هدایت شده از كانال رسمي ( مجمع جهاني خادمين شهدا)
#گزارش
◀ به گزارش خبرگزاری پانا امور رسانه ای مجمع جهانی خادمین شهدا،
مصاحبه اي به صورت پرسش و پاسخ ، توسط خواهر وصالي با حجت السلام و المسلمين صابري ، پدر بزرگوار شهيد مهدي صابري در گروه اين مجمع در فضايي معنويي برگزار گرديد.
@shahid_110
مشروح مصاحبه در لينك زير⬇️
http://martyrsofislamicworld.blog.ir/1397/05/13/کنفرانس-آنلاین-با-پدر-شهید-مهدی-صابری
#خبرگزاري_پانا
🅿 @panaeitaa
هدایت شده از كانال رسمي ( مجمع جهاني خادمين شهدا)
به نام خدا
#طرح_بزرگ_خادمين_شهدا
🔴 كنفرانس انلاين
#مصاحبه_باخانواده_شهیـد_محسن_حججی
🔵 با حضور : خانواده بزرگوار شهید حججی
🗓 تاریخ: ١٣٩٧/٥/١۵
🕰 زمان: دوشنبه _ساعت 22
🍃🌹گروه #مجمع_جهانی_خادمین_شهدا
http://eitaa.com/joinchat/4102750219C440b76c0dd
🍃🌹🍃🍃
@shahid_110
هدایت شده از كانال رسمي ( مجمع جهاني خادمين شهدا)
#گزارش
◀ به گزارش خبرگزاری پانا امور رسانه ای مجمع جهانی خادمین شهدا،
مصاحبه اي به صورت پرسش و پاسخ ، توسط خادم الشهيد وصالي ، با خواهربزرگوار شهيد محسن حججي در گروه اين مجمع برگزار گرديد.
مشروح مصاحبه ⬇️
http://martyrsofislamicworld.blog.ir/1397/05/16/مصاحبه-از-خواهر-بزرگوار-شهید-محسن-حججی
كانال مرجع_ مجمع
🇮🇷 @shahid_110
#خبرگزاري_پانا
🅿 @panaeitaa
هدایت شده از ارشيو ،زندگينامه شهداي نيرو ويژه صابرين
بسم رب الشهيد🌹
نام: شهيد مهدي قره محمدي
تولد: ١٣٥٨
محل تولد: امل
شهادت: سوريه
درجه: سردار
يگان: تيپ نيروه ويژه صابرين
هدایت شده از ارشيو ،زندگينامه شهداي نيرو ويژه صابرين
┈••✾❀🕊❣🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_مهدی_قره_محمدی🌹
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت1
سردار شهید مدافع حرم «مهدی قره محمدی» متولد سال 1358 و اصالتاً اهل شهر آمل و از تکاوران یگان صابرین نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که چندی پیش داوطلبانه عازم سوریه شد. او درحالی که فرماندهی یکی از محورهای عملیاتی را برعهده داشت، در حین پاکسازی مناطق از لوث تروریستهای تکفیری در شهر دیرالزور بر اثر اصابت تیر به گردن، پهلو و پا به فیض شهادت نائل شد. از این شهید والامقام دو فرزند دختر 10 و 5 ساله به نام های فاطمه و زهرا و یک فرزند پسر1 ساله به نام محمد جواد بهیادگار مانده است.
⏮ادامه دارد،،،
هدایت شده از ارشيو ،زندگينامه شهداي نيرو ويژه صابرين
┈••✾❀🕊❣🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_مهدی_قره_محمدی🌹
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت2
مریم تاتار همسر سردار شهید مدافع حرم مهدی قره محمدی در گفتوگو با خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا با بیان اینکه ما با هم 13سال زندگی مشترک داشتیم، میگوید: او از همان روز اول ازدواج شرایط کاری اش را برای من گفت. او میگفت کار من عشق است و با عشق وارد این کار شدم و شما باید در این راه دوام بیاوری. کارمن دوری از خانواده، ماموریت،مجروحیت و شهادت دارد. اگر شما می توانید بسم الله. من هم شرایط را پذیرفتم و هیچ گاه از این انتخاب پشیمان نیستم.
⏮ادامه دارد..
هدایت شده از ارشيو ،زندگينامه شهداي نيرو ويژه صابرين
┈••✾❀🕊❣🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_مهدی_قره_محمدی🌹
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت3
مهدی با تمام وجود خودش را وقف ما می کرد و به هیچ وجه یکبار از دروغ نشنیدم. خیلی به بیت المال حساس بود و هر دینی که به گردن داشت را ادا میکرد. او خیلی منظم و قانونمند بود و تمام کارهایش روی اصول و برنامه ریزی و نظم بود. از همان ابتدای زندگی به من میگفت که «نباید شما به من متکی باشی و باید بگونه ای زندگی کنی که گویا من اصلا من وجود ندارم. شما باید خود را برای روزی آماده کنی که من رفتم و برنگشتم». میگفت «شما الآن مدیر خانه هستی و اگر من نبودم، باید ستون خانه شوی و نباید این ستون از بین برود و باید بچه ها به گونه ای بزرگ شوند که قوی و مستحکم باشند».
⏮ادامه دارد،،،
┈••✾❀🕊❣🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_مهدی_قره_محمدی🌹
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت4
ما سه فرزند به نام های فاطمه 10 ساله، زهرای 5 ساله و محمد جواد 1 ساله داریم. مهدی به فاطمه خانم میگفت «مادر بابا» چون که مادرش در شهر دیگری زندگی میکرد و میگفت تو جای مادر من هستی. به زهرا میگفت «پرنسس بابا». مهدی خیلی آنها را دوست داشت و میگفت «دختر باید حتما محبت پدر داشته باشد». می گفت «نام فاطمه و زهرا را برای شما گذاشتم تا الگویتان حضرت فاطمه(س) باشد».
میگفت «در راه تربیت بچه ها هر چقدر هزینه کنیم کم است!»
مهدی خیلی بچه ها را به قرآن خواندن تشویق میکرد و برای هر وعده نمازشان جایزه تعیین میکرد و میگفت «در راه تربیت بچه ها هر چقدر هزینه کنیم کم است! همه سیستمهای جهانی دست در دست هم دادند تا بچه های ما را از راه به در کنند و باید تمام توان خود را در این راه انجام بدهیم» هیچ وقت از محبت برای ما نمی گذاشت در عین حال بچهها را برای شهادت آماده کرده بود. میگفت «برای من دعا کنید تا شهید شوم و به بهشت بروم. وقتی که من به بهشت بروم می آیم در کنار شما و به شما آرامش میدهم تا نبود من را احساس نکنید». دخترم بعضی موقع از این حرف ناراحت میشد اما او میگفت «مگر نمیخواهی آقا را ببینی؟ اگر من شهید شوم، میروم و آقا را میآورم».دخترم فاطمه هم می گفت اگر من اجازه دادم که شما بروی برای فقط به عشق دیدار آقا بود.
⏮ادامه دارد،،،
┈••✾❀🕊❣🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_مهدی_قره_محمدی🌹
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت5
مهدی دفعه اول که می خواست سوریه برود، خیلی نذر و نیاز کرد و از من هم رضایت گرفت و گفت «شما باید رضایت قلبی داشته باشی تا من بتوانم بروم» و گفت «شما رضایت قلبی بده برای شهادتم» گفتم رضایت میدهم. او برای نخستین بار توانست برود ولی محروج برگشت. بعد از اینکه دوران نقاهتش تمام شد، چون از ناحیه دست مجروح شده بود خیلی نگران بود که دیگر نتواند سلاح به دست بگیرد و از مأموریت های رزمی باز بماند. در حرم امام رضا(ع) نذر کردیم که مهدی بتواند سلاح به دست بگیرند و خدا را شکر این اتفاق افتاد و حاجت او برآورده شد.
