کرده.!🤗
منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم.!
تا یکمی منم شبیه اون ( خدا ) بشم.😇 رضا جا خورد!😞 رفت و تو سنگر نشست.🚶🏻
آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی رفت، زار زار گریه می کرد!😭
تو گریه هاش می گفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟ اذان شد.☺️
⚠️رضا اولین نماز عمرش بود. رفت وضو گرفت، سر نماز، موقع قنوت صدای گریش بلند شد!😭
وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد، رضارو خدا واسه خودش جدا کرد.! (فقط چند لحظه بعد از توبه کردن ش😍
به این میگن یه توبه و نماز واقعی😔
🌹🍃🌹🍃