سجده طولانی
سال 1362 چند روزی از آغاز عملیات والفجر چهار می گذشت. اهداف از پیش تعیین شده به تصرف در آمده بود و رزمندگان مواضع خود را تثبیت کرده بودند. فرماندهان عمل کننده، ضمن دیدار از محور عملیاتی تصمیم گرفتند نماز خود را پشت سنگرها به صورت جماعت برگزار نمایند. قرار شد آقا مهدی (شهید مهدی باکری) نیز امام جماعت شوند.
رزمندگان این لحظه را غنیمت شمردند و پشت سر فرمانده خود به جماعت ایستادند. نماز شروع شد. در رکعت اول بعد از سجده اول، آقا مهدی سر از سجده بر نداشت. سجده طولانی تر از حد معمول نماز شد. همه نماز را به فُرادا به پایان رساندند. بعد از نماز همه می خواستیم بدانیم چه شده است. یکی از فرماندهان که خودش را به آقا مهدی رسانده بود، به ما گفت: بگذارید راحت باشد. چند روزی است که آقا مهدی نخوابیده و در سجده نماز از خستگی به خواب رفته است.
به راستی که شهید مهدی باکری خودش را وقف اسلام کرده بود و جز شهادت، پاداشی نزد خدا نداشت.
برگرفته از: مرتضی عبدالله پور، مجموعه خاطرات فرهنگیان ایثارگر
مهدى به دريا پيوست
روز 25 اسفند ماه 1363 در قرارگاه كربلا، فرماندهان ارشد سپاه سعى فراوانى مىكنند تا مهدى را راضى كنند به عقب برگردد، اما مهدى به پيامهاى بىسيم و پيكهايى كه دم به ساعت او را به عقب فرا مىخواندند، توجهى نمىكرد. در لحظات آخر، مهدى با راكتانداز آرپىجى 7 بر دوش به دشمن حمله مىكند. گلولهاى به سرش مىخورد و به سختى مجروح مىشود. بسيجىها فرمانده رشيدشان را به قايق مىرسانند. مهدى، غرق در خون، براى آخرين بار به آنها نگاه مىكند. قايق را به سرعت به سوى عقب مىبرد اما در ميان راه ناگهان مهدى و عليرضا، آماج گلولههاى دشمن قرار مىگيرند و بعد موشكى زوزه كشان در دل قايق منفجر مىشود و پيكر بىجان مهدى و عليرضا راهى درياها مىشود.
پس از شهادت مهدى باكرى، امام خمينى(ره) در پيامى از او به عنوان شهيد اسلام ياد كرد و آية الله خامنهاى نوشت: «درود بر روان پاك مؤمن صادق و انقلابى و فداكار و سردار شجاع كه عهد پايدار خود را با خدا به سر آورد و خون پاك خود را نثار كرد و به فيض بىبديل شهادت نايل آمد.»
هنوز كه هنوز است، بسيجيان سوختهدل لشكر عاشورا، چشم به آبهاى جنوب دارند كه چه زمانى آقا مهدى بر مىگردد، اما اين آرزوى مهدى بود كه پيكرش زمين را اشغال نكند.
به نقل از: مجله خانواده سبز، سال نهم، خرداد 1387
در محراب نماز شب
شب قبل از عملیات محرم, شهید مهدی سامع تا بعد از نیمه شب به شناسایی رفته بود و دیر وقت خسته و بی رمق برگشت و به خواب رفت. چون خسته بود و شب بعد هم باید در عملیات شرکت می کرد, بچه ها که برای نماز شب بیدار شده بودند او را بیدار نکردند.
صبح که برای نماز بیدار شد, با ناراحتی گفت: مگر سفارش نکرده بودم مرا برای نماز شب بیدار کنید؟ وقتی علت را برایش توضیح دادند, آه سردی کشید و گفت: افسوس! شب آخر عمرم نماز شبم قضا شد! فردا شب سامع به خیل شهیدان محرم پیوست.
