eitaa logo
🌴سنگر عشق🌴
323 دنبال‌کننده
19.3هزار عکس
8هزار ویدیو
67 فایل
┄──┅┅═🔶═┅┅──┄ ﷽ باسلام و عرض خوش آمد حق او با گریهِ تنها نمیگردد ادا ... #شهدا_آماده_ایم آدرس کانال 👇👇👇 https://eitaa.com/saangareshgh ارتباط با ما 👈 @SeyedAli75 ┄──┅┅═🔶═┅┅──┄
مشاهده در ایتا
دانلود
... نوشتہ‌هایم هم بی‌تابتان هستند! صبح بخیر بگویید... تا صبحگاهم با عطـرِ نفسِتان آغاز شود.. سلام! صبحت بخیر علمدار...🌹 @saangareshgh 🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
( ) 🔰به معنای حقیقی کلمه بی تعلق به دنیا بود و هیچگونه تعلق دنیوی نداشت نه به مال و نه به عناوین فریبنده دنیا و حتی به درس . اگر بنده درس را با تعلق می خوانم اما او برای خدا می خواند. این بی تعلقی به شدت او را بی تکلف ساخته بود و بسیار ساده و باصفا بود که هیچ یک از دوستانش هیچ گاه از با او بودن معذب نبوده بلکه از همنشینی با او لذت می بردند. 🔰متواضع بود و درگیر عناوین نبود . با اینکه جزء نخبگان و استعداد های برتر حوزه بود و اساتید او به استعداد والای ایشان اذعان داشتند اما به قول طلبه ها وجهه علمی برای خود نتراشیده بود. 🔰اهل اطمینان بود تردید نداشت و در تصمیمات مهمّش مصر و مطمئن بود. 🔰پاک و با تقوی بود ، بی صدا و آرام اشک میریخت وقلب سوخته مسیر شهادت بود. 🔰سرانجام در ماه محرم به آرزوی قلبی خود رسید ودر شب جمعه به محضر ارباب عالم حضرت سیدالشهداء علیه السلام مشرف شد و تمام دوستانش را انگشت به دهان گذاشت و پای خود را از منجلاب دنیا رهانید @saangareshgh 🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
بده در راهِ خدا ؛ یک کرببلا حسین(ع).. :))) ♥️
🌙| السلامُ‌عَلَیک‌یا‌ابوالفضل‌العباس(ع).. |🌙
🌴سنگر عشق🌴
خواندن دعای مجیر🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همه این‌ زلزله‌ها، پس‌لرزه‌های رفتن توست.... 🌷🌷
سلاح گرم مثل نقل‌ونبات ریخته بود توی دست‌وبال اشرار. تا می‌توانستند آتش می‌سوزاندند.‌عده کمی از مردم را هم به بهانه پول کشانده بودند سمت خودشان، گروگان می‌گرفتند، اخاذی می‌کردند و ترس و دلهره می‌انداختند به جان زن و بچه مردم. حاجی شرشان را خواباند. هم از رسانه‌ها اعلام کرد، هم بزرگان طایفه‌ها را دعوت کرد. حرف آخرش را اول زد. گفت: «تا تاریخ فلان باید سلاح‌هاتون رو تحویل بدید. داشتن سلاح جرمه و اگه تحویل ندید به‌عنوان شرور با شما برخورد می‌کنم.» همین‌طور اسلحه بود که می‌آوردند تحویل می‌دادند. ▪️ حاجی به قولش وفا کرد و به تک‌تکشان امان‌نامه داد. فکر بعدازاین را هم کرده بود. آدمی که بیکار باشد و درآمد نداشته باشد چه تضمینی داشت دوباره پایش نلغزد. چقدر به این‌ در و آن در زد تا توانست چهارصدتا تلمبه آب جور کند. همه را تقسیم کرد بینشان. هم سرشان را به زمین و کشاورزی گرم کرد هم لقمه حلال گذاشت توی سفره‌هایشان راوی: مهدی ایرانمنش | منبع: سلیمانی عزیز، انتشارات حماسه یاران، ص 24 و 25