•┈┄┅═✧❁🌷 *﷽* 🌷❁✧═┅┄┈•
امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
هنگامی که هلال ماه محرم دمیده می شود ملائکه پیراهن
امام حسین (علیه السلام) را خدمت حضرت زهرا (علیهاالسلام) آورده و از عرش الهی آویزان می کنند در حالیکه پاره پاره شده از ضربه های شمشیر و آغشته به خون است.💔 ما و شیعیانمان این پیراهن را با چشم بصیرت و نه چشم سر میبینیم پس اشک های ما سرازیر می شود.
(ثمرات الاعواد: ج۱ ص ٣٧)
http://eitaa.com/sabbaren_shakoor
•┈┄┅✾❀🌸🦋🌷🦋🌸❀✾┅┄┈•
•┈┄┅═✧❁🌷 *﷽* 🌷❁✧═┅┄┈•
❮روزه ماه محرم ❯
💎در حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمده است :هر کس یک روز از ماه محرم را روزه بدارد، برای او در برابر هر روز روزه، 30 روز روزه خواهد بود
🍃روایت رَیّان بن شبیب از حضرت امام رضاعلیه السلام مرویست که هر که در روز اول ماه محرم روزه بدارد و خدا را بخواند خداوند دعاى او را مستجاب کند چنانکه دعاى زکریّا را مستجاب نمود .
🍁پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
هر کس روز سوم محرم را روزه بدارد، دعایش مستجاب می گردد. و خداوند سختی را برای او آسان ساخته و اندوه او را برطرف می کند
📘اقبال الاعمال جلد دوم
http://eitaa.com/sabbaren_shakoor
•┈┄┅✾❀🌸🦋🌷🦋🌸❀✾┅┄┈•
•┈┄┅═✧❁🌷 *﷽* 🌷❁✧═┅┄┈•
#دختر_شینا
قسمت شصت و یکم
در آن لحظات تنها چیزی که آراممان می کرد، صدای نرم و حزن انگیز خانمی بود که خوب دعا می خواند و این بار ختم «اَمّن یجیب» گرفته بود.
نزدیکی خانه های سازمانی که رسیدیم، دیدیم چند مرد نگران و مضطرب آن دور و بر قدم می زنند. ما را که دیدند، به طرفمان دویدند. یکی از آن ها صمد بود؛ با چهره ای خسته و خاک آلوده. بدون هیچ حرف دیگری از اوضاع پادگان پرسیدیم. آنچه معلوم بود این بود که پادگان تقریباً با خاک یکسان شده و خیلی ها شهید و مجروح شده بودند. چند ماشین جلوی در پارک شده بود. صمد اشاره کرد سوار شویم.
پرسیدم: «کجا؟!»
گفت: «همدان.»
کمک کرد بچه ها سوار ماشین شدند.
گفتم: «وسایلمان! کمی صبر کن بروم لباس بچه ها را بیاورم.»
نشست پشت فرمان و گفت: «اصلاً وقت نداریم. اوضاع اضطراریه. زود باش. باید شما را برسانم و زود برگردم.»
همان طور که سوار ماشین می شدم، گفتم: «اقلاً بگذار لباس های سمیه را بیاورم. چادرم...»
معلوم بود کلافه و عصبانی است گفت: «سوار شو. گفتم اوضاع خطرناک است. شاید دوباره پادگان بمباران شود.»
در ماشین را بستم و پرسیدم: «چرا نیامدید سراغمان. از صبح تا به حال کجا بودید؟!»
همان طور که تندتند دنده ها را عوض می کرد، گاز داد و جلو رفت. گفت: «اگر بدانی چه وضعیتی داشتیم. تقریباً با دومین بمباران فهمیدم عراقی ها قصد دارند پادگان را زیرورو کنند، به همین خاطر تصمیم گرفتم گردانم را از پادگان خارج کنم. یکی یکی بچه ها را از زیر سیم خاردارها عبور دادم و فرستادمشان توی یکی از دره های اطراف. خدا را شکر یک مو از سر هیچ کدامشان کم نشد. هر سیصد نفرشان سالم اند؛ اما گردان های دیگر شهید و زخمی دادند. کاش می توانستم گردان های دیگر را هم نجات بدهم.
شب شده بود و ما توی جاده ای خلوت و تاریک جلو می رفتیم. یک دفعه یاد آن پسر نوجوان افتادم که آن شب توی خط دیده بودم. دلم گرفت و پرسیدم: «صمد الان بچه هایت کجا هستند؟ چیزی دارند بخورند. شب کجا می خوابند؟»
او داشت به روبه رو، به جاده تاریک نگاه می کرد. سرش را تکان داد و گفت: «توی همان دره هستند. جایشان که امن است، اما خورد و خوراک ندارند. باید تا صبح تحمل کنند.»
دلم برایشان سوخت، گفتم: «کاش تو بمانی.»
برگشت و با تعجب نگاهم کرد و گفت: «پس شما را کی ببرد؟!»
گفتم: «کسی از همکارهایت نیست؟! می شود با خانواده های دیگر برویم؟»
توی تاریکی چشم هایش را می دیدم که آب انداخته بود، گفت: «نمی شود، نه. ماشین ها کوچک اند. جا ندارند. همه تا آنجا که می توانستند خانواده های دیگر را هم با خودشان بردند؛ وگرنه من که از خدایم است بمانم. چاره ای نیست، باید خودم ببرمتان.»
بغض گلویم را گرفته بود، گفتم: «مجروح ها و شهدا چی؟!»
جوابی نداد.
گفتم: «کاش رانندگی بلد بودم.»
دوباره دنده عوض کرد و بیشتر از قبل گاز داد. گفت: «به امید خدا می رویم. ان شاءالله فردا صبح برمی گردم.»
http://eitaa.com/sabbaren_shakoor
•┈┄┅✾❀🌸🦋🌷🦋🌸❀✾┅┄┈•
33.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•┈┄┅═✧❁🌷 *﷽* 🌷❁✧═┅┄┈•
برخیزید 🏴
بیرق ها🚩
پرچم ها🏴
برخیزید 🚩
[🎙✨]#محمدرضا_طاهری
[🖤💔]#روایت_عشق
[📜🎤]#سینهزنی
[🥺🌱]#محرم
http://eitaa.com/sabbaren_shakoor
•┈┄┅✾❀🌸🦋🌷🦋🌸❀✾┅┄┈•
4_5990269975258992348.mp3
5.39M
[🎙✨]#حجتالاسلامدانشمند
[🖤💔]#روایت_عشق
[📜🎤]#سخنرانی
[🥺🌱]#محرم
http://eitaa.com/sabbaren_shakoor
•┈┄┅✾❀🌸🦋🌷🦋🌸❀✾┅┄┈•
حاجمحمود کریمی - روضه .mp3
9.28M
[🎙✨]#حاجمحمودکریمی
[🖤💔]#روایت_عشق
[📜🎤]#روضه
[🥺🌱]#محرم
http://eitaa.com/sabbaren_shakoor
•┈┄┅✾❀🌸🦋🌷🦋🌸❀✾┅┄┈•
حاجمحمود کریمی - زمینه.mp3
12.63M
[🎙✨]#حاجمحمودکریمی
[🖤💔]#روایت_عشق
[📜🎤]#زمینه
[🥺🌱]#محرم
http://eitaa.com/sabbaren_shakoor
•┈┄┅✾❀🌸🦋🌷🦋🌸❀✾┅┄┈•