#گپ_روز
#موضوع_روز : محدودهی تذکرات و ورود به حریم اعضای خانواده.
✍️ چند هفته بود که پروژه سنگینی را در محل کارشان شروع کرده بودند!
جوری که من چند روزی را کامل از همهی مشغلههای کاسبی خودم را آزاد کردم تا بتوانم امورات مربوط به بچهها و منزل را مدیریت کنم تا حداقل سهم خودم را برای موفقیت این پروژه مهدوی ایفا کرده باشم.
• میدانستم خیالش که از بابت بچهها و خانه راحت باشد، تمام خودش را برای این اتفاقِ مبارک وسط میدان خواهد آورد.
• دوشنبه بود، و من تمام روز را به نظافت خانه مشغول شدم. چیزی شبیه خانهتکانی!
بعد از اذان مغرب همه جا برق میزد ولی خودم از دست و پا افتاده بودم.
یک دوش آب گرم گرفتم و روی کاناپه ولو شده بودم که نزدیکهای ساعت هشت شب کلید انداخت و ...
تا لای در باز شد، یک نفس عمیق کشید و گفت بوی پاکیزگی تمام خانه را پر کرده!
چشمانش برق میزد و تمام سالن و اتاقها را چرخ میزد و نشاطش خستگی مرا هم بدر میکرد.
• خیلی زود لباسهایش را عوض کرد و رفت داخل آشپزخانه و مواد لازم برای پخت ماکارونی را از یخچال و ... بیرون آورد و مثل همیشه با سرعت هرچه تمامتر شروع کرد به آشپزی!
• ولی ... هر ظرفی که کثیف میشد، هر قاشق و پیشدستی و ... که میرفت داخل سینک ظرفشویی، و یا درب رب گوجهفرنگی و درب قابلمه و بستههای ماکارونی و ... که روی کابینت قرار میگرفت و همه چیز را شلخته میکرد شبیه یک پیادهروی تند، روی اعصاب من بود.
• کم کم کلافه شدم و رفتم داخل آشپزخانه و سعی کردم همزمان با آشپزی او همه چیز را تمیز کنم.
تقریبا ده دقیقهای گذشت و او هر بار برمیگشت چیزی که نیاز دارد را بردارد میدید دم دستش نیست، زیرا من همه چیز را برداشته بودم و سر جایش گذاشته بودم یا شسته و در آبچکان قرارش داده بودم.
فهمیدم کلافه شد اما هیچ نگفت و کارش را انجام داد و شام آماده شد و آن شب گذشت.
• فرداشب دخترم داشت آب پرتقال میگرفت که تمام دور و برش را خیس و پر از پالپهای پرتقال کرده بود.
باز هم همان پیادهروی روی اعصابم شروع شد و رفتم نزدیک و گفتم این چه وضعی است مگر دیروز خودت شاهد زحمات من نبودی؟ تازه سهم زیادی را خودت کمک کردی.
نگاهم کرد مؤدبانه و عذرخواهی کرد و سریع همه جا را مرتب و تمیز کرد.
• اذان صبح فردا سر سجاده نشسته بودم که دخترم وضو گرفته بود و وارد اتاق شد، برعکس هر روز خودش را در آغوشم جا نکرد و فقط مرا بوسید، و رفت که نمازش را بخواند.
• همسرم که تا آن لحظه مشغول خواندن حرز جامع امام سجاد علیهالسلام بود، سرش را بالا آورد و مکثی کرد و گفت؛ احترام و ادبِ این بچهها آنهم در زمان نوجوانی، آن هم در جامعهی به سقوط رسیدهی امروز، قمیت بالایی دارد. گاهی بیاحتیاطی میکنیم و کم کم از دست میرود!
✘ ادامه داد : فقط صبر است که میتواند چنین نعمتهای قیمتی و باارزشی را حفظ کند.
بهتر نیست ما کمتر زیر دست و پایشان باشیم و فقط دورادور نظارتشان کنیم؟
شاید اینجوری آنجایی که واقعاً خطری تهدیدشان میکرد و ارزشهای خانه سقط میشد، با احتیاط در مسئلهای ورود کنیم بهتر جواب بگیریم.
