eitaa logo
🌹صدرا🌹
523 دنبال‌کننده
25.1هزار عکس
28.2هزار ویدیو
281 فایل
-مهربانم، عالم از توست غریبانه چرا میگردی؟❤️😔 اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب( س) به کانال صدرا خوش آمدید. پیشنهادات و انتقادات خود را منتقل کنید. ✅ کپی از مطالب کانال،مشروط برذکرصلوات برای شهدا،بلا اشکال و آزاد است.
مشاهده در ایتا
دانلود
از کودکی‌اش به نیزه قرآن دیده با چشمِ خودش کُشتنِ مهمان دیده بیهوده نبود موسمِ حج جان داد هفتاد و دو بار عیدِ قربان دیده!😭😭
امام باقر علیه السلام از لحان سن و سال، تقریبا هم سن و سال و هم بازی حضرت رقیه بنت الحسین بودندو که این خودش خیلی جانسوزه و اگر کسی امروز ذکر حضرت رقیه هم وسط بیاره، گزاف نگفته و کاملا جا داره. بگذریم
تا جایی که یادمه این روایت جذاب را از مجلسی شنیدم که گفتند: یه روز امام باقر در مسیری عبور میکردند. ناگهان دیدن یه دختر بچه از خونش دوید بیرون و در حالی که اشک و گریه و جیغ میکشید از خونشون داشت فرار میکرد
امام باقر خیلی متاثر میشن و با حالت ناراحتی و بغض، وقتی میبینند دخترک داره گریه میکنه و داره فرار میکنه، آغوششون را باز میکنن! اون دخترک هم که هیچ جا امن تر از بغل گرم و مهربون امام باقر نمیبینه، مستقیم به آغوش امام باقر میان و حضرت را محکم محکم در بغل میگیره و گریه میکنه
یهو میبینن یه مرد خشمناک از خونه اون دختر بیرون میاد و به طرف امام باقر میاد. امام را میشناسه و کلی احترام میکنه و شان امام را حفظ میکنه. گویا از شیعیان بوده. حضرت ازش سوال میپرسه: این دختر کیه؟ اون مرد میگه: دختر خودمه یا بن رسول الله حضرت میگن: چرا داشت گریه میکرد و فرار میکرد؟ اون مرد با خجالت گفت: وقتی خواب بودم اذیتم کرد و منم عصبانی شدم و دویدم دنبالش که بزنمش که یهو از خونه فرار کرد حضرت ابتدا دخترک را به در منزل میبرن و آروم در گوش اون دختر میگن: آروم باش دخترم! این باباته! کاریت نداره! راستی اسمت چیه؟ دخترک یه چیزی گفت که حضرت دیگه تحمل نکردن و زدند زیر گریه! دخترک با گریه گفت: اسمم فاطمه است!
دخترک به خونه رفت. حضرت حال عجیبی داشتند. اون مرد از حضرت پرسید: آقا قربون شما برم! چرا حالاتتون با هر روز متفاوته؟ حضرت جواب دادند: به خاطر چهار چیز: 1. چون دخترت داشت فرار میکرد... در حالی که میدونست باباش دنبالشه ... نه خولی😭😭😭😭
2. تا بغل باز کردم دوید و اومد بغلم چون میدونست کاریش ندارم و چشمم دنبال گوشوارش نیست 😭😭😭😭
3. نگاش کردم... بوسیدمش... نه جاییش زخم بود 😭 و نه بوی دود و آتیش میداد😭😭😭
دیگه حضرت تحمل نکردند و آشکارتر گریه کردند... اون مرد گفت: آقا فرمودید چهار تا ! حضرت فرمودند: یکیش هم بخاطر اسمش ... گفت اسمم «فاطمه» است 😭😭😭😭 تو چطور شیعه ما هستی در حالی که نمیدونی دخترا نباید بترسن و کتک بخورن و فرار بکنن ... مخصوصا اگر اسمشون فاطمه باشه؟!😭😭😭😭
دیگه نبینم فاطمت بترسه😭 نبینم گریه کنه 😭 نبینم فرار کنه😭 نبینم سیلیش بزنی😭😭😭😭 نبینم دست روش بلند کنی😭😭😭 بذارین بقیش را با شعر بگم: 😭 کسی که کودکی اش راس ساعت سر بود رسیده بود به حرفی که حرف آخر بود تمام خاطره ی کودکی این آقا پر از حضور غریب گلو و خنجر بود😭 ز کودکی خودش تا خودِ همین حالا همیشه منتظر مردِ آب آور بود😭 تمام غصه اش این بود که گلوش چرا بزرگ تر ز گلوی علی اصغر بود؟😭😭 تو یک طرف ،همه ی علم یک طرف اما چگونه بود که این کفّه ها برابر بود همین که زهر اثر کرد مرد با خود گفت هشام هرچه که بود از یزید بهتر بود ....😭😭😭
روضه اختصاصی لطفا فقط کسانی گوش بدن که هنوز دلشون راحت و راضی نشده و مشکلات زیادتری دارن