eitaa logo
🌹صدرا🌹
552 دنبال‌کننده
29.2هزار عکس
35.7هزار ویدیو
314 فایل
-مهربانم، عالم از توست غریبانه چرا میگردی؟❤️😔 اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب( س) به کانال صدرا خوش آمدید. @sadrasadat74 پیشنهادات و انتقادات خود را منتقل کنید. ✅ کپی از مطالب کانال،مشروط برذکرصلوات برای شهدا،بلا اشکال و آزاد است.
مشاهده در ایتا
دانلود
3.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️🎥 از فرانسه تا قم از مسیحیت تا اسلام 🔹حکایت جوان فرانسوی که طلبه و عاشق شهادت شد
📚 | از شکنجه اسرای ایرانی، تا دفاع از حرم! 🔶 آقای اوحدی رئیس اسبق سازمان حج و زیارت که خود از آزادگان است می‌گوید: در اردوگاه تکریت 5 مسئول شکنجه اسرای ایرانی جوانی بود به نام «کاظم عبدالامیر مزهر النجار» معروف به کاظم عبدالامیر. 🔸 یکی از برادران کاظم، اسیر ایرانی بود، برادر دیگرش در جنگ کشته شده بود و خودش نیز بچه‌دار نمی‌شد. با این اوصاف کینه‌ خاصی نسبت به اسرای ایرانی داشت. انگار مقصر همه مشکلات خود را اسرای ایرانی می‌دانست! 🔸 در این میان آقای را بیشتر اذیت می‌کرد. او می‌دانست آقای ابوترابی فرمانده و روحانی انقلابی است، از این رو ضربات کابلی که نثار آن مجاهد می‌کرد، شدت بیشتری نسبت به دیگر اسرا داشت، اما هیچ‌گاه مرحوم ابوترابی شکایت نکرد و همواره به او احترام می‌گذاشت! 🔸 … یک روز کاظم با حالت دیگری وارد اردوگاه شد. یک راست به سمت سید آقای ابوترابی رفت و گفت: بیا اینجا کارت دارم! ما تعجب کردیم. گفتیم لابد شکنجه جدید و… 🔸 اما از آن روز رفتار کاظم با ما و خصوصاً آقای ابوترابی تغییر کرد! دیگر ما را کتک نمی‌زد. حتی به آقای ابوترابی احترام می‌گذاشت. برای همه ما این ماجرا عجیب بود. تا اینکه از خود آقای ابوترابی سؤال کردیم… ایشان هم ماجرای آن روز را نقل کرد و گفت: کاظم عبدالامیر در آن روز به من گفت: «خانواده ما هستند و مادرم بارها سفارش سادات را به من کرده بود. بارها به من گفته بود مبادا ایرانی‌ها را اذیت کنی. 🔸 اما مادرم دیشب خواب (ع) را دیده و حضرت زینب(ع) نسبت به کارهای بنده در اردوگاه به مادرم شکایت کرده! 🔸 صبح مادرم بسیار از دستم ناراحت بود و از من پرسید: آیا در اردوگاه ایرانی‌ها را اذیت می‌کنی؟ حلالت نمی‌کنم. حالا من آمده‌ام که حلالیت بطلبم.» 🔸 کم کم به مرور زمان محب حاج آقا ابوترابی در دل او جا باز کرد. او فهمیده بود آقای ابوترابی روحانی و از سادات است برای همین حتی مسائل شرعی خود و خانواده‌اش را از حاج آقا می‌پرسید. 🔸 آقای اوحدی ادامه دادند: بعد از آن روز رفتار کاظم با اسرای ایرانی به ویژه ابوترابی بسیار خوب بود. تا اینکه روزی قرار شد آقای ابوترابی را به اردوگاه دیگری منتقل کنند. کاظم بسیار دلگیر و گریان بود، به هر نحوی بود سوار ماشینی شد که آقای ابوترابی را به اردوگاه دیگری منتقل می‌کرد… کاظم می‌خواست در طول مسیر تا اردوگاه بعدی نیز از حضور مرحوم ابوترابی بهره‌مند شود. 🔸 روزها گذشت تا اینکه آزاد شدند. کاظم برای خداحافظی با آنان به خصوص سید آزادگان تا مرز ایران آمد. 🔸 او پس از مدتی نتوانست دوری حاج آقا ابوترابی را تحمل کند و به هر سختی بود راهی ایران شد. او برای دیدن حاج آقا به تهران آمد. وقتی فهمید حاج‌آقا ابوترابی در مسیر مشهد و در یک سانحه رانندگی مرحوم شده‌اند به شدت متأثر شد. برای همین به مشهد و سرمزار آقای ابوترابی رفت و مدت‌ها آنجا بود. 🔸 کاظم از خدا می‌خواست تا از گناهانش نسبت به اسرای ایرانی بگذرد. او سراغ برخی دیگر از اسرای ایرانی رفت و از آن‌ها بابت شکنجه‌ها و… حلالیت طلبید. ⁉️ حالا شاید این سؤال را بپرسید که این ماجرا هر چند زیباست و نشان از یک انسان دارد، چه ربطی به دارد؟! 🔸 ربط ماجرا در اینجاست که انسان اگر توبه واقعی کند می‌تواند مقام را کسب کند. کاظم داستان ما مدتی قبل در راه دفاع از حرم حضرت زینب(ع) در به شهادت رسید. ✅ او ثابت کرد که مانند حر اگر از گذشته سیاه خود توبه کنیم، می‌توانیم حتی به مقام شهادت برسیم. __ 📚 منبع: با تلخیص، کتاب مدافعان حرم، موسسه شهید ابراهیم هادی
‏چرا رهبر انقلاب از ادبیات نظامی برای بیان تقابل اقتصادی آمریکا با ایران استفاده میکنند؟ جای هریک از ما در این میدان کجاست؟ سنگر: تولید و اقتصاد کشور افسرانِ ‎ در جنگ اقتصادی: کارآفرینان و مدیران شایسته اقتصادی رزمندگان با اخلاص و باصفا: کارگران افتخار: حفظ اقتصاد کشور "جواد نیکی ملکی"
ای کاش ؛ عاشورا کربلا بودید و کمی هم لب‌های خشکیده‌ی "حسین" را تر می‌کردید ... «شهید جلال تقوی طلب» درحال سیراب کردن همرزم مجروحش 🌹
‼️ روزی که آیت‌الله جوادی آملی خاک بر سر ریخت! ▫️در دوران ، روزی حضرت آیت‌الله جوادی آملی به جبهه مشرف شده بود تا با رزمندگان بسیجی دیداری داشته باشند. در میان رزمندگان، یک نوجوان بسیجی باصفایی بود که حدود ۱۴ سال داشت که اتفاق جالب و تکان دهنده‌ای را برای آیت‌الله رقم زد. پایین ارتفاع چشمه‌ای بود و باران گلوله از سوی عراقی‌ها می‌بارید؛ بر همین اساس فرمانده‌ها گفته بودند، برای وضو هم به آنجا نروید. بالا بنشینید و همانجا تیمم کنید. آیت‌الله جوادی آملی که وارد منطقه شده بود آن نوجوان ۱۴ ساله داشت به سمت چشمه می‌رفت تا وضو بگیرد! بچه‌ها، فریاد می‌زدند؛ نرو خطرناکه ولی او گوش نمی‌کرد. بچه‌ها آخر سر متوسل شدن به این عالم وارسته یعنی حضرت آیت‌الله جوادی آملی که آقا جان؛ شما یه کاری بکنید. آقا نوجوان را صدا کردند که عزیزم کجا می‌روی؟ گفت؛ میروم پایین وضو بگیرم. ایشان گفتند پسر عزیزم! پایین خطرناک است. فرمانده‌ها گفته‌اند می‌توانید تیمم کنید لذا شما تکلیفی ندارید و نماز با تیمم کافی است. نوجوان بسیجی نگاهی بسیار زیبا به چشمان مبارک این عارف بزرگوار کرد و لبخندی زد و گفت؛ حاج آقا بگذارید نماز آخرم را با حال بخونم. رفت وضو گرفت و نماز باحالی خواند. دقایقی بعد قرار بود عده‌ای از بسیجی‌ها برند جلو و با عراقیا درگیر بشند. اتفاقا یکی از آنها همین نوجوان ۱۴ ساله بود. یکی دو ساعت بعد آیت‌الله جوادی را صدا کردند و گفتند حاج آقا بیاید پایین ارتفاع. ایشان رفت پایین! جنازه‌ای آوردند؛ آقای جوادی آملی بالاسر جنازه نشستند، دیدند همان نوجوان با همان لبخند زیبا پرکشیده و به سوی حق شتافته است. آیت الله جوادی آملی کنار جنازه‌ آن بسیجی و روی خاک نشستند، عمامه خود را از سر برداشتند و خاک بر سر مبارکشان ریختند و گفتند: جوادی، فلسفه بخوان! جوادی، عرفان بخوان! امام به اینها چی یاد داد که به ما یاد نداد؟! من به او می‌گویم نرو ولی او می گوید بگذار نماز آخرم را با حال بخونم! تو از کجا می‌دانستی که این نماز، نماز آخر توست؟!
نگین دعایت در قنوت ؛ برایِ من مشکل گشاست ...
12.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 ماجرای جالب دیدار پیرزن اراکی با آیت الله خامنه ای برای کمک به جنگ در دوران دفاع مقدس | توصیه می‌شود این فیلم کوتاه و زیبا را ببینید | 🔹️ بچه‌های سپاه که جلوی درب دفتر رياست جمهوری بودند گفتند: پيرزنی از اراک آمده و می‌گوید می‌خواهم آقا را ‌ببينم، هرچی دارم و ندارم آوردم بدهم به آقا برای جبهه. ◇ وقتی حضرت آقا فهمیدند گفتند سريع بگوييد بيايد داخل. يك زيلو، يك سجاده نماز، يك انگشتر يا النگو را به حضرت آقا داد و گفت: من ديگر اميدی به زنده بودن ندارم و از مال دنیا همين ها را دارم که میخواهم از طريق شما به جبهه بدهم تا دِين خودم را ادا كرده باشم. ◇ حالتی وصف‌ناپذير در آقا به وجود آمد. وقتی عظمت اين زن را ‌ديد كه از اراك راه افتاده و هر آنچه دارد و ندارد برای جبهه‌ها آورده. ◇ وقتی که پیرزن رفت، آقا گفتند برويد آدرسش را بگيريد و در حدّ ممكن نيازهای اوليه‌اش را برطرف كنيد. ◇ آن سجاده را آقا تا زمانی كه در رياست جمهوری بودند به عنوان سجاده خودشان حفظ كردند. البته آقا چندين برابر پول آن را به حساب جبهه واريز كردند، يعنی در واقع آن را خريدند. بعد فرمودند كه بقيه‌اش هم در موزه بايد باشد.
👇👇👇 بیش از ۴۴ ساله ادامه دارد. زمانی در مقابل توپ و تانک و مسلسل و .... و دشمن رودرو و زمانی دیگر ،در کف خیابان بافتنه های رنگارنگ وبعد در جبهه نرم با و چه در عرصه حقیقی و چه مجازی و حالا در قالب از داخل و خارج ، اقتصادی ،نظامی و فرهنگی و... و در همه این عرصه ها کار سازست و دفاع همچنان ادامه دارد.
☀️ امام خامنه ای(حفظه الله تعالی) 🔸 هفته جنگ است، هفته مقدس است، در حقیقت جشن است، عید است و یک بزرگداشتی است از روحیه مردم، ایثار مردم و مقاومت مقدس و دفاع مقدس.
4.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹ما درد سحر در رهه میخانه نهادیم.. محصول دعا در رهه جانان نهادیم.. در خرمن صد زاهد عاقل زنم آتش.. این را که ما بر دل دیوانه نهادیم..
💌 خدایا ‌ما‌ که ‌حسین‌گونه ‌زندگی ‌نکردیم‌، تا‌ حسین‌گونه ‌به‌ شهادت ‌برسیم پس ‌خدایا‌ ما ‌را‌ حرگونه‌ بپذیر! شهید سیداصغرخبازی هدیه به روح مطهر شهید