eitaa logo
🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
4.2هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
8.8هزار ویدیو
92 فایل
خــودســازی دغــدغــه اصــلی شــمــا بــاشــد و زنــدگــی نـامــه شــهــدا را بــخــوانــیــد.🌹 شهــیـد صــدرزاده لینک اینستاگرام https://instagram.com/shahid__mostafa_sadrzadeh2 خادم کانال @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
تنـهایی بـا گمنـام‌ها را بیشتـر از شلوغی مشهورها دوستـــ دارم ... ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
1000✅ 100✅ 500✅ 313✅ 100✅ 5000✅ 3000✅
تا الان 28 هزار صلوات قرائت شد. بقیه عزیزان منتطر هستیم.
زندگی نامه شهید عبدالحسین برونسی همه گل و لاي نمی توانستم جم بخورم. همین قدر احساس کردم که یکی آمد آن زخمی را برد. سریع برگشت و مرا هم نجات داد. آن طرف خاکریز شنیدم به بچه ها پرخاش می کردنوعی از مهمات دود زا«چرا گذاشتین با این هیکل کوچیکش بره؟» «خودش رفت آقاي برونسی، هرچی به اش گفتیم نرو، گوش نکرد.» تا اسم برونسی را شنیدم، گویی جان تازه اي پیدا کردم.می دانستم فرمانده ي گردان عبداالله است، ولی تا حالا ندیده بودمش. چشمهام را باز کردم. تار و واضح صورت مهربان وآفتاب سوخته اش را دیدم. لبخند زیبایش آرامش خاصی به ام داد. خودش مرا گذاشت توي یک ایفا. کوله پشتی ام را آورد و به بچه ها هم سفارشم را کرد. گفت:«هواش رو داشته باشید که تو ایفا اذیت نشه.» از یکی با آه و ناله پرسیدم: «منو کجا می برن؟» «می برنت بهداري پشت خط، چون اون جا مجهزتره.» باید می آمدم باختران، اما مسیرش را بلد نبودم.مثل کسی که مقصد خاصی نداشته باشد، زده بودم به راه و داشتم می رفتم. از شنیدن صداي یک موتور، انگار دنیا را به ام دادند. برگشتم پشت سرم را نگاه کردم.دویست، سیصد متري باهام فاصله داشت. جاده را می شکافت و سریع می آمد جلو. خدا خدا می کردم نگه دارد. «چه خوبه تا یک مسیري ببردم.»چند قدمی ام که رسید، سرعتش را کم کرد. درست جلوي پام نگه داشت. به خلاف انتظارم، خیلی گرم باهام سلام و احوالپرسی کرد.از آن رزمنده هاي مخلص و با حال معلوم می شد .پرسید:«کجا می ري اخوي؟«با اجازه تون می خوام برم باختران، بلد هم نیستم از کجا باید برم.» لبخندي زد و گفت: «سوار شو.» به ترك موتورش اشاره کرد.از خدا خواسته زود پریدم بالا. گازش را گرفت و راه افتاد. هم صداش برام آشنا بود، هم چهره اش. ولی هرچه فکر کردم کجا دیدمش، یادم نیامد. چند بار آمد به دهانم که همین را به اش بگویم، روم نشد. آخر خودش سر صحبت را بازکرد.مرا به اسم صدا زد و گفت: «از اون حماسه ي شما چند جا تعریف کردم.» هم از شنیدن اسمم تعجب کردم، هم از شنیدن کلمه ي حماسه. با نگاه بزرگ شده ام گفتم:«ببخشین، کدوم حماسه؟!» خندید و گفت: «از همون اول نفهمیدم که منونشناختی.» گویی تازه زبانم باز شد. «راستش خیلی به چشمم آشنا هستین، ولی هرچی فکر می کنم، بجا نمی آرم.» گفت: «پشت اون خاکریز رو یادت می آد؟ اون زخمیه؛ خمپاره ي فسفري...» تازه دوزاري ام جا افتاده و فهمیدم چه افتخاري نصیبم شده.کم مانده بود از ذوق و از خوشحالی بال در بیاورم. باورم نمی شد هم صحبت و همراه فرمانده ي گردان عبداالله باشم، همان گردانی که شنیدن اسمش پشت دشمن را می لرزاند -گاهی چنین حرفهایی فقط به لفظ است، درباره ي گردان عبداالله ولی حقیقتی نام و تمام داشت؛ دشمن آن قدر حساب می برد از این گردان که اولا همیشه می گفت: تیپ عبداالله، در ثانی با عقده و کینه اي تمام از آن به عنوان تیپ وحشی ها یاد می کرد!با آن چهره ي مظلومانه و متواضعانه اش عجیب تو دل آدم جا باز می کرد. آن روز مرا تا نزدیک پل «هفت دهانه»برد و از آن جا هم، راه را دقیق نشانم داد و من به خلاف میلم ازش جدا شدم. یادم هست، آن قدر شیفته اش شده بودم که تو اولین فرصت رفتم سراغ گردان عبداالله.به هزار این در و آن در زدن، کارها را ردیف کردم که محل خدمتم همان جا بشود. تربیت صحیح ابوالحسن برونسی آخر بهار بود، سال هزار و سیصد و شصت و سه. درست همان روزي که امتحانهاي خرداد ماه تمام شد، پدرم از جبهه زنگ زد. مادرم رفت خانه ي همسایه و باهاش صحبت کرد. وقتی برگشت، با خنده گفت:«حسن آقا بلند شو وسایلت رو جمع و جور کن که فردا می آن دنبالت.» «دنبال من؟ براي چی؟» «براي همون چیزي که دوست داشتی.» یکهو یاد قولی افتادم که پدرم داده بود. علاقه ي زیادي داشت مرا ببرد جبهه. با خوشحالی گفتم: «جبهه؟!» «بله پسرم، فردا آقاي حسینی میآن.بابات گفت رخت و لباسهات رو ببندي و آماده باشی.»
💔(: آسمانی شدن از خاک بریدن میخواست بی سبب نیست که فواره فروریختنی ست (لباس‌خونی) (بهشت‌معصومه‌قم) ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
*سلام و عرض ادب خدمت همراهان همیشگی ممنونم از بابت حضور گرمتون🌹* *ختم داریم*🌷🍃 *هدیه بدیم به امام زمان عج* *#و شفای همه بیماران و به نیابت از شهدا و (خادم کانال هادی شهید ابراهیم هادی) دیروز عمل داشتن سلامتی کامل به دست آورد و در خدمت شما عزیزان باشد*🤲🏻 *وهمه اون اعضای محترمی که التماس دعااا گفتن*🌹🤲🏻 *هدیه بدیم به شهدایی گمنام و برای سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و رهبر عزیزمان 🌺* *به حق امام رضا علیه السلام وخواهرش بی بی حضرت معصومه سلام الله علیها*✋🏻 *ختم 133000 هزار صلوات*🤲🏻🍃 *به نیابت از قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام* *با نفس های گرمتان برایشان دعا کنید🤲🏻🌹* *محتاج دعای شما عزیزان هستیم✋🏻🌹* *خصوص خادم کانال که ذکر شد برایشان دعاا کنید که به دعای شما عزیزان احتیاج دارند و شما عزیزانی که در این ختم شرکت میکنید انشاءالله که همگی حاجت روا شوید*🤲🏻🤲🏻🤲🏻🤲🏻 *دوستان لطف کنید تعداد صلوات ها را پی وی* *ادمین کانال ارسال کنید*🌹🍃 ⤵️⤵️ @rogaye_khaton315 *اجرتان با حضرت زهرا سلام الله علیها*🤲🏻🍃 *«یــا عــلی مدد ✋🏻 التماس دعااا 🤲🏻»*
「📚💚」 • . رفیقش‌ مـےگفت: گاهۍ میرفت یھ گوشھ‌یِ خلوت ، چفیھ‌اش رو می‌کشید روۍ سرش تو حالت سجده مۍموند! بھ قول معروف یه گوشھ خدا رو گیر‌ مۍآورد . .♥️🚶🏿‍♂ | ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
گفت:باز هم شهےـد آوردن؟یڪ مشت استخوان شب خواب دید در یڪ باتلاقہ! دستے او را گرفت...✨ گفت:ڪے هستی ؟ گفت:من همان یک مشت استخوانم..!! شهدا_دستگیرند
گفت میدونۍچࢪامیگیم‌ࢪفیق‌ خیلےکمڪت‌میکنہ؟! -بࢪا؎اینڪھ‌ࢪفیق‌ࢪوی‌ࢪفیق‌ اثࢪمیزاࢪھツ♥️ معࢪفت‌بھ‌خࢪج‌میدھ‌و یھ‌ࢪوزبھ‌ࢪسم‌ࢪفاقت‌میبࢪتت پیش‌خودش...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂قسم به جان شقایق قسم به جان شهید كه حرف عشق نگفته است جز زبان شهید... 🍂اگر كه تشنه یك جرعه نور معرفتی دریچه‏ اى بگشا تازه بر جهان شهید... 🍃 پنجشنبه و‌‌ یاد‌شهدا با ذکر صلوات🍃 ♥️🦋♥️ ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