#کتاب_خوب
📔 #ناگفته_های_صورتی
✍ مؤسسه سُعدا
🔸این کتاب حاصل بررسی صدها کتاب و مقاله ترجمه نشده از نویسندگان و اندیشمندان معتبر جهان است و نشان میدهد که چگونه حقوق و خواستههای زنان در دورانهای متفاوت تاریخی، دستمایه سرمایهداران برای تشویش و #گمراهی_افکار_مردم به ویژه خود زنان بوده است.
همچنین این کتاب، خارج از هیاهوی رسانهای، با نگاهی منطقی به #منطق_استعمار_در_مسئله_زنان میپردازد، در نهایت به بررسی نتایج این همراهی پرداخته و بیان کرده است که چه ثمراتی برای مردم به ویژه زنان بعد چند سال همراهی با #برهنگی_اجباری و پذیرش سبک زندگی غربی به همراه داشته است.
🔸کتاب «ناگفتههای صورتی» در چهار فصل کلی با عناوین ذیل به رشته تحریر درآمده است:
1- ظلم به زنان در طول تاریخ
2- جریانشناسی سوءاستفاده ابزاری از مسائل زنان از انقلاب صنعتی تا انتهای قرن بیست
3- جریان شناسی سوءاستفاده ابزاری از مسائل زنان در قرن بیست و یک
4- پیامدهای آزادی زنان به سبک غربی
#مسئله_حجاب
🇮🇷@sabzpoushan
ابله و شُتُر
ابلهی دید اُشتُری به چَرا
گفت: نقشت همه کژ است چرا
گفت اشتر که: اندرین پیکار
عیب نقّاش میکنی، هُش دار
در کژیام مکن به نقش نگاه
تو ز من، راهِ راست رفتن خواه
نقشم از مصلحت چنان آمد
از کژی، راستی کمان آمد
تو فضول از میانه بیرون بَر
گوش خر، درخور است با سرِ خر
هست شایسته گر چت آمد خشم
طاقِ ابرو، برای جفتی چشم
هر چه او کرده، عیب او مکنید
با بد و نیک، جز نکو کنید
زشت و نیکو به نزد اهل خرد
سخت نیک است، ازو نیاید بد
به خدایی سزا، مر او را دان
شب و شبگیر، رو مر او را خوان
آن نکوتر که هر چه زو بینی
گر چه زشت، آن همه نکو بینی
🇮🇷@sabzpoushan
#حــکــایــت نــاب
داستانی که نگاه شما را به قیامت عوض خواهد کرد
🔲 این داستان را «ابن جوزی» نقل میکند که:
در بلخ مردی علوی (از سادات منتسب به امیرالمؤمنین علی ع) زندگی میکرد تا اینکه بیمار شد و بعد از دنیا رفت.
همسرش گفت: با دخترانم به سمرقند رفتم، تا مردم کمتر ما را سرزنش کنند و در سرمای شدید وارد این شهر شدم و دخترانم را به مسجد بردم و خودم برای تهیّه چیزی بیرون آمدم.
دیدم مردم در اطراف شیخی اجتماع کرده اند، پرسیدم: او کیست؟ گفتند: شیخ شهر است. من نیز نزد او رفتم و حال و روزم را شرح دادم ولی او گفت: دلیلی بر سیادتت بیاور؟ و توجّهی به من نکرد و من هم به مسجد بازگشتم.
در راه پیر مردی را در مغازهای دیدم که تعدادی در اطرافش جمعاند،
پرسیدم: او کیست؟ گفتند: او شخصی مجوسی است،
با خود گفتم: نزد او بروم شاید فرجی شود؟ لذا نزد وی رفته و جریان را شرح دادم.
او خادم را صدا زد و گفت: برو و همسرم را خبر کن، تا به اینجا بیاید،
پس از چند لحظه بانویی با چند کنیز بیرون آمد. شوهرش به او گفت: با این زن به فلان مسجد برو و دخترانش را به خانه بیاور؟
سیده میگوید: این زن به منزل او آمدیم و جایی را در خانهاش به ما اختصاص داد و به حمام برد و لباسهای فاخر بر ما پوشاند
و انواع خوراکها را به ما داد و آن شب را به راحتی سپری کردیم.
در نیمه های شب شیخ مسلمان شهر در خواب دید، قیامت برپاست و پرچم پیامبر(ص) بر بالای سرش بلند شد.
در آنجا قصری سبز را دید و پرسید: این قصر از آن کیست؟ پیامبر(ص)فرمود: از آن یک مسلمان است. شیخ جلو میرود و پیامبر(ص) از او روی میگرداند
عرض میکند: یا رسول اللَّه(ص) من مسلمانم چرا از من اعراض میکنی؟ فرمود: دلیل بیاور که مسلمانی؟ شیخ سرگردان شد، و نتوانست چیزی بگوید.
پیامبر(ص)فرمود: فراموش کردی، آن کلامی را که به آن زن علوی گفتی؟ این قصر از آن آن مردی است که این زن در خانه او ساکن شده؟
در این موقع شیخ از خواب بیدار شد و بر سر و صورت خود میزد و میگریست. آنگاه خود و غلامانش برای یافتن زن علوی در سطح شهر به تجسّس پرداختند، تا اینکه فهمیدند، او در خانه یک مجوسی است.
شیخ نزد مجوسی رفت و تقاضای دیدن وی را نمود، مجوسی گفت: نمیگذارم او را ببینی؟ شیخ گفت: میخواهم این هزار دینار را به او بدهم.
گفت: نه، اگر صد هزار دینار هم بدهی نمیپذیرم. وقتی اصرار شیخ را دید، گفت: همان خوابی را که دیشب تو دیدهای من هم دیدهام من رسول خدا(ص) را در خواب دیدم که فرمود: این قصر منزل آینده تو است.
سوگند به خدا من و همه اهل خانه به دست او مسلمان شده ایم
📕 إرشاد القلوب إلی الصواب، ج2، ص: ۴۴۵
🇮🇷@sabzpoushan
6.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ «شهر امامزمان»
👤 استاد #رائفی_پور
🔸 همه درد ما از نیمچه مسلمان بودن است...
🌷اللّهم عجللولیکالفرج بحق زینب کبری سلام الله علیها🌷
🇮🇷@sabzpoushan
🔰 در خدمت ولیّمان هستیم یا نه؟!
🔻 بهجای «مشارطه با نفْس» باید سرِ صبح شرطهایمان را با ولیّمان نو کنیم؛ همانطور که دستورش در دعای عهد آمده: «اللَّهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ فِي صَبِيحَةِ يَوْمِي هَذَا وَ مَا عِشْتُ فِيهِ مِنْ أَيَّامِ حَيَاتِي عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَيْعَةً لَهُ فِي عُنُقِي». باید همهٔ عهدهایی که با امام خودمان بستیم و بیعتی که با او کردیم، سرِ صبح نو کنیم؛ شب هم همینطور است. ما قرارمان این بوده که تحت ولایت او باشیم و همهٔ امکانات خودمان را در مسیر «محبّت» او و «ولایت» او به کار بیندازیم؛ باید عهدها نو شود و در طول روز، مراقبهٔ نسبت به این عهد شود که آیا ما به عهدمان داریم عمل میکنیم یا خیر؟ چشم و گوش و زبانمان در خدمت ولیّمان هست یا نیست؟
📚 آیت الله میرباقری از کتاب تربیت ولایی ص ۶۸