رمضان در جبهه
برگزاری جلسات قرآن در فضای معنوی رزمندگان حال و هوای خاصی داشت.
این جلسات گاهی در خیمهها برگزار می گردید و گاه به تناسب فصل در فضاهای باز.
زمان هایی هم که انتخاب می شد برای این جلسات یا بعد از نماز صبح، یا پیش از خواب شبانه و یا ساعتی پیش از اذان مغرب در گوشهای از طبیعت بکر بود که این آخری روحیه خوب و شادابی به انسان می داد. خصوصا اینکه همراه با تفسیر هم بیان می شد که به اوج خود می رسید.
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
کثرات حزن آور است
#حاج_اسماعیل_دولابی
توجه به دنیا و کثرات وطبیعت،غم وقصه می آورد.
کثرات؛حزن آور است؛امّا آحاد وافراد الهی،برطرف کننده ی غم وغصّه ها هستند.
ممکن است که به افراد کمی از مردان الهی وآحاد برخورد نماییم که ملاقات آن ها برای ما بسیار سرنوشت ساز است و باید قدر بدانیم.
آنها نشانه های راه خدا هستند.
(ریشه های طوبا:ص۱۱۱)
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
♡
اولین #جمعه ماه است بیا #مهدیجان
چشم ما بَر سر راه است بیا #مهدیجان
ماه پُر فیض رمضان آمده و دل ما
دلخوش نیم نگاه است، بیا #مهدیجان
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
❤️
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
نخورم مِی، غمِ جانانه اگر بگذارد
#شهید_غفاری
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
🌸بسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم🌸
🌼باسم رب المهدی(عج)
🌷ﺧﺪﺍﯼ خوب ﻣﻦ سلام
🌼تو را سپاس میگویم
🌷برای نعمتهایت
🌼در اولین جمعه ماه رمضان
🌷به همه ﺳﻼﻣﺘﯽ،
🌼ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻭ سعادت
🌷و خوشبختی را
🌼عطابفرما..الهی به امید تو
@saberin_shahid_ghafari1
🍂
🔻 اسارت در ماه رمضان
پس از اتمام مرخصیام از تهران به منطقه مهران رسیده بودم که که آماده باش اعلام کردند و گویا دشمن ساعت دو نیمه شب عملیاتی انجام داده بود اما سمت ما خبری نبود. به ما گفتند شلیک کنید ما هم در تاریکی با «آرپی جی» و گلوله شلیک میکردیم و تا پنج صبح که هوا کمی روشن شد دیدیم هرچه گلوله زدهایم به تانک و نفربر زده بودیم.
ساعت ۶ میخواستیم عقبنشینی کنیم، که یکی ازمافوقهایمان اجازه عقبنشینی به ما نداد و یک ساعت بعد به ما دستور عقبنشینی صادر شد. حدود ۲۸ نفر بودیم که عقبنشینی کردیم و با یک ماشین جنگی به داخل منطقه مهران رفتیم. منطقه به محاصره دشمن درآمده بود. ما هم در جاده زیر یک پل مخفی شدیم که دیدیم یک سرباز ایرانی هم جداگانه به سوی ما میآید.
عراقیها هم که با تانک و نفربر از روی پل در حال عبور بودند گویا رد او را زده بودند. حدود ۱۰ دقیقه بعد عراقیها ما را محاصره کردند. البته ۱۸ تن از بچهها قبل از اینکه ما به اسارت دربیاییم از طرف دیگر پل فرار کرده بودند و خودشان را نجات داده بودند. ماه رمضان و دقیقاً وقت اذان ظهر بود که نیروهای عراقی ما را اسیر گرفتند.
یک درجهدار عراقی به همراه چند سرباز ما را اسیر کردند. درجهدار عراقی به سربازانش دستور آتش داد تا ما را به گلوله ببندند که یک یا دو دقیقه بیشتر طول نکشید که یک جیب نظامی از دور پیدا شد. آن درجهدار به نشانه احترام دست بلند کرد و به زبان عربی که البته از بچههای عرب زبان هم در میان بودند ترجمه کرد که آنها نمیخواهند ما را بکشند. افسر عراقی مدام میگفت: «ماه رمضان، گناه، گناه» آنها هم دست نگه داشتند و ما را سوار ماشینها کردند و به بصره بردند تا پنج سال در اسارت دشمن زندگی کنیم.
مروتعلی نصرتی
آزاده ۵ سال اسارت
از لشکر ۲۱ حمز
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1