eitaa logo
گمنام
2.9هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
13.9هزار ویدیو
795 فایل
❣﷽❣ سلام علیکم 🍃«رَحِمَ اللّهُ عَبْدا" اَحْیا أمْرَنا...» 🚩🇮🇷🇵🇸 🍃«خداوند، رحمت کند آن بنده ای را که امر ما را زنده کند!». @GomnamArak ♥️ #گُمنام به عشق #شهدای گُمنام❤ درکانال #گُمنام عضو شوید ♥️🚩 https://eitaa.com/joinchat/3920691917C9a79f3a574
مشاهده در ایتا
دانلود
نقش علم و عالم از منظر امام صادق قبل از آنکه نقش مهم امام جعفر صادق(ع) در علم گستری و مبارزه با جهل را بیان کنیم ، خوب است اهمیت نشر علوم الهی را متذکر شویم ➖امام صادق (ع)می فرمایند « عُلَمَاءُ شِيعَتِنَا مُرَابِطُونَ فِي اَلثَّغْرِ - اَلَّذِي يَلِي إِبْلِيسَ وَ عَفَارِيتَهُ يَمْنَعُوهُمْ عَنِ اَلْخُرُوجِ عَلَى ضُعَفَاءِ شِيعَتِنَا وَ عَنْ أَنْ يَتَسَلَّطَ». ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺷﻴﻌﻪ ﻭ ﭘﻴﺮﻭ ﻣﺎ، ﻣﺮﺯﺑﺎﻧﺎﻥ ﺣﺪﻭﺩ ﻭ ﺛﻐﻮﺭﻱ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻧﺴﻮﻱ ﻣﺮﺯﻫﺎ، ﺷﻴﺎﻃﻴﻦ ﻭ ﺩﻳﻮﺍﻥ ﻭ ﺩﺩﺍﻥ ﻭ ﻫﻤﻜﺎﺭﺍﻥ ﺷﻴﺎﻃﻴﻦ ﺩﺭ ﻛﻤﻴﻦ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﻣﺪﻧﺪ. ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺷﻴﻌﻪ، ﻣﺎﻧﻊ ﺧﺮﻭﺝ ﻭ ﻳﻮﺭﺵ ﻭ ﻏﻠﺒﻪ ﺍﻳﻦ ﺍﻫﺮﻳﻤﻦ ﻭ ﺍﻫﺮﻳﻤﻦ ﮔﺮﺍﻳﺎﻥ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﻣﺴﺘﻀﻌﻒ ﻣﻲ‌ﺑﺎﺷﻨﺪ، (ﺷﻴﻌﻴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻟﺤﺎﻅ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻭ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﺍﺕ ﺩﻳﻨﻲ ﻛﺎﻣﻠﺎً ﻣﺠﻬﺰ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ).(۲) 🟢 امام صادق(ع) و مبارزه با جهالت های اعتقادی یکی از مبارزات علمی امام صادق(ع) مبارزه با جریان های منحرف فکری و اعتقادی بود که بارزترین آنها مرجئه می باشد. فرقه مرجئه پس از شهادت امیرمؤمنان علی(ع ) پدید آمد. این گروه در ابتدابا انگیزه ای سیاسی به وجود آمد و امویان در پدید آوردن آن نقش مؤ ثری داشتند. آنان ایمان را تنها اعتقاد قلبی می دانستند و معتقد بودند با وجود ایمان ، هیچ گناهی به انسان زیان نمی رساند. کسی که در دل مؤ من به خدا باشد، هر چند با زبان اظهار کفر نماید یا در عملی بت بپرستد و یا طبق آیین یهود و نصارا رفتار کند، چون از دینا رود اهل بهشت خواهد بود. ➖در مخالفت با این فرقه حدیثی از امام نقل می نماییم.از امام صادق (ع ) سؤ ال شد حقیقت ایمان چیست ؟ فرمود: «الإيْمانُ هُوَ الإقْرارُ بِاللِّسانِ وَ عَقْدٌ فِي الْقَلْبِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكانِ» ایمان عبارت است از اعتقادی قلبی، اقرار زبانی و عمل به اعضا و جوارح. 👌برخی علما وصیت پایانی و معروف امام صادق(ع) را نیز در این راستا دانسته اند. مطلب جالبی اینجا قرار داده ایم👈 لینک 🟢امام صادق و حدیث جُنود عقل و جهل  حدیثی اخلاقی از امام صادق(ع) در تشریح چگونگی آفرینش عقل و جهل و همچنین سپاهیان هرکدام از آن دو است. در این حدیث که به روایت سماعة بن مهران نقل شده، امام صادق(ع) در جمعی از دوستان خود برای هر کدام از عقل و جهل، ۷۵ لشکر ذکر می‌کند که در برگیرنده بسیاری از فضائل و رذائل اخلاقی است. طبق این روایت، خیر، ایمان، تصدیق حق، امید، عدل، خوش‌بینی، سپاس‌گزاری، توکل، دانایی، وفاداری، استغفار، نشاط و نرم‌دلی ازجمله سپاهیان عقل و در مقابل، شر، کفر، انکار حق، ناامیدی، ستم، بدبینی، کفران نعمت، آز و حرص، سخت‌دلی، پیمان‌شکنی، دروغ و سستی ازجمله سپاهیان جهل هستند. 