نقل از: اسفندیار مبتکر سرابی, اشتیاق حضور
نماز در اتاق ژنرال
دوره خلبانی من در آمریکا تمام شده بود و بهترین نمرات را در امتحانات پروازی به دست آورده بودم، ولی به دلیل گزارش هایی که در پرونده ام وجود داشت، گواهی نامه خلبانی ام صادر نمی شد. سرانجام روزی به دفتر رئیس دانشگاه که یک ژنرال آمریکایی بود، احضار شدم. به اتاقش رفتم و احترام گذاشتم. او آخرین فردی بود که بایستی در مورد قبولی یا ردّ شدنم در خلبانی، نظر می داد. پرسش هایی کرد که من پاسخ دادم. از سؤال های ژنرال بر می آمد که میانه خوبی با من ندارد. ناگهان دَرِ اتاق به صدا در آمد و منشی ژنرال وارد شد و پس از احترام، از او خواست تا برای کار مهمی از اتاق خارج شود. با رفتن ژنرال، مدتی در اتاق تنها ماندم، به ساعتم نگاه کردم، وقت نماز ظهر بود. با خود گفتم: ای کاش در این جا نبودم و می توانستم نمازم را در اول وقت بخوانم.
انتظارم برای آمدن ژنرال طولانی شد. اندیشیدم که هیچ کاری مهم تر از نماز نیست و با خود گفتم: خوب است نمازم را همین جا بخوانم. به گوشه ای از اتاق ژنرال رفتم و روزنامه ای را برداشتم و روی زمین پهن کردم. مُهرم را از جیبم در آوردم و مشغول خواندن نماز شدم. در همین حال ژنرال وارد اتاق شد. با خود گفتم: چه کنم؟ نمازم را ادامه دهم و یا آن را قطع کنم؟ تصمیم گرفتم نماز را ادامه دهم، هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد. نماز را تمام کردم و از ژنرال به دلیل این که معطّل شده بود، عذرخواهی کردم.
ژنرال پس از چند لحظه سکوت، از من پرسید: چه می کردی؟! گفتم عبادت می کردم. گفت: بیشتر توضیح بده. گفتم: دین اسلام به ما مسلمانان دستور می دهد که در ساعت های خاصی از شبانه روز، با خداوند مناجات کنیم و نام این عبادت، نماز است.
ژنرال نگاه عمیقی به من کرد و گفت: پس این گزارش هایی که در پرونده ات نوشته اند برای همین کارهایت بوده است؟ گفتم: شاید. نمی دانم خداوند با این نماز چه اثری در دل او گذاشت که قلم خودنویسش را برداشت و گواهی نامه خلبانی مرا امضا کرد.
آن روز به اولین جای خلوتی که رسیدم به پاس این نعمت بزرگی که خداوند به من داده بود، دو رکعت نماز شکر خواندم
گوینده: سرلشگر خلبان شهید عباس بابایی؛ به نقل از: آموزش قرآن، سال اول راهنمایی، صفحات 72 و 73 (با اندکی تصرف)
اوج ایثار (ایثار)
در عملیات محرم، یکی از برادران بسیجی ترکش خورد و به شدت مجروح شد. او در همان حال نزد ما آمد و گفت: من رفتنی هستم، بگویید چه کاری از دستم بر می آید تا برایتان انجام دهم.
