eitaa logo
❀' سَبڪ‌ِشُھَכآ '❀
1.9هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
3.5هزار ویدیو
142 فایل
•|به‌نامِ‌‌او|• «به فکرِ مثلِ شهدا مُردن نباش به فکرِ مثلِ شهدا زندگی کردن باش.» شهید‌ابراهیم‌هادی کپی❗️حلالت رفیق ولی برای شهادتمون دعا کن😊 شروع‌ما←¹⁰مهر¹⁴۰¹🍃 شروط🌸↓ @sabke_shohadaa_short کانال‌محفل‌هامون🌱↓ @mahfe_l کانال‌خدمات🌿↓ @ww0403
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚 📣شروع پست های سیاسی📰❗️🗞🌱♥️
⭕️یه جوک بگم؛ از اول جنگ غزه تا الآن، حزب الله فقط ۵ مرتبه خود سیستم گنبد آهنین رو زده😂
‏«۳۵ سال تقابل» از ایران محور شرارت است همه گزینه ها روی میز است به ۵۲ نقطه ایران حمله میکنیم رسیدیم به ما نبودیم اسقاطیل بود ما خواهان جنگ با ایران نیستیم عجب فرمانده ای داریم ما برای سلامتی و طول عمرش صلوات ‎ ✍️ سجاد فراهانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر معظم انقلاب : همچنان که صحرای طبس مدفن پیل‌های فولادین شد، سراسر منطقه خاورمیانه مدفن ماشین جنگی آمریکا خواهد شد. 🗓 پنجم اردیبهشت‌ماه، سالروز شکست حمله نظامی آمریکا در طبس و شهادت سردار شهید محمد منتظرقائم گرامی باد.
⭕️‏هیچ کدوم از برندگان جوایز انجمن قلم آمریکا به دلیل نسل کشی مردم غزه حاضر به گرفتن جایزه این انجمن نشدن و مراسم لغو شد! به جز جمعیت حداقلی برانداز جمهوری اسلامی، آمریکا دیگه از فریب دنیا عاجز شده!
📣پایان پست های سیاسی📰❗️🗞🌱♥️
❀' سَبڪ‌ِشُھَכآ '❀
.           🇮🇷《هو الله العلیّ الاعلی》      خاکهای نرم کوشک💦 🌷زندگینامه #شهیدعبدالحسین_برو
.                   🇮🇷《هو الله العلیّ الاعلی》      خاکهای نرم کوشک💦 🌷زندگینامه 🌷                          🕊 قسمت نهم       《نارضایتی در تقسیم اراضی و شروع مبارزات(۴)》 🌷آدرس توی احمد آباد، خیابان پاستور بود. وقتی رسیدیم، قسمتِ به اصطلاح اعیان نشین شهر است. برام سئوال شده بود که آن جا را چطور پیدا کرده. بالأخره رسیدیم خانه، فکر نمیکردم که دربست باشد. جای خوب و دست و پا بازی بود، با خودش،که صحبت کردم، دستم آمد خانه مال همان صاحب زمینهاست. وقتی فهمیده بود عبدالحسین می خواهد ماندگار شود، برده بودش توی همان خانه. گفته بود: این خونه مال شما.❤️💚 🌷قبول نکرده بود، صاحب زمین ها گفته بود: پس تا برای خودت کاری دست و پا کنی، همین جا مجانی بشین. ازش پرسیدم: حالا کار پیدا کردی؟ خندید و گفت: آره. زود پرسیدم: چه کاری؟ گفت: سر همین کوچه یک هست، فعلاً اون جا مشغول شدم. پدرش همان روز بر گشت و ما زندگی جدیدمان را شروع کردیم. عادت کردن بهش سخت بود، ولی بالأخره باید می ساختیم.🦋🌸 🌷عبدالحسین نزدیک دو ماه توی سبزی فروشی مشغول بود. بعضی وقتها که حرف از کارش می شد، می فهمیدم دلِ خوشی ندارد، یک روز آمد گفت: این کار برام خیلی سنگینه، من از تقسیم اراضی فرار کردم که گرفتار نشم، ولی این جا هم انگار کمی از ده نداره. پرسیدم چرا؟ با زنهای بی حجاب زیاد سر و کار دارم. سبزی فروشه هم آدم درستی نیست، سبزی ها را می ریزه توی آب که سنگین تر بشه.🥺😔 🌷آهی کشید و ادامه داد: از فردا دیگه نمی رم. گفتم: اگه نخوای بری اونجا، چه کار می کنی؟! گفت: نباش،خدا کریمه. فردا صبح باز رفت دنبال کار. ظهر که آمد، گفت: توی یک لبنیاتی کار پیدا کردم. گفتم: این جا روزی چقدر می دن؟ گفت: از سبزی فروشی بهتره، روزی ده تومن می ده؟ 🍃🇮🇷 🌷ده، پانزده روزی رفت لبنیاتی. یک روز بعد از ظهر، زودتر از وقتی که باید می آمد، پیداش شد. خواستم دلیلش را بپرسم، چشمم اُفتاد به وسایل توی دستش؛ یک ! پرسیدم اینا را برا چی گرفتی؟! گفت: به یاری خدا و علیهم‌السلام می خوام از فردا صبح بلند شم برم سر گذر. چیزهایی از کار گرهای سر گذر شنیده بودم. می‌دانستم کارشان خیلی سخت است. بهش گفتم: این لبنیاتیه که دیگه کارش خوب بود، مزد هم که زیاد می داد! 🤔🍃 🌷سرش را این طرف و آن طرف تکان داد. گفت: این یکی باز از اون سبزی فروشه بدتره. گفتم چطور؟ گفت میکنه، کارش غِش داره؛ جنس بد را قاطی جنس خوب می کنه و به قیمت بالا می فروشه، تازه همینم سبک تر میکشه: از همه بدتر اینه که می خواد من لنگیه‌ خودش،بشم باشم، می گه اگه بخوای به جایی برسیم،  باید از این کارا بکنی!🌺🦋 ...🔰
عـ‌شـ‌ق یـ‌نـ‌ی بـ‌ه تـ‌و رسـ‌یـ‌دن.. یـ‌نـ‌ی نـ‌فـ‌س کـ‌شـ‌یـ‌دن تـ‌و خـ‌اک سـ‌رزمـ‌یـ‌نـ‌ت!'♡