🟢مبارزه امام با رفتار جاهلانه در اینکه امام صادق(ع) با اخلاق و رفتار جاهلانه مبارزه میکردند قصه های فراوانی نقل شده است که مواردی را بر می شمریم؛ 💠داستان در يكى از سال ها امام صادق عليه السلام به همراه بعضى از اصحاب و دوستان خود، براى انجام مناسك حجّ خانه خدا، به سوى مكّه معظّمه حركت كردند. در مسير راه ، جهت استراحت در محلّى فرود آمدند، آن گاه حضرت به بعضى از افراد حاضر فرمود: چرا شما ما را سبك و بى ارزش ‍ مى كنيد؟ يكى از افراد - كه از اهالى خراسان بود و در آن مجلس حضور داشت - از جا برخاست و گفت : ياابن رسول اللّه ! به خداوند پناه مى بريم از اين كه خواسته باشيم به شما بى اعتنائى و توهينى كرده و يا دستورات شما را عمل نكرده باشيم . حضرت صادق عليه السلام فرمود: چرا، تو خودت يكى از آن اشخاص ‍ هستى . آن شخص گفت : پناه به خدا، من هيچ جسارت و توهينى نكرده ام . حضرت فرمود: واى بر حالت ، در بين راه كه مى آمدى در نزديكى جُحفه ، تو با آن شخصى كه مى گفت : مرا سوار كنيد و با خود ببريد، چه كردى ؟ و سپس حضرت افزود: سوگند به خدا، تو براى خود كسر شاءن دانستى ؛ و حتّى سر خود را بالا نكردى ؛ و او را سبك شمردى و با حالت بى اعتنائى از كنار او رد شدى . و سپس حضرت در ادامه فرمايش خود افزود: هركس به يك فرد مؤ من بى اعتنائى و بى حرمتى كند، در حقيقت نسبت به ما بى اعتنائى كرده است ؛ و حرمت و حقّ خدا را ضايع كرده است. 🔻 ادامه دارد 👇👇 🇮🇷🇵🇸🇮🇷 🚩به کانال معرفتی واخلاقی " گمنام " بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3920691917C9a79f3a574🇮🇷
💠داستان امام صادق (ع) دوستی داشت كه هر جا می رفت هیچ گاه از او جدا نمی شد. روزی همراه امام صادق (ع) در بازار كفش دوزان حركت می كرد و غلام خود را كه اهل سند(هند) بود همراه داشت و پشت سر آن دو در حركت بود. آن مرد سه بار [برگشت و] نگاه كرد ولی غلام را ندید، در بار چهارم كه نظر انداخت [از سر ناراحتی] گفت: كجایی تو، مادر فلان؟ می گوید: [با شنیدن این سخن] امام صادق (ع) دست خود را بلند كرد و پیشانی خویش را در دستان گرفت و سپس فرمود:« سُبْحَانَ اللَّهِ تَقْذِفُ أُمَّهُ قَدْ كُنْتُ أَرَى أَنَّ لَكَ وَرَعاً فَإِذَاً لَیْسَ لَكَ وَرَعٌ » سبحان الله! تو به مادرش تهمت می زنی؟ من [تا كنون] می پنداشتم كه تو از پارسایی بهره ای داری، اما اكنون می بینم كه تو را هیچ بهره ای از پارسایی نیست. آن مرد گفت: «فدایت گردم، مادر او زنی سندی و مشرك است» امام فرمود:«أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ لِكُلِّ أُمَّةٍ نِكَاحاً» مگر نمی دانی كه هر ملتی شیوه خاصی برای ازدواج دارند [كه آن شیوه بر اساس باورهای خودشان پسندیده و قابل احترام است]. از من دور شو!» عمروبن نعمان حجفی می گوید: «دیگر هیچ گاه ندیدم كه آن مرد همراه امام صادق حركت كند تا آنكه مرگ میان آنان جدایی انداخت».(۳) 💠 داستان حسین بن ابی علا می گوید بیست و چندنفر بودیم که به سوی مکه خارج شدیم و من در هر منزل برای همراهان گوسفندی ذبح می کردم. هنگامی که خواستم خدمت امام صادق علیه السلام برسم ، ایشان فرمود :«یَا حُسَیْنُ وَ تُذِلُّ الْمُؤْمِنِینَ»!؟ حسین! مومنین را کوچک می کنی ؟ گفتم از چنین کاری به خدا پناه می برم. فرمود:«بَلَغَنِی أَنَّکَ کُنْتَ تَذْبَحُ لَهُمْ فِی کُلِّ مَنْزِلٍ شَاةً فَقُلْتُ مَا أَرَدْتُ إِلَّا اللَّهَ قَالَ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ مِنْهُمْ مَنْ یُحِبُّ أَنْ یَفْعَلَ مِثْلَ فَعَالِکَ فَلَا تَبْلُغُ مَقْدُرَتُهُ فَتَقَاصَرُ إِلَیْهِ نَفْسُهُ» به من خبر رسیده که برای همسفران خود در هر منزل گوسفندی ذبح می کردی! گفتم قصدم از این کار فقط خدا بود. امام فرمود آیا نمی دانی که در بین ایشان کسانی بودند که دوست داشتند مثل تو رفتار کنند اما توان این کار را نداشتند و پیش خود احساس کوچکی می کردند!؟ گفتم از خدا وند طلب بخشش می کنم و دیگر تکرار نمی کنم.(۴) 💠داستان ابوبصیر از اصحاب امام‌صادق(ع) نقل کرده است که من خدمت امام‌صادق(ع) بودم. مردی آمد و گفت: یابن رسول‌الله! در همسایگی من کسانی هستند که مطرب و آوازه‌خوان می‌آورند، من گاهی به دستشویی‌ای که پشت دیوار همسایه قرار گرفته، می‌روم. صدای آوازه‌خوان را می‌شنوم و بیش از مقدار لازم آنجا توقف می‌کنم و از شنیدن آن صدا لذت می‌برم، آیا این کار من ناپسند است؟ امام صادق(ع) فرمود: این کار را مکن. مرد گفت: آقا من که نه خودم به مجلس آنها می‌روم و نه آنها را به خانه خود می‌آورم، تنها صدای آنها را در دستشویی خانه‌ام می‌شنوم. امام فرمود: آیا این آیه از قرآن را نخوانده‌ای: «ان السمع و البصر و الفؤاد کل اولئک کان عنه مسئولا» (اسراء - 36) همانا گوش و چشم و دل همگی ( در برابر خدا) مسئولند. مرد گفت: یابن رسول‌الله! این آیه را تا به حال نشنیده بودم، اینک در محضر شما از این گناه استغفار می‌کنم و تصمیم می‌گیرم که دیگر این گناه را مرتکب نشوم. امام فرمود: برو غسل توبه کن و چند رکعت نماز بخوان بعد از نماز استغفار کن و از خدا بخواه که تو را بیامرزد و اگر با آن حال می‌مردی چه گرفتاری‌ها که داشتی. 💠داستان ابابصیر، از شاگردان امام صادق علیه السلام می گوید در کوفه به زنی قرآن می آموختم و روزی اتفاق افتاد که با او مزاح کردم. هنگامی که در مدینه به محضر امام باقر علیه السلام وارد شدم، مرا سرزنش کرد و فرمود: «مَنِ ارْتَکبَ الذَّنْبَ فِی الْخَلَاءِ لَمْ یعْبَأِ اللَّهُ بِهِ -أَی شَی ءٍ قُلْتَ لِلْمَرْأَهِ- فَغَطَّیتُ وَجْهِی حَیاءً وَ تُبْتُ- فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع لَا تَعُد؛ کسی که در خلوت مرتکب گناه شود، خدا به او اعتنا نمی کند. چه چیزی به آن زن گفتی؟- از خجالت چهره خود را پوشاندم و توبه کردم- حضرت فرمود: دیگر تکرار مکن.»(۵) 🔻 ادامه دارد 👇👇 🇮🇷🇵🇸🇮🇷 🚩به کانال معرفتی واخلاقی " گمنام " بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3920691917C9a79f3a574🇮🇷
💠داستان دستور منصور صندوق بیت المال را باز كرده بودند و به هركس از آن چیزی می دادند. شقرانی یكی از كسانی بود كه برای دریافت سهمی از بیت المال آمده بود ولی چون كسی او را نمی شناخت وسیله ای پیدا نمی كرد تا سهمی برای خود بگیرد. شقرانی را به اعتبار اینكه یكی از اجدادش برده بوده و رسول خدا او را آزاد كرده بود و قهرا شقرانی هم آزادی را از او به ارث می برد «مولی رسول اللّه» می گفتند یعنی آزادشده ی رسول خدا، و این به نوبه ی خود