eitaa logo
🌹صدرا🌹
523 دنبال‌کننده
25.3هزار عکس
28.5هزار ویدیو
283 فایل
-مهربانم، عالم از توست غریبانه چرا میگردی؟❤️😔 اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب( س) به کانال صدرا خوش آمدید. @sadrasadat74 پیشنهادات و انتقادات خود را منتقل کنید. ✅ کپی از مطالب کانال،مشروط برذکرصلوات برای شهدا،بلا اشکال و آزاد است.
مشاهده در ایتا
دانلود
📣 دکه روزنامه چهارشنبه ۲۴ اسفند ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍چرا باید رتبه معلمی با ۳۰ سال سابقه از شاگردش که به تازگی معلم شده پایین تر باشد. 👤صدیف بدری در اخطاری در جلسه علنی امروز (چهارشنبه)مجلس خطاب به وزیر آموزش و پرورش: ▫️ معلمانی با بیش از ۳۰ سال سابقه و تجارب ارزشمند در حوزه تدریس، معاونت و مدیریت در رتبه های ۱ تا ۳ قرار گرفته اند، ▫️رتبه معلمی با ۳۰ سال سابقه از شاگردش که به تازگی معلم شده است پایین تر تعیین شده است. ▫️ قرار بود اجرای رتبه بندی انگیزه معلمان را بالا ببرد اما برای بسیاری از فرهنگیان دلسردی آورده است. سوال بنده این است که اجرای رتبه بندی معلمان به این شکل چقدر با اهداف مدنظر طرحی که بیش از یک دهه است که خاک می خورد تطابق دارد؟ آقای نوری در مقابل فرهنگیان پاسخگو باشد.
🔻شهیدی که با دو حوری به خوابِ همسرش آمد! وقتی محسن پسر بزرگم حدود چهار سال داشت و بسیاری از شب‌ها تب می‌کرد و مشکلات زندگی بسیار شده بود؛ یک شب در خواب من را برای دیدنِ شهید به بهشت بردند. وقتی به درب بهشت رسیدم، دیدم آنجا با طاق نصرتی زیبا که از گل‌های قرمز رُز پوشیده شده،‌ جلوه می‌کند و رودخانه‌ای در آنجاست که آنچنان زلال و بی‌همتاست که فقط از آن یک خط دیده می‌شود و همه از روی آن به آسانی می‌گذرند‌ و کوهی که مثل آینه برافراشته شده، در برابرم است😍 در حالی که انتظار آمدن شهید را می‌کشیدم، ناگهان او را در حالی که دو خانم خوشگل در کنارش بودند دیدم😱 آن‌ها آنقدر زیبا و ناز بودند که مو‌هایشان تا کف پایشان کشیده می‌شد و از دو طرف، شهید را محکم گرفته بودند! من با دیدن این صحنه حسادت زنانه‌ام گُل کرد و قهر کردم و روی برگرداندم و رفتم. شهید دنبالِ من می‌دوید که نروم و من می‌گفتم: بایدم بهت خوش بگذره! من با این همه مشکلات زندگی میکنم و بچه‌ها را نگه می‌دارم، اونوقت تو اینجا خوش می‌گذرونی و ما از یادت رفته‌ایم.. شهید گفت: بخدا باور کن این‌ها زنِ من نیستند. این‌ها اعمال من هستند و به من چسبیده‌اند، چکارشان کنم؟! و گفت: می‌خواهی بگویم بروند؟ دستی زد و آن‌ها غیب شدند و شروع به دلجویی کرد و می‌گفت: ما توی دنیا خیلی کار کردیم و اصلا زیادی هم آوردیم؛ حاضرم آن‌ها را با تو تقسیم کنم، ولی تو با من قهر نکن❤️ با اشاره، خانه‌ای زیبا را به من نشان داد و گفت: آن خانه را برای شما دارم می‌سازم که بعدا آمدید اینجا مستاجری نکشید و راحت باشید. خلاصه دل من را به دست آورد و خداحافظی کردم و آمدم. ▪