#معرفی_کتاب
#کهکشان_نیستی
در هیاهوی زمان و مکان
در جوششی از جنس هستی،
به کتابی برمیخوری به نام کهکشان نیستی.
کهکشان نیستی، داستانوارهای از زندگانی سیدعلی قاضیطباطبایی است که با بیانی شیوا خواننده را با ایشان آشنا میکند. داستانی که ناقلان زیادی از خانواده، همسر، شاگردان ایشان و... دارد.
شاید نگاه اول، مجاب نشوی که کتاب را ورق بزنی و یا شاید تعداد صفحات کتاب تو را بترساند.
اما کمی که تورق میکنی، نوری از جنس سیدعلی قاضی از کتاب بر چشمانت میتابد. دیگر نمیتوانی رهایش کنی.
اصلاً گم میشوی در کوچههای تبریز و با سیدعلی راهی نجف میشوی. همراه او و رخشنده پشت دیوار نجف اجازه ورود میگیری و وارد کوچهپسکوچههای شهر میشوی. از شارعالرسول به سمت حرم میروی و برای ورود به خانه پدری اذن ورود میگیری.
در التهاب اذنِ پدر از تبریز مانند سیدعلی میسوزی. خداخدا میکنی پدر اجازه اقامت دهد.
در خلسه لازمان همپای شاگردان سید، پای درس مینشینی و از محضر استاد تلمذ میکنی.
صبح برای دوگانه وارد حرم میشوی، دستت را به انگورهای حرم حلقه میکنی و شهد گوارای ولایت را در کام میریزی.
گاهی با درشکه خودت را به سید میرسانی و در مسجد سهله مشغول عبادت میشوی.
صدای گریه سید خواب تو را برهم میزند، میترسی جا بمانی و به کوفه نرسی.
اما سحرهای وادیالسلام حلاوت دیگری دارد. عالم انگار محو تماشای طلوع آفتاب وادیالسلام است. انگار با سید کنار انبیای الهی نشستهای و محو در عظمت اراده خدا در حرکت روزها و شبهایی.
دلت میخواهد پشت در وادیالسلام نفَسِ الهی سید بر روحت بوزد. همانگونه که بر قَسّام وزید. تو نیز سرِساعت برای عبادت بیدار شوی.
دلت میخواهد دل محکم کنی از رزقی که خدا وعده کرده، بروی و دلت قرص باشد از حکمت و رحمت خدا.
کتاب را ورق میزنی در کوچههای نجف قدم میزنی، اصلاً نجفی میشوی. دلت میخواهد گَرد شهر برتنت بنشیند.
آه، ای شهر دوست داشتنی
کوچهپسکوچههای عطرآگین
ای مرور تمام خاطرهها
چون دهین ابوعلی شیرین
میخواهی گوشهای از حرم، زغال بفروشی و یکباره با امیرالمؤمنین(ع) انس بگیری.
یا شبیه شاگرد قاضیطباطبایی پتک بر آهن تفتیده بکوبی، شاید بتوانی هوای نفس را بکوبی تا رام شود.
داستان آیتالله قاضیطباطبایی حرکت از خود به سمت خداست. در میانه راه باید نفس را قربان کنی.
وقتی وصف محب امامعلی(ع) تو را بیتاب میکند. خود مولا چه برسر دلت میآورد؟!
سنگ، دُر میشود در این وادی
صاحبان جواهرند همه
واژهدرواژه با امینالله
زائران تو شاعرند همه
کهکشان نیستی کتابیاست که تو را از این عادات روزمرگی میکَند و وصل یک دریای بیکرانه میکند. دلت میخواهد واژهها تمام نشود و تو باز از دریای ولایت بنوشی؛ دریایی که آبش چون آب شط، شیرین است.
دلت را به امام بسپار و بگو:
زخمیام التیام میخواهم
التیام از امام میخواهم
السلامُ علیک یا ساقی
من علیکالسلام میخواهم*
🇮🇷@sabzpoushan
🌸
اگر چه یاد ندارم که دفعه ی چندم
مرا شکستی و... آه از نگاهِ این مردم!
به گیسوانِ پریشانِ خود نگاه بکن
که شرح حال من است این کلاف سر در گم!
حکایت منِ دور از تو مانده، اینگونه ست:
خمار و خسته ام و نیست قطره ای در خُم!
همیشه عطر تو بی تاب کرده جانم را
چنان که باد بپیچد به خوشه ی گندم...
به سر هوای تو دارم، خدا گواهِ من است
اگر رسیده نمازم به رکعتِ پنجم!
🇮🇷@sabzpoushan
13.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چه فرقی میکنه به کی رأی بدیم وقتی حکومت هرکی رو که دلش بخواد سر کار میاره؟
#پاسخ_به_شبهات
🇮🇷@sabzpoushan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الإنسان لأنه يحب نفسه كثيرا ...
🇮🇷@sabzpoushan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨حضرت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام:
🌾شما را چه شده که با به دست آوردن اندکی از دنیا شادمان میشوید؟
🇮🇷@sabzpoushan