این جملات راچند بار بخوانید .ماکجای این معادله ایم؟
رهبر انصارالله یمن:
چه کشوری جرأت دارد تصمیم بگیرد ناو هواپیمابر آمریکایی را هدف قرار دهد و این عملیات واقعا اجرا کند؟ و برای هدف قرار دادن آن موشک بالستیک کروز و پهپاد پرتاب کند.
شنیدم آمریکایی ها و اسرائیلی ها تهدید کردند که می خواهند رهبر ایران ترور و به ایران حمله کنند.
رهبر من آقای خامنه ای است، ای آمریکایی ها و اسرائیلی و رژیم اعراب!! بخواهید به رهبرم دست درازی کنید من و ملت یمن نابودتان می کنیم.
جمهوری اسلامی ايران وظیفه دینی خود را انجام می دهد و بزرگترین مردان خود از جمله شهید بزرگوار قاسم سليمانی در این راه تقدیم کرد
آرزو می کنیم که بتوانیم خیلی بیشتر از این به مردم فلسطین کمک کنیم و در سطح عملی به دنبال انجام کارهای بیشتری هستیم و بنابراین عملیات ما ادامه دارد.
آمریکاییها هر کاری کنند، موضع ما تغییر نمی کند و ما متکی به خداوند متعال هستیم و مردم ما با بصیرت، آگاهی، احساس مسئولیت و اعتقاد کامل در جایگاه یک جهادگر حرکت میکنند.
🇮🇷@sabzpoushan
نمازم را قضا كرده تماشا كردنت اى ماه
بماند بين ما اين رازها بينى و بين الله!
#حميدرضا_برقعى
🇮🇷@sabzpoushan
من دکتر س.ص متخصص اطفال هستم... سال ها قبل چکی از بانک نقد کردم و بیرون آمدم، کنار بانک دستفروشی بساط باطری، ساعت، فیلم و اجناس دیگری پهن کرده بود.دیدم مقداری هم سکه دو ریالی در بساطش ریخته است...
آن زمان تلفن های عمومی با سکه های دو ریالی کار می کردند؛ جلو رفتم یک تومان به او دادم و گفتم دو ریالی بده...
او با خوشرویی پولم را با دو سکه بهم پس داد و گفت : این ها صلواتی است!!!
گفتم : یعنی چه؟
گفت : برای سلامتی خودت صلوات بفرست و سپس به نوشته روی میزش اشاره کرد. (دو ریالی صلواتی موجود است).
باورم نشد، ولی چند نفر دیگر هم مراجعه کردند و به آنها هم…
گفتم : مگر چقدر درآمد داری که این همه دو ریالی مجانی می دهی؟
با کمال سادگی گفت : ۲۰۰تومان که ۵۰ تومان آن را در راه خدا و برای این که کار مردم راه بیفتد دو ریالی می گیرم و صلواتی می دهم...
مثل اینکه سیم برق به بدنم وصل کردند، بعد از یک عمر که برای پول دویدم و حرص زدم، دیدم این دست فروش از من خوشبخت تر است؛ که یک چهارم از مالش را برای خدا می دهد، در صورتی که من تاکنون به جرأت می توانم بگویم یک قدم به راه خدا نرفتم و یک مریض مجانی نیز نپذیرفتم!!!
احساساتی شدم و دست کردم ده تومان به طرف او گرفتم.
آن جوان با لبخندی مملو از صفا گفت : برای خدا دادم که شما را خوشحال کنم. این بار یک اسکناس صد تومانی به طرفش گرفتم و او باز همان حرفش را تکرار کرد..!
مثل یخی در گرمای تابستان آب شدم… به او گفتم : چه کاری می توانم بکنم؟
گفت : خیلی کارها آقا! شغل شما چیست؟
گفتم: پزشکم
گفت : آقای دکتر شب های جمعه در مطب را باز کن و مریض صلواتی بپذیر... نمی دانید چقدر ثواب دارد! صورتش را بوسیدم و در حالی که گریان شده بودم، خودم را درون اتومبیلم انداختم و به منزل رفتم. دگرگون شده بودم، ما کجا این ها کجا؟!
از آن روز دادم تابلویی در اطاق انتظار مطبم نوشتند با این مضمون؛ "شب های جمعه مریض صلواتی می پذیریم"... دوستان و آشنایان طعنه ام زدند، اما گفته های آن دست فروش در گوشم همیشه طنین انداز بود :
با خدا معامله کن خدا پولت را چند برابر می کند و خودت نمی فهمی!
راستى یک سوال : شغل شما چیست؟
🇮🇷@sabzpoushan
اَنْتَ عُدَّتی اِنْ حَزِنْتُ
اگر اندوهگین شوم، تو ذخیره
و مایه دلخوشی منی
صحیفه سجادیه
🇮🇷@sabzpoushan
2.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بلند شی ببینی همش خواب بودن و تو پاییز وسط مشق نوشتن خوابت برده🥲✨
🇮🇷@sabzpoushan