چه بخـــــواهیم
چه نخـــــواهیم
باید از کوچـه های زنـدگی عبور کنیم
گاهی تلخ، گاهی شیرین
عبورها....
میسازند کوچه های زندگی ما را...
🇮🇷@sabzpoushan
چیزی نمانده خاطرم از نان مادرم
چیزی به غیر تاول دستان مادرم
تنها اتاق خلوت رویای کودکی...
شاهانه بود چادر ارزان مادرم
قایم که می شدیم کسی کارمان نداشت
در چادر گرفته به دندان مادرم
وقتی که از زمین و زمان خسته می شدیم
سر می گذاشتیم به دامان مادرم
اقساط ماهیانه ی بابای کارگر
کم بود در مقابل ایمان مادرم
غیر از دعا به حال من و خواهران من
چیزی نبود در تب و هذیان مادرم
یادش بخیر...شانه به موهام می کشید
قربان گیسوان پریشان مادرم
یک سفره ی پر از برکت پهن کرده ام
با پول تا نخورده ی قرآن مادرم
هرگز قسم به جان عزیزش نخورده ام
دلتنگ مادرم شده ام...جان مادرم
کو شانه ای که سر بگذارم به روی آن
حالا که آمده ست سر شانه مادرم
🇮🇷@sabzpoushan