در طی این دو سال مأموریت های پی در پی برای به وجود می آید و نمیتوانست به سوریه برود. یک دفعه گفت که «حتماً مشکلی در کار هست که نمی توانم بروم» به من گفت «شما راضی باش» من گفتم راضی هستم اما باید مادرت را راضی کنی. او به دست و پای مادرش افتاد و دستها و پای او را بوسید تا بالاخره از مادرش رضایت گرفت.
به تلاطم افتادم تا کاری کنم که شوهرم به سوریه برود.
⏮ادامه دارد،،،
┈••✾❀🕊❣🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_مهدی_قره_محمدی🌹
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت6
زمانی که پسرم محمد جواد به دنیا آمد مریض بود و ما خیلی برای درمانش اقدام کردیم اما چاره نمیگرفتیم. یک روز دلم شکست گفتم یا زینب کبری(س) اگر پسرم خوب شود رضایت کامل میدهم که بار دیگر همسرم مدافع حرم شما شود. شاید 3 روز از این اتفاق نگذشته بود که پسرم حالش خوب شد و من بعد از آن به تلاطم افتادم تا کاری کنم که شوهرم به سوریه برود. برای این کار نزد همسر فرمانده تیپ صابرین رفتم و به ایشان گفتم که سفارش کنید حاج آقا هر طور شده است شوهرم را به سوریه بفرستد تا نذرم ادا شود. حتی به خود فرمانده تیپ صابرین گفتم که این کار را انجام بدهید و ایشان گفت که خیالتان راحت اسمشان را رد میکنیم. بعد که اسمشان را دادند من خیلی از ایشان تشکر کردم. مهدی هم زمانی که داشت می رفت بسیار خوشحال بود، بچه ها را نوازش کرد و رفت و مطمئن بود که دیگر باز نمی گردد و همینطور هم شد.
⏮ادامه دارد،،،
┈••✾❀🕊❣🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_مهدی_قره_محمدی🌹
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت7
هر بار تماس میگرفت، من میگفتم چند هفته است که رفته ای، برگرد! اما میگفت «قرار نیست من برگردم. اگر نذرت قبول شود من بر نمیگردم» و همانطور شد و به آرزویش رسید.
آخرین بار شنبه هفته گذشته بود که تماس گرفت و گفت «من برای کاری به عقب برگشته ام و هر طور شده تلفنی پیدا کردم که با تو تماس بگیرم چون شنیدن صدایت به من انرژی میدهد. شما بچه ها را آماده کن که من طوری برمیگردم که شب یلدا خانه باشم. چون پارسال نتوانستم کاری کنم که یلدا به بچه ها خوش بگذره امسال کاری می کنم که خوش بگذره!»
⏮ادامه دارد،،،
┈••✾❀🕊❣🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_مهدی_قره_محمدی🌹
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت_پایانی
مهدی سفارش کرده بود که پیراهن عزاداری اش را که 10 سال بود هر محرم میپوشید را همراهش دفن کنند و خیلی من را به مقاومت سفارش کرد. شب آخری که میخواست به سوریه برود به مقبره شهدای گمنام شهرک ولایت دانشگاه امام حسین(ع) رفتیم و من خیلی بی قرار بودم و به شهید کریمی که هویتش به تازگی مشخص شده و در مزار شهدای گمنام دانشگاه مدفون است،توسل کردم و خواستم که به من کمک کند و بعد از 10 دقیقه کاملا سبک و راحت شدم و با خیال آسوده او را بدرقه کردم. من مهدی را با رضایت قلبی فرستادم و از او خواستم که مرا تنها نگذارد که در این چند روز نیز حضورش را کاملاً احساس میکنم. امیدوارم که حضرت زینب(س) این نذر را از من قبول کند و تا آخر این راه دوام بیاورم و بتوانم بچه ها را به خوبی تربیت کنم.
⏮پایان