« درست میگفت، خستگی کمصبرم کرده بود،
تازه فهمیدم بیصبری چه بلایی است!
تمام محبتهایت را
و بعد نعمتهای بزرگت را
میتواند در یک لحظه به باد دهد.»
🍃🌸#سبک_زندگی_کریمانه
@sabkezendegikareemane
9.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ | #استاد_شجاعی
مرد باید زنذلیل باشه یا سالار ؟
(محدودهی موافقت یا مخالفت با همسر کجاست؟)
🍃🌸#سبک_زندگی_کریمانه
@sabkezendegikareemane
🗒 #وصیت_نامه آسمانی شهیدحاجقاسم سلیمانی
💖« #قسمت_دوم »
🌴💫🌴💫🌴
🌸پروردگارا! تو را سپاس که مرا با بهترین بندگانت در هم آمیختی و درک بوسه بر گونههای بهشتی آنان و استشمام بوی عطر الهی آنان را یعنی مجاهدین و شهدای این راه به من ارزانی داشتی🤲🌿
💖خداوندا! ای قادر عزیز و ای رحمان رزّاق، پیشانی شُکر شرم بر آستانت میسایم که مرا در مسیر فاطمه اطهر و فرزندانش در مذهب تشیّع عطر حقیقی اسلام قرار دادی
و مرا از اشک بر فرزندان علی بن ابیطالب و فاطمه اطهر بهرهمند نمودی؛😭
🌷چه نعمت عظمایی که بالاترین و ارزشمندترین نعمتهایت است؛
نعمتی که در آن «نور» است، معنویت، بی قراری که در درون خود بالاترین قرارها را دارد، غمی که آرامش و معنویت دارد.
🍃🌅❣
▪️خداوندا!
تو را سپاس که مرا از پدر و مادر فقیر، اما متدیّن و عاشق اهل بیت و پیوسته در مسیر پاکی بهرهمند نمودی❤️
از تو عاجزانه میخواهم آنها را در بهشتت و با اولیائت قرین کنی و مرا در عالم آخرت از درک محضرشان بهرهمند فرما.🤲
▪️خدایا!
به عفو تو امید دارم ای خدای عزیز و ای خالق حکیم بی همتا!
🍂دستم خالی است و کوله پشتی سفرم خالی، من بدون برگ و توشهای به امید ضیافتِ عفو و کرم تو می آیم. من توشهای برنگرفته ام؛ چون فقیر را در نزد کریم چه حاجتی است به توشه و برگ؟!🍀🍃.
#مکتب_حاج_قاسم
#سردار_دلها
#تنهامسیر
🍃🌸#سبک_زندگی_کریمانه
@sabkezendegikareemane
📌زوج های خوشبخت چیکار می کنن که خوشبختن؟
🔸 اونها اگر از چیزی ناراحت باشن با هم حرف میزنن از حرف زدن نمیترسند امکان نداره اگر چیزی ناراحتشون کنه سکوت کنند.
🔹اونها تصورات واقعی راجع به عشق و توقعات شون نسبت به هم دارند میدونند که رابطه و زندگی بالا و پایین داره توقع ندارند همه چیز همیشه بی نقص باشه...
🔸اونها از اینکه بدونند جایی اشتباه کردند فرار نمیکنند و روی ضعف هاشون کار میکنند و اشتباهات رو می پذیرند و با همه وجود میخوان به رابطه سالم رو شکل بدهند.
🔹وقتی از هم معذرت خواهی می کنند سعی میکنند در عمل هم اشتباهاتشون رو تکرار نکنند چون میدونند معذرت خواهی در کلام کافی نیست
🔸عشق احترام و توجه متقابل به هم دارند
چون میدونند رابطه یک طرفه سرانجامی نداره و باعث خستگی و گسستگی ارتباط میشه.
