برایشهیدم #محمدغفاری
تولدت مبارک
آرام جانم
دوستت دارم همچو نیمهای از جانم یا پارهای از قلبم
ولی نه، تو تمام جانم هستی و تمام قلبم
از لحظه تولدت در زمین تا لحظه تولدت در آسمان برایم لحظه ای بود کوتاه
عمریست در حسرت آن مدت هستم
محمدجان تو
گوی سبقت از همه ربودی
و ما انگشت به دهان ماندیم از این آمدن و رفتنت
وقتی شهید شدی تازه نطق ها باز شد برای از تو گفتن
همسایه و دوست و آشنا و غریبه از تو و کارهای پنهانیات گفتند و داغ دلمان عمیق تر شد از غربتت
شبهایی که در پشت بام خانه، نماز شب میخواندی و ما هرگز نفهمیدیم چه گفتی با خدایت و چه طور نماز خواندی که انعکاس نور نماز شبت تا آسمان بالا رفته بود و تو متحیر این نور از پدرت پرسیدی دیشب نوری دیدم از پشت بام تا آسمان متحیرم این نور چه بود
بعدها رازش را فهمیدیم ، زمانی که تو خود ستاره ای شدی در آسمان
هیچگاه چنین دوری بین من و تو نبود
چندسال است که رفتهای؟
به قدری خانه را از عکسهایت پر کردهام که هر طرف رو کنم تو را خواهم دید، مگر دلتنگی همین نیست؟ عجیب جایت خالی شده، غم جانسوزت سنگینم کرده، خیلی سنگین
همه چیز روبراه است، همه چیز هست جز آب حیات زندگیم که تو بودی، بی آب همه چیز هم که باشد گویی هیچ نیست.
چشم میدوزم به صورت پدرت، چقدر نحیف شده ، هرگز برایم نمیگوید از آنچه در دلش میگذرد ، مدام حواسش به من است،
خوب میداند که فراق تو با مادرت چه کرده
محمدم پناه پدرومادرت باش ، شادی قلب محزونم باش
شادم کن به کلامی،نگاهی، اشارهای،ای نزدیکتر از من به من
ای آبرومند درگاه خدا ، شفیعم باش
آرامم کن
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو ماه بودی و بوسیدنت ... نمیدانی
چه ساده داشت مرا هم بلند قد می کرد
پ.ن: فیلمی جالب و دیده نشده از پدر مهربان بچه ها
مردی که تو میدون جنگ لرزه به اندام دشمن مینداخت، همچین لطافت طبعی داشت...
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
سرآمد همه روحانیت
مردم! از من قبول کنید، من عضو هیچ حزب و جناحی نیستم و به هیچ طرفی جز کسی که خدمت میکند به اسلام و انقلاب تمایل ندارم.
اما این را بدانید؛ والله! علمای شیعه را تماماً و از نزدیک میشناسم. الان 14 سال شغل من همین است.
علمای لبنان را میشناسم، علمای پاکستان را میشناسم، علمای حوزه خلیج فارس را میشناسم. چه شیعه و چه سنی، والله! اشهد بالله! سرآمد همه این روحانیت، این علما از مراجع ایران و مراجع غیر ایران، این مرد بزرگ تاریخ یعنی «آیتالله العظمی خامنهای» است.
من با خیلی از علمای شیعه مکاتبه و از نزدیک مراوده دارم و میشناسم آنها را، ارادت داریم.
دنبال تبعیت مردم از آنها هستیم. اما اینجا کجا، آنجا کجا؟ بین ارض و سماء فاصله داریم. در حکمت این مرد، در اخلاق این مرد، در دین این مرد، در سیاستشناسی این مرد، در اداره حکومت این مرد، دقت کنیم و در بازیهای سیاسی، مرزهای خودمان را تفکیک کنیم.
آدمها میآیند و میروند. آن چیزی که مهم است اتصال ما به ولایت و حمایت ما از این نظام است.
(از سخنان شهید حاج قاسم سلیمانی در کنگره شهدای کرمان- 1389)
#مکتب_حاج_قاسم_سلیمانی
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
#مهدے_جان
ڪاش دل مستحق گوشہ نگاهے بشود
قسمتم رؤیٺ آن ماهِ الهے بشود
#فاطمیہ سٺ بہ داغ دل زهراے بتول
فرج #مهدے_موعود الهی بشود
#بنماے_رخ_ڪہ
#باغ_وگلستانم_آرزوسٺ
آجرک الله یا صاحب الزمان
به رسم وفای هر شب بخوانیم
#دعای_فرج را🌷
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
#کودکی.شهیدغفاری
#مادرانه..
🌷شب بخیر
ای مهربان دردانه ام راحت بخواب
همچو خورشیدی به رخسارم سحرگاهان بتاب
تاتو می تابی
سپهرزندگانی روشن است
بانگاهت ظلمت شبهام می گردد سراب
#شب.بخیر.آرام.دل🌹❤️
------------------------------
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
#رفیق_خوب 💚
رفیقـــــــــــی خوبه که
بوی دنیــــــــــــــــا نده
🌷یا رفیق من لا رفیق له🌷
#رفیق_یعنی_تو
#شهیدمحمدغفاری ♥️
#تولدت_مبارک_شهیدم
۱۳۶۳/۱۰/۳۰
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
کتاب رفاقت به سبک تانک
آن قدر کوچک بودم که هر چی به بابا ننهام میگفتم میخواهم به جبهه بروم محل آدم بهم نمیگذاشتند. حتی تو بسیج روستا هم وقتی گفتم قصد رفتن به جبهه را دارم همه هرهر خندیدند. مثل سریش چسبیدم به پدرم که الّا و بالله باید بروم جبهه. آخر سر کفری شد و فریاد زد : «آهای نورعلی، بیا این را ببر صحرا و تا میخورد کتکش بزن و بعد آن قدر ازش کار بکش تا جانش دربیاید!» یک برادر غول پیکر داشتم که فقط جان میداد برای کتک زدن. یک بار الاغمان را چنان زد که بدبخت سه روز صدایش گرفت! نورعلی دوید طرفم و مرا بست به پالان الاغ و رفتیم صحرا. آن قدر کتکم زد که مثل نرم تنان مجبور بودم مدتی روی زمین بخزم و حرکت کنم. بابام من و برادر کوچکم را آورد شهر و یک اتاق در خانه فامیل اجاره کرد و برگشت. چند مدتی درس خواندم و دوباره به فکر رفتن به جبهه افتادم. رفتم ستاد اعزام و مسئول اعزام را جان به لب کردم تا اسمم را نوشت. روز اعزام ، به برادرم گفتم: «من میروم حلیم بخرم و زود برمی گردم.» قابلمه را برداشتم و دم در خانه گذاشتم و رفتم که رفتم. سه ماه بعد، برگشتم. در این مدت از ترس حتی یک نامه برای خانواده ندادم. سر راه یک کاسه حلیم خریدم و رفتم طرف خانه. در زدم. برادرم در را باز کرد و وقتی حلیم را دید با طعنه گفت: «چه زود حلیم خریدی و برگشتی!» خندهام گرفت. داداشم سر برگرداند و فریاد زد: «نورعلی بیا که احمد آمده!» با شنیدن اسم نورعلی چنان فرار کردم که کفشم دم در خانه جاماند!😁
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ویدیویی منتشر نشده از شهید ابومهدی المهندس: فرقی نمیکند به دست آمریکا شهید شوم یا اسراییل و داعش؛ هر سه یکیاند
🔸 وقتی که کنار حاج قاسم باشم، آرامش دارم چون سیمش به «آقا» وصل است.
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1