eitaa logo
سـٰادات‌مـهدوے | golestan,iran
463 دنبال‌کننده
526 عکس
486 ویدیو
5 فایل
یکی‌دوتاکپی‌ازمطالب‌کانال‌مشکلی‌نیست ولی‌همه‌ی‌پست‌ها بی انصافیست . . . ناشناسمون🌱 https://daigo.ir/secret/7577117127  ⊰᯽⊱┈─╌❊╌─┈⊰᯽⊰       ‌آیدی‌مدیرجهت‌تبادل: @Mazar_penhan
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ شبکه‌قران‌هروزسلسه‌درسهای‌اخلاق‌واحکام ایت‌الله‌مجتهدی‌تهرانی‌رونشون‌میده پیشنهادمیکنم‌ببینیدواقعاحرفهاشون‌قشنگه :) ‌ -وقت‌هایی‌که‌نشون‌میده بعدازنمازمغرب‌وبعدازنمازظهرهست . . .
- صلح‌ومذاکره‌درکارنیست؛ یا ، یا ؛ والسلام🖤📼:)! یحیۍالسنوار ‌ ‹ @sadat_mahdavie › ‌
- جبران‌نمیشودحتۍبہ‌گریہ‌هاۍعمیق ؛ ویابہ‌شعرهایۍحزین:]!@sadat_mahdavie › ‌
برچهره‌دلربای‌مهدی«عج»صلوات.
سـٰادات‌مـهدوے | golestan,iran
‌ برچهره‌دلربای‌مهدی«عج»صلوات. ‌
‌ مبادا‌مانندکوفیان‌ ، ننگ‌بی‌وفایی‌تاابد ؛ برپیشانمان‌بماند 🩷🔓 :))!"‌ ‌ ‹ @sadat_mahdavie › ‌
اینو بفرستید دست اونی که باید برسه
32.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این کلیپ را حتماً حتماً ببینید حتی اگر به رهبری به شهدا و آرمان‌های انقلاب اعتقادی ندارید و نکته مهم این است که به هیچ عنوان نباید انتقام را فقط به اسماعیل حنیه تقلیل دهیم. یادتان باشد اگر مقاومت لبنان حماس نجبا عراق انصارالله یمن که بازوهای جمهوری اسلامی ایران هستند تضعیف شوند بدون شک حمله آنها به ایران آغاز خواهد شد ─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- سیدعلی‌خامنه‌ای❤️ هرچی‌گفت،همون شد...😎 شهیدحاج قاسم سلیمانی خدایاازعمرمن‌بکاه وبرعمراین‌حکیم‌بزرگ‌مقام‌معظم‌رهبری بیفزاواورابرای‌ماحفظ‌کن. @sadat_mahdavie › ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- دلــی :) یـ‌ک‌کـ‌لـ‌مـ‌ه‌عـ‌جـ‌یـ‌بـی‌ تـ‌وزبـ‌ان‌عـ‌ربـی‌هـ‌سـ‌ت‌بـ‌ه‌اسـ‌م . . . 🪴@sadat_mahdavie › ‌
‏گفتن سنوار توی تونل‌ها پنهان شده و نفوذیه، ولی تو خط مقدم مثل یه سرباز شهید شد گفتن سید حسن فرار کرده ایران ، ولی وسط لبنان شهید شد گفتن هنیه بچه‌هاش رو فرستاده قطر ، ولی همه بچه و نوه‌هاش وسط غزه شهید شدن قهرمان‌های واقعی این جهان رو قبل از ترور فیزیکی، ترور شخصیتی کردن... ‌‎‌‌࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ 
🆕️حملات بزرگ حزب الله به اراضی اشغالی... ◾انتقام شهید یحیی السنوار در راه هست.. ♨️خبر تکمیلی تا ساعات آینده در کانال زیر: @efshagar_enghelabi
پناه.mp3
2.95M
- -آࢪامـش واقعۍ!؟ +ڪلام‌اللّه ☘🤍.!(:@sadat_mahdavie › ‌
💔از دی ماه ۹۸ اسطوره مقاومت حاج قاسم سلیمانی بود... اما امروز الگو و اسطوره های مقاومت بیش از پیش هستند، راه آینده روشن تر از قبل است، راه فرماندهانمان را ادامه خواهیم داد... هدیه به ارواح مطهرشان صلوات ❤️ 🌷
🔻در پی شهادت مجاهد قهرمان فرمانده «یحیی سنوار» امام خامنه ای (مدظله العالی) پیامی صادر کردند که تا دقایقی دیگر منتشر می‌شود.🇮🇷🔥✌️ سيُنشر في غضون دقائق، بيان تعزية قائد الثورة الإسلامية، الإمام الخامنئي(دام ظله)، إثر استشهاد القائد الكبير لعملية «طوفان الأقصى»، ورئيس المكتب السياسي لحركة «حماس»، الشهيد يحيى السنوار.
✍ساحل آرامش ما می تراود قلم تو را با نور مثلِ آرامشِ نگاه طلوع... واژه هایم به عشق می پیچند... مثل پیچک به داربستِ حضور... می شتابند با تمام وجود... سوی دروازه ی طلایی نور... روی اندیشه ام که می لغزی می زدایی غبار تشنگی ام با نگاهی به رنگِ پاکِ سحر... می سرایم تو را به پاکیِ صبح پشت حس صلابت یک کوه... 💢روزتون در پناه و حصار نور شهدا...
🍃🌸🍃🌸🍃🌸 📝 🔹برق از سرش پرید ✍کنایه از اوج تعجب و متحیر شدن از کار یا سخنی است که انتظار آن را نداشته باشند. معمولا این مَثل را زمانی به کار می‌بریم که با قیمت بالای کالا یا خدماتی مواجه و شوکه شویم. 🔹️کلا این ضرب‌المثل توصیفی است؛ یعنی اگر بخواهند چهره و حالت شگفت زده شده افراد را بصورت اغراق‌آمیز توصیف و بیان کنند از این اصطلاح استفاده می‌کنند. بدین معنی که شدت ماجرا بسیار زیاد بوده که این چنین شخص را مات و مبهوت کرده است! 🔸اصطلاح دیگری نیز نزدیک به این اصطلاح وجود دارد با این عنوان ”برق از چشمش پرید”. این مَثل را بیشتر وقتی کسی ضربه‌ی جسمی سخت و شوکه‌کننده دریافت کند به کار می‌برند. برای مثال زدن ضربه در حین مرافعه و دعوا. یا توپی که در حین ورزش محکم به صورت ورزشکار برخورد کند و موارد مشابه. 💥
🍂🌺🍂🌺🍂🌺 📝داستان بسیار جالب و آموزنده از یاور مظلومان :   ✍زید نساج می‏ گوید:  در کوفه ساکن بودم و همسایه‏ ای داشتم که روزهای جمعه جایی می‏ رفت و من نمی‏ دانستم کجا می‏ رود، یک روز به او گفتم، روزهای جمعه کجا می‏روی؟ گفت: من به نجف برای زیارت علی(ع)می‏روم. گفتم: این هفته که خواستی بروی، مراهم با خود ببر، قبول کرد  من روز جمعه داخل خانه معطل شدم ولی نیامد. بلند شدم به درخانه‏ اش رفتم و در زدم، عیالش عقب در آمد و گفت: کیه؟! 🔹به زنش گفتم: بنا بود آقا بیاد مرا خبر کند برویم نجف! گفت: لابد فراموش کرده است.  با خودم گفتم تنها می‏روم، آمدم رسیدم نزدیکی‏های مسجد حنّانه، نزدیکی این مسجد یک چاهی معروف است که این چاه، همان چاهی است که شب‏ها امام علی(ع)می‏ آمد و سرش را درون چاه کرده و درد دلش را به چاه می‏ گفت.  یک وقت دیدم همسایه ام لب این چاه ایستاده، سطل داخل چاه انداخته تا آب بکشد و غسل بکند.  🔸پشتش طرف من بود نگاه کردم دیدم یک زخمی روی شانه راستش است به اندازه یک وجب. تا رویش را برگرداند و دید من می‏ آیم و این زخم شانه‏ اش را دیدم خیلی ناراحت شد، رفتم سلامش کردم، فلانی بنا بود، مرا هم خبر کنی و منم بیایم؟! گفت: یادم رفت. گفتم : این زخم روی شانه‏ ات چیست؟! گفت چه کار داری، خیلی اصرارش کردم، گفت: تا زنده‏ ام به کسی نمی‏گوئی؟! گفتم: نه! 🔹گفت: فلانی! ما ده نفر بودیم و هر شب می‏ رفتیم سر راه مردم را می‏ گرفتیم و دزدی می‏ کردیم، و به عیش و عشرت گناه می پرداختیم . یک شب به خانه آمدم در میان خانه مست ولایعقل افتاده بودم، یک وقت عیالم شمشیرم را آورد و گفت: آی مرد فردا شب رفقای تو بخانه ما می‏ آیند، هیچی نداریم، بلند شو بُرو سر راه بگیر و چیزی پیدا کن و بیاور. گفت: من نصف شب حرکت کردم آمدم دم دروازه کوفه، نم نم باران هم می‏ آمد گاهی هم رعد و برق جستن می‏کرد، 🔸یک وقت برقی جستن کرد و وسط راه را نگاه کردم دیدم دو سیاهی می‏ آید، خوشحال شدم که دست خالی بر نمی‏ گردم. یک مقداری گذشت، برق دیگری جستن کرد این دو نفر نزدیکتر شده بود  دیدم زن هستند، گفتم: زور یک مرد به دو زن بهتر می‏ رسد اگر دو مرد بودند کارم مشکل‏ تر بود، نزدیکتر آمدند یک برق دیگر جستن کرد، 🔹نگاه کردم و دیدم یکی از آنها پیر و دیگری یک دختر جوان و بسیار زیبا، شیطان مرا وسوسه کرد، رفتم جلو، آنچه طلا و خلخال و نقره و لباس داشتند از اینها گرفتم تا خواستم دست خیانت طرف دختر دراز کنم یک وقت پیر زن به التماس افتاد و خودش را روی قدمهایم انداخت و گفت:  ای مرد: هر چه طلا و لباس زیور داشتیم بُردی ، ولی دست درازی به طرف این ناموس نکن!  🔸این دختر یتیمه است، مادر ندارد و فردا شب هم زفاف این دختر است و من خاله این دختر هستم. این دختر، امشب خیلی به من اصرار کرد و گفت خاله جان! من فردا شب به خانه شوهر می‏ روم و مشکل می‏دانم به این زودیها به من اجازه بدهند تا بروم قبر علی(ع)را زیارت کنم. امشب می‏ خواهم او را برای زیارت آن حضرت به نجف ببرم! 🔹هرچه از زیور آلات ما گرفتی مال تو باشد ولی آبروی این دختر نبر !   هر چه این پیره‏ زن التماس کرد، در من اثر نکرد و گفتم: فایده‏ ای ندارد. دیدم خیلی پافشاری می‏کند، یک شمشیر حواله پیر زن کردم، ترسید و بیچاره کنار رفت، خواستم دست خیانت و تجاوز به سمت آن دختر دراز کنم  یک وقت دیدم دختر رویش را به طرف حرم امیرالمؤمنین برگردانید و با دلشکسته صدا زد یا علی(ع) خَلِّصْنی ای علی(ع) خلاصم کن. 🔸یک دفعه صدای سُم اسب شنیدم تا نگاه کردم دیدم سواری کنار ما ایستاد و به من تندی کرد و صدا زد؛ ای بی‏حیا دست از این دختر بردار. از آن غروری که در من بود گفتم: اوّل خودت را از دست من خلاص کن بعد شفاعت این دختر را بکن ؛ تا این جسارت را کردم یک شمشیری حواله شانه من کرد، من بی‏ حال روی زمین افتادم ولی گوشهایم می‏ شنید که آقا به آن پیرزن و دختر می‏ فرماید: طلاها و لباسها و خلخالها را بردارید از همینجا برگردید، علی(ع) زیارت شما را قبول کرد. 🔹یک وقت دیدم پیره‏ زن صدا زد: ای آقا تو که جوانمردی کردی و ما را از دست این ظالم نجات دادی، محبّت دیگری هم به ما بنما، چند قدمی همراه باش تا کنار قبر علی(ع) که آرزوی زیارت آقا به دل این دختر نماند. یک وقت شنیدم آن آقا صدا زد آی زنها من امیرالمؤمنین علی هستم ، تا متوجه شدم که او امام علی بن ابیطالب (ع) است. از کار خود پشیمان شدم. فورا خودم را به پای حضرت علی(ع)انداختم. 🔸عرض کردم آقا من توبه کردم مرا ببخش حضرت فرمود: اگر واقعا توبه کرده باشی خدا می‏ پذیرد. عرض کرم: آقا این زخم خیلی مرا آزار می‏ دهد. آن حضرت مشتی خاک برداشت و بر پشت من زد. زخم من خوب شد ولی اثر آن برای همیشه بر پشتم باقی ماند. 📚کتاب امامت  نویسنده : شهید آیت الله دستغیب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍با عزت و سربلندی به معراج شهیدان پرواز کرد... 🔹در قربانگاه چون اسماعیل خلوت کرده است با یار انگار... 🔸باید خون شد در راه قدس باید رد شد از این دیوار...
✍یاران چه غریبانه رفتند از این خانه هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه... 💢دیدار از مادر شهید حمید حسیبی و خانواده شهید حاج علی نخعی به همراه قرائت زیارت عاشورا ۲۷ مهرماه ۱۴۰۳... 🔹شهید حمید حسیبی يكم مرداد ۱۳۴۹ در شهر كرمان چشم به جهان گشود پس از اتمام دوره راهنمایی به عنوان جهادگر از سوی جهاد سازندگی در جبهه حضور یافت. 🔸در بیست و پنجم اسفند سال ۱۳۶۶ بر اثر اصابت ترکش مجروح شد و چهار روز بعد در بیمارستان آسیای تهران بر اثر عوارض ناشی از آن در سن هفده سالگی به درجه رفیع شهادت نائل آمد. 🌹آدرس مزار مطهر شهید حمید حسیبی گلزار شهدای کرمان قطعه ۲ ردیف ۱ شماره ۱۵... 🌹آدرس مزار مطهر شهید علی نخعی گلزار شهدای کرمان قطعه ۲ ردیف ۷ شماره ۱۰...