eitaa logo
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
1هزار دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
5.6هزار ویدیو
113 فایل
ولادت: 1363/10/30 ـــ🌺ــ شهادت:1390/6/13 اینستاگرام https://www.instagram.com/shahid.mohammad.ghafari.parsa محل شهادت:سردشت،ارتفاعات جاسوسان محل دفن:گلزارشهدای شهرهمدان 🔻نظرات وپیشنهادات🔻 @shahedesaber 🔻خادم کانال🔻 @shahid_mohamad_ghafari
مشاهده در ایتا
دانلود
از شهدای لشکر 25 کربلا بود و بسیاری از مردم، متوسل به جدش می شدند و حاجت روا می گشتند ... مادر شهید می گوید: متولد شد، او را به همین مناسبت "سیدمهدی" نامیدیم. بسیاری از افراد محل اگر حاجتی داشتند و یا اگر گره ای به کارشان بود، جدّ سیدمهدی را می کردند و حاجت روا می شدند. 🌿روزی حسابدار کارخانه به بیماری سختی دچار شده بود، از آنجائی که احوال سیدمهدی را شنیده بود، متوسل به جد سیدمهدی شد و نذر کرد که اگر شفا پیدا کند، سیدمهدی را در کارخانه استخدام نماید. او شفا گرفت و سیدمهدی چندین سال کارگر کارخانه نساجی شد. 🌿در تمامی مراسمات مذهبی و روضه خوانی ها سیدمهدی را با خودم می بردم. بسیار به این مراسمات و روضه خوانی ها علاقه مند بود. روزی به من گفت: ! خواب دیدم که دارم به سوی خدا می کنم. آن زمان کوچک بود و من زیاد حرفش را جدی نگرفته بودم. علاقه زیادی به امام (ره) داشت، حتی یکبار هم موفق شد به امام (ره) برود، بعد از آن دیدار بسیار متحول شده بود و بدجوری عاشق امام (ره) و روحانیت شده بود تا جایی که عکس های امام (ره) را به صورت کلیشه درست می کرد و با اسپری در و دیوار شهر و همچنین دیوار کارخانه را پر از عکس امام (ره) کرده بود عاشق و شیفته روحانیت بود، زمانی که شهید دستغیب به شهادت رسید خیلی گریه می کرد و می گفت: - ای کاش من بجای او تکه تکه می شدم و فدایش می گشتم. 🌿روزی سید مهدی از جبهه آمد و گفت: - مادرجان! بازهم جدّم به دادم رسید. در حال انجام عملیات بودیم؛ در محوری که ما بودیم تمامی نیروها شهید شدند و من در آنجا تنها ماندم، راه را گم کرده بودم و نمی دانستم به کدام سمت باید بروم. آنقدر جدم حسین(ع) و اربابم ابالفضل را صدا زدم که به طور تصادفی و غیر ممکن نیروهای خودی مرا پیدا کردند. 🌿هر سال روز مادر که می شود خواب می بینم سیدمهدی روی سرم گلاب می پاشد، هدیه ای به من می دهد و پیشانی ام را می بوسد. هر هفته پنج شنبه ها بر سر مزارش می روم و هنگامی که قبرش را می شویم، ناگهان از دِل قبر سید مهدی مرا صدا می زند و چند بار می گوید: - مامان! 🌿🌹سه بار این کار را انجام می دهد. سرم را روی قبر می گذارم و با سیدمهدی دردِ دل می کنم.🌹🌿 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از هر چه بگذریم سخن دوست، خوشتر است حال دلم خوب نیست حال و هوای زندگی ابریست دوباره مغزم شمارش معکوس از سر گرفته چند روز مانده تا شهادتت؟چند سحر؟ چند ساعت مانده تا پروازت در سحرگاه دلم هوای محرم دارد و غم سیدالشهدا و غم شهادت عزیزدلم را محمد امسال محرم و شهادتت قرین شدند. شکرخدا ، ماه محرم چشمانم گریان تو و امام شهیدت میشود. محمد ، دوستانت را که می بینم دلم می لرزد قدو قامتت را به یاد می آورم راه رفتنت ، خنده هایت با حساب و کتاب دنیایی الان چند ساله بودی؟ مادرت بی تابت بود و بی تاب تر شده محمد جان ! مادرت قصد سفر دارد سفر تا خدا، سفر تا پیش تو مهمان نمی خواهی؟؟ قوت قلب https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
قَدّ من ڪوتاہ بود و نیزہ هـا خیلی بلند خواستم بر زخم هـایت بوسہ بگذارم ، نشد 🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
#شهیدمحمدغفاری زندگی... گر هزار باره بوَد، باردیگر تو بار دیگر "تو" https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
نزول ِ عشق... کاروان در راه بود که ذوالجناح ایستاد! تو گویی بوی غریت ِ این خاک ِ زیادی آشناست! اینجا نه غاضریّه است و نه نینوا نه شاطی الفرات است و نه عموراء اینجا "کـ ر بـ لـ ا" ست... و کربلا همانجاست که آدم و سلیمان و ابراهیم و همه ی انبیا و اولیا را به بلایی آزموده اند و در این بزم بازی خدایی، حسین فدیه ی تمام ِ نقص های خودساخته ی ذبحُ اللّهی است که وَ فدیناه بذبحٍ عظیم! و کربلا همان وادی نا امن شده از دستانِ قلم شده ی حضرت ِامن است ... آری؛اگر فرات ذره ای از مهریه ی غصب شده ی است تو مپندار که مصیبتی است نا آشنا برای اهالی کِساء... که طومار را در کوچه های بنی هاشم و در برابر چشم ِغیرت اللّهی حضرت ِ مجتبی پیچیدند... امشب اما پاسبان ِ خیام است و حضرت علمدار سقّای حرامیان هم هست! و هست و امن هست و حــبیب هست و هست و عـ طـ شـ نیست... تا فردا اما؛ خدا بزرگ است... 🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
