نمیگنجد نفس در سینه ی من
بس که دلتنگم ...
حسين جانم هرکه پرسید چه دارد مگر از دار جهان
همه ی دار و ندارم بنویسید حسین(ع)
رفقا!!
پای آدم جایی میره که دلش رفته!
دلا رو مواظب باشیم تا پاها جای بدی نرن...!!😉
ایها العزیز
همگی دل مُرده ایم
با نگاهی زنده دلمان کن!
السلام علیک یا صاحب الزمان
وَ وَصَّینَا الانسانَ بِوالِدَیهِ إِحساناً
احقاف/۱۵
و عباس(ع)
دنبال دست هایش می گشت
که به پای مادر برخیزد ...
❣آقای من...
لبخندت را به جان میخرم
و به نیت فرجت سربه راہ میشوم
باشد که چشمان کم سوی قلبم ببیند چهرہ ی دلربای شما را...🌸
اللهم عجل لولیک الفرج
#یا_صاحب_الزمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیام شهید مدافع حرم بابک نوری 🌷
چقدر ارزش دارد
اسیر چهره پاک تو شدن
در میانِ اسارتهای دنیایی ...
#تخریب_چی
#شهید_دانشآموز
#عبدالعظیم_خلیلزاده
✊او ایستاد پای امام زمان خویش ...
💐 امروز ۱۴ آبان سالروز شهادت مدافع حرم" #موسی_جمشیدیان" گرامی باد.
#صلوات
انتـــظاࢪفرج
همانصــبرےاسٺڪه
هرلحظهدلخوشےبھوصــاݪ ...
#اللهمعجللولیڪالفرج
ازاتفاقهاےقشـنگامـروزِ زنـــدگیم
اینبـودڪهیهاذانگـوجدیدنصـــب
ڪردمروگوشیــم.☺️
وبااذڪارقبـــلاذانــش،کلےانـــرژے
مثبتمیگیرموبااحساسقشنگترے
میرمسمتِسجـــادهام...
+انرژےمثـــبت😌
#شهیدانہ🕊
اجازهنمیدادپشتسرِڪسےحرفبزنیم،
میگـــفت:اگهمشکلےهستروےڪاغــذ
بنویسوبهاونشخصبرسون.
#شهیدسیدمجتبیعلمدار🌷
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷
🌷قرار عاشقی🌷
✨شهیدان را نیازی به گفتن و نوشتن نیست ، آنان نانوشته دیدنی و خواندنی هستن
☁️ باز هم ساعت 🕘به وقت قرار تپش قلبهاست ❤️ برای شنیدن عاشقانه هایی که شهیدان 🌷 خلق کردن .
ارادت عجیبی به حضرت زهرا(س) داشتم. می گفتم دوست دارم خدا به من سه دختر بدهد و در اسم هر سه از نام فاطمه استفاده کنم. دخترمان را خیلی دوست داشتم.بغلش می کردم، بو می کردم و همه اش می گفتم که تو فاطمه من هستی❤️😊❤️❤️. تا جایی که می توانستم اهل کمک به بقیه بودم. خیلی وقتها از خودم و از خانواده میزدم تا به بقیه کمک کنم🖐💐💐💐
با اینکه خیلی صبور بودم ولی با ناراحتی و مریضی فاطمه زینب بعضی وقت ها گریه میکردم😭😭. یک مرتبه فاطمه زینب تب کرد از شب تا صبح خیلی مواظب بودم که تبش بالا نره😔. اگر حشره ای پای بچه را میگزید جای آن را بوس میکردم و میگفتم: بابا ببخشید اینها نمی فهمند که تو فاطمه ی منی همیشه کف پای بچه را بوس میکردم و روی چشمانم میگذاشتم😭😭💐.
صبح ها برای صبحانه گردو می بردم. هر کسی که کنارم بود بی نصیب از گردو هام نمی شد😊. حتی به یک تکه کوچک. یک مرتبه در ماموریت یواشکی گردو می خوردم😉 که همه ریختند سرم و همه گردو هام رو به زورگرفتند😂. نیروهام رو خیلی دوست داشتم. هر کاری که از دستم برمی آمد برایشان انجام میدادم. تا آنجا که میتوانستم به آنها نه نمی گفتم. و بیشتر اوقات نیروهایم نماز را به جماعت وبه بنده اقتدا می کردند😊🖐💐💐💐