دیدن فیلم مستهجن
توی اسارت، عراقی ها برا تضعیف روحیه ی ما فیلمای زننده وزشت و بی حجابی پخش می کردند
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺭﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩ
ﻋﺮﺍﻗﯽ ﻫﺎ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻭ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ
ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺍﺯﺵ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ ...
ﺑﺮﺍ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﻣﺎ ﺭﻭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻥ ﺑﻪ ﺣﯿﺎﻁ ﺍﺭﺩﻭﮔﺎﻩ،
ﻭﺍﺭﺩ ﺣﯿﺎﻁ ﮐﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﺍﻭﻥ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﯾﻢ
ﯾﻪ ﭼﺎﻟﻪ ﮐﻨﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺗﺎ ﮔﺮﺩﻥ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺶ داخل چاله فقط سرش پیدابود،
ﺷﺐ ﮐﻪ ﺷﺪ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﮐﺒﺮ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻭﻥ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ
ﻫﻤﻪ ﻧﮕﺮﺍﻧﺶ ﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺷﺪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﻩ،
ﺧﯿﻠﯽ دنبال بودیم ﻋﻠﺖ ﻧﺎﻟﻪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺩﯾﺸﺒﺶ ﺭﻭ ﺑﺪﻭﻧﯿﻢ.
ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻧﮕﻬﺒﺎﻧﺎن ﻋﻠﺘﺶ ﺭﻭ ﮔﻔﺖ ﻣﻮ ﺑﻪ ﺗﻨﻤﻮﻥ ﺭﺍﺳﺖ ﺷﺪ
ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﺯﯾﺮ ﺧﺎﮎ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻣﻮﺷﻬﺎﯼ ﺻﺤﺮﺍﯾﯽ ﮔﻮﺷﺖ ﺧﻮﺍﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ
ﻣﻮﺷﻬﺎ ﺣﺲ ﺑﻮﯾﺎﺋﯽ ﻗﻮﯼ ﺩﺍﺭﻥ
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺩﻭﺳﺘﺘﻮﻥ ﺷﺪﻥ ﺑﻬﺶ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﮔﻮشت ﺑﺪﻧﺶ ﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﻥ.
ﻋﻠﺖ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﺵ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﻮﺩﻩ
ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺑﺪﻧﺶ ﺭﻭ ﺁﻭﺭﺩﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺗﮑﻪ ﺗﮑﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ.
اینطوری شهید دادیم و حالا بعضیامون راحت پای کانالهای ماهواره نشستیم وصحنه های زننده رو تماشا میکنیم وگاهی با خانواده هم همراهی می کنیم و نمی دانیم یه روز همان شهید رو می آرن تا توضیح بده به چه قیمتی چشم خود رو از گناه حفظ کرده و غصه ی دوستان هم اسارتی خود رو داشته وشهادت رو بجون خریده تا خود ودوستانش مبتلا به دیدن صحنه های زننده نشن~ ~
وصیتنامه شهیدمجیدمحمودی
منتشر کنید تا ازخجالت آب بشیم...
شهدا چه کردند وما.....