هر شهید را قتلگاهی هست. هشت سال پیش در چنین شب و سحری مشیت خداوند ، گروهی را به و ارتفاعات کشید، وقت پاداش مجاهدتهای بندگان مخلص حضرت حق بود و چه پاداش و اجری بهتر از غلطیدن در خون در پیشگاه الله جل جلاله شهادتنامه ی عشاق امضا شده بود خوابی دید : مولایمان سیدالشهدا مژده وصل این شهید و یارانش را دادند. فرمانده جعفرخانی یارانش را در جوار سیدالشهدا دیده بود. اسامی شهدا در ۱۳شهریور۱۳۹۰ و https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
🌷 شــهادتــت مــبـارکــ مــحــمـدجـــان 🌷 #شهید_مدافع_وطن_محمــــــدغفاری #نیروی_ویژه_صابرین🌹 #شها
‍ و اما شهریور🍃 کم کم هرم نفس های داغ تابستان تمام میشود اما امان از داغی که قرار است بر دل مادرت بنشیند... شهریور..شه زندگی مادر!♥️ قرار است عاشورا این بار در سردشت تکرار شود... علی اکبرهای حسین در هر زمان و مکان بزرگ شده اند... همان جوانانی که امام خمینی فرمود در گهواره ها تربیت میشوند برای ظهور حضرت جاناا...!✌️ تربیت شده بودی تا در رکاب مولا شمشیر بزنی! اما برادرم...! محمدم...! چه شد؟؟ چه شد زودتر از موعد پر زدی؟؟ از همان روز اول آرام و قرار نداشتی..از همان روزی در گهواره بودی و زمزمه های نوشیدن جام زهر به گوشت می رسید..✨ همان روزهای که پدر در جبهه لبیک می گفت و تو شده بودی تمام مونس تنهایی مادر..🌹 پدرت که از جبهه آمد تا رخ ماهت را دید با دلی قرص گفت: "بفرما خانوم، اینم مرد خونه! دیگه با خیال راحت میرم خط"✌️ آری! از اولین لحظات نفس زدنت در این دنیا شدی مرد خانه...! مرد خانه ای که روز به روز قد می کشید و با آرمان های انقلابی پدر، بزرگ و با پاکی شیر مادر گوشت به تنش تنیده میشد... مادری که حتی یکبار لب به غذای شبهه ناک نزد.. پدری که دستان کوچکت را گرفته و تو را هر روز به مسجد می برد..👌 نمیدانم چرا بغض به گلویم میدود شاید نباید خاطراتت را مرور می کردم.. خاطراتی که هرشب مادرت با مرورشان جان می دهد...😭 محمدم...چه کردی با دل بی قرارم؟؟ قرار بود قرار دل خواهر شوی.. اما اکنون.. بی قرارت هستم بیشتر از هر روز! بیقرار در آغوش گرفتن و بوسیدن مزارت..😭 چگونه تاب بیاورم روزهایی را که میدانم آخرین روزهای عمر دنیایی توست.. چگونه بگذرانم روزها را با مرور آخرین نگاهت...😭 لب میگزم و صورتم را غرق اشک می بینم اشکی که از عمق وجودم سرازیر شده است الماس نگاه های من داغند..! و این هویدای داغی ست که از نبودنت بر دلم دارم... ✍خودت بگو... این رسم عاشقی ست که به دلم نگاه کنی و بروی و مرا تنها گذاری؟؟ و اما...! من بمانم و مرور خاطراتت..من بمانم و شیطنت های برادرانه...من بمانم و تنها چشمانی که قاب شده است..محمدم! تمام سهم من از داشتنت همین قابی ست که ....!😭 ته دلمی ..😭♥️ بهترین مأمن در وجودم، قلب سوخته ام است همان قلبی که حرم خداست.. محل فرود فرشتگان الهی ست و تو فرشته ی زندگی منی!💔 🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
آقاجان امشب را در کدامین هیئت به عزاداری می نشینی... قطره قطره اشک تو بوی محرم می دهد خدا صبرت دهد، آقای خوبم ... آجرک الله یا صاحب الزمان فی مصیبت جدک الحسین علیه السلام 🏴 به رسم وفای هر شب بخوانیم ... 🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
ذهنِ خسته ام تو را دوباره میل دارد و به واژه می کشد تو را به تکرارِ بغض هایِ گلویِ خسته ام. و خسته از دردِ عادتِ نبودنت😭 میانِ منجلابِ گناه تورا تجسّم کردنت غم نگاه و شب فراق و صدای بسته ام به رخ می کشد دوباره لحظه های سرد بی تو بودنم را و درد می کشد صدای تیک و تاک ساعت اتاقم مرا و انتظار کشیدنت چه نرم وچه سخت بود دیدنت و مست می کنی مرا میان خیالم و شعر می شوم دوباره برایت و مشت می کوبد مرا دوباره زخم های درونم و بازعادت به تکرار و تکرارِ عادتِ نبودنت و سخت غمگین شدن و باور به تنهایی و سیلِ اشک 😭 و لبریز بودنِ واژه ها وخشم و هجوم هجاها میان حصارِ نفس ها و باز دلتنگم...💔 و باز اشک می شوم به قابِ نگاهت به استعاره می کشم تو را چه سود دارد تو را نوشتن تو نیستی،تو نیستی،تو نیستی ..... ❤️ 🌙 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1