eitaa logo
سبزپوشان
288 دنبال‌کننده
25.9هزار عکس
23هزار ویدیو
117 فایل
فرهنگی اجتماعی
مشاهده در ایتا
دانلود
 آب را گل نکنیم در فرودست انگار، کفتری می‌خورد آب یا که در بیشه دور، سیره‌یی پر می‌شوید. یا در آبادی، کوزه‌یی پر می‌گردد. آب را گل نکنیم: شاید این آب روان، می‌رود پای سپیداری، تا فرو شوید اندوه دلی. دست درویشی شاید، نان خشکیده فرو برده در آب. زن زیبایی آمد لب رود، آب را گل نکنیم: روی زیبا دو برابر شده است. چه گوارا این آب! چه زلال این رود! مردم بالادست، چه صفایی دارند! چشمه‌هاشان جوشان، گاوهاشان شیرافشان باد! من ندیدم دهشان، بی‌گمان پای چپرهاشان جا پای خداست. ماهتاب آن‌جا، می‌کند روشن پهنای کلام. بی‌گمان در ده بالادست، چینه‌ها کوتاه است. مردمش می‌دانند، که شقایق چه گلی است. بی‌گمان آن‌جا آبی، آبی است. غنچه‌یی می‌شکفد، اهل ده باخبرند. چه دهی باید باشد! کوچه باغش پر موسیقی باد! مردمان سر رود، آب را می‌فهمند. گل نکردندش، ما نیز آب را گل نکنیم. 🇮🇷 @sabzpoushan
۲ دی ۱۴۰۱
زندگی خالی نیست مهربانی هست♡ سیب هست ایمان هست آری! تا شقایق هست زندگی باید کرد^_^ 🇮🇷 @sabzpoushan
۳ اسفند ۱۴۰۱
نه تو می مانی نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی به حباب نگران لب یک رود قسم وبه کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت غصه هم خواهد رفت آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
خانه ی دوست کجاست؟ در فَلق بود که پرسید سوار آسمان مکثی کرد رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت نرسیده به درخت کوچه باغی است که از خواب خدا سبز تر است و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است میروی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر به در می آرد پس به سمت گل تنهایی می پیچی دو قدم مانده به گل پای فواره ی جاوید اساطیر زمین می مانی و تو را ترسی شفاف فرا می گیرد در صمیمیت سیال فضا، خش‌خشی می‌شنوی: کودکی می بینی رفته از کاج بلندی بالا جوجه بردارد از لانه نور و از او می پرسی خانه ی دوست کجاست
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
شب آرامی بود می روم در ایوان، تا بپرسم از خود زندگی یعنی چه؟ مادرم سینی چایی در دست گل لبخندی چید، هدیه اش داد به من خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا لب پاشویه نشست پدرم دفتر شعری آورد، تکيه بر پشتی داد شعر زیبایی خواند، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین با خودم می گفتم: زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست رود دنیا جاریست زندگی ، آبتنی کردن در این رود است وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟ هیچ زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت زندگی درک همین اکنون است زندگی شوق رسیدن به همان فردایی است، که نخواهد آمد تو نه در دیروزی، و نه در فردایی ظرف امروز، پر از بودن توست شاید این خنده که امروز، دریغش کردی آخرین فرصت همراهی با، امید است زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک به جا می ماند زندگی، سبزترین آیه، در اندیشه برگ زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق زندگی، فهم نفهمیدن هاست زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست فرصت بازی این پنجره را دریابیم در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم پرده از ساحت دل برگیریم رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند چای مادر، که مرا گرم نمود نان خواهر، که به ماهی ها داد زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست من دلم می خواهد قدر این خاطره را دریابیم 🇮🇷 @sabzpoushan
۸ خرداد ۱۴۰۲