یک تیربار عراقی ما را خیلی اذیت می کرد. نارنجکی به این برادر بسیجی دادیم و گفتیم: اگر توانستی سینه خیز نزدیک دشمن برو و با این نارنجک، تیربار را خاموش کن. او سینه خیز پیش رفت، نزدیک دشمن که رسید، نارنجک را به طرف تیربار عراقی پرتاب کرد و در همان حال سرباز عراقی او را به رگبار بست؛ او شهید شد و تیربار دشمن هم نابود گشت
گوینده: استوار ملکشاهی؛ به نقل از: سررسید مدرسه عشق، سال 81
تسلیم در برابر نماز
بچه ها داشتند منطقه را پاک سازی می کردند. صبح زود بود و من هنوز نماز نخوانده بودم. وضو گرفتم و کنار یک پاسگاه عراقی که شب قبل تصرف کرده بودیم، مشغول خواندن نماز شدم. هنوز رکعت اول را تمام نکرده بودم که دو نفر عراقی از نهری که کنار پاسگاه جاری بود، بیرون آمدند. نتوانستم باقی نماز را بخوانم و با اسلحه به طرفشان رفتم. لباسهای شان خیس بود و می لرزیدند. اسلحه هم نداشتند. آن ها را داخل سنگر بردم و به عربی پرسیدم: شما زیر آب چه کار می کردید؟ گفتند: دیشب هنگام عملیات قایق های ما را عقب بردند تا نتوانیم فرار کنیم و ما هم از ترس رفتیم توی نیزارها. حالا هم وقتی دیدیم داری نگاهمان می کنی، از ترس خود را تسلیم کردیم. وقتی در جواب آن ها گفتم که من اصلاً به نیزار نگاه نمی کردم و فقط مشغول خواندن نماز بودم، قیافه های دو اسیر عراقی خیلی دیدنی بود .
نقل از: چهل داستان درباره نماز
معامله با خدا
در ارتفاعات سخت کردستان بودیم که به ما اطلاع دادند شهید محراب آیة الله مدنی (ره) برای بازدید منطقه به محل استقرار ما می آید. هنگام بازدید، رزمنده نوجوانی جلو آمد و با حیایی خاص بعد از سلام و احوال پرسی گفت: الآن 9 روز است که آب پیدا نکرده ایم و نمازهایم را با تیمّم خوانده ام، تکلیف نمازهای من چه می شود؟
شهید مدنی وقتی نگرانی او را دیدند در حالی که اشک در چشمانشان حلقه زده بود، گفتند: حاضری یک معامله با من بکنی؟ آن رزمنده گفت: چه معامله ای؟ شهید مدنی (ره) گفتند: من حاضرم تمام عبادت هایم را به تو بدهم و در عوض تو این 9 روز نمازت را به من بدهی.
به نقل از: ماهنامه جانباز، شماره 105
من پول بلیط کمال را ندارم
ییک بار که آقای رجایی به مشهد می رفت، محافظین ایشان که از سپاه بودند، خواستند به فرزند ایشان محبتی کنند، لذا به کمال (فرزندش) گفتند: شما هم در این سفر همراه ما بیایید. وقتی آقای رجایی کمال را در فرودگاه دید، خیال کرد محافظین او را برای تنوع یا بدر قه به فرودگاه آورده اند. وقتی می خواست از ماشین پیاده شود و سوار هواپیما شود، به محافظین گفت: یادتان باشد کمال را هم با خودتان ببرید و به منزل برسانید. کمال گفت: من هم می خواهم همراه شما به مشهد بیایم. تا محافظین گفتند: آقای رجایی اجازه بدهید کمال همراه ما بیاید. آقای رجایی گفت: من برای کار دولت می روم، نه کار شخصی و زیارت. ان شاءاللّه در وقت مناسب در یک سفر خانوادگی به مشهد می رویم و کمال را هم می بریم. همراهان گفتند: مشکل نیست ما برای ایشان بلیط می گیریم. آقای رجایی پاسخ داد: نه من فعلاً پول ندارم که پول بلیط ایشان را بدهم، هرچه دوستان اصرار کردند قبول نکرد تا این که یکی از همراهان گفت: اگر اجازه دهید من به شما پول قرض می دهم که برای ایشان بلیط بگیرید، هر وقت داشتید به من پس بدهید. پس از این پیش نهاد آقای رجایی گفت باشد به عنوان قرض قبول می کنم که پو ل بلیط کمال را بدهید.
نقل از: سیره شهید رجایی، ص604
اسیر دوربین شدیم!
در همان اوایل جنگ، یک روز بچه های صدا و سیما داشتند با دوربین خود صحنه های جبهه و جنگ را فیلم برداری می کردند که با یک گروه عراقی مواجه شدند، ولی خودشان متوجه نبودند. وقتی این دوربین در حال فیلم برداری بود، عراقی ها گمان کردند این وسیله، سلاح جدیدی است و چون غروب بود، متوجه نشدند که دوربین است. لذا دست هایشان را بالا بردند و اینها با کادر دوربین، آنها را به پشت خاک ریز آوردند. وقتی به پشت خاک ریز آمدند، ما با اسرا صحبت کردیم؛ خیلی ناراحت بودند و می گفتند: «ما اسیر دوربین شدیم!»
به نقل از: خاطرات ماندگار، نوشته احمد اسفندیار
رعایت حق همسایه
ما در طبقه پایین زندگی می کردیم و آقای کلاهدوز در طبقه بالا. هیچ وقت متوجه ورود و خروج او نشدم. یک شب، اتفاقی در را باز کردم دیدم پوتین هایش را در آورده و به دست گرفته و از پله ها بالا می رود. فهمیدم طوری رفت و آمد می کرده تا مزاحم همسایه ها نشود.
صبح ها چون زود می رفت، ماشین را تا سرِ کوچه هل می داد و سپس آن را روشن می کرد تا مبادا مزاحم کسی شود.
به نقل از: فصل نامه مکاتبه و اندیشه، ص 180
گوینده خاطره: همسایه شهید کلاهدوز
هیچ کس او را نمی شناسد(گم نامی)
من و تیسمار بابائی برای بازدید یکی از مناطق جنگی جنوب به جبهه رفته بودیم. آفتاب غروب کرده بود و هوا خیلی سرد بود. از دور آتشی را دیدم که عده ای اطراف آن جمع شده بودند. از تیمسار خواستم تا با هم نزد آنها برویم، اما او نیامد و در گودالی دراز کشید.
آنها درباره موضوعات مختلفی صحبت کردند. وقتی از نیروی هوایی و تیمسار بابائی سخن به میان آمد به شدت از او انتقاد می نمودند. یکی از آنها می گفت: تیمسار بابائی هم مثل سایر فرمانده ها بعضی وقت ها سری به قسمت های آرام جبهه می زند و بعد هم با هواپیمایش بر می گردد... . من که از حرف های آنان ناراحت شده بودم، گفتم: برادران! شما فکر می کنید آن کسی که در آن گودال دراز کشیده، کیست؟ او تیمسار بابائی است و همیشه در جبهه هاست؛ اما هیچ کس او را نمی شناسد!
گوینده خاطره: تیمسار خلبان شهید رضا خورشیدی
اذان، تلفن خدا (نماز)
حاج عبدالرزاق زین الدین، پدر شهیدان مهدی و مجید زین الدین، می گوید: شهید رجایی ـ رحمة الله علیه ـ می فرمود: چطور وقتی تلفن زنگ می زند، شما مضطربید که زود بروید و جواب دهید تا آقایی که پشت خط هست زیاد معطل نشود، حتی اگر در نماز هستید، نماز را سریع می خوانید تا بیایید جواب تلفن را بدهید! اذان که می گویند، خداوند پشت خط است; وظیفه ما این است که لبیک بگوییم.
به نقل از: مجله خیمه، شماره 8، آبان 82، ص77
جنازهای که کسی بالای سرش حاضر نشد؟!
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
✨﷽✨
شيخ بهائى مى گويد : از مردى مورد اطمينان شنيدم ، گنهكارى از دنيا رفت ; همسرش براى انجام مراسم تغسيل و تكفين و تدفين از مردم درخواست كمك كرد ، ولى شدت نفرت مردم نسبت به آن گنهكار به اندازه اى بود كه كسى براى انجام مراسم حاضر نشد ، به ناچار كسى را اجير كرد كه جنازه را به مصلاى شهر ببرد ، شايد اهل ايمان به انجام مراسم اقدام كنند ، ولى يك نفر براى حضور در مراسم حاضر نشد !
پس جنازه را به وسيله اجير به صحرا برد تا آن را بى غسل و كفن و نماز دفن كند .نزديك آن صحرا كوهى بود كه در آن كوه زاهدى مى زيست كه همه عمر به عبادت گذرانده بود و ميان مردمى كه در آن نزديكى مى زيستند مشهور به زهد و تقوا بود . همين كه جنازه را ديد از صومعه خود به سوى جنازه رفت تا در مراسم او شركت كند ، اهل آن اطراف وقتى اين مطلب را شنيدند به سرعت خود را به آنجا رساندند تا همراه عابد در مراسم مربوط به ميت حاضر شوند .مردم سبب شركت كردن عابد را در مراسم آن گنهكار از شخص عابد پرسيدند ، گفت : در عالم رؤيا به من گفتند فردا از محل عبادت خود به فلان موضع از صحرا برو ، در آنجا جنازه اى است كه جز يك زن كسى همراه او نيست ، پس بر او نماز گذار كه او مورد آمرزش و عفو قرار گرفته است .مردم از اين واقعه تعجب كردند و در دريايى از حيرت فرو رفتند . عابد همسر ميّت را خواست و از احوالات ميت پرسيد ، همسر ميت گفت : بيشتر روزها دچار يكى از گناهان بود .
عابد گفت : آيا عمل خيرى از او سراغ دارى ؟ گفت : آرى سه عمل خير از او مى ديدم :
1 ـ هر روز پس از ارتكاب گناه ، جامه هايش را عوض مى كرد و وضو مى گرفت و خاشعانه به نماز مى ايستاد .
2 ـ هيچ گاه خانه اش از يتيم خالى نبود و بيش از مقدارى كه به فرزندان خود احسان مى كرد به يتيم احسان مى نمود .
3 ـ هر ساعت از شب بيدار مى شد مى گريست و مى گفت : پروردگارا ! كدام زاويه از زواياى دوزخ را با اين گنهكار پُر خواهى كرد ؟!
بر گرفته از کتاب داستانهای عبرت آموز، نوشته استاد حسین انصاریان
🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺
چه تولد کریمانه ای که خداوند از ۱۵ روز قبل تا ۱۵ روز بعد مهمانی میده.....
میلاد امام حسن مبارک
اذان، تلفن خدا
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
حاج عبدالرزاق زین الدین، پدر شهیدان مهدی و مجید زین الدین، می گوید: شهید رجایی ـ رحمة الله علیه ـ می فرمود: چطور وقتی تلفن زنگ می زند، شما مضطربید که زود بروید و جواب دهید تا آقایی که پشت خط هست زیاد معطل نشود، حتی اگر در نماز هستید، نماز را سریع می خوانید تا بیایید جواب تلفن را بدهید! اذان که می گویند، خداوند پشت خط است; وظیفه ما این است که لبیک بگوییم.
به نقل از: مجله خیمه، شماره 8، آبان 82، ص 22
🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺
نماز
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
﷽
[خدا] نماز آخوند کاشی را از شما [جوانان] نمی خواهد که شصت سال هم در زمستان و هم درتابستان، در حجره اش و در ایوان مدرسۀ صدر اصفهان، وقتی نماز میخواند، در نماز از دنیا جدای جدا میشد،
و بعد از تمام شدن نماز، باید میرفت پیراهنش را که بر اثر کثرت گریه خیس شده بود، عوض میکرد، هم در نماز ظهرش، هم در نماز عصرش، هم در نماز مغربش و هم در نماز عشایش.
در نماز شبش در مدرسۀ صدر، بعد از وتر، وقتی به سجده رفت و با آن حالش گفت: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِکَة وَ الرُّوحِ» [سید بن طاووس، اقبال، ج۳، ص۱۸۵]
تمام آجرها، دیوارها، برگها و درختهای مدسه، هم آن ها، به دنبال آخوند داشتند میگفتند، «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ... ».
یک نفر [طلاب مدرسه وقتی] این تسبیحها را شنید و غش کرد.
امّا جوانها حداقل این نماز را بی عیب، صحیح و به موقع به جا بیاورید.
استادانصاریان ، نماز الهی و شیطانی ، خلاصهای از صفحه ۲۳ و ۲۹.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم
سفارش فرزند به نماز جماعت
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
روزی رساله ای از مرحوم کلباسی به دست محدث قمی رحمه الله رسید و ایشان به سرعت به مطالعه آن پرداخت. در حالی که با شوق و توجه فراوان کتاب را میخواند، متوجه شد مرحوم کلباسی در حاشیه رساله خویش به پسرش این گونه سفارش کرده است: «به برادران دینی و دوستان نزدیکم اعلام میکنم که به نور دیده ام، آقا محمد، به صورت رو در رو گفته ام، در صورت ترک نماز جماعت از او راضی نیستم و بارها و بارها به او گفتهام حتی یک نماز هم نباید به غیر جماعت بخواند. » این سفارش و تأکید بر به جا آوردن نماز جماعت و ثبت آن در حاشیه رساله اش، ارادت محدث قمی به مرحوم کلباسی را بیشتر کرد. [۱]
[۱]: نک: حاج شیخ عباس قمی رحمه الله، فوائد الرضویه، انتشارات کتاب خانه مرکزی، بی تا، ص ۵۷
[ستارگان پارسایی: داستان های اخلاقی عالمان و بزرگان دین - ۲. سفارش فرزند به نماز جماعت - صفحه ۱۵]
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم
سبک شمردن نماز
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الرّحیم
یکی از سوالاتی که ذهن رو مشغول می کند این مساله است که چرا در روايات ترک کننده نماز کافر شمرده شده، مگر چه وجه تمایزی بین نماز و اعمال ديگه وجود داره؟ تارک صلات مگه چه خصوصیتی پیدا میکنه که این همه در قرآن و روایات نکوهش شده است؟
روایت زیر به این سوال جواب میدهد :
داستانک
ﻣﺴﻌﺪﻩ ﺑﻦ ﺻﺪﻗﻪ میﮔﻮﻳﺪ:
ﺷﻨﻴﺪﻡ ﺷﺨﺼﻰ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﭼﺮﺍ ﺷﻤﺎ ﺯﻧﺎﻛﺎﺭ ﺭﺍ ﻛﺎﻓﺮ ﻧﻤﻰ ﻧﺎﻣﻴﺪ ﻭﻟﻰ ﺗﺮﻙ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﻛﺎﻓﺮ ﻣﻰ ﻧﺎﻣﻴﺪ؟
ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺯﻧﺎﻛﺎﺭ ﻭ ﻧﻈﻴﺮ ﺍﻭ، ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﻬﺖ ﻏﺎﻟﺐ ﺷﺪﻥ ﻏﺮﻳﺰﻩ ﺟﻨﺴﻰ ﻭ ﺷﻬﻮﺍﺕ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﻰ ﺩﻫﻨﺪ، ﻭﻟﻰ ﺗﺎﺭﻙ ﻧﻤﺎﺯ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺗﺮﻙ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﺪ ﻣﮕﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺳﺘﺨﻔﺎﻑ ﻭ ﺳﺒﻚ ﺷﻤﺮﺩﻥ ﻧﻤﺎﺯ.
ﺁﺭﻯ ﺯﻧﺎﻛﺎﺭ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻟﺬّﺕ ﻭ ﻛﺎﻣﻴﺎﺑﻰ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﺯﻥ ﺍﺟﻨﺒﻰ ﻣﻰ ﺭﻭﺩ، ﻭﻟﻰ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﺗﺮﻙ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ، ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﻟﺬّﺗﻰ ﺭﺍ ﻧﻤﻰ ﺟﻮﻳﺪ ﺑﻠﻜﻪ ﻣﺴﺒﺐ ﺗﺮﻙ ﺁﻥ، ﺳﺒﻚ ﺷﻤﺮﺩﻥ ﻓﻌﻞ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻭﻗﺘﻰ ﻛﻪ ﺍﺳﺘخفاﻑ ﻭ ﺳﺒﻚ ﺷﻤﺮﺩﻥ ﻣﺤﻘﻖ ﺷﺪ، ﻛﻔﺮ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺪ.
برگرفته از کتاب چهل داستان در باره نماز و نماز گزاران،قسمت 22، ﺍﺻﻮﻝ ﻛﺎﻓﻰ، ﺝ 2، ﺑﺎﺏ ﺍﻟﻜﻔﺮ، ﺣﺪﻳﺚ 9
پرخوابی
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
از حضرت باقر علیه السلام روایت شده : موسی به حضرت حق عرضه داشت : به کدام یک از بندگانت دشمنی بیشتر می ورزی ؟ فرمود : کسی که در شب مانند مردار در بستر افتاده و روز را به بطالت و بیهوده کاری می گذراند
میزان الحکمه : 13 / 6550 ، النوم ، حدیث 20917
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم
نماز با عجله
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم
روزی پیامبر اکرم(ص) در مسجد نشسته بودند در این هنگام شخصی وارد شده و به نماز ایستاد. اما بسیار با عجله رکوع و سجود بجا آورد و ارکان نماز را نیمه کاره انجام داد.
حضرت فرمودند: مانند کلاغی که به زمین نوک می زند، خم و راست شده و نماز خوانده، هر آینه اگر او در چنین وضعی و با چنین نماز خواندنی از دنیا برود، به دین من نمرده است.
شنیدنیهای تاریخ «داستانها و حکایتهای کتاب المحجة البیضاء» نویسنده : سید مهدی شمس الدین
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم
آخرین کلام پیامبر و امام صادق علیهماالسلام چه بود ؟"
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم
مردم نوعاً علاقهمندند که آخرین سخن و گفتار پایانی شخصیتهای بزرگ و انسانهای قدّیس را بدانند و کدام شخصیت همانند رسول خداست و چه کسی به پایهی کمالات آن بزرگوار میرسد و چه کسی است که نخواهد آخرینکلام پیامبر اکرم و سخن پایانی حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله را بداند و بفهمد؟
👈🏼 جابر بن عبدالله میگوید: کعب الاحبار از عمر پرسشکرد: «آخرین سخن پیامبر چه بود؟»
او گفت: «از علی علیه السلام بپرس!»
کعب به نزد حضرت علی علیه السلام آمد و همین پرسش را از آن حضرت نمود. علی علی علیه السلام فرمود:
رسول خدا را به سینه خود گرفتم پس سر مبارکش را بر دوش من گذاشت و فرمود: نماز، نماز.
[فضائل الخمسه من الصحاح السته ؛جلد ۳ صفحه ۳۸ ]
آخرین توصیه امام صادق نیز نماز است
امام کاظم علیه السلام می فرمایند:پدرم در هنگام مرگ وصیت کرد ما را و فرمود:شفاعت ما به کسی که نماز را سبک بشمارد نمی رسد.
[ وسائل الشیعه،جلد ۴ ، صفحه ۲۴]
داستانک:
داماد حضرت امام خمینی(ره) می گوید:
حضرت امام ، روایتی از امام جعفر صادق علیه السلام نقل می کردند که «اگر کسی نمازش را سبک بشمارد، از شفاعتشان محروم می شود.» من یک بار به ایشان عرض کردم: «سبک شمردن نماز شاید به این معنی باشد که شخص نمازش را یک وقت نخواند و یک وقت نخواند.» گفتند نه این که خلاف شرع است. منظور امام صادق علیه السلام این بوده است که وقتی ظهر می شود و فرد در اول وقت نماز نمی خواند، در واقع به چیز دیگری رجحان داده است.
هزارو یک نکته درباره نماز حکایت
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
صف اول نماز"
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم
حضرت صادق عليه السلام فرمودند:
كسي كه در صف اول نماز جماعت شركت نمايد، مانند آن است كه پشت سر پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم نماز خوانده باشد. [ وسايل الشيعه، ج 5، ص 381]
داستانك:
حكايت شده كه پيامبر صلى الله عليه و آله در مورد شركت در صف اول نماز جماعت فرمود: «خدا و فرشتگان بر پيشگامان در اين صف درود مىفرستند.» و به دنبال اين تأكيد، برخى گروهها تصميم گرفتند خانه چهاى خود را بفروشند و نزديك مسجد پيامبر خانه تهيه كنند، تا به صف اول جماعت برسند. و عدهاي گفتند ما خانه هايمان را رها مي كنيم و در مسجد زندگي مي كنيم ،تا به صف اول برسيم.
بعد از اين جريان آيه 24 سوره حجر نازل شد " وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنكُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا المْسْتَخِرِين "
و به آنها گوشزد کرد که خدا نیات شما را مى داند ؛ چون تصمیم بر این دارید که در صف اول باشید، پاداش نیت خود را خواهید داشت ، حتى اگر در صف آخر قرار گیرید
[تفسیر نمونه ؛ جلد : 11 صفحه : 64 با اندگي تصرف ]
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
✅بنده عزیزم
✍شما تا این لحظه بیش از ۵٠ درصد حجم بسته ویژه ۳۰ روزه استفاده از رحمت خاص خداوند را مصرف کردهايد و کمتر از ۵٠ درصد یعنی ۱۳ روز دیگر از حجم بسته باقی مانده است. پس از به پایان رسیدن حجم باقیمانده، عبادات شما با نرخ عادی محاسبه خواهد شد.
یعنی از این پس: نه یک آیه برابر ختم قرآن نه نفسهایتان مانند تسبیح و نه خوابهایتان عبادت محسوب میشود. تمديد این بسته نیز امکانپذیر نخواهد بود.پس، از روزهای باقیمانده، کمال استفاده را ببرید.
🔹هیچکس تنها نیست
🔸همراه اول و آخر
🔹خداوند مهربان
شبی که مرحوم کاشف الغطاء پسرش را سعادتمند کرد
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم
یکی از سیرههای آیت الله العظمی شیخ جعفر کاشف الغطاء (ره) این بود ه که دیگران و از جمله اعضاء خانواده را برای نماز شب بیدار میکرد.
فرزند ایشان (شیخ حسن) میگوید: در یکی از شبها که ایشان برای تهجّد و نماز شب برخاسته بود، فرزند جوانش را از خواب بیدار کرد و فرمود: بلند شو تا به حرم مطهّر برویم و در آنجا نماز بخوانیم.
فرزند جوان که بیدار شدن از خواب در آن ساعتِ شب برایش سخت بود، گفت: من فعلاً آماده نیستم، شما منتظر من نشوید؛ بعداً مشرّف میشوم.
پدر فرمود: نه، من این جا ایستادهام؛ آماده شو که با هم برویم. آقا زاده، به ناچار از جا برخاست و بعد از وضو گرفتن، با هم راه افتادند.
هنگامی که کنار درب صحنِ مطهّر رسیدند، در آنجا مرد فقیری را دیدند که نشسته و دست نیاز به طرف مردم دراز کرده است. آن عالم بزرگوار ایستاد و به فرزندش فرمود: این شخص در این وقتِ شب برای چه این جا نشسته است؟
فرزند گفت: برای گدایی و تکدی از مردم.
آقا شیخ جعفر فرمود: به نظر شما چقدر مردم به او پول میدهند؟
فرزند مبلغ ناچیزی را گفت (مثلاً یک درهم)
مرحوم کاشف الغطاء فرمود: فرزندم! خوب فکر کن و ببین این آدم برای به دست آوردن مبلغ بسیار اندک و کم ارزش دنیا (که آن را هم شاید به دست بیاورد)، در این وقت شب از خواب و آسایش خود دست برداشته و آمده در این گوشه نشسته و دست تذلّل به سوی مردم دراز کرده! آیا تو، به اندازهای که این شخص به بندگان خدا اعتماد دارد، به وعدههای خدا درباره شبخیزان و متهجّدان اعتماد نداری!؟ که [در قرآن] فرموده است: فَلاَ تَعْلَمُ نفسٌ ما أخفی لهم من قرَّة أعیُنٍ؛ هیچ کس نمیداند چه پاداشهای مهمّی که مایه روشنی چشمهاست برای آنها نهفته شده است. سوره سجده/ آیه 17
گفتهاند آن فرزند جوان از شنیدن این گفتار پدرِ زندهدل خود چنان تکان خورد و تنبّه یافت که تا آخر عمر از شرف و سعادت بیداری آخر شب برخوردار بود و نماز شبش ترک نشد.
منبع: شب مردان خدا
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم