7.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌خواهشا با دقت گوش کنید سخنان دکتر عزیزی بسیار جالب و آموزنده است. 👌
🟣شما مادر پدرها با دقّت گوش کنید.🙏
رادان.mp3
زمان:
حجم:
2.23M
❌سند اطلاعاتی می گوید: دختران بی حجاب ایران سربازان ارزان قیمت ما هستند
🎙سردار رادان
4.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زندگی یک اصلاحطلب
#دلم_برای_رئیسی_سوخت
حمودی
6.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به احترامش تمام قد می ایستم .جانم به فدایت اللهم احفظ امام الخامنه ای
اگر نشر ندهید .به نظر من جفاکردید باید مبلغ مسلم بن عقیل زمان باشید ...
#خامنه_ای❤️
◾️طوری رفتار کنیم و قدر ایشان را بدانیم که آیندگان ما را سرزنش نکنند
💢 ما هرگز سفیر حضرت مهدی (عج) ، زعیم شیعیان سیدعلی از تبار حسین را تنها نمیگذاریم
6.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نشر بدید و هم چند بار گوش کنید این واقعیت الان بعضی از آدمهاست. خدا رحم کنه
👤حاج آقا #دانشمند
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
«دِلِت را خدایـ❤️ـی کن»
♥️✨- أَسْتَغْفِرُ ٱللَّه
♥️✨- سُبْحَانَ اللهِ
♥️✨- الحَمْدُ لله
♥️✨- لَا إلَهَ إلَّا اللهُ
♥️✨- اللهُ أكْبَرُ
♥️✨- سُبْحَانَ اللهِ وَبِحَمْدِهِ
♥️✨- سُبْحَانَ اللهِ العَظِيمِ
♥️✨- لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إلَّا بِالله
♥️✨- أسْتَغْفِرُ اللهَ وَأتُوبُ إلَيْهِ
♥️✨- أللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَعَلَی آلِ مُحَمَّدٍ
♥️✨- لَا إلَهَ إلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِين .
«صلوات خاصه امام حسن عسکری(علیه السلام)»
"اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرِّ التَّقِيِّ، الصَّادِقِ الْوَفِيِّ، النُّورِ الْمُضِيءِ، خازِنِ عِلْمِكَ، وَالْمُذَكِّرِ بِتَوْحِيدِكَ، وَوَلِيِّ أَمْرِكَ، وَخَلَفِ أَئِمَّةِ الدِّينِ الْهُداةِ الرَّاشِدِينَ، وَالْحُجَّةِ عَلَىٰ أَهْلِ الدُّنْيا، فَصَلِّ عَلَيْهِ يَا رَبِّ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَىٰ أَحَدٍ مِنْ أَصْفِيائِكَ وَحُجَجِكَ وَأَوْلادِ رُسُلِكَ يَا إِلٰهَ الْعالَمِينَ."
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
عظم الله أجورنا و أجوركم
kaafe_arabi
﷽❣ سلام امام زمانم ❣﷽
عاقبت نور تو
پهنای جهان میگیرد
جسم بی جان زمین
از تو توان میگیرد
سالها قلب من
از دوریتان مرده ولی
خبری از تو بیاید
ضربان میگیرد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج.
🍃💚🍃💚🍃💚
🇸🇩 زندگی مهدوی 🇸🇩
🕌 #رمان #دمشق_شهرعشق 🕌 #قسمت_نوزدهم فقط تماشایم میکرد... با دستی که از درد و ضعف میلرزید به گردنم
🕌 #رمان #دمشق_شهرعشق
🕌 #قسمت_بیستم
نمیدید در همین اولین قدم نزدیک بود عشقش قربانی شود..
و به هر قیمتی تنها #سقوط_نظام_سوریه را میخواست که دیگر از چشمانش #ترسیدم.
درد از شانه تا ستون فقراتم میدوید، بدنم از گرسنگی ضعف میرفت..و دلم میخواست فقط به خانه برگردم..
که دوباره صورت روشن آن جوان از میان پرده پیدا شد.
مشخص بود تمام راه را دویده که پیشانی سفیدش از قطرات عرق پر شده و نبض نفسهایش به تندی میزد...
با یک دست پرده را کنار گرفت تا زنی جوان وارد شود..
و خودش همچنان اطراف را میپائید مبادا کسی سر برسد...
زن پیراهنی سرمهای پوشیده و شالی سفید به سرش بود،کیفش را کنارم روی زمین نشاند و با مهربانی شروع کرد
_من سمیه هستم، زنداداش مصطفی. اومدم شما رو ببرم خونه مون.
سپس زیپ کیفش را باز کرد و با شیطنتی شیرین به رویم خندید
_یه دست لباس شبیه لباس خودم براتون اوردم که مثل من بشید!
من و سعد هنوز گیج موقعیت بودیم، جوان پرده را #انداخت تا من #راحت باشم و او میدید توان تکان خوردن ندارم که خودش شالم را از سرم باز کرد و با
_✨بسم الله..
شال سفیدی به سرم پیچید. دستم را گرفت تا بلندم کند..و هنوز روی پایم نایستاده، چشمم سیاهی رفت و سعد از پشت کمرم را گرفت تا زمین نخورم...
از درد و حالت تهوع لحظه ای نمیتوانستم سر پا بمانم و زن بیچاره هر لحظه با صلوات و ذکر یاالله پیراهن سرمهای رنگی مثل پیراهن خودش تنم کرد تا هر دو #شبیه هم شویم.
از پرده که بیرون رفتیم، مصطفی جلو افتاد...
💫اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَجهم