علیصدر ☫ 𝑨𝒍𝒊 𝑺𝒂𝒅𝒓
در پاسخ این پیام نوشت: خواستگاری مجازی درسته آیا؟؟؟
نه بنظرم اصلاً درست نیست
#خواستگاری فقط باید توسط #خانوادهها به شیوه #حضوری انجام بشه!
مجازی این چیزا همش #مسخره_بازی و #دام و دانه است برای #شیادی یه سری آدم کلاش، بلانسبت شما🍃🙏
مجازی فقط در حد اینکه طرف بگه: سلام ببخشید شماره تلفن ابوی رو میخواستم!
تازه همیناش هم من با اکراه چشمپوشی میکنم😅
یجوری زندگی کنید که خود #اهلبیت
بیان خواستگاری!
مثل خواستگاری از دختری که قرار بود
همسر #روحاللهخمینی شود!🙂🍃
داستان خواستگاری امام از همسرشون رو شنیدید دیگه؟!🤗
🔰 ماجرای خواب همسر امام بعد از جواب منفی اولیه در #خواستگاری:
بالاخره چند خواب دیدم، خوابهایی متبرک و فهمیدم که این ازدواج مقدر است. آخرین بار خواب دیدم که حضرت رسول (ص)، #امیرالمؤمنین و امام #حسن (ع) در حیاط کوچکی هستند که همان حیاطی بود که برای عروسی اجاره کردند. یعنی من در خواب خانهای را دیدم که درست شبیه خانهای بود که بعدها برای عروسی اجاره کردند. حتی اتاقها همانهایی بودند که در خواب دیده بودم و پرده.هایی را هم که بعداً برایم خریدند دیده بودم. به هرحال در خواب دیدم که آن طرف حیاط که اتاق مردها بود، پیامبر (ص) و امام حسن (ع) و امیرالمومنین(ع) نشسته بودند. در این طرف حیاط که اتاق عروس بود، من بودم و پیرزنی با چادری شبیه چادر شب که نقطههای ریزی داشت و به آن چادر لکی میگفتند. پیرزن ریز نقشی بود که من او را نمیشناختم و با من پشت در اتاق نشسته بود. در اتاق شیشه داشت و من آن طرف را نگاه می.کردم. از او پرسیدم: اینها چه کسانی هستند؟
پیرزن که کنار من نشسته بود، گفت: آن رو به رویی که عمامه مشکی دارد پیامبر (ص) است. آن مرد هم که مولوی سبز دارد و یک کلاه قرمز که شال بند به آن بسته شده -آن زمان مرسوم بود در نجف هم خدام به سر می گذاشتند- امیرالمۆمنین(ع) است.
این طرف هم جوانی بود که عمامه مشکی داشت و پیر زن گفت: این هم امام حسن (ع) است.
من گفتم: ای وای، این پیامبر است و این امیرالمۆمنین است! خیلی خوشحال شدم.
پیرزن گفت: تو که از اینها بدت می آید!
من گفتم: نه، من که از اینها بدم نمی آید. من اینها را دوست دارم.
و اضافه کردم: من همه اینها را دوست دارم. اینها پیامبر من هستند. امام من هستند. آن آقا امام دوم من است. آن آقا امام اول من است.
پیر زن گفت: تو که از اینها بدت می آید!
اینها را گفتم و شنیدم و از خواب بیدار شدم. ناراحت شدم که چرا زود از خواب بیدار شده ام. صبح برای مادر بزرگ تعریف کردم که من دیشب چنین خوابی دیده ام. مادر بزرگم گفت: مادر، معلوم می شود که این سید حقیقی است و پیامبر و ائمه از تو رنجشی پیدا کرده اند.
پ.ن:
علت اصلی مخالفت اولیه همسر امام، عدم تمایل به زندگی در شهر قم بوده است.
🌱 @sadriion_ir
آن عشق که در پرده بماند به چه ارزد؟!
عشق است و همین لذت اظهار و دگر هیچ 🌱
|شفایی_اصفهانی|
آنسوی مرگ-05 - امینی خواه.mp3
8.63M
🎧 من همه چیز را دیدم... آقا به من نشان داد... او بیاندازه مهربان بود... ظاهراً جدا از من بود اما گویا در روح من حضور داشت... او امیرالمؤمنین بود😓
💯 زمان نبود... آقا بهشت را به من نشان داد
#آنسوی_مرگ
⭕ قسمت پنجم
🌱 @sadriion_ir
دردی ست
در دلم !
که دوایش ؛
نگاهِ توست
دردا
که درد هست وُ
دوا نیست
بگذریم...
بابام تلوزیون نگاه میکرد
گفتم بابا یخورده پول بده.. ندارم 🙏
برگشت ی نگاهی کرد بعد دوباره روشو کرد سمت تلوزیون 🖥😒
فقط میخواست دوتا تیک بخوره seen بشه 😂😁
#خنده_حلال
🌱 @sadriion_ir
مومن باید از همه بیشتر بخنده
باید نقل محافل باشه، اصلاً پایه خنده باشه😊
علیصدر ☫ 𝑨𝒍𝒊 𝑺𝒂𝒅𝒓
بابام تلوزیون نگاه میکرد گفتم بابا یخورده پول بده.. ندارم 🙏 برگشت ی نگاهی کرد بعد دوباره روشو کرد س
الان یکی میاد میگه: مگه طلبهها هم جوک بلدن؟!🤔 مگه طلبهها هم میخندن؟!😒😓😁😁
از سمت عَرَفات که می آمدی،
راهزنانِ غارتِ عشق چند نفر بودند؟
«زِ.نون»
@marcasite