🔹هر رابطه ای میتونه اصول خودش رو داشته باشه ولی این موارد زیربنای هر
رابطه سالم هست همه می تونند عاشق
بشن ولی اگر به عشق رسیدگی نکنه هر عشقی دوام نداره چون عشق محافظت و تلاش میکنند
🍃🌸#سبک_زندگی_کریمانه
@sabkezendegikareemane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آقایان و خانمهای محترم
⛔قهر ممنوع⛔
🍃🌸#سبک_زندگی_کریمانه
@sabkezendegikareemane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میخوای دعای مادرت در حقت مستجاب بشه؟
توصیه دانلود
🍃🌸#سبک_زندگی_کریمانه
@sabkezendegikareemane
هدایت شده از پیوند مهدوی
در مورد تاريخ دقيق ولادت حضرتام البنين اطلاعی در دست نيست و تاريخ نگارانْ سال ولادت او را ثبت نكرده اند، ولي ياد آور شده اند كه تولد پسر بزرگ ايشان، حضرت ابوالفضل عليه السلام، در سال ۲۶ هجری قمری اتفاق افتاده است. برخي از تاريخ نگارانْ زمان ولادت ايشان را در حدود پنج سال پس از هجرت (در حوالي كوفه) تخمين می زنند
❣#کانال_پیوند_مهدوی
https://eitaa.com/peivandemahdavi
هدایت شده از پیوند مهدوی
مراسم خواستگاری ازحضرت ام البنين«سلام الله علیها»👇👇👇
حضرت علي عليه السلام پس از اينكه فاطمه كلابيه را تاييد كرد وپسنديد عقيل برادرش ،،براي خواستگاري به نزد پدر فاطمه آمد و حُزام«پدر ام البنین» كه بسيار ميهمان دوست بود پذيرايي كاملي از او كرده و با احترام فراوان به او خيرمقدم گفته و در مقابل وی قربانی كرد.
❣#کانال_پیوند_مهدوی
https://eitaa.com/peivandemahdavi
هدایت شده از پیوند مهدوی
سنت و رسم عرب اين بود كه تا سه روز از ميهمان پذيرایی می كردند و روز سوم حاجت او را می پرسيدند و از علت آمدنش سؤال ميكردند و خانوادهام البنين كه خارج از مدينه زندگي ميكردند نيز چنين رسمي را به جاي آوردند.
روز چهارم با ادب و احترام از علت ورود وی جويا شدند و عقيل گفت: به خواستگاري دخترت فاطمه«نام اصلی ام البنین فاطمه هست» آمده ام، براي پيشواي دين و بزرگ اوصيا و امير مؤمنان علي ابن ابيطالب
. حُزام كه هرگز پيش بينی چنين پيشنهادي را نمي كرد، حيرت زده ماند.
❣#کانال_پیوند_مهدوی
https://eitaa.com/peivandemahdavi
هدایت شده از پیوند مهدوی
حُزام با كمال صداقت و راستگويي گفت:
بَه بَه چه نسب شريفي و چه خاندان با مجد و عظمتي! اما اي عقيل «شايسته اميرالمؤمنين يك زن باديه نشين با فرهنگ ابتدايي باديه نشينان نيست. او با يك زن كه فرهنگ بالاتري دارد بايد ازدواج كند و اين دو فرهنگ با هم فرق دارند. »
❣#کانال_پیوند_مهدوی
https://eitaa.com/peivandemahdavi
هدایت شده از پیوند مهدوی
عقيل پس از شنيدن سخنان وي گفت:
اميرالمؤمنين علی «علیه السلام »از آنچه تو ميگويي خبر دارد و با اين اوصاف ميل به ازدواج با او دارد.
پدرام البنين كه نميدانست چه بگويد از عقيل مهلت خواست تا از مادر دختر، ثمامه بنت سهيل«مادر ام البنین»، و خود دختر سؤال كند و به او گفت:
«زنان بيشتر از روحيات و حالات دخترانشان آگاه هستند و مصلحت آنها را بيشتر ميدانند
.❣#کانال_پیوند_مهدوی
https://eitaa.com/peivandemahdavi
هدایت شده از پیوند مهدوی
سخنان اين
دو بزرگوار، عقيل و حُزام، به پايان رسيد و حُزام به سوي دختر بافضيلت خود،ام البنين آمد براي شنيدن پاسخ نهايي از وي...
وقتي پدرام البنين به نزد همسر و دخترش برگشت ديد همسرش موهايام البنين را شانه ميزند و او از خوابي كه شب گذشته ديده بود براي مادر سخن ميگويد...
❣#کانال_پیوند_مهدوی
https://eitaa.com/peivandemahdavi