شهدا شرمنده نه، بازنده ایم
ننگ بر طرفداران شعار ،
زن ...ندگی آزادی = برهنگی و فساد
🇮🇷 @sabzpoushan
بهار بهار- ناصر عبدالهی - کانال : شعر و موسیقی اصیل ایرانی.mp3
5.2M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
بهار بهار صدا همون صدا بود
صدای شاخه ها و ریشه ها بود
بهار بهار چه اسم آشنایی
صدات میاد اما خودت کجایی
وا بکنیم پنجره ها رو یا نه
تازه کنیم خاطره ها رو یا نه
بهار اومد لباس نو تنم کرد
تازه تر از فصل شکفتنم کرد
بهار اومد با یه بغل جوونه
عیدو اورد از تو کوچه تو خونه
خیاط ما یه غربیل باغچه ما یه گلدون
خونه ما همیشه منتظر یه مهمون
بهار بهار یه مهمون قدیمی
یه آشنای ساده و صمیمی
یه آشنا که مثل قصه ها بود
خواب و خیال همه بچه ها بود
یادش بخیر بچگیا چه خوب بود
حیف که هنوز صبح نشده غروب بود
آخ که چه زود قلک عیدیهامون
وقتی شکست باهاش شکست دلامون
بهار اومد برفها رو نقطه چین کرد
خنده به دلمردگی زمین کرد
چقدر دلم فصل بهار و دوست داشت
وا شدن پنجره ها رو دوست داشت
بهار اومد پنجره ها رو وا کرد
من و با حسی دیگه آشنا کرد
یه حرف که از حرفهای من کتاب شد
حیف که همش سوال بی جواب شد
دروغ نگم هنوز دلم جوون بود
که صبح تا شب دنبال آب و نون بود
#محمد_علی_بهمنی
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نگاه زیبای رهبری
🇮🇷 @sabzpoushan
يادمان نرود
در دفتر ديكته زندگی بنويسيم:
انسان بودن
پاک بودن
مسئول بودن
و در انديشه سرنوشت ديگران بودن
وظيفه نیست
بلكه باید جز صفت آدمی باشد
🇮🇷 @sabzpoushan
🇮🇷 @sabzpoushan
🔵 عُجب، گناه بزرگ ولی مخفی
شرح «عُجْب» ... عبارت است از بزرگ شمردن عمل صالح و کثیر شمردن آن و مسرور شدن و اِبتهاج (شادی) نمودن به آن، و غَنْج (خوشی) و دَلال (ناز و کرشمه) کردن است به واسطه آن، و خود را از حد تقصیر خارج دانستن است. و اما مسرور شدن به آن با تواضع و فروتنی کردن از برای خدای تعالی و شکر ذات مقدس حق کردن بر این توفیق و طلب زیاده کردن، عُجب نیست و ممدوح است.
🔻... علامه مجلسی طابثراه نقل میفرماید که «... شک نیست کسی که اعمال صالحه کند، از قبیل روزه و بیداری شب و غیر آن، در نَفْس او بهجت و سروری حاصل شود! پس اگر این بهجت برای آن است که خدای تعالی به او عطایی فرموده و نعمت عنایت کرده که آن نعمت و عطا این اعمال صالحه است، و با این وصف ترسناک باشد از نقص آنها و بیمناک باشد از زوال (از بین رفتن) نعمت و از خدای تعالی زیاده (نعمت بیشتر) طلب کند، این ابتهاج و سرور، عُجب نیست!
🔻و اگر این ابتهاج از جهت آن است که این اعمال از اوست و اوست که دارای این صفت است، و بزرگ شمارد اعمالش را و اعتماد کند بر آنها و خود را از حد تقصیر خارج داند و به جایی رسد که گویی منّتگذاری کند بر خدای تعالی بهواسطه این اعمال، پس این سرور، عُجب است.»
🔻مرتبه اولیٰ (نخستین)، که از همه بالاتر و هلاکش بیشتر است، حالی است که در انسان بهواسطه شدت عُجب پیدا شود که در قلب خود بر ولیّنعمت (نعمتدهنده و نعمتبخش) خود و مالکالملوک (پروردگار متعال) به ایمان یا خصال دیگرش منّت گذارد. گمان کند که به واسطه ایمان او در مملکت (آفرینش) حق، وسعتی یا در دین خدا رونقی پیدا شد.
🔻یا بهواسطه ترویج او از شریعت یا ارشاد و هدایت او یا امر به معروف و نهی از منکر او یا اجرای حدود یا محراب و منبرش به دین خدا رونقی بسزا داده، یا بهواسطه آمدن در جماعت مسلمین یا به پا کردن تعزیه (مجلس عزاداری) حضرت ابیعبداللهالحسین علیهالسلام، رونقی در دیانت (دینداری) حاصل شد که بهسبب آن بر خدا و بر سید مظلومان و بر رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله، منّت دارد. هر چند اظهار این معنا نکند، در دلش منّت میگذارد.
و از همین باب است منّتگذاری بر بندگان خدا در امور دینیّه. مثل آن که در دادن صدقات واجبه (مثل زکات) و مستحبه و در دستگیری از ضُعَفا و فقرا بر آنها منّتگذاری کند. گاهی این منتگذاری مخفی است حتی بر خود انسان!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📚 کتاب چهل حدیث (مرحوم امام خمینی)
حدیث سوم، «عُجْب» / فصل «در مراتب عُجب»
🇮🇷 @sabzpoushan
🇮🇷 @sabzpoushan
🇮🇷 @sabzpoushan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اثر حضور در یک جمع
🇮🇷 @sabzpoushan
🇮🇷 @sabzpoushan
برای قدرت خدا هیچ حد و مرزی وجود نداره
پس بی حد و مرز آرزو کن
🇮🇷 @sabzpoushan
هرگاه ناامید شدید
این آیه را زمزمه ڪنید:
《وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّـهِ ۚ إِنَّ اللَّـهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ》
ڪارم را به خدا مے سپارم
خداوند بیننده بندگان است
🇮🇷 @sabzpoushan
21.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعری زیبا از قیصر شعر ایران
🇮🇷 @sabzpoushan
🇮🇷 @sabzpoushan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 @sabzpoushan
Sedigh Tarif - Tasnif (128).mp3
6.94M
🇮🇷 @sabzpoushan
🇮🇷 @sabzpoushan
🇮🇷 @sabzpoushan
☀️لطـفا تاآخـــر بخونید و سپس نشر دهید
#چشم_انتظار
❤️🍃خانمی داستانی برایم گفت که نه حزب اللهی بود و نه چادری....!
🌴گفت روز ۱۳فروردین امسال طبق روال سالهای گذشته وسایل لازمه گردش را در ماشین جا بجا میکردم...
پیر زن خوش رویی مقابل خانه اش در یک صندلی کوچک نشسته بود و ذکر میگفت با تسبیح...!
ما همگی حرکت کردیم و رفتیم به طرف طبیعت که روز سیزده را بدر کنیم...
برای اینکه به ترافیک طاقت فرسای عصر نخوریم یک ساعت به غروب مانده از پارک جنگلی به طرف خانه حرکت کردیم...!
🌸🍃وقتی که رسیدم به محله خودمان با کمال تعجب دیدم که همان پیر زن همسایه نشسته بر در خانه اش و مشغول پاک کردن برنج است...
برایم عجیب بود، چون تنها روزی که هیچ کس در شهر نمی ماند، این پیرزن تنها نشسته بود و مشغول کارش بود...
کنجکاو شدم و رفتم جلو و سلام کردم.. خیلی گرم سلامم را جواب داد و احوالم را پرسید...
بدون مقدمه رفتم سر اصل مطلب و کنجکاوی ام را در حد یک سوال از پیر زن همسایه پرسیدم که:
مادر جان چرا تنها نشستی؟
خب پاشو برو گردشی، تفریحی چیزی!!
من از صبح که رفتم شما اینجا بودی تا حالا.....!!
💐پیر زن گفت دخترم بشین....!
کنارش نشستم...!
از کیف پول کوچکش که در بغلش گذاشته بود عکسی در آورد که دنیا بر سرم خراب شد.
عکس چهار فرزند شهیدش را به دستم داد و یکی یکی اسم شان را با تاریخ شهادت و محل شهادت گفت برایم....
ماتم برده بود...
دست روی عکس آخری گذاشت و گفت این عکس رضاست که میگن تو اروند غواص بود ولی هنوز از اون خبری نیست...
🍀گفت منتظرم شاید کسی بیاد و خبری بده...!
بنده خدا پدرش سه سال پیش به رحمت خدا رفت...
حالا منم و خودم تو این تنهایی، که منتظرم شاید از رضام خبری بیارن...
محسن و احمد و صادق بهشت زهران ولی دلم پیش رضاست تا نیاد نمیتونم کاری کنم..
به خودم آمدم دیدم که صورتم خیس اشک هست و اصلا حواسم نبود که مادر هم مثل من غرق در اشک بود...
رویش را بوسیدم و برگشتم خانه
👈و الان فهمیدم که من امنیت و عزت و تفریحم را مدیون مادرانی هستم که دست گل به آب دادند. #کتاب_مرواریدهای_بی_نشان
#ناصرکاوه
🇮🇷 @sabzpoushan
🔺ما طرفدار جمهوری اسلامی ایران نیستیم
ما فدایی جمهوری اسلامی ایرانیم
🇮🇷 @sabzpoushan
زنـدگی یک پاداش است
نه یک مکافات.
فرصتی است کوتاه،
تا ببالی، بدانی، بیندیشی
بفهمی، و زیبا بنگری...
"زندگیت را خوب زندگی کن..."
🇮🇷 @sabzpoushan