افتخار و انتسابی برای شقرانی محسوب می شد و از این نظر خود را وابسته به خاندان رسالت می دانست. در این بین كه چشمهای شقرانی نگران آشنا و وسیله ای بود تا سهمی برای خودش از بیت المال بگیرد، امام صادق علیه السلام را دید، رفت جلو و حاجت خویش را گفت. امام رفت و طولی نكشید كه سهمی برای شقرانی گرفته و با خود آورد. همینكه آن را به دست شقرانی داد، با لحنی ملاطفت آمیز این جمله را به وی گفت:« يَا شُقْرَانُ إِنَّ الْحَسَنَ مِنْ كُلِّ أَحَدٍ حَسَنٌ وَ إِنَّهُ مِنْكَ أَحْسَنُ لِمَكَانِكَ مِنَّا وَ إِنَّ الْقَبِيحَ مِنْ كُلِّ أَحَدٍ قَبِيحٌ وَ إِنَّهُ مِنْكَ‏ أَقْبَحُ» كار خوب از هر كسی خوب است، ولی از تو به واسطه ی انتسابی كه با ما داری و تو را وابسته به خاندان رسالت می دانند خوبتر و زیباتر است. و كار بد از هركس بد است، ولی از تو به خاطر همین انتساب زشت تر و قبیحتر است».  امام صادق این جمله را فرمود و گذشت شقرانی با شنیدن این جمله دانست كه امام از سرّ او یعنی شرابخواری او آگاه است، و از اینكه امام با اینكه می دانست او شرابخوار است به او محبت كرد و در ضمنِ محبت او را متوجه عیبش نمود، خیلی پیش وجدان خویش شرمسار گشت و خود را ملامت كرد. 💠داستان عبدالله دیصانی، از دانشمندان عصر امام صادق (ع) بود، ولی طبیعی مسلک بود و اعتقاد به وجود خدا نداشت. او نام امام صادق (ع) را شنیده بود، روزی با راهنمایی دوستانش نزد آن حضرت آمد و گفت: مرا به معبودم راهنمایی کن. امام (ع) به جایی اشاره کرد و فرمود: در آن جا بنشین. عبدالله نشست، در همین هنگام یکی از کودکان امام که تخم مرغی در دست داشت و با آن بازی می کرد به آن جا آمد. امام فرمود: آن تخم مرغ را به من بده. کودک تخم مرغ را به امام داد. حضرت صادق (ع) آن را در دست گرفت و به عبدالله نشان داد و فرمود: «ای دیصانی! این تخم مرغ را نگاه کن که از چند لایه پوشیده است: 1 - پوست کلفت؛ 2 - پوست نازک که در زیر پوست کلفت قرار دارد؛ 3 - سفیده که زیر آن پوست نازک قرار دارد و همچون نقره، روان است؛ 4 - زرده که به صورت طلایی آب شده است، که نه با آن نقره روان بیامیزد و نه آن نقره روان با آن طلای روان مخلوط گردد، و به همین وضع باقی است؛ نه سامان دهنده ای از میان آن بیرون آمده که بگوید من آن را ساخته ام و نه تباه کننده ای از بیرون به درونش رفته که بگوید من آن را تباه کرده ام. روشن نیست که برای تولید «فرزند نر» درست شده یا برای تولید «فرزند ماده». ناگاه پس از مدتی شکافته می شود و پرنده ای مانند طاووس از آن بیرون می آید. آیا به نظر تو چنین تشکیلات ظریفی دارای تدبیر کننده ای نیست؟ عبدالله دیصانی در برابر این سؤال مدتی سر به زیر افکند، سپس در حالی که نور ایمان بر قلبش تابیده بود سر بلند کرد و گفت: گواهی می دهم که معبودی جز خدای یکتا نیست.(۶) ــــــــــــــــــــــــــــ 📎پی نوشتها ۱.بحارالانوار، ج ۴۷، ص۲۱۷ ۲.الاحتجاج ،ج۱ ،ص۱۷ ۳.اصول كافی، كتاب الایمان والكفر ، باب البذاء،ح۵ ۴.وسائل الشیعة،ج‏۱۱ ؛ ص۴۱۵. ۵.بحارالانوار، ج ۴۶، ص۲۴۷ ۶.محمد محمدی اشتهاردی، نگاهی بر زندگی امام صادق (ع)، ص۱۱۵. 🌺 والسلام علی من اتبع الهدی 🌺 🇮🇷🇵🇸🇮🇷 🚩به کانال معرفتی واخلاقی " گمنام " بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3920691917C9a79f3a574🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🩸 شرحِ مصیبتِ بیرون‌کشاندنِ إمام صادق علیه‌السلام از خانه و دواندنِ آن حضرت در پیِ مرکب... محمد بن ربیع ملعون گوید: 🥀 منصور دوانیقی به پدرم گفت: سراغ جعفربن‌محمد علیهماالسلام برو و بدون اجازه وارد خانه‌اش شو و او را در همان حالي که هست برایم بیاور. 🥀 پدرم مرا که در میان برادرانم به قساوت و سخت‌دلی شهرت داشتم، صدا کرد و گفت: برو سراغ جعفر بن محمد علیهماالسلام و از دیوار خانه بالا برو و لازم نیست در خانه را به صدا درآوری تا او خود را آماده کند و وضعش را عوض کند، بلکه به یکباره بر او وارد بشو و او را در همان حالتی که هست، بیاور! 🥀 او گوید: من برای انجام این مأموریت راه افتادم. فقط کمی از شب مانده بود. 📋 فَأَمَرْتُ بِنَصْبِ السَّلَالِیمِ وَ تَسَلَّقْتُ عَلَیْهِ الْحَائِطَ فَنَزَلْتُ عَلَیْهِ دَارَهُ فَوَجَدْتُهُ قَائِماً یُصَلِّی وَ عَلَیْهِ قَمِیصٌ وَ مِنْدِیلٌ قَدِ ائْتَزَرَ بِهِ ▪️دستور دادم؛ نردبانی را گذاشتند و از دیوار بالا رفتم. امام را در حال نماز دیدم که پیراهنی به تن و قطیفه‌ای به دور کمر داشت. 🥀 تا سلام نماز را گفت، گفتم: به دستور امیر حرکت کن. امام علیه‌السلام فرمود: 📋 دَعْنِی أَدْعُو وَ أَلْبَسُ ثِیَابِی ▪️بگذار دعایم را بخوانم و لباسم (عبا و عمامه) را به تن کنم. 🥀 گفتم: نه، امکان ندارد. امام علیه‌السلام فرمود: بگذار تنم را بشویم و تجدید وضو کنم. گفتم : نه؛ نمی‌شود؛ معطل نکن ! نباید و نمی‌گذارم وضع سر و صورتت را عوض نمائی! 📋 فَأَخْرَجْتُهُ حَافِیاً حَاسِراً فِی قَمِیصِهِ وَ مِنْدِیلِهِ ▪️پس او را با همان پیراهن و قطیفه با پای برهنه و بدون کفش و در حال خستگی حرکت دادم. 📋 فَلَمَّا مَضَی بَعْضُ الطَّرِیقِ ضَعُفَ الشَّیْخُ فَرَحِمْتُهُ ▪️چون مقداری راه آمدیم، نفسش به شماره افتاد و توان دویدن نداشت... دلم به رحم آمد و او را سوار بر اَستر کردم. 📚مُهج الدعوات، ص۱۹۴ 📚بحار الانوار ج٩١ ص٢٨٩ ✍ آه یا امام صادق ... کاش آن نانجیبانی که عمّه‌های شما را دنبال مرکب می‌دواندند، اندکی هم رحم داشتند... چگونه گریه کنیم بر آن مصیبتی که مقاتل نوشته‌اند: 📜 ...اَتَوهُم بِحِبالٍ فَرَبَقُوهُم بِهٰا ▪️تمام اُسرا را در حالی‌که با یک طناب به هم بسته بودند، به سمت کاخ یزید لعین می‌بردند. 📜 فكانَ الحَبلُ في عُنُقِ زَين‌ِالعابدينَ اليٰ زينب‌ و ا‌مّ‌کلثوم و باقي بَناتِ رسولِ الله ▪️یک سر طناب را بر گردن إمام سجاد علیه‌السلام انداخته بودند و سر دیگر طناب را به زینب کبری و حضرت امّ‌کلثوم علیهماالسلام و دیگر دختران رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بسته بودند و آنها را می‌کشاندند. 📜 و كُلّمٰا قَصَروا عَنِ المَشيِ ض‍َرَبُوهُم ▪️و هرگاه که این زنان و بچه‌ها، توانِ راه‌رفتن نداشتند، آن‌ها را کتک می‌زدند. 📚مقتل الحسین علیه‌السلام،مقرّم، ص۳۱۱ ✍ آسمان است و زمین دور سرش می‌گردد آفتاب است و قمر خاک درش می‌گردد این قد و قامت افتاده درخت طوبی است این محاسن به خدا آبروی دین خداست این حرم خانه‌ی زهراست مسوزانیدش این حسینیه‌ی دنیاست مسوزانیدش شعله پشت حرم فاطمه زاده نبرید پسر فاطمه را پای پیاده نبرید آی مردم بگذارید عبا بردارد پیرمرد است و خمیده است عصا بردارد ببریدش ، ببرید از وسط مردم نه هر چه خواهید بیارید ولی هیزم نه بگذارید لبش یاد پیمبر بکند وسط شعله کمی مادر مادر بکند از مسیری ببریدش که تماشا نشود چشمی از این در و همسایه به او وا نشود . اصلاً این مرد مگر پای دویدن دارد ؟ پیرمردی که خمیده است کشیدن دارد ؟! شعله‌ی تازه به چشمان غمینش نزنید آسمان است و در این کوچه زمینش نزنید شاید این کوچه همان کوچه ی زهرا باشد شاید آن کوچه ی باریک همین جا باشد شاید این کوچه همان جاست که زهرا اُفتاد گر چه هم دست به دیوار شد اما اُفتاد . این قبیله همگی بوی پیمبر دارند در حسینیه ی خود روضه ی مادر دارند 🇮🇷🇵🇸🇮🇷 🚩به کانال معرفتی واخلاقی " گمنام " بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3920691917C9a79f3a574🇮🇷
🩸کاش بر نسلِ خلیل‌الله، باران می‌شدی / کاش‌ ای‌ آتش! به‌ زینب‌ هم‌ گلستان می‌شدی ... {حکایت راه‌رفتن إمام صادق علیه‌السلام در بین آتش} در نقل‌ها آمده است: 🥀 منصور دوانیقی ملعون به حسن بن زید که از طرف او، والى مکه و مدینه بود، پیغام داد خانه جعفر بن محمد عليهماالسلام را بسوزان! 🥀 او به خانه امام علیه‌السلام آتش انداخت و به درب خانه و راهرو سرایت کرد، امام صادق علیه‌السلام بیرون آمد و در میان آتش گام برداشته و راه می‌رفت و می‌فرمود: 📋 أَنَا ابْنُ أَعْرَاقِ الثَّرَى أَنَا ابْنُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللَّهِ ▪️منم پسر أعراق الثرى (لقب حضرت اسماعیل علیه‌السلام). ؛ منم پسر ابراهیم خلیل اللَّه (که آتش نمرود بر او سرد و گلستان شد). 📚الکافی ج١ ص٣۶٧ ✍ آه یا امام صادق ... کاش این آتش در جای دیگری هم نیز گلستان می‌شد... در آن ساعتی که يكى از سربازان لشکر عمر بن سعد ملعون گويد: 🥀 بانوى بلند قامتى را كنار خيمه‌اى ديدم... 📜 و النّارُ تَشتعِلُ مِن جَوانِبها، ▪️در حالى كه از هر طرف، آتش به سمت آن زن، شعله می‌کشید. 🥀 آن بانو گاهى به طرف راست و چپ و گاهى به آسمان نگاه مى‌كرد و دستهايش را بر اثر شدت ناراحتى به هم مى‌زد، و گاهى وارد آن خيمه مى‌شد، و بيرون مى‌آمد. با سرعت نزد او رفتم و گفتم: 📜 يا هٰذِه ما وُقُوفُكِ هٰاهُنا، و النّارُ تَشتَعلُ مِن جَوانِبِك، و هٰؤلاءِ النِّسوَة قَد فَرَرنَ، و تَفَرّقنَ و لَم تَلحِقٖي بِهِنّ، و مٰا شَأنُك؟ ▪️اى زن! مگر شعله‌های آتش را نمى‌بينى؟ چرا مانند ساير زنان فرار نمی‌كنى؟! چرا اینجا ایستاده‌ای؟! 📜 فَبكَتْ زَینبُ، و قالَت: ياشَيخ! إنَّ لَنا عليلاً في الخيمة، و هُو لا يَتَمكّنُ مِن الجُلوسِ و النُّهوضِ، فَكيفَ أُفارقُه، و قَد أحاطَ النّارُ بهِ ▪️در این‌هنگام، زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها به گریه افتاد و فرمود: اى‌مرد! ما شخص بيمارى در ميان اين خيمه داريم كه قدرت نشستن و برخاستن ندارد، چگونه او را تنها بگذارم و بروم با اينكه آتش از هر سو به طرف او شعله مى‌كشد... 📚معالی السبطین، ج٢ ص٨ 📝 میان آتش نمرود پیکرِ تو نسوخت شبیه‌مادرمظلومه‌ات‌ پرِ تو نسوخت اگرچه‌از سر دوشت‌کشیده‌شد؛امّا هزار شُکر عبای مُطهّرِ تو نسوخت تو با کهولت‌ سِن،پابرهنه،در دل شب به‌حیرتم‌دلِ‌خصمِ‌ستمگر‌ِ‌‌‌ تو نسوخت؟ اگر‌چه‌ سوخت‌درِخانه‌ی‌تو در آتش هزارشُکردرآن‌بین‌همسرِ تو نسوخت پی‌طواف‌تو شعله به خانه وارد شد شبیه‌کعبه‌ولی‌پای‌تا‌ سرِ تو نسوخت اگرچه‌ زهر‌ تورا آب کرد همچون شمع در آفتاب ولی جسم لاغر تو نسوخت سه‌بار تیغ به رویت کشید آن نامرد ولی ز کُندی خنجر که حنجرِ تو نسوخت نرفت راس شریف تو بر سرِ نیزه ازاین‌طریق‌دلِ‌خون‌خواهرِ تو نسوخت به‌ دست‌ دشمن‌تو بود تازیانه ولی به ضرب آن کمر و کِتف دخترِ تو نسوخت نریخت‌بعدِتوآتش‌کسی‌به فرق‌ سرش دگرعمامه‌ی‌مُوسی‌بن‌جعفرِ تو نسوخت هزار مرتبه باقی‌ست‌جای‌شُکرش‌ که از اهل‌بیت‌تو یک‌تن‌ برابر‌ِ تو نسوخت 🇮🇷🇵🇸🇮🇷 🚩به کانال معرفتی واخلاقی " گمنام " بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3920691917C9a79f3a574🇮🇷
🩸وقتی‌که خانه‌ام را آتش زدند، به یاد اهل و عیال جدّ غریبم، حسین "علیه‌السلام" افتادم... در نَقلی آمده است: 🥀دفردای آن روزی که خانه امام صادق علیه‌السلام را آتش زدند‌، چند نفر از شیعیان به محضر آن حضرت رفتند، دیدند، که إمام علیه‌السلام محزون و گریان است. 🥀 عرض کردند: آقاجان! چرا گریه می‌کنید؟ آیا از این که دشمن چنین گستاخی به شما کرده، گریه می‌کنید؟ با اینکه نخستین بار نیست که به شما خاندان چنین می‌کنند! إمام صادق علیه‌السلام فرمودند: 📋 لَمّا أَخَذتِ الّنارُ مٰا فِي الدِّهلِیز نَظَرتُ إلىٰ نِسائي وَ بَناتي يَتَراكَضنَ فِي صَحنِ الدّار مِنْ حُجرةٍ إلىٰ حُجرٍة وَ مِن مَكانٍ إلى مَكانٍ هٰذا وَ أٰنا مَعَهنّ في الدّار ▪️گریه‌ام برای این است که وقتی زبانه‌های آتش در دالان خانه، زبانه می‌کشید، زنان و دخترانم را دیدم که در صحن خانه از حجره‌ای به حجره دیگر و از جانبی به جانب دیگر می‌دویدند، تا آتش به آنها آسیب نرساند، با اینکه من در خانه همراه آن‌ها بودم. 📋 فَتَذكّرتُ رَوعَةَ عَيالِ جَدِّيَ الحُسينِ علیه‌السلام يَومَ عاشُوراء لمّا هَجَمَ القومُ عَلَيهنَّ وَ مُناديهم يُنادي أحرِقُوا بُيوتَ الظّالِمين. ▪️با آن صحنه، به یاد وحشت و خوف اهل و عیال جدّم حسین علیه‌السلام در غروب روز عاشورا افتاده‌ام، آن هنگام که دشمن به آنها هجوم آورد، و منادیِ‌دشمن فریاد می‌زد: خیمه‌های ظالمان را بسوزانید... 📚مأساة‌الحسین،علیه‌السلام، ص۱۶۰ ✍ به‌خدا سخت ترین لحظه‌ی عمرم این بود که شبیه دل زینب جگرم خونین بود دستِ بسته، دلِ شب، در پیِ اَستر، گریان چون اسیریِ حرم، خاطره‌ای غمگین بود یاد غمهای رقیه، جگرم را سوزاند و همین روضه برای دل من تسکین بود وسط شعله‌ی آتش، نفسم بند آمد وای بر قاتل زهرا، به لبم نفرین بود ناصبی بود و به مادر، بد و بیرا میگفت بد دهن بود و فقط بر لب او توهین بود ریسمان بسته چو مولام، کشیدند مرا این جفا از خلفا، یک عمل ننگین بود تن خود را سپرِ اهل حرم میکردم در دفاعِ حرم فاطمه سهمم این بود با وجودیکه اهانت به نهایت دیدم باز هم تلخ ترینَش، به نظر شیرین بود هیچکس زیر سم اسب تنم را نفِشرد یاد گودال ولی سینه‌ی من سنگین بود نیزه و خنجر و شمشیر و سنانم نزدند کِی چو جدم، تنم از خون سرم رنگین بود اهل بیتم که گرفتار اراذل نشدند عمه افسوس، اسیر سپهی بی دین بود وای از دغدغه‌ی «عمَّتِیَ المضروبه» چشمِ شامی چقدَر سوی حرم بدبین بود 🇮🇷🇵🇸🇮🇷 🚩به کانال معرفتی واخلاقی " گمنام " بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3920691917C9a79f3a574🇮🇷
🩸 منصور دوانیقی، سه بار شمشیر کشید تا إمام صادق علیه‌السلام را به شهادت برساند، امّا ... در نقل‌ها آمده است: 🥀 روزی منصور دوانیقی ملعون، امام صادق علیه‌السلام را توسط شخص نانجیبی به نام «ربیع» به قصر خود کشاند و سه مرتبه شمشیر خود را بلند کرد تا إمام علیه‌السلام را به شهادت برساند اما در هر مرتبه از کار خود منصرف می‌شد و شمشیر را غلاف کرد و در نهایت حضرت را رها کرده و إمام علیه‌السلام از قصر او خارج شدند. 🥀 ربیع ملعون، معترضانه به منصور دوانیقی گفت: چرا کار او را نساختی؟! منصور گفت: در هربار که شمشیر کشیدم، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله با چهره‌ای غضب‌آلود در مقابل من متمثّل شد و من از ترس، شمشیر را غلاف کردم تا اینکه در بار سوم که شمشیر کشیدم، 📋 فَتَمَثَّلَ لِی رَسُولُ اللَّهِ بَاسِطَ ذِرَاعَیْهِ قَدْ تَشَمَّرَ وَ احْمَرَّ وَ عَبَسَ وَ قَطَّبَ حَتَّی کَادَ أَنْ یَضَعَ یَدَهُ عَلَیَّ ▪️رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به‌من نزدیک شد، پنجه‌های خود را گشوده بود و دامن به‌کمر زده و چشمانش قرمز شده بود و نهایت خشم از صورتش آشکارا بود نزدیک بود مرا در پنجه‌های خود بفشارد. 📚مُهَج الدعوات،سیدبن‌طاووس،ص۱۹۲ ✍ آه یا رسول الله... کاش در جای دیگر، در مقابل یک نانجیبی دیگر، نیز متمثّل می‌شدید... در آن ساعت دردناکی که مقاتل نوشته‌اند: 📜 ... ثُمّ إنّهُ رَكِبَ عَلىٰ صَدرهِ الشريف، و وَضعَ السيفَ فٖي نَحره، و هَمّ أنْ يَذبحَه، ▪️شمر ملعون وارد گودال قتلگاه شد و بر سینه مبارک سیدالشهداء علیه‌السلام نشست و شمشیر را کشید و بر گلوی مطهر آن حضرت گذاشت و آمد تا سر مبارک را ذبح کند، 📜 فَفتَحَ عَينَيه في وَجهِه فَقالَ لَه الحُسين علیه‌السلام: يَا ويلك مَن أنتَ؟ فَقد إرتَقَيتَ مُرتَقَىٰ عَظيمًا؛ فَطالَ‌ما قَبَّلَهُ رَسولُ الله ▪️که در این هنگام چشمان سیدالشهداء علیه‌السلام کمی باز شد و با صدای بی‌رمقی به آن ملعون فرمودند: وای بر تو! تو کیستی؟ بر جایگاه بلندی بالا آمده‌ای! آنجایی را که نشسته‌ای، دائماً رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌بوسید... 📚ینابیع المودّة، ج۳، ص۸۳ 📚ناسخ‌التواریخ،سیدالشهداء علیه‌السلام، ج۲ ص۳۸۶ ✍ دوباره پای برهنه شبانه آوردت شبانه باز که از کُنجِ خانه آوردت عبا نداری و عمامه و رِدایت کو؟ چقدر خون شده پایت بگو عصایت کو؟ حرم تو هستی او پشت بر حرم داده تو ایستاده‌ای و نانجیب لٕم داده به گرد خویش غلام و کنیز دارد باز به زیر بالش خود تیغ تیز دارد باز سه بار خواست بسوزی به ناروا که نشد سه بار خواست بگوید به ناسزا که نشد سه بار سمت تو آمد ولی برِ تو نشست سه بار تیغ کشید و قلاف کرد و نشست سه بار خواست بتازد ولی سلامت کرد بجای دشنه و دُشنام احترامت کرد هزار شُکر شکست از نهیبِ پیغمبر بجای خویش نشست از نهیبِ پیغمبر هزار شُکر جسارت نشد به پیر حرم هزار شُکر که رفتی حرم امیرِ حرم تو کوه بودی و او در مقابلِ تو شکست اگرچه پیش تو خم شد ولی دل تو شکست شکست تا دل تو گفت: یا رسول الله به گریه مقبل تو گفت با رسول الله  بلند مرتبه شاهی زِ صدر زین اُفتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین اُفتاد تمام پیکر‌ش از تیغ غرق خون گردید عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید مزاحم نفسش نیزه با عصا شده بود هزار تیغ شکسته به زور جا شده بود لبش پُر از ترک و آب را بردند به روی ناقه‌ی عریان رُباب را بردند... 🇮🇷🇵🇸🇮🇷 🚩به کانال معرفتی واخلاقی " گمنام " بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3920691917C9a79f3a574🇮🇷