🔹 روحانیان و ضرورت هوش اخلاقی
✅ امروز در کلاردشت، نیکا (دخترم) را به پارک کوچکی بردم تا هوایی تازه کند. کودکان مشغول بازی با تاب و سُرسُرهها بودند و مسافرانی در محوطهی پارک زیرانداز انداخته و استراحت میکردند. روی تابلوی ورودی پارک نوشته شده بود: " اهدایی تجهیزات پارک بازی کودکان: زنده یاد خانم محمدی (عدیلی)." اینکه یک خانم و یا بازماندگانش "خیر" را در اهدای اسباببازی برای کودکان دیده و این وسایل را "خیرات" کردهاند، موضوعی جالبی است و نشانهی ذهن اخلاقی او یا بازماندگانش. "ذهن اخلاقی" چگونگی طبیعت فهم خوب و بد، خیر و شر، فضیلت و رذیلت است. ذهن اخلاقی امکان به کار گیری اصول اخلاقی در رفتار و عملکردها و ارزشهاست. از نظر تئوری، تقریبا ساده است که بگوییم "خوب چیست و بد کدام است" و یا "خیر چیست و شر کدام است"؛ ولی درک این که در یک زمان مشخص و در یک مکان و موقعیّت معیّن، چه کاری خیر است و چه کاری خوب، یا چه کاری بد است و چه کاری شر، نیازمند ذهنیت و هوش اخلاقی است.
مصادیق امر اخلاقی ثابت نیستند و به طور مداوم در حال تغییرند، این ذهن اخلاقیست که در هر شرایطی امکان کشف مصادیق خیر و خوبی را فراهم میآورد. در همهی ادیان، مهمترین مسئولیّت روحانیها توسعهی مصادیق خیر، خوبی، و پرهیزکاری و نیز رشد ذهنیّت اخلاقی دینداران بوده است. روحانیهای برخی ادیان به دلیل نداشتن هوش اخلاقیِ کافی، خیر و فضیلت را در صورتهای تاریخی آن محدود کرده و نتوانستهاند مصادیق تازهای برای خیر و فضیلت معرفی کنند، با دست خود، سنت دینیشان را در تاریخ دفن کرده و چراغ دین خود را خاموش کردهاند. دینداری و اخلاقی زیستن نیازمند درک هنجارهای نو شونده و یافتن مصادق تازه است و این میسر نمیشود جز با داشتن ذهن اخلاقی.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۳/۵/۲۸
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔹گردشگرانه شدن مناسک: زائر یا گردشگر!
✅ سالها پیش در شهر رم این شانس را داشتم که کلیسای تاریخی و مهم سنتپیتر را از نزدیک ببینم. وقتی وارد ساختمان کلیسا شدم، گردشگران زیادی را دیدم که سرخوش از حضور در یک بنای پررمز و راز مذهبی عکس یادگاری میگرفتند و با دقت، در و دیوار کلیسا را ورانداز میکردند. آنها بیتوجه به آداب زیارت و احتمالا جنبههای روحی و معنوی کلیسای سنتپیتر، خویشخوشانه به دنبال کسب تجربههای شادیبخش بودند و تلاش داشتند تا اوقات فراغت خود را با تماشای یک بنای پرآوازهی مذهبی پر کنند. در ظاهر حرکات این گردشگران نزدیکی به امر قدسی و یا تجربه مقدس و یا چیزی شبیه آن پیدا نبود آنها میخواستند به اندازهی پولی که هزینه کردهاند از این بنای تاریخی لذت ببرند. همزمان در بخشهای جلویی کلیسا جماعتی از زائران مشغول نیایش بودند و یک کشیش داشت به زبان ایتالیایی آنها را موعظه میکرد. مسئولان کلیسا نیایشکنندگان را با نردههای آهنی و چند نفر نگهبان از گردشگران جدا کرده بودند. گویی پذیرفته بودند که این دو گروه را باید از مزاحمت یکدیگر در امان داشت. به اصرار و با پافشاری اجازه گرفتم تا خود را به جمع زائران برسانم. آنجا گروهی از باورمندان مسیحی بر نیمکتهای چوبی نشسته بودند و به موعظههای کشیش گوش میدادند. چندان متوجه سخنان کشیش نمیشدم( به زبان ایتالیایی سخن میگفت) ولی از حرکات سر و صورت شنوندگان معلوم بود که از محتوای سخنرانی خوششان آمده است. آنجا خبری از کنجکاویهای گردشگران نبود؛ همه خیلی ساکت و با تمرکز جای خود نشسته بودند.
✅ آنچه من میدیدم واقعیت آشکار دو عمل اجتماعی قرن بیست و یکم بود که در یک مکان انجام میشدند. دو کنشی که اگر چه شانه به شانه و به هم نزدیکاند، ولی هنوز باید میانشان نرده کشید و آنها را از هم جدا کرد. جهان جدید، ادیان گوناگون را با چالش گردشگرانه شدن مناسکشان روبرو کرده است. کنجکاوی گردشگرانه بر تجربهی امر قدسی چیره شده و آن را تهدید میکند. اوضاع زیارت در این میان، به دلیل آنکه با جابجایی و سفر همراه است، پیچیدهتر است. در جهان امروز مرز میان زیارت و گردشگری چنان باریک و تُرد شده است که به سختی بتوان زائر را از گردشگر تمییز داد.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۳/۵/۳۱
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
کارکردها_و_کژکارکردهای_پیادهروی_اربعین_با_ارائه_مهراب_صادقنیا.mp3
51.96M
🔻 کارکردها و کژکارکردهای پیادهروی اربعین
🎤میهمان: مهراب صادقنیا
میزبان: نورا نوریصفت
زمان برگزاری: یکشنبه چهارم شهریور.
چکیدهی سخن:
مناسک بخش جداییناپذیر ادیان هستند. البته با سایر بخشهای دین یعنی اعتقادات و خلقیات در پیوند است. کارکرد مناسک عمدتا عبارت است از : ۱. تبیین باورداشتها و عینیتبخشی به آنها. ۲. افزایش پیوستگی اجتماعی و کشش میانگروهی. و ۳. افزایش تراکم اخلاقی و تجربهی معنوی/امر قدسی. پیادهروی اربعین امکان مرئیتپذیری شیعه را فراهم آورده، تا اندازهای کارکرد ابلاغی دارد و نیز امکان تجربهی امر قدسی را فراهم میآورد. افزون بر آن که سبب افزایش پیوستگی اجتماعی و نیز نمایش همدلی را فراهم میآورد... مشروط بر آنکه امر سیاسی در آن مداخله نکند که البته به گمان میرسد مداخله کرده است:
تماشای این برنامه در صفحههای دینآنلاین:
اینستاگرام
https://www.instagram.com/reel/C_GpVVxKEbY/?igsh=MXhnZXNoNGx4YWx6MQ==
کانال یوتیوب
https://youtu.be/TV4e4ZJRgyo?si=BzdNqq_74cCt7Btd
کانال آپارات
https://www.aparat.com/v/hsg495u
🆔 @dinonline
@mehrabsadeghnia
https://t.me/sadeghniamehrab
🔹نیّتهای خوب، رخدادهای بد.
✅ در تاریخ میخوانیم که خوارج نهروان به زیبایی قرآن میخواندند و پیشانیشان از سجدههای طولانی و زیاد پینه بسته بود. بسیاری از آنها که در کربلا راه را بر امام حسین بستند و جنایت کردند، نیز سودای دفاع از دین و مبارزه با کسی را داستند که گمان میکردند بر امام مسلمین خروج کرده است. نمونههایی از این دست کم نیست؛ رخدادهای فاجعهباری که کنشگران آن دست کم به خیال خود عملی درست انجام میدادند. در روزگار ما هم از این نمونهها زیادند. گروه فرقان با نیِت دفاع از دین عالم روشناندیش روزگار ما را شهید کردند. داعشیها هم با گفتن الله اکبر قتل و غارت میکنند و بوکوحرام به اسم خدا زنان و دختران آفریقایی را به اسارت میگیرد. همهی این رخدادها به ما میآموزد که برای تحلیل واقعیِتهای اجتماعی هیچ گاه نباید به خلوص نیّت و صفای کنشگران آن استناد کرد. اگر بنا بود حادثه و یا واقعیتی اجتماعی را بر اساس نیّت کنشگران آن قضاوت کنیم، در بارهی رخدادهایی که گفته شده، چه تفسیری داشتیم؟ درستی و نادرستی واقعیّتهای اجتماعی را باید بر اساس منطق درونی آنها و پیآمدهایشان تحلیل و ارزیابی کرد و نه نیّت و پیشانی پینهبستهی کسانی که در آن واقعیّتها نقش بازی کردهاند. چه بسیار کنشگرانی که با نیّتهای خوب فاجعههای بزرگی را رقم زدهاند. چه بسیار نیّتهای خوبی که جز نابودی و ویرانی چیزی به بار نیاورند.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۳/۵/۱۲
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔹عسس بیا منو بگیر!
✅ جناب دکتر سیمایی، وزیر محترم علوم به تازگی و در جلسهی معارفهی خود، بر علم و منطق آن تاکید داشته و از سر و صدای بلند شبهعلمها که "سد راه ما شدهاند" سخن گفتند. ایشان از شبهعلمها به عنوان سببی برای رشد خرافه یاد کردند. این سخنان گویا به مذاق برخی از روحانیهایی که در مجموعههای دانشگاهی-حوزهای هیئت علمی هستند، خوش نیامده است. برخی یادداشت نوشتند و از شبهعلم در برابر چیزی که آن را خشونت معرفتی علم بر علیه شبهعلم خواندند دفاع کردند. راستش را بخواهید این واکنش من را به یاد یک ضربالمثل انداخت: "عسس(پاسبان) بیا منو بگیر!" وقتی کسانی با عنوان عضو هیئت علمی وزارت علوم، قرار است که به علم و ادبیات آن متعهد باشند چرا باید از هجوم علم به شبهعلمها نگران شوند؟ جناب وزیر علوم احتمالا متوجه هستند که برخی از این شبهعلمها در قالبها آکادمیک، امروزه به عنوان واحدهای درسی و یا مقالات علمی در نشریات رسمی وزارت علوم ارائه میشوند. سخن از کم کردن سر و صدای شبه علمها نوعی خودانتقادی است و وزیر علوم باید از مجموعهی تحت نظر خود آغاز کند. معاونت فرهنگی وزارت علوم وظیفه دارد نسبتِ میان علم، فرهنگ، و جامعه را همواره ارزیابی کند. وظیفه دارد نسبت میان آنچه که در دانشگاهها و پژوهشگاههای زیر نظرش تدریس و تولید میشود را با واقعیت فرهنگی جامعه بسنجد. این وظیفه مدتهاست به برگزاری برنامههای مناسبتی تقلیل یافته است. وزیر علوم اگر نگران سر و صدای شبهعلمهاست، باید مراقبت کنند که مراکز علمی زیر نظرشان علم را تولید کرده و به سطح جامعه بکشانند، نه این که به شبه علمها لباس علم بپوشند.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۳/۵/۱۳
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔹منطق یک بام و دو هوا!
فیلتر کردن اولویت دارد ولی رفع آن نه!
✅ در برنامه "باضافه یک" شبکهی سه تلویزیون(نوزدهم شهریور) مجری و کارشناس برنامه بارها تکرار میکردند که "مسئلهی بازگرداندن استادان و دانشجویان اخراجی، رفع فیلترینگ، و حذف گشت ارشاد در اولویت مطالبات مردم نیست و بهتر است دولت آقای پزشکیان به حل مشکلات اقتصادی، اشتغال، تورم، و گرانی بپردازند تا امور کم اهمیتی مثل بازگشت چند استاد و دانشجو! البته من نمیدانم بازگشت استاد و دانشجویی که به ناحق اخراج شده است و یا رفع فیلترینگ و حذف گشت ارشاد، در اولویت مردم هست یا نیست و یا این که اساسا اینجا، جای اولویتبندی هست یا خیر. یا چه تزاحمی بین این امور و تلاش برای حل مشکلات اقتصادی هست؛ ولی یک سوال دارم: بر اساس کدام منطق، "فیلتر کردن" از مطالبات مردم و امور دارای اولویت هست، ولی "رفع فیلتر" اولویتی ندارد؟! چرا "اخراج دانشجو و استاد"، اولویت داشت ولی "بازگردان آنها" اولویت ندارد؟!! چرا وقتی بنا بود گشت ارشاد راه بیافتد، و یا فیلترینگ انجام شود، و یا استاد و دانشجویی اخراج شود شما نفرمودید این امور اولویت ندارند و بهتر است دولت به حل مشکلات اقتصادی مردم بپردازد؟! این چه منطقی است که هر وقت دلتان بخواهد یک چیز اولویت پیدا میکند؟ تلاش برای ناامید کردن مردم خلاف مسئولیت اجتماعی است.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۳/۶/۲۰
Sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔹بیرانوندازیسیون رفع فیلترینگ
✅ در کشور ما هر مسالهای شانس این را دارد که به چیزی شبیه پروندهی فسخ قراداد علیرضا بیرانوند در کمیتهی انضباطی فوتبال تبدیل شود. پروندهای که همه چیزش معلوم بود و قاضیاش میتوانست به آسانی رأی خود را در زمان کوتاهی صادر کند؛ ولی فشارهای بیرونی، از زنوزی و قلعهنویی گرفته تا هواداران پرسپولیس، باعث میشد که دست و دلش بلرزد. برای فرار از صدور رأی، مدام بهانه میآورد که پرونده نیازمند کارشناسی بیشتر است. آخرِ سر هم بعد از چندین ماه، رأیی داد که انگار نداد! این که یک پرونده بود؛ خیلی چیزهای دیگر هم میتوانند گرفتار همین فرآیند شوند. فرآیندی که من اسمش را گذاشتهام "بیرانوندازیسیون". نمونهاش فیلترینگ اینترنت! آقای پزشکیان با وعدهی برداشتن فیلترینگ و دسترسی آسان به شبکه اینترنت پا به میدان انتخابات گذاشت و ازقضا رأی آورد. چند ماه هم هست که دولتش را تشکیل داده است؛ ولی دریغ از یک گزارش در بارهی رفع فیلترینگ! به تازگی وزیر جوان ایشان اظهار کردهاند که "رفع فیلترینگ با بله و خیر نمیشود، بلکه نیازمند کار کارشناسی است. مشکل ما فیلترینگ نیست، فیلترشکنها هستند." این یعنی همان بیرانوندسازی پروندهی فیلترینگ. یعنی خرید زمان. یعنی میخواهیم ولی میترسیم. کاش میدانستید نتیجهی بیرانوندازیسیون چیزی جز نابودی اعتماد مردم نیست. صادقانه بیایید و بگویید میخواهیم کاری بکنیم ولی نمیتوانیم. بگویید "زنوزیها"، "قلعهنوییها" و "درویشها"ی ماجرا زیادند و تمام؛ ولی کارشناسی را بهانه نکنید!
مهراب صادقنیا
۱۴۰۳/۷/۱۶
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔹حتما لازم است نصف عالم کشته شوند؟!
.... یعنی جوری دیگر نمیشود؟
🟢 آلعمران، ۱۵۹:
پس به (بركت) رحمت الهى با آنان نرمخو (و پرمهر) شدى و اگر تندخو و سختدل بودى قطعا از پيرامون تو پراكنده میشدند پس از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه و در كار(ها) با آنان مشورت كن و چون تصميم گرفتى بر خدا توكل كن زيرا خداوند توكلكنندگان را دوست مى دارد.
✅ آقای حجتالاسلام والمسلمین سید محمدمهدی میرباقری در یک تلویزیونی گفتند که چهل و دو هزار نفر (تعداد شهدای مظلوم غزه) که سهل است! اگر نصف عالم هم کشته شوند، برای رسیدن به مقصد ایرادی ندارد. خیلی تلاش کردم چیزی ننویسم؛ ولی نشد. انبوهی از پرسشها ذهنم را مشغول کرده است. مقصدی که برای رسیدن به آن "اگر نصف عالم هم کشته شوند ایراد ندارد" کجاست و چه مشخصههایی دارد؟ این چه مقصدی است که برای رسیدن به آن باید نصف عالم بمیرند و نیم دیگرش داغدار عزیزانشان باشند؟ فکر نمیکنید یک جای کار گیر دارد؟ فکر نمیکنید اندیشهای که برای تبلیغ، ترویج، و استقرارش نیاز است نصف عالم بمیرد، یحتمل خودش ایراد داشته باشد؟ حالا فرض بگیریم آن مقصد مورد نظر شما "آرمانشهر آگوستین" یا "ملکوت الهی مسیح" و یا "مدینهی فاضلهی فارابی"، و یا اساسا همان بهشت موعود ادیان ابراهیمی؛ چرا باید راه رسیدن به آن کشته شدن نصف عالم باشد؟! یعنی راه مناسبتری نیست؟ راهی که با آرامش بیشتری ما را به آن مقصد برساند؟ فکر نمیکنید که اگر به قرآن تمسک کنیم و پیامبرانه از دین خدا سخن بگوییم، نیازی نباشد که نصف عالم کشته شوند تا حرف ما را قبول کنند؟
مهراب صادقنیا
۱۴۰۳/۷/۲۷
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔹آسیب نرسانیم
✅ "هوش اخلاقی" یکی از انواع هوش و کیفیتهای خدادادی است. کیفیتی که به ما کمک میکند عمل اخلاقی را از غیر اخلاقی تمییز دهیم. از نگاه روانشناسان و جامعهشناسان اخلاق، این هوش، اصولی دارد که شایسته است به آنها توجه، و تقویت شوند. اختلال در این هوش، امکان تبدیل تعلیم اخلاق به تجربه را از بین میبرد.
✅ بروس واینستین در کتاب "هوش اخلاقی" پنج اصل را به عنوان اصول هوش اخلاقی معرفی میکند. از نگاه او اولین آنها عبارت است از "آسیب نرسانیم". این اصل، یک قاعدهی احترازی و پرهیزدهنده است. یعنی برای این که به این قاعده تن بدهیم لازم نیست کاری بکنیم؛ فقط کافیست پاسخ یک زشتی را با زشتی ندهیم. کافی است خشم را با خشم، خشونت را خشونت، و به قول مادر بزرگم، "تَش را با تَش" جواب ندهیم. این یعنی پاره کردن زنجیرهی آسیب؛ یعنی جلوگیری از دومینوی خشونت. لازم نیست موضوع را پیچیده کنیم و دست به دامان فیلسوفان شویم تا بفهیم آسیب چیست و آسیبرساندن کدام است؛ کافیست "خالهزنک بازی"، "پچ پچهای پشت سر"، "بازیهای درگوشی"، "شایعات"، "سرک کشیدن به زندگی دیگران"، "از کاه کوه ساختن"' و "قضاوت کردن دیگران"را ادامه ندهیم. آسیب، در حقیقت، هر کاریست که به دیگران لطمه میزند. دامنهی لطمه از رنج و رنجش شروع شده و تا مرگ که آسیب نهایی است ادامه دارد. آسیب نرساندن در سناریوهای مختلفی میتواند فهمیده و دنبال شود. درک این که آسیب چیست و ما کِی آسیب میرسانیم نیازمند مراقبت جدی و قاعدهی "تفهم دیگران" و "تأمل در خویشتن" است. نخستین سخن هوش اخلاقی این است که ما باید دریابیم چه کار و یا سخنی از ما به دیگری لطمه میزند سپس از آن پرهیز کنیم. هوش اخلاقی میگوید هیچ چیزی نباید بهانهی آسیب به دیگران باشد. اخلاقی که آسیب به دیگران را تجویز میکند، بیاخلاقیست. تفسیری از دین که نتیجهی آن لطمه به دیگران است، بیاخلاقیست و با روح دین و هوش اخلاقی ناسازگار است.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۱/۷/۲۸
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔹 گردوخاکهای دههی هفتادی
✅ بخش نخست از گفتگوی ابوالقاسم علیدوست و عبدالکریم سروش را گوش کردم. آنگونه که گمان میرفت پُر سر و صدا بود و دست به دست چرخید. هواخواهان هر دو سوی ماجرا احساس برد داشتند. برابرِ معمول، سروش با نقد نهاد فقاهت آغاز کرد و بر فقه تاخت؛ و علیدوست که ناخواسته به نمایندگی از فقه و حوزهی علمیّه سخن میگفت، کوشید از اخلاقی بودن فقه دفاع کند. علیدوست، در حوزهی علمیهی قم استاد ممتازی است که زبان جهان جدید را میفهمد و تلاش دارد با عَلُم کردن "فقه مقاصدی" سویههای انسانی و اخلاقی فقه را پررنگ کند؛ ولی نگرانی از واکنش رویکردهای سنتیتر به فقه او را ملاحظهکار کرده است. جوری که در این "مناظره" نیز آشکار بود. او اگر خوش میبود و خود را نمایندگی میکرد، میتوانست سمت و سوی بحث را به جای درستی ببرد. گفتگوی فقه و روشنفکری (فقیهان و روشنفکران) چیز تازهای نیست و از قضا این بار محتوای تازهای هم نداشت. در این رویارویی، عبدالکریم سروش هنوز همان گردوخاکهای دهههای شصت و هفتاد را هوا میکرد و علیدوست هم تلاش میکرد همان گرد و خاکها را کنار بزند. این گفتگو برای نسلهای تازهتر کِششی نداشت و جوانترها آن را نشنیدند و درانتظار بخشهای دیگرش نیز نیستند. سروش و علیدوست دیگی را هم میزدند که حتی اگر آشی در آن پخته شود، آشوبی را نمیخواباند و باب میل جوانان امروز جامعهی ایران نیست. این جامعه از این پرسش و پاسخها گذشته است. البته جای نگرانی و ناامیدی است که هم فقه و هم روشنفکریفکری دینی هر دو از جامعهی خود عقب بمانند. شکاف میان واقعیت اجتماعی و روشنفکری دینی با این گرد و خاکها پر نمیشود. اندیشههایی که نتیجهی پشتمیز نشینی است، چه از یک متفکر حوزوی برآید چه از یک روشنفکر دانشگاهی، اندیشیدن بر سرِ هیچ است.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۳/۸/۱۹
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔹در فضیلت درستکاری
✅ معمولاً درستکاری را به "انجام دادن کارِ درست" معنا میکنند. بر اساس این تعریف، گویی فهرستی از کارها وجود دارد که "درست" توصیف میشوند و هرکس با هر انگیزهای آنها را انجام بدهد، درستکار خوانده میشود. با این حال، درستکاری به مثابه یکی از مؤلفههای هوش اخلاقی، معنای پیچیدهتری دارد. هری فرانکفورت درستکاری را "سازگاری شخصیّت" و یا "یکپارچگی شخصیّت" تعریف میکند. بر این اساس، درستکار کسی است که آنچه انجام میدهد با آنچه که میاندیشد سازگار است. درستکار کسی است که رفتارش با اعتقاداتش همداستان است. درستکاری به این معنا، چیزی نزدیک به صداقت و بیریایی و یک فضیلت اخلاقی است. انسانهای درستکار به این معنا، از انسجام شخصیت، شادی، آرامش، و احساس اطمینان و اعتماد بهنفس بیشتری برخوردارند. کسانی که در ظاهر به گونهای رفتار میکنند و در باطن جوری دیگر میاندیشند، حتی اگر رفتارشان اخلاقی و درست باشد، از فضیلت درستکاری بیبهرهاند. دلایل زیادی برای درستکار نبودن وجود دارد که مهمترین آنها فشارهای اجتماعی است. جامعهای که با زور و بگیر و ببند، مراقبت و تنبیه، و طرد و مجازات شهروندان خود را به انجام دادن چیزی که درست میداند وادار میکند، درحقیقت، درستکاری را پیش پای اطاعتطلبی خود سر بریده است. در این جامعه ممکن است بتوان رفتار آدمها را با فهرست اخلاقی مورد نظر سازگار کرد؛ ولی نتیجهی این فشار پیدایش اجتماع ریاکارانِ افسرده، ناامید، غیرقابل اعتماد، و ناشاد است.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۳/۸/۲۱
https://eitaa.com/sadeghniamehrab
🔹به شنیدن مزخرفات عادت نکنیم.
✅ یکی از سنجههای حساسیت اخلاقی جامعه، میزان اهمیتی است که آن جامعه به "حقیقت" میدهد. جامعهی اخلاقی به حقیقت احترام میگذارد. انسانهای درستکار را، از آن جهت که حقیقت را نمایش میدهند، ارج مینهد؛ و دروغگویان، ریاکاران، چاپلوسان، مصلحتاندیشان، عافیتطلبان، و فریبکاران را به دلیل کتمان حقیقت سرزنش کرده و به حاشیه میراند. در مقابل، بیتفاوتی به حقیقت سبب پیدایش "مزخرفگویی" و شیوع آن میشود. جامعهای که حقیقت را قدر نمیداند و به زندگی در موقعیتهای مبهم، عادت دارد، استعداد شگرفی برای شنیدن حرفهای مزخرف خواهد داشت. حرف مزخرف یعنی حرف بیارزشی که شاید به مثابه تریاک و یا هر داروی مخدر دیگری باعث دِمخوشی و بیغمی لحظهای شده و کمی از استرسهای جامعه بکاهد، ولی هیچ نتیجهی معناداری جر فریب و دغلبازی به همراه نداشته و در نهایت، به فروپاشی جامعه خواهد انجامید. نکتهی مهم این است که "مزخرفگویی" با دروغگویی متفاوت و بلکه از آن بدتر است. جامعهای که به دروغگفتن و دروغشنیدن عادت دارد، همچنان مرز میان حقیقت و غیر حقیقت را نگه میدارد و کسی که دروغ میگوید در همان زمان، میداند که واقعیت چیز دیگری است و او دارد آن را پنهان میکند؛ ولی جامعهای که به مزخرفشنیدن عادت میکند، این تمایز را نادیده میگیرد و درک خود از واقعیتها را در همان اندازه، ناچیز نگه میدارد. آدمی که مزخرف میگوید و یا حرفهای مزخرف گوش میدهد، هیچ درکی از واقعیت آنگونه که هست ندارد و گمان میبرد که حرفهای بیارزشی که میگوید و یا میشنود همان حقیقت هستند. بر این اساس، حقیقتگو و دروغگو، هر دو درکی از حقیقت دارند؛ با این تفاوت که یکی آن را میگوید و دیگری آن را پنهان میکند؛ ولی مزخرفگو هیچ درکی از حقیقت ندارد. او حقیقت را به اندازه درک ناچیز خود کاهش میدهد. به همین دلیل، دروغ ویرانگر است؛ ولی مزخرفگویی بسیار ویرانگرتر. برای این که یک جامعه به شنیدن حرفهای مزخرف عادت نکند، باید یاد بگیرد و اجازه داشته باشد که از هر کسی که سخنی میگوید، بپرسد که چرا؟ چگونه؟ با چه تبیینی؟!
مهراب صادقنیا
۱۴۰۳/۹/۱
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab