eitaa logo
❀' سَبڪ‌ِشُھَכآ '❀
2هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
4.7هزار ویدیو
160 فایل
•|به‌نام خدا|• 《به فکر مثل شهدا مردن نباش به فکر مثل شهدا زندگی کردن باش》 شهید‌ابراهیم‌هادی کپی❗️حلالت رفیق ولی برای شهادتمون و فرج آقا دعا کن شروع‌ما←¹⁰مهر¹⁴۰¹🍃 شروط🌸↓ @sabke_shohadaa_short کانال‌محفل‌هامون🌱↓ @mahfe_l کانال‌خدمات🌿↓ @ww0403
مشاهده در ایتا
دانلود
فائزه را به شیطنت‌های دوران کودکی می‌شناسند.🍀🙃 ✍به نقداز دختر عموی صمیمی فائزه خانم در فامیل پدری فائزه را به شیطنت‌های دوران کودکی می‌شناسند. فوق‌العاده شیطنت داشت و یک جا بند نمی‌شد.روز تشییع به فائزه می‌گفتم ببین فائزه باز اینجا هم شلوغ کردی، شیطنت کردی و یک شهر را که هیچ، یک کشور را به هم ریختی. نگذاشتی باز هم جَو آرام باشد. اما این‌بار چقدر قشنگ شلوغ کرد. این‌بار آن جوری که دلش می‌خواست شد. فائزه با وجود همه شیطنت‌های دوران کودکی‌اش، از حدود هفده سالگی انگار که یک نردبانی را خیلی سریع رفت بالا و رسید به نقطه اوج و عطف زندگی‌اش. خانمی و متانت توی رفتار و گفتار و کردارش موج می‌زد.
🌱خادم و روایتگر جنگ نیز بود. دختری فعال و پویا ✍به نقد ازمادر بزرگوار شهید: فعالیت‌های فرهنگی و جهادی فائزه خادم حسینیه امامزاده‌ای در غرب تهران بود. دردوران کرونا در امامزاده فعالیت جهادی انجام می‌داد، من هم برای کار‌های اجرایی در زمان تزریق واکسیناسیون در امامزاده کنارش بودم. الحمدلله آمار کرونا که نزولی شد، فائزه کنکورش را داد و با رتبه ۳ هزار وارد دانشگاه فرهنگیان شد. او در حوزه بسیج عمار یاسر کار می‌کرد. مسئول فضای مجازی پایگاه شهید آوینی بود و به محض ورود به دانشگاه به عضویت بسیج دانشجویی درآمد و فعالیت‌های خودش را آغاز کرد فائزه دو مرتبه به راهیان نور رفت و بعد در اردو‌های جهادی شرکت کرد و در این رابطه دو مرتبه هم به مشهد رفت. یک هفته قبل از اینکه برای چهارمین سالروز شهادت حاج‌قاسم به کرمان برود، به دماوند رفت و سه روزی در دماوند بود. آنجا در کلاس‌هایی که برای روایتگری برگزار می‌شد، شرکت داشت. مرداد امسال هم ۲۰ روزی برای گذراندن دوره‌های روایتگری به کردستان رفت؛ رفت تا بتواند حقیقت آن روز‌های پرحماسه و مجاهدت مردان غیور کشور برای نسل جوانی که به راهیان نور می‌آیند، روایت کند.
❀' سَبڪ‌ِشُھَכآ '❀
🌱خادم و روایتگر جنگ نیز بود. دختری فعال و پویا ✍به نقد ازمادر بزرگوار شهید: فعالیت‌های فرهنگی و جه
تمام عکس‌هایی که شما امروز در رسانه‌ها می‌بینید، مربوط به زمانی است که او برای گذراندن دوره روایتگری به کردستان رفته بود. او برای روایتگری به سنندج و برای کار‌های جهادی به سیستان‌وبلوچستان رفته بود؛ و اربعینی که نرفت اجازه ندادم اربعین به کربلا برود.نگرانش بودم برود و مریض شود. می‌گفت: تا بچه‌ها بیایند من می‌خواهم سر شما غر بزنم. دوستانش عکس برایش می‌فرستادند و دل فائزه هم با آن‌ها می‌رفت کربلا. به من می‌گفت: مادر اجازه ندادی من بروم، ببین دوستانم الان در عمود فلان هستند، الان در موکب هستند و... خیلی دلش می‌سوخت که نتوانسته بود همراه دوستانش به پیاده‌روی اربعین برود.🥲 وقتی صحبت از حضورش در مراسم چهارمین سالگرد شهادت حاج‌قاسم مطرح شد، باز هم مخالفت کردم و گفتم نه مادر! امتحان‌هایت شروع شده، باید درس‌هایت را بخوانی، او گفت: اینجا را باید بروم!😍 کربلا را هم نرفتم، گفتم: پس امتحاناتت چه می‌شود؟ گفت: امتحان را خوانده‌ام، نیمی از کتاب را در اتوبوس و در مسیر برگشت می‌خوانم. در بازگشت مستقیم همراه با بچه‌ها به دانشگاه می‌روم و بعد از امتحان به خانه می‌آیم که دیگر قسمت نشد به خانه بیاید. قرار بود دخترم بعد از بازگشت از کرمان برای کار‌های جهادی به مشهد هم برود. اما تقدیر این شد که با شهادتش به زیارت امام رضا (ع) مشرف شود.🥺🌱
زیارت عاشورا همیشه بدرقه راه فائزه بود به چادری بودن و وقار فائزه افتخار می‌کردم، حالا هم که دخترعموی خوش قلب وباوقارم در چنین روزی و در چنین جایی و با این شکوه لیاقت شهادت پیدا کرد و پذیرفته شد، ما و خانواده ما را یک تنه بزرگ و سربلند کرد. به خاطر دارم که «مادر فائزه» همیشه زیارت عاشورا برای فائزه می‌خواند و آن را بدرقه راهش می‌کرد. همان زیارت عاشوراهایی که مادرش برایش می‌خواند او را عاقبت بخیر کرد و مطمئنم با امام حسین (ع) و یارانش محشور خواهد بود. آخرین جمله ای که شهیده فائزه رحیمی در اطلاعات کاربری‌اش نوشته بود: «آن چه در فهم تو آید، آن بُوَد مفهوم تو!»🌻
التماس بر مزار شهید علی‌وردی🌱🍁 به نقد از مادرشهید: فائزه قطعه ۵۰ را خیلی دوست داشت. من برای انتخاب محل تدفین و مزار فائزه به قطعه ۵۰ بهشت زهرا رفته بودم، خانمی را در کنار مزار شهدا دیدم، او از من پرسید: برای چه آمده‌اید؟ گفتم: دخترم شهید شده، آمده‌ام ببینم که او را در این قطعه تدفین کنم یا در قطعه ۲۸. گفت: می‌شود تصویر دخترتان را به من نشان دهید؟ گفتم: بله. بعد تصویری از فائزه به او نشان دادم. گفت: این دختر خانم دو هفته پیش کنار مزار شهید علی‌وردی بود و شهید را التماس می‌کرد و به او می‌گفت: باید شهادت را به من بدهی! من با زحمت توانستم او را از کنار مزار شهید جدا کنم.🙃
مقاله‌ای به نام «حسرت شهادت»🌸🙃 ✍مادر بزرگوار‌ شهید: فائزه در مورد شهادت خودش با من صحبتی نمی‌کرد، اما بعد‌ها متوجه شدم مقاله‌ای به نام «حسرت شهادت» نوشته بود که در دانشگاه مقام آورده بود. ما از دلنوشته‌های فائزه تا زمان حیاتش بی‌اطلاع بودیم. در مورد آن‌ها صحبتی با ما نمی‌کرد. بعد از شهادتش وقتی رفتم و کمد فائزه را نگاه کردم، دیدم لوح تقدیر زیادی دریافت کرده است. لوح‌ها متعلق به دوره‌های مختلف تحصیلی‌اش بود. درسش عالی و همیشه نمراتش ۲۰ بود. من هم خیلی به نمره فائزه اهمیت می‌دادم. خودش می‌دانست من حساس هستم، بنابراین برای ۲۰ درس می‌خواند، نمی‌خواست آنطور باشد که فقط واحد‌های درسی‌اش را در دانشگاه قبول شود و به ترم بالا‌تر برود.🙂 الان فقط افسوس می‌خورم که چرا من از این همه لوح و تقدیرنامه‌ها و مقام‌هایی که دخترم در مقاطع مختلف کسب کرده بود، بی‌اطلاع بودم و فرصتی نشد یک بار از او قدردانی کنم. بعد از شهادتش متوجه شدم فائزه ۵/۱ سال در کلاس‌های «طرح ولایت» شرکت یا در «سفیر سعادت» مشارکت داشته است. اگر دو ترم دیگر زبان می‌رفت، تافلش را هم می‌گرفت. او در کلاس‌های نویسندگی حوزه هنری مشارکت داشت. خیلی در گمنامی کار و فعالیت می‌کرد. برای دیده‌شدن کار انجام نمی‌داد.
اتاقش پر بود از عکس حاج‌قاسم😍 شناخت فائزه و بیشتر مردم نسبت به حاج‌قاسم از زمانی شروع شد که ما او را در جبهه مقاومت اسلامی و در میان رزمندگان در عراق و سوریه دیدیم. فائزه تمام صحبت‌های حاج‌قاسم و سخنرانی‌های ایشان را در مراسم شهدا می‌شنید و صحبت‌های‌شان را با جان و دل گوش می‌کرد و می‌گفت: مادر ببین ان‌شاءالله به خاطر حضور و جانفشانی مدافعان حرم راه زیارت سوریه هم باز می‌شود. روز حادثه شهادت سردار سلیمانی همراه من و همسرم نشست به گریه و ناراحتی... بعد از آن اتاق فائزه پر شد از عکس حاج‌قاسم. به یاد دارم کتابی هم با موضوع حاج‌قاسم می‌خواند که همه نکات مورد نظرش را با ماژیک خط کشیده و مشخص کرده بود که آن جملات حاج‌قاسم برایش مهم بود.
21.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 | هسته‌ای 🎙شما صدای شهیده فائزه رحیمی را می‌شنوید... ⚛هسته‌ای حق ملت ایران است! نترسیم از تحریم غرب درحالیکه هر یک از ملت‌های دیگه بودن حتی تهدید به همچین تحریم‌هایی میشدن ممکن بود عقب نشینی بکنند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
شربت شهادت و ترکش🌱💔 لحظه وداع و دیدار آخر فاطمه خواهر کوچک شهید هم روایتی است شنیدنی، مادر می‌گوید: آن روز که قرار بود فائزه به کرمان برود، من خانه نبودم. خواهرش فاطمه از حال و هوای فائزه برایم تعریف کرد و گفت: فائزه صبح بیدار شد و من از او خواستم که ناهار را با دستپخت من بخورد، قرار بود برایش کوکو سیب‌زمینی درست کنم. فائزه گفت: تا شما برای من کوکو درست کنی، من رسیده‌ام کرمان، اما فاطمه اصرار و نهایتاً غذای فائزه را آماده می‌کند و بعد فائزه غذایش را می‌خورد و آماده رفتن می‌شود. فاطمه می‌گفت: فائزه وقت رفتن به من گفت خوب درس‌هایت را بخوان. احترام پدر و مادر را هم نگه دار. بعد هم رفت دانشگاه و ساعت ۸ شب به سمت کرمان حرکت کرد و خودش را به گلزار رساند. یکی از دوستانش را سر مزار فائزه دیدم و از او خواستم که از روز حادثه برایم روایت کند. او گفت: وقتی به گلزار شهدا رسیدیم، جایی ایستادیم تا شربت بخوریم. فائزه به شوخی گفت: شربت شهادت است. بچه‌ها خندیدند، اما فائزه درست می‌گفت. بعد از نوشیدن شربت متوجه شدیم که دو تا از همکلاسی‌های‌مان همراه ما نیستند و از ما جدا شده‌اند. فائزه برای پیداکردن دو تا از بچه‌ها رفت که انفجار اول اتفاق افتاد، یکی از بچه‌ها ترکش خورد و ما مجبور شدیم او را تا جایی برسانیم. فکر نمی‌کردیم که فائزه در اثر ترکش‌های انفجار به شهادت رسیده باشد. وقتی داشتم فیلم‌های حادثه تروریستی را نگاه می‌کردم، فائزه را از رنگ روسری‌اش شناختم. ترکش از پشت گردن، کتف و پهلو به فائزه اصابت کرده و او با صورت به زمین خورده بود.
پیام تبریک روز مادر ❤️ پیام تبریک روز مادر را از زبان فائزه می‌خواند: روز ۱۳دی ماه فائزه به من پیام تبریک روز مادر را فرستاد که هنوز آن را هم به یادگار نگه داشته‌ام. پیام این بود: (هدایت شده از طرف فائزه): ‌مادرم تو نبض خانه ما هستی، بدون تو و حضورت قلبی نمی‌تپد. اینجا همیشه بمان برای‌مان، روزت مبارک عزیزتر از جانم. قرار بود من روز ۱۳ دی ماه حدود ساعت ۵/۳ بعدازظهر به مدرسه فاطمه بروم. قبل از حادثه به فائزه زنگ زدم و او نتوانست صحبت کند و به من گفت: مادر من به شما زنگ